دفترچه
طنز و جوک امام نقی - نسخه قابل چاپ

+- دفترچه (https://daftarche.com)
+-- انجمن: تالارهای همگانی (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%85%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C)
+--- انجمن: تالار سرگرمی (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D9%85%DB%8C)
+--- موضوع: طنز و جوک امام نقی (/%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%B7%D9%86%D8%B2-%D9%88-%D8%AC%D9%88%DA%A9-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%86%D9%82%DB%8C--403)



طنز و جوک امام نقی - Agnostic - 08-23-2015

قال النقی ( گ ) :
اَنَا مَدینَتُةُ العِلم وَ عَفیرُ بابَها .
ترجمه : من شهر علم هستم و عفیر دروازه آن .


طنز و جوک امام نقی - Agnostic - 08-23-2015

امام درگرماگرم جماعی دشمن شکن با سوسن بانو بود که سوسن ناگهان کنار کشید. امام کظم غیظی نموده و فرمود:چی شد زن؟ بیا تا لحاف گرمه! سوسن گفت: من به رفتارت اعتراض دارم. کظم سکس کردم. امام کظم بهتی کرد وپرسید: چی شده مگه؟ سوسن با گریه کظم فین ناموفقی کرد و در حالی که دستش را زیر فرش پاک میکرد گفت: چرا من مزرعه تو باشم؟ چرا از هر راهی به من وارد میشی؟ امام که از شام به اینور نفخ کرده بود کظم گوز ملایمی کرد و گفت: حالا الان وقت این حرفاست؟ بیا امشبو بگذرون فردا کظم دین میکنم به جون شمقدر...
سوسن گفت: نه دیگه. باید قول بدی که کظم زرع کنی. من زنم نه زمین کشاورزی. باید واسه جماع ازم اجازه بگیری. امام با عصبانیت در حالی که برای کظم منی به سمت مستراح میدوید داد زد: ک..ن لقت! چه آدم شده! تقصیر منه که کظم ج..ق میکنم و منت تورو میکشم. حالا اینقدر کظم ک..ر کن تا کف کنی!

سیره نقوی – باب استفاده ناصحیح از کظم


طنز و جوک امام نقی - Agnostic - 08-23-2015

روزی حکیمی یونانی بر امام وارد شد. حضرتش پرسید: نام تو چیست؟ گفت: من دیمقراطیس هستم. امام فرمودند: گهت بگیرد با این نامت، چه کرده ای؟ گفت: من کاشف نظریه اتمیک هستم. حضرت پرسیدند: اتم چه باشد؟ گفت: هرچه را که تقسیم کنیم به ذراتی می‌رسیم که کوچکتر از آنها موجود نباشد و آنها اتم هستند. نقل است امام ذوالنقار برکشیده و حکیم را به قسمتهای مساوی تقسیم کردند تا جایی که خسته شده و دیگر نمی‌توانستند کوچتر از آن قطعه کنند. لذا فرمودند: انگاری درست می‌گفت. پس شمشیر را کنار گذاشته و آب انگور نوشیدند.


طنز و جوک امام نقی - Agnostic - 08-24-2015

از یبن فلفل دلمه ای نقل هست ابولاشی امام نقی رو مشاهده کرد که
تو محرم سیگار میکشید و مشروب میخورد و...
ابولاشی به امام گفت: نخور گناه داره محرمه ارواح ماتحتت تو امامی باید الگو باشی لخت شو بیا وسط عذاداری

امام نقی گفت: من عین شما ها نمی تونم بیخیال باشم ... اعصابم از دست یزید داغونه.
از فلفل دلمه ای نقل هست هیچ وقت ابولاشی و یاران تو زندگی نکبت بارشون اینقدر قانع نشده بودند.


طنز و جوک امام نقی - Agnostic - 08-24-2015

[عکس: 24.jpg]
امام نقی‌ بعد از سفر به فرنگ !


طنز و جوک امام نقی - Agnostic - 08-24-2015

امام روی منبر فرمود: خوشبختانه مشکلات کوچکی که در اعزام کاروانیان حج از سرزمین پارس وجود داشت مرتفع شده و اعزام زائران با پرواز پنج هزار نفر بسمت خانه خدا از امروز آغاز شد.
غلمان پارسی از میان جمع برخاست و گفت: یا رسودوالله، اعراب به ما یاد دادند تا از واحد نفر برای شمارش آدمها استفاده کنیم. حال آنکه نفر واحد شمارش شتر است، بهتر است از واژه "تن" استفاده نماییم.
امام فرمود: تو نگران نباش، من برای شمارش شما از واحد حلقه استفاده میکنم.
--------------------------------------------------------------------
از کتاب "نقی، ارباب حلقه ها"


طنز و جوک امام نقی - Agnostic - 08-24-2015

حدیث است که حضرت گوزیدن در گوش نوزاد تازه به دنیا آمده را سبب طول عمر و از مستحبات می دانستند.


طنز و جوک امام نقی - Agnostic - 08-24-2015

روزنامه سلام سال ۱۳۷۷هجری: دو خط موازی بهم نمیرسند، مگرآنکه خدا بخواهد.
امام نقی سال ۰هجری: دو خط موازی بهم نمیرسند، مگر آغا امام خامنه ای بخواهند.
امام نقی سال ۱۳۹۴ هجری: آنوقت تعجب مکنند که در مغازه اشان را می بندن. تحریف از این بیشتر؟


طنز و جوک امام نقی - Agnostic - 08-24-2015

قانون پایستگی نقویت: یک نقوی هیچوقت از بین نمی رود فقط هی به وجود می آید و زیاد می شود گاهی ممکن هست بنا به شرایطی از پوستینی به پوستین دیگر تبدیل شود.
فرمولش هم میشه این: نقویت= (نقی ضربدر هاله نورنقی) ضربدر ( طول ذوالنعوذ امام) به توان (نصف شده ها باذوالنقار) بر روی (سوسن+ لایشه) در جذر (فرقه منحرفه شمقدریه) + (حضرت امیر المومنین عفیر (ع)) ضربدر (مشتق ابولاشی) - (شوشول عسگری کوچولو).


طنز و جوک امام نقی - Agnostic - 08-24-2015

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن ،که علی ز در در آید و مادر گدا بگاید