ریشه مشکلات فرهنگی ایرانیان در کجاست؟ -
Russell - 12-19-2013
Spehr نوشته: به نگرم اگر خاستگاه[١] Herkunft همه دشواری ها را دین بدانیم بسیار نادرست است و خود را فریب داده ایم. سرچشمه مشکلات چیز دیگری است.
دین در گذر سده ها، گره گشا و راهگشای ایرانیان بوده است.
ایرانی که در سرزمین نه چندان سرسبز زندگی می کرده با یاد خدا به کندن کاریز و قنات برای خود پرداخته است و از همین سرزمین خشک بهشت کوچکی در دل بیابان برای خود پدید آورده است.
همه مناسبات همبودین[٢] خود را با دین تنظیم کرده است. و اکنون دین و سنت در سده گذشته با تکنولوژی رویاروی شده است. وگرنه پیش از آن مشکلی نبوده است.
ما ایران که از بسیاری نگرها از بنمایه[٣] های نزاری[٤] و کمی برخوردار بوده است را با آلمان و ... همسنجی[٥] می کنیم که این همسنجی درست نیست.
با گذر زمان دشواری های فرهنگی ایران هم حل میشود، باید ببینیم تکنولوژی چه افسونهایی در آستین دارد.
خب خواستگاه تمام مشکلات آلمان نازی را هم نمیشد فاشیسم بدانیم، این بدان معنی نیست که فاشیسم مشکل نیست یا مشکلی بزرگی نیست بلکه تنها بدان معناست که جامعهیِ انسانی و مشکلات آن چند لایه و پیچیده است و علتهایِ فراوان دارد.در جامعهیِ ایران دین زدگی و اسلام زدگی یک مشکل بسیار اساسیست که به وضوح میشود تفاوت آنرا، با وجود دیکتاتوری رژیم پیش از آن، در تغییرات پس از انقلاب 57 ایران دید. همچنین از نظر من مشکل دین زدگی مشکلیست فرهنگی که نیازمند (شرط لازم و نه الزاما کافی) نقد دین است، آلمان هم اگر مشکل کمتری در دین زدگی دارد بخاطر این است که نسلهایِ پیشتر آنرا به نقد کشیدهاند (آلمان هم که نه نفت و گاز دارد و چیز دیگر و تا همین صد سال پیش دست و پا میزد تا یک کشور شود، من مزیتی به صورتی که مطرح کردید برای آنها نمیبینم).
بنگر من سنت و در زیر مجموعهیِ آن دین و بطور خاص اسلام همواره یک مشکل بر سر راه برای آنچه من و شما میخواهیم، بوده، هست و خواهد بود.
ریشه مشکلات فرهنگی ایرانیان در کجاست؟ -
Mehrbod - 12-19-2013
Spehr نوشته: به نگرم اگر خاستگاه[١] Herkunft همه دشواری ها را دین بدانیم بسیار نادرست است و خود را فریب داده ایم.
خاستگاه همهیِ بدبختیها در این جهان همان است که داروین در خاستگاه جانوران به آن پرداخت: مرزمندیِ بنمایهها
هر چیز دیگری اینجا یک ابزار است, دین هم یک ابزار در دست آخوند که با کودن نگهداشتن
دیگران, بنمایهیِ بیشتری از آنِ خود کند و همانجور که مارکس بزیبایی همانندید, دین افیون تودههاست.
در این رهگذر, همآوردیِ میان هومنان بر سر بنمایهها همواره الگوها و کالبُدهایی بر خود میپذیرد که
از سوی همگان تا اندازهیِ بالایی خودآگاه و ناخودآگاه پذیرفته شوند و از اینرو, دگرسانی میان آمریکایِ سکولار و
ایران تئوکرات (دینسالار) در این است که کمینگان و بهرهمندان یکمی, بنمایههایِ [چپاول شده] بیشتری
را به بیشینگان نزدیک اشان (آمریکایی) میدهند و از ابزارهای دین و سرگرمی برای خاموش نگهداشتن توده اشان
بهرهمیجویند, در دومی از روی کمتر بودن بنمایهها, خودبهخود تهماندهیِ کمتری برای توده میماند و در کنار فریب و
دروغ, نیاز به زور و چماق هم پیدا میشود; هر آینه اگر باریکتر بنگریم, هر دو یک کالبد پذیرفته شده را درخود
دارند: چگونه برخی (کمینگان) بنمایههایِ بشتری را از برخی (بیشینگان) از آنِ خود کنند, جوریکه پذیرش همگان را داشته باشد.
در ایران میپذیرند کسی مفتخور و پولدار باشد چون خدا اینجور خواسته*, در آمریکا میپذیرند کسی
میلیونها بار بهرهمندتر و بهرهورتر (privileged) از ٩٩% توده باشد, چون قانونهایِ بازی (سرمایهداری) را درست رفته**,
هر آینه در ایران کَس از خود باید بپرسد چرا خدا اینجور میخواهد, در آمریکا هم بپرسد این قانونهای بازی را کی آورده.
* شما هم در زندگی آدم خوبی باشید, خدا بهتان میدهد.
** شما هم شهروند درستکار و کارکُنی باشید, سیستم بهتان میدهد.
پارسیگر