Philo نوشته: چطور وقتی به توی قبر بودن فکر می کنید احساس بدِ خفگی به شما دست می دهد، ولی وقتی به پرت شدن از بالای کوه فکر می کنید به شما احساس بدِ پرت شدن از بلندی و خورد شدن استخوان هایتان موقع برخورد به زمین دست نمی دهد؟ یا وقتی به خورده شدن شدن توسط حیوانات می اندیشید به شما احساس تکه پاره شدن دست نمی دهد؟
خوب شاید برای شخص من و یا شما چندان فرقی نکند که چه بر سر جنازه مان میاورند.چرا که نه حسی داریم و نه ادراکی.اما همین مسئله را به یک کل عظیم تعمیم دهید.
دفن کردن یکی از ناکارامد ترین و اشتباه ترین روش های خلاصی از شر جنازه است.
غصب و اشغال مساحت بزرگ و قابل توجهی از زمین و آلوده کردن آن آنهم به همراه مراسم عزاداری که ناراحتی اطرافیان و بازماندگان را تشدید میکند.
در همین ایران اسلامی این خرید و فروش قبر ها خود معضلی شده و به قولی مردن هم این روزها پول میخواهد چرا که خریدن و تهیه ی قطعه ای از زمین که میتواند محل کشاورزی و یا مسائل عمرانی شود صرف مسئله ای پوچ و بی اهمیت میشود.از طرفی عقیده دارم برخلاف نظر آنان که به داشتن یک آرامگاه برای عزیزانشان دل خوشند , این یادمان و آرامگاه نه تنها آنان را آرام که قدرت فراموشی و التیام دردشان را با فکر اینکه عزیزشان را در جایی خوابانده اند از دست می دهند.
بنابراین این روش بدترین نوع ممکن برای خلاصی از شر جنازه است.
برای شخص خود من که تدفین مردگان را بارها از نزدیک دیده ام چیزی غم انگیز و ترسناک بوده و هیچ گاه تمایل ندارم جنازه ام را در خاکی سرد بخوابانم و جدا از اینکه روشی اشتباه و ناصحیح است کالبد خود را که عمری از آن سود جسته ام و برایش زحمت کشیده ام چنین نامهربان:) و بی تفاوت به دست میکرو ارگانیزم ها بدهم
اما اگر بتوانم همین بدن را در کاری درست تر و به روشی صحیح تر نابود کنم ترجیح میدهم به دست طبیعت بسپارمش
و حیوانات و لاشخور ها از خوردن بدنم حالی بهم برسانند و دعایی در حق بدنمان کنند:))
و نه تنها از یاد کردن این مسئله نمیهراسم که بسیار هم لذت میبرم و برایشان روز خوشی را آرزو میکنم::e405: