λ سَـرایِ دانِـشْـبٌـدان γ -
Mehrbod - 02-17-2013
خوب پیش از اینکه دوباره بروم این جُستار را هم بیاغازم, که انگار دوری از رایانه و آغوشِ گرمِ دلداده مایـهیِ بـَرانگیختگی شورِ
ڃامهسُراییِ در من بوده و این ڃند روزه ڃامگان و سخنانِ آهنگین بودهاند که در مـِـندار (=ذهن) من برای خودشان پایینبالا و رژه میرفتند!
اینجا دستنوشتههای ادبیک و ڃامهای خود را بگذارید: درونمایهیِ دانشیک داشتنشان
بایا است, پارسیکیاشان ولی تنها
خواستنی است (:
λ سَـرایِ دانِـشْـبٌـدان γ -
Mehrbod - 02-17-2013
چون یک پِـییاخته ز دیگر پییاختگان بیاگاهد و خود دگر پییاختگان بیاگاهاند و از پیِ این آگاهشها خویش برآید و خویش خود را
بخودآگاهاند و دریــابـَد که بـِجُـز خودْ ناخودی نیز بخودْ آگاهــد, آنگاه زِ خویشتن پرسد ڃرا هستم و کوشد که پِیواژد ڃرایش را ❆ ڃون
نِـپاهـد خویـشْ نیکْ اندرْ پَـرگیــــر بیـابـد آنْ ریــزآژنگــان کیهانیـک و ڃون رفتْ از پیِ آنها رِسَــد به آنْ تیـلِ آغــازی, همانْ مِــهبــانـگِ جـهـانگُـسـتر.
پِییاخته = پِـی (عصب) + یاخته = neuron
واژیدن = سخنیدن = سخن گفتن
پــِیواژیدن = پاسخ دادن (پی گرفتن سخن)
نِـپاهِستن / نِـپاهیدن = مشاهده کردن = to observe
نون = اکنون = nun = now
پـَـرگیر = پیرامون, environment
ریزآژنگ = microwave
کیهانیک = cosmic
تیل (til) = نقطه, point; واژهیِ نزدیک دیگر «تیله»
مهبانگ = big bang
نکته:
آغازی ≠ آغازین; «آغازی = یک آغاز» که از آغازنماییِ جهانمان میگوید و راهِ ڃرخیکیِ (= ڃندبارگی) آن را نمیبندد.
تا دنبال شود (:
λ سَـرایِ دانِـشْـبٌـدان γ -
Mehrbod - 05-31-2018
کیست این من که من سر در آن اینچنین اندیشان
چیست این من که من در کار آن هی سرگردان
بامداد, این منِ من در خود یک آنچنان آشفته بود
شامگاه لیک, این منِ من در پوست خود گنجوده نیست
از چیست این کشند و واکشند که من در آن غوتهوران
سود آن چیست که این من, با آن منِ من یکسره نیزه زنان
آری, گهگداری این من و آن من بگردند آنچُنان همداستان
گهگداری نیز این دو با خود شوند یک داستان
هر چه من خواهم از این منها فراتر ایستم
هر چه بیشتر من در آنان از رفتنم بازایستم
چون اندر سرشتم من ببینم من بیشمار
گهگداری من چنان گردم که ای من من کدام..
گیریم که من پرسیدم از این من که ای من تو کـــی؟
پاسخ این من نباشد جز, من تو باد
هر چه من گویم اگر تو من منی
پس کیست این من که از تو پاسخ پرسش بخواست؟
ای بینوا, ریشخندد این من و گوید به من
پرسش تو پاسخی درخور نداشت
آنچه تو در من ز خود من دیده ای
نیست جز آنکه تو خود پیشتر در من هشته ای
سود این پاسخ چیست, بر من روشن نی اد
آن زمان که من میگویم من, خب این من کجاست
گهگهداری این من آنچنان من بود که من بی گمان
گهگداری نیز این من آنچنان نامن که من خویش یابم هات و مات
چیست راز این منهای من کز من دارند بالا میروند
کیست این من که این منها را دارد نام منها میدهد؟
هر چه هست, در من بوند جز من یک چند نامنی
آنچه من خواهم از آنها, خود میاید از منی
چون رسیدم من به این سال از زمان
دریافتم که من, نباشم آن من که من پیشترها باوران...