11-17-2013, 06:18 AM
احتمالا تاحالا متوجه شدید که بنده بارها به این تقسیم بندی از نظر خودم اشاره کردم.
من قدرت ها رو به دو دسته تقسیم میکنم.
این دسته ها لزوما بطور مطلق بنیادین نیستن، بلکه چیزی بینابین و آمیخته با پرگمتیسم ماتریالیستی هستن.
قدرت های درونی و اصیل مثل قدرت جسمی (قدرت و مهارت نبرد)، خرد و هوش سرشار، علم.
این قدرت ها خاصیتشون اینه که تا حداکثر ممکن درونی و یکپارچه شده با خود انسان هستند.
اینطور قدرتها مزایای مهم متعددی دارن.
یکیش اینکه به راحتی از فرد جدا/گرفته نمیشن.
مثلا کسی نمیتونه براحتی اونا رو از شما سرقت کنه.
به آسانی از دستشون نمیدید. یعنی مگر اینکه صدمهء جدی فیزیکی یا مغزی بخورید که این قدرتها رو از دست بدید. تازه بازم در بیشتر اوقات اثری ازشون در وجود آدم میمونه.
یک ویژگی دیگری که قدرتهای این دسته دارن اینه که معمولا منابع اونا محدود نیست و همهء افراد میتونن به هر میزانی که ظرفیت و همت دارن ازشون برخوردار بشن، بدون اینکه کمبود منابع یا نیاز به تخاصم و رقابت شدیدی پیش بیاد.
خب دستهء دیگر قدرت ها قدرتهای غیردرونی و غیراصیل، یا قدرتهای برونی و دست دوم هستن.
این قدرتها مثل ثروت، مقام (منظورم مقام حکومتی، نظامی، اجتماعی و امثالهم)، و بطور کلی چیزهایی هستن که داشتن اونا به عوامل و منابع برونی تر و دست دوم تری نسبت به قدرتهای دستهء اول، بستگی داره.
این قدرتها یکسری ضعفهایی دارن.
یکیش اینکه مثلا امکان دزدیدن یا به زور گرفته شدن اونا توسط دیگران وجود داره.
بعدم بهرحال به عوامل و منابع خارجی وابسته هستن که امکان مدیریت و حفاظت از اونا بطور کامل و همیشه امکان پذیر نیست.
به هزار و یک دلیل این قدرتها ممکنه حتی یک شبه از بین برن.
دزدی، جنگ، بلایای طبیعی، تصادفات و غیره.
ضمنا این قدرتها بطور معمول محدود بوده و تلاش انسانها در کسب میزان زیاد از آنها، معمولا به رقابت و تخاصم و درگیری منجر میگردد.
فرد دارای این قدرتها، لزوما خودش بدون این قدرتها آدم قوی و برجسته ای نیست.
و بدون دارا بودن حداقلی از قدرتهای درونی و اصیل، نمیتونه به حداکثر خوشبختی و امنیت ممکن دست پیدا کنه.
من افراد زیادی رو دیدم که اینطور بودن.
و هیچوقت نمیخوام جای اونا باشم.
من فکر میکنم قدرتهای دستهء اول، یعنی قدرتهای اصیل و درونی، طبیعتا اساسی تر و کاراکتر هستن.
و البته میتونن منجر به تولید قدرتهای دستهء دوم، یعنی قدرتهای برونی و دست دوم هم بشن.
نیاز اساسی به قدرتهای دستهء اول وجود داره و خرد در کسب اونا محدودیت خاصی قائل نمیشه، اما قدرتهای دستهء دوم در حد رفع نیاز و ضرورت پایه هم میتونن کافی باشن. البته یک دلیلش شاید اینکه، بهرحال وقت و انرژی انسان محدود است و اگر مثلا بیشتر وقت و انرژی به قدرتهای دستهء دوم اختصاص بده، در نتیجه کمتر میتونه به کسب قدرتهای دستهء اول اختصاص بده؛ درحالیکه کسب میزان بیشتر از قدرتهای دستهء اول درکل برای خوشبختی انسان کاراتر و ارزشمندتر است.
منتظر نظرات و تحلیل های شما هستم.
با تشکر.
من قدرت ها رو به دو دسته تقسیم میکنم.
این دسته ها لزوما بطور مطلق بنیادین نیستن، بلکه چیزی بینابین و آمیخته با پرگمتیسم ماتریالیستی هستن.
قدرت های درونی و اصیل مثل قدرت جسمی (قدرت و مهارت نبرد)، خرد و هوش سرشار، علم.
این قدرت ها خاصیتشون اینه که تا حداکثر ممکن درونی و یکپارچه شده با خود انسان هستند.
اینطور قدرتها مزایای مهم متعددی دارن.
یکیش اینکه به راحتی از فرد جدا/گرفته نمیشن.
مثلا کسی نمیتونه براحتی اونا رو از شما سرقت کنه.
به آسانی از دستشون نمیدید. یعنی مگر اینکه صدمهء جدی فیزیکی یا مغزی بخورید که این قدرتها رو از دست بدید. تازه بازم در بیشتر اوقات اثری ازشون در وجود آدم میمونه.
یک ویژگی دیگری که قدرتهای این دسته دارن اینه که معمولا منابع اونا محدود نیست و همهء افراد میتونن به هر میزانی که ظرفیت و همت دارن ازشون برخوردار بشن، بدون اینکه کمبود منابع یا نیاز به تخاصم و رقابت شدیدی پیش بیاد.
خب دستهء دیگر قدرت ها قدرتهای غیردرونی و غیراصیل، یا قدرتهای برونی و دست دوم هستن.
این قدرتها مثل ثروت، مقام (منظورم مقام حکومتی، نظامی، اجتماعی و امثالهم)، و بطور کلی چیزهایی هستن که داشتن اونا به عوامل و منابع برونی تر و دست دوم تری نسبت به قدرتهای دستهء اول، بستگی داره.
این قدرتها یکسری ضعفهایی دارن.
یکیش اینکه مثلا امکان دزدیدن یا به زور گرفته شدن اونا توسط دیگران وجود داره.
بعدم بهرحال به عوامل و منابع خارجی وابسته هستن که امکان مدیریت و حفاظت از اونا بطور کامل و همیشه امکان پذیر نیست.
به هزار و یک دلیل این قدرتها ممکنه حتی یک شبه از بین برن.
دزدی، جنگ، بلایای طبیعی، تصادفات و غیره.
ضمنا این قدرتها بطور معمول محدود بوده و تلاش انسانها در کسب میزان زیاد از آنها، معمولا به رقابت و تخاصم و درگیری منجر میگردد.
فرد دارای این قدرتها، لزوما خودش بدون این قدرتها آدم قوی و برجسته ای نیست.
و بدون دارا بودن حداقلی از قدرتهای درونی و اصیل، نمیتونه به حداکثر خوشبختی و امنیت ممکن دست پیدا کنه.
من افراد زیادی رو دیدم که اینطور بودن.
و هیچوقت نمیخوام جای اونا باشم.
من فکر میکنم قدرتهای دستهء اول، یعنی قدرتهای اصیل و درونی، طبیعتا اساسی تر و کاراکتر هستن.
و البته میتونن منجر به تولید قدرتهای دستهء دوم، یعنی قدرتهای برونی و دست دوم هم بشن.
نیاز اساسی به قدرتهای دستهء اول وجود داره و خرد در کسب اونا محدودیت خاصی قائل نمیشه، اما قدرتهای دستهء دوم در حد رفع نیاز و ضرورت پایه هم میتونن کافی باشن. البته یک دلیلش شاید اینکه، بهرحال وقت و انرژی انسان محدود است و اگر مثلا بیشتر وقت و انرژی به قدرتهای دستهء دوم اختصاص بده، در نتیجه کمتر میتونه به کسب قدرتهای دستهء اول اختصاص بده؛ درحالیکه کسب میزان بیشتر از قدرتهای دستهء اول درکل برای خوشبختی انسان کاراتر و ارزشمندتر است.
منتظر نظرات و تحلیل های شما هستم.
با تشکر.