Dariush نوشته:
شما گفتید کشتن دگراندیشان در ایران قانونی است. دگراندیشان یک کل است که شامل یهودی، زرتشتی، مسیحی، کافر، مرتد، منافق، محارب و... میشود. مرتد تنها جزئی از این دگراندیشان است. زمانیکه ما در مورد یک جز از یک کل سخن میگوییم نمیتوانیم بگوییم که گزارهی x در مورد مجموعهی y صادق است و بعد که اعتراض کردند بگوییم منظورمان بخشی از آن مجموعه بوده.
اما من قصدم از این ایراد اصلا این نبود که به شما اشتباهتان را نشان دهم چرا که به خوبی منظور شما را دریافته بودم و میدانستم که چه میگویید و اصلا برایم محل ایراد نبود. قصدم این بود که یک بازی کلامی را به شما نشان دهم تا دریابید که چگونه چنین گیرهای بیخود میتواند بحث را تخریب کند، کاری که شما پی در پی میکنید و با این بازیهای زبانی خُنَک حوصلهی همگان را سر میبرید.
مشروعیت سیاسی یک حکومت از رای اکثریت شهروندان آن سرزمین میآید و همانطور که گفتیم این اگرچه ممکن است موجب استبداد اکثریت به اقلیت شود، اما به صلاح است چرا که استبداد اقلیت به اکثریت بسیار شومتر از آن است. اما، مشروعیت چیزهایی را دربرنمیگرد و اساسا سیستم حکومتی حق تصمیمگیری در این مورد را ندارد. مثلا اگر همهی مردم جهان هم بیدلیل رای دهند که من کشته شوم، چنین کاری هرگز موجه نخواهد بود چرا که چنین چیزی را اساسا نمیباید در معرض رای گذاشت و اگر به رای گذاشته شود و نتیجهای از آن حاصل شود، آن نتیجه در هیچ دادگاه عادلی پذیرفته نخواهد شد.
اما در اینجا باید گفت که فرض کنیم مردمی هستند که اکثریتشان(99 درصدشان) راضی به این هستند که حکومت در مورد مرگ و زندگیشان تصمیم بگیرد (اگرچه گفتیم که چنین کاری درست نیست). در اینجا 99 درصد از کسانی که حکومت در مورد مرگ و زندگیشان تصمیمگیری میکند در میان همان رای دهندگان هستند و این یعنی اینکه خودشان هم راضی هستند. اکنون در برابر این جامعه چه میتوان کرد؟ آیا آن یک درصد باقیمانده این حق را دارند که با انقلاب حکومت را در اختیار بگیرند و کاری غیر از تصمیم جمع را بکنند و سیستمی برخلاف رای آنان برقرار کنند؟ خیر! چرا که 99 درصد از مردم آن سرزمین دوست دارند حکومت در مورد مرگ و زندگیشان تصمیمگیری کند! شما به چه حقی میخواهید این خواستهی آنان را زیرپا بگذارید؟ یا آن 99درصد باید از آن کشور بروند و یا این یک درصد. بهترین کار این است که این 1 درصد هرچه سریعتر از آنجا فرار کنند و یا اینکه شهامت به خرج دهند و در آنجا مانده و آگاهیبخشی کنند و سعی کنند نظر مردم را برگردانند و قانون را عوض کنند.
اینکه پاسخ ما نبود؟
دگراندیش در اسلام هم روشنه چه کسی است, پس پاسخ ندادید, اکنون که بیشینگان در ایران میخواهند
شما را از روی دگراندیشی بکشند و هم قانونهای آنها را آوردیم و هم در قرآن آمده, پس ایشان حق دارند شما را بکشند یا نه؟
کشتنِ دادمند, دادوند هم هست یا خیر؟
سپس پاسخ دهید, اگر ٦٠% مردم میگفتند بردهداری خوب است و میخواستند شما را برده کنند, حق دارند شما را گرفته و برده کنند یا خیر؟
سرانجام بپاسخید, اگر ٥١% مردم خواهان بهرهکشی از شما بودند, بایستی آزاد باشند هر اندازه میخواهند از شما بهرهکشند, یا خیر؟
Dariush نوشته: دیگر آنکه این اتفاق بسیار نادر است چرا که با رانههای انسانی ناسازگار است. افراد جامعه بخشی از سرمایههای آن هستند و خیلی شگفتآور خواهد بود اگر تمام مردم یک کشور مثلا 70 میلیونی مستقیما به این رای دهند که دگراندیشان باید کشته شوند. ایرانیان هم هرگز چنین رایی ندادهاند و بسیاری از آنها تنها به جمهوری اسلامی رای دادند و هرگز نمیدانستند که قرار است چنین چیزی از آن زاده شود و آن کلیت قانون اساسی که مردم نخستین بار بدان رای دادند از این مادههای ضدبشری در آن نبود و یا مستقیم و صریح نبود و این سالها بعد بود که این قانون اساسی شوم را به مردم تحمیل کردند.
اینها را باید دربست از شما بپذیریم؟ خوب اگر اینگونه هست, ما هم میگوییم ٩٠% مردم ایران خواهان کمونیسم هستند, ولی در واژگشت ٥٧ سر آنها را کلاه گذاشتند.
اگر اینگونه نیست, پس هر دوی ما باید بپذیریم مردم ایران با اکثریت قاطع به کشتن دگراندیشان رای دادهاند, زیرا در قانونهایِ
کشور این را داریم, اگرنه هر جا خواستهیِ شما بود سر مردم کلاه گذاشتهاند و اینجورها نیست, خواسته ما بود چیزی بجز کمینگان نیستیم و بیخود میگوییم؟
باز هم یک بام و دو هوا؟
نقل قول:انقلاب در جایی درست است که دولتی بر سر کار باشد که هیچ راه دموکراتیکی برای مشروعیتسنجی آن وجود نداشته باشد و گروهی هستند ( نسبت به کل جامعه تعدادشان نامشخص است) که باور دارند این حکومت نامشروع است و مردم آن را نمیخواهند. این گروه پس از آنکه تمام راهها را رفته و به نتیجه نرسیدهاند اکنون ناچارا راه انقلاب را در پیش میگیرند اما برای آنکه درستی انقلاب برقرار شود بلافاصله پس از انقلاب باید از مردم در این مورد نگرسنجی شود و از آنان در مورد حکومت دلخواهشان رای گرفته شود و در صورتی که گمان گروه انقلابگر درست درآمد سیستم جدید را برقرار سازند.
پس چه شد؟ انقلاب به عنوان آخرین راه ممکن و در جایی که تمام راههای دموکراتیک بسته شدهاند گریزناپذیر و موجه است.
dariush نوشته:
at least , you tried!
1-من نگفتم قدرت بد است. گفتم اقتدار دولتی موجب میشود که بستری مناسب برای فساد و سرکوب دولتی بوجود آید و هرچه این اقتدار بیشتر باشد، آن بستر هم بهتر میشود. کسی که دستش خالی است، من به راحتی و بینگرانی از کنارش میگذرم، کسی که چماق در دستش دارد، سعی میکنم حداقل با پنج متر فاصله از کنارش بگذرم، کسی که با اسلحه گرم در دست در پیادهرو قدم میزند، باید از من حداقل 100 متر فاصله داشته باشد تا خیالم راحت باشد و... . من میتوانم از کنار همهی اینها بگذرم و هیچ اتفاقی نیافتد(چرا که داشتن اسلحه الزاما به معنای استفاده کردن از آن نیست) اما عقلم به من میگوید که اگر چنین اتفاقی افتاد چه؟ اگر آنکس که چماق دارد، بخواهد ازش استفاده کند ممکن است بزند چک و چانهام را خورد کند و یا دستم را بشکند و یکی دو ماهی مرا روانهی بیمارستان کند. آنکس که اسلحه دارد اگر از آن استفاده کند میتواند مرا بکشد. بنابراین به حرف عقلم گوش میدهم و نمیگویم حالا احتمالش هست که اصلا از آن اسلحهها استفاده نشود. هزینهی چنین ریسکی بسیار زیاد است و نمیارزد که من این احتمال را جدی بگیرم که آن شخص از اسلحهی خود استفاده نمیکند.
در این مثال بهترین حالت زمانی است که هر دوی ما دست خالی هستیم چرا که در این حالت من توان دفاع از خود را دارم و او نمتواند جراحت جدی به من وارد کند و به همین دلیل ریسک پایین است و میتوان آن را پذیرفت. در مورد دولت هم همین شرایط برقرار است. دولتی که کمی بالاتر از سطح شهروندان خود است، به همان تراز میتواند بدانها آسیب وارد کند. ، چنانکه میبینیم در گذشتههای دور برای مثال 300 سال پیش سرنگونی یک حکومت بسیار کمهزینهتر از امروز بود چرا که حکومت به ابزارهای سرکوب چندان مجهز نبود و کافی بود که به اندازهای بسنده مردم متحد شوند تا حکومت با هزینهای اندک سرنگون شود(این حکومت همان مرد چماقدار است). امروز اما زمانی که دولت میتواند انواع سلاحهای مخوف و کشتار جمعی و خطرناک چون تانک و موشک و اف 16 و زیردریایی و انواع ابزارهای شنود و جاسوسی و انواع سیستمهای مخوف اطلاعاتی را با پیشرفت تکنولوژی در اختیار داشته باشد و یک حکومت میتواند به سادگی کشوری به قرنها پسرفت بکشاند، هزینهی سرنگونی چنین حکومتی بسیار بسیار سنگین خواهد بود(اگر فاسد و جنایتکار شود)، همانطور که امروز میبینیم در سوریه بیش از 100 هزار نفر کشته شدهاند و میلیونها نفر آواره شدهاند و کشور به کلی ویران و خاکستر شده است. در حالیکه صد سال پیش چند هزار نفر مجاهد علیه حکومت قاجاریه اسلحه برداشتند و دیدیم که چندی طول نکشید که نوع حکومتداری را تغییر دادند. پس آیا شایسته نیست که پیش از آنکه سرمایهها و منابع کشور خود را در اختیار حکومت قرار دهیم به این ریسک بسیار پرهزینه بیاندیشیم و فکر عاقبت خود را بکنیم و به شانس و احتمال تکیه نکنیم؟ پیش از آنکه دوباره پرسش مرا با پرسش پاسخ دهید که «حالا قبلا سرمایه در دست 5 درصد سرمایه دار بود ولی حالا در دست دولتی که نماینده مردم است پس چه اشکالی دارد؟» پاسخ دهید به خود سوال فکر کنید.
پس اینها پیوند فرنودین نیستند و شما هتّا نتوانستید نشان بدهید که قدرت بسرشت بد است. تنها درونمایهیِ سخن شما این شد که
قدرت
میتواند بد باشد و کژ هم به کار رود, که سخن درستی است, ولی پیوند فرنودین و سامهیِ بسنده نیست که دولت آژگاهیک را بکوبیم.
در فرهود سخن شما در سامانهیِ سرمایهداری سراسر هم بجاست, زیرا "رانهیِ" سرمایهداری چنانکه
بزیبایی نمایاندیم و هتّا خود سرمایهداران این انجمن مهر تایید زدند, در رویکرد بُرد-باخت نهفته است: سود شما در گرویِ زیان دیگری است.
در سامانهیِ همبازگرایی بوارونه, از آنجاییکه ما رویکرد بُرد-بُرد داریم, پس رانهیِ سامانه نیز در همین راستا پیش خواهد
رفت و هیچ انگیزه و سودی برایِ کسیکه قدرت دارد نمیماند که بخواهد کسی را سرکوب کند. سرکوبد که چه شود!؟
در همبودی که زیرساختارها دارند یک به یک خودکار و نیمهخودکار میشوند و روباتها کارها را میانجامند, در جاییکه بهرهیِ کار اینها
دادگرانه به من و شما بازمیگردد, چه انگیزهای برای منی که در مصدر قدرت هستم میماند که بخواهم شما را سرکوب کنم؟ چه سودی به من میرسد؟
dariush نوشته: :e057::e057:
بیسواد جان، هنوز نمیدانی سرمایهداری نه شرط کافی و نه شرط لازم برای کیفیت پائین زندگی است؟ شرط لازم نیست چرا که هماکنون کرهی شمالی غیرسرمایهداری است و کیفیت زندگی در آن نیز بسیار پایین است. شرط کافی هم نیست چرا که هماکنون آمریکا و کانادا سرمایهداری هستند و کیفیت زندگی هم بالاست.
زمانیکه میگوییم در سرمایهداری کیفیت زندگی پایین "شرط لازم" است و زمانیکه بروشنی داریم میگوییم هم آمریکای سرمایهدار (کیفیت زندگی کم و بیش بالا) و هم ایران سرمایهدار (کیفیت زندگی بسیار پایین)
آنجا هستند, بیگمان نیازی به هوش سرشار ندارد که دریابیم با بودن هر دوی اینها, "شرط لازم" تنها در یک چهره شدنی است و آن چیزی نیست جز اینکه در میان ١٠ کشور سرمایهداری, هر ١٠ کشور
نتوانند ببایست
کیفیت زندگی بالایی فراهم آورند, زیرا در سرمایهداری نمایاندیم,
سود برخی در گرویِ زیان برخی است, پس برای اینکه یک کشوری با کیفیت زندگی بالا مانند آمریکا
یافت شود, بایستی دهها کشور دیگر چاپیده و بهرهکشی شوند و جز این شدنی نخواهد بود —> کیفیت پایین زندگی (بیشینگان) + کیفیت بالای زندگی (کمینگان) —> بدبختی و نداری, شرط لازم در سرمایهداری
اگر هنوز هوش نکرده بودید, بیانگارید ١٠٠ تا پرتقال داریم و ١٠ تا خانوار, هر خانوار میتواند ١٠ تا پرتقال بگیرد و همه خوشبخت باشند, یا ١ خانوار میتواند ٩١ پرتقال بگیرد و دیگر خانوارها
تنها یکی ١ پرتقال, در این چهره یک خانوار (آمریکا) کیفیت زندگی بسیار بالایی خواهد داشت و دیگریها (ایران, ...) کیفیت زندگی بسیار بسیار پایینتری; آمار هم میبینید چیزی جز سخن ما نمیگوید, بجز اینکه شمار این بهرهکشان "خوشبخت" از ١٠% هم هتّا زمانیکه از نزدیکتر (تراز درون-کشوری) مینگریم, کمتر است:
پس درسته, اگر این ١٠٠ پرتقال بنمایه بشیوهیِ دادگرانهتری بخش شوند همهیِ ما به اندازهیِ آمریکا بویژه در آغاز شاید کیفیت زندگی همانند و بالایی
نداشته باشیم, ولی نکته در این است که هر چه بیشتر پرتقال (میکوشم برایتان ساده نگه دارم) فرآورده شوند, به خوشبخی همهیِ مردم (و نه ٥% بهرهکش) بیشتر افزوده میشود.
dariush نوشته: این سفسطه هم نامش فرافکنی است. ما گفتیم کسی که شبانه انسانها را میبرده و بدون دادگاه و اطلاعرسانی و مخفیانه انسانها را بطور فلهای میکشته و در گورهای دسته جمعی دفن میکرده، یک جنایتکار است و شما میگویید که تقصیر سرمایهداری است!
اگر شما توی سر کودکی بزنید و بزرگ شود و از روی کینه و عقده, آدمکش شود, پس بگونهای تقصیر خود شما هم بوده, نبوده؟
از همینرو ما بزهکاران هر همبودی را از بیخ گناهکار زاده شده نمیدانیم و خود همبودی که چنین بستری برای آنها فراهمیده را هم گناهکار میدانیم.
بروشنی, در هر دو بارهیِ بزهکار آدمکش و در گفتگوی ما, بزهکار جنگی, هیچکدام پاک و بیگناهِ بیگناه نیستند, ولی ریشه و خاستگاه کنش
نه به همبازگرایی, که به سامانهیِ هومنستیز و بهرهکشِ برد-باخت سرمایهداری بازمیگردد که سودش در زیان و بدبختی دیگران نهفته است و اگر
شما این را میپذیرید که دیگر سخنی نمیماند, اگر نه که ما هیچجا هیچ مهر تاییدی در کشتن و سرکوب نزدهایم که "پهلوانپنبه"وار به ما انگ هواداری و تایید میچسبانید.
Dariush نوشته: من هم برای ریدن به دم و دستگاه جنایتکار کثیفی چون استالین همیشه انگیزهی بالایی دارم و برای اینکه هرگز با کسی تعارف و رودربایستی و مماشات ندارم. همهی اینها در حالی است که حدود یکسال پیش در صندلی داغ خودم چنین نوشتم :
بنابراین من تکلیفم با خودم روشن است و میدانم چه میگویم و در چه جایگاهی هستم و نیازی ندارم زیر پوشش تازش به شوروی و استالین به مارکسیسم بتازم.
اینها دشواری ما نیست و روشنه شما نگاهی سوگیرانه دارید و با نگرش به یک نمودِ یک چیز, همهیِ چیزهای دیگر را نادیده میگیرید.
همانجور که برای نمونه شاهنشاهی را از بیخ نادرست شمرده بودید, هنگامیکه در همان شاهنشاهی هم فرنودانه شاه کارهای درست و کارهای نادرست
انجام داده و نمیشود با برشمردن یک زاب زشت, همهیِ کارهای کسی یا سامانهای را به یک چوب نادرست راند, مگر آنکه هر آینه خواسته باشیم سفسته بکنیم.
پارسیگر