مرگ محمد بن عبدالله - نسخه قابل چاپ
+- دفترچه (
https://daftarche.com)
+-- انجمن: تالارهای ویژه (
https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87)
+--- انجمن: تاریخ، فرهنگ، همبود (
https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%D8%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%8C-%D9%87%D9%85%D8%A8%D9%88%D8%AF)
+--- موضوع: مرگ محمد بن عبدالله (
/%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87)
مرگ محمد بن عبدالله -
Anarchy - 01-03-2014
پرسش و پاسخ دینی آیا پیامبر(ص) بر اثر مسمومیت از دنیا رفتند
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، یکی از مسائلی که درباره وفات پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله گفته میشود این است که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است. سؤال این است که آیا این مساله در منابع تاریخی آمده است؟ و آیا این مطلب، مورد تایید است؟مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم در یادداشتی این مساله را توضیح داده است.
درباره این موضوع و همچنین در تاریخ شهادت نبی اکرم(ص) در میان نویسندگان و مورخان اختلاف است و بعضی از نویسندگان فقط به بیان این جمله که مریض شد و از دنیا رفت، اکتفا کردهاند.
در کتب تاریخی نقل شده است که یهودیان چندین مرتبه تصمیم گرفتند که پیامبر اکرم(ص) را به شهادت برسانند ولی هر مرتبه پیامبر(ص) توسط جبرییل از این توطئه آگاه میشد و یهودیان به مقصود خود نمیرسیدند و در پایان جنگ خیبر نیز گروهی از بزرگان قوم یهود، زینب دختر حارث را که از اشراف یهود بود و پدر خود حارث و برادر خود مرحب و شوهر خود سلامَ بن مِشکم را از دست داده بود تحریک کردند تا شاید به مقصود خود که نابودی رسول خدا(ص) و در نتیجه نابودی دین تازه تأسیس اسلام بود نایل شوند ولی اگر چه این عمل نیز به شهادت آنی و فوری آن حضرت منجر نشد ولی باعث مسمومیت آن حضرت شد و در نهایت در درازمدت به شهادت آن حضرت انجامید.
مورخ بزرگ «محمد بن عمر واقدی» در «مغازی»، واقعه رحلت پیامبر را چنین نقل میکند:چون رسول خدا(ص) خیبر را گشود و آرام گرفت، زینب، دختر حارث شروع به پرس و جو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را. زینب، گوسفندی را کشت، و سپس زهر کشنده تبآوری را که با مشورت یهود فراهم آورده بود به تمام گوشت و مخصوصاً شانه و سردست آن زد و آن را مسموم کرد.چون غروب شد و رسول خدا(ص) به منزل خود آمد متوجّه شد زینب از او پرسید، کاری داری؟ او گفت: ای اباالقاسم! هدیهای برایت آوردهام ـ اگر چیزی را به پیامبر(ص) هدیه میکردند از آن میخوردند و اگر صدقه بود از آن نمیخوردند ـ پیامبر(ص) دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آن حضرت نهادند.آنگاه فرمود: نزدیک بیایید و شام بخورید! یاران آن حضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند.
پیامبر(ص) از گوشت بازو خوردند و «بُشْر بن براء» هم لرزید.همین که پیامبر(ص) و بشر لقمههای خود را خوردند، پیامبر(ص) به یاران خود فرمود: از خوردن این گوشت دست بردارید که این بازو به من خبر میدهد که مسموم است. و «بشر بن براء» گفت: ای رسول خدا، به خدا سوگند که من هم از همین یک لقمه فهمیدم، و علّت آنکه آن را از دهان بیرون نینداختم برای این بود که خوراک شما را ناگوار نسازم، و چون شما لقمه خود را خوردید جان خودم را عزیزتر از جان شما ندیدم. وانگهی امیدوار بودم که این لقمه کشنده نباشد، بشر هنوز از جای خود برنخاسته بود که رنگش مانند عبای سیاه شد و یک سال بیمار بود و نمیتوانست حرکت کند و بعد هم به همین علّت مُرد. همچنین گفتهاند که «بشر بن براء» همان دم مُرد و پیامبر(ص) پس از سه سال دیگر زنده ماندند.رسول خدا(ص) زینب را فرا خواندند و پرسیدند: شانه و بازوی گوسفند را مسموم کرده بودی؟ گفت: چه کسی به تو خبر داد؟ فرمود: خود گوشت.گفت آری. پیامبر(ص) فرمود: چه چیزی تو را به این کار واداشت؟ گفت: پدر و عمو و همسرم را کشتی و بر قوم من رساندی آنچه رساندی. با خود گفتم اگر پیامبر باشد که خودِ گوشت به او خبر میدهد که چه کردهام، و اگر پادشاه باشد از او خلاص میشویم.
در مورد سرنوشت زینب مطالب مختلفی نقل شده است. برخی از راویان گفتهاند: رسول خدا(ص) دستور فرمود تا او را به سزای عملش رساندند و برخی از روایان گفتهاند: پیامبر(ص) او را عفو فرمود. سه نفر هم دست بر طعام برده ولی چیزی از آن نخورده بودند. پیامبر(ص) به اصحاب خود دستور داد تا خون بگیرند و آنها میان سر خود را تیغ زدند و پیامبر(ص) هم زیر کتف چپ خود را خون گرفت و هم گفتهاند که از پس گردن خود خون گرفت.گویند: مادر بُشْر بن براء میگفت: در مرضی که منجر به مرگ پیامبر(ص) شد به دیدنش رفتم رسول خدا(ص) تب شدیدی داشت، پیامبر(ص) فرمود: همان طور که اجر و پاداش ما دو برابر است بلا و سختی ما هم دو چندان است. مردم میپندارند که من گرفتار ذات الجنب شدهام، و حال آنکه چنین نیست و خداوند آن بیماری را بر من مسلط نکرده است و این ریشخندی شیطانی است. این اثر لقمهای است که من و پسرت خوردیم، از آن روز بیماری در من ریشه دوانده است. تاکنون که پاره شدن رگ قلبم نزدیک شده است. بنابراین رسول خدا(ص) از دنیا رفت در حالی که شهید بود…[1].
علاوه بر «واقدی»، «ابن هشام»[2]، «طبری»[3] و «ابن اثیر»[4] این واقعه را نقل کردهاند ولی این سه مورّخ بیان کردهاند که رسول خدا(ص) لقمه را بیرون انداختند و از آن گوشت چیزی تناول نکردند ولی آن زهر خطرناک به آب دهان پیامبر(ص) مخلوط شد و همین باعث شهادت آن حضرت شد. (ظاهراً اسناد این سه مورخ از یک فرد و آن هم ابن اسحاق است).«یعقوبی» مورّخ بزرگ دیگر جهان اسلام نیز این جریان را در تاریخ خود ذکر میکند ولی فقط به مسمومیت آن حضرت اشاره میکند ولی از شهادت آن حضرت سخن نمیگوید.[5]مورّخان و محدّثان شیعه نیز بیشتر به این سمت رفتهاند که علت وفات رسول خدا(ص) همان گوشت مسمومی بوده است که زینب «دختر حارث» به آن حضرت خورانیده بود.علامه مجلسی (ره) در کتاب «جلاء العیون» نقل میکند: «در احادیث معتبر وارد شده است، آن حضرت به شهادت از دنیا رفت. چنانچه «صفار» به سند معتبر از حضرت صادق (ع) روایت کرده است. [6] مرحوم «ثقةالاسلام کلینی» نیز در کتاب با ارزش «اصول کافی» به اصل توطئه از قول امام باقر(ع) اشاره میکند. [7]در کتاب «فروغ ابدیت» نیز بعد از نقل این واقعه در پاورقی آمده است: «معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود میفرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح برای من آورد. زیرا اگرچه پیامبر(ص) اولین لقمه را بیرون انداخت ولی آن زهر خطرناک با آب دهان پیامبر(ص) کمی مخلوط شد و روی دستگاههای بدن آن حضرت اثر خود را گذاشت. [8]
منابع[1] ـ محمد بن عمر واقدی، مغازی، ترجمه: دکتر مهدوی دامغانی، ناشر: نشر دانشگاهی، جلد دوم، ص، 519، 518، 517.[2] ـ ابن هشام، السیرهَ النبویّه، ناشر: دارالقلم بیروت، جلد 3، ص 352.[3] ـ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ناشر: دارالکتب العلمیه، جلد 2، ص 138.[4] ـ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ناشر: دارالاحیاء التراث العربی، جلد 1، ص 599، 598.در پاورقی این کتاب این واقعه را از قول دیگر مورّخان و محدثّان نیز نقل میکند بعد از نقل این مطلب که این روایت از ابن اسحاق میباشد میگوید: بیهقی در کتاب دلایل النبوهَ این مطلب را از طریق ابی نفرهَ از جابر نقل میکند: و عبدالرزاق در تألیف خود از معمر از زهری و ابن حجر در الفتح و مسلم در کتب خود و النووی در شرح مسلم و … این حادثه را بیان میکنند (رجوع شود به پاورقی کتاب الکامل فی التاریخ، جلد اول، ص 598).[5] ـ تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، جلد اول، ص 416.[6] ـ محمد باقر مجلسی (ره)، جلاءُ العیون، ص 83، 82.[7] ـ کلینی، اصول کافی، مجلسی، بحارالانوار، جلد 2 و در کتب دیگر خود در باره این واقعه احادیثی نقل نموده است که دلالت بر شهادت آن حضرت دارند.[8] ـ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ناشر: دفتر تبلیغات اسلامی، جلد 2، ص 664.
مرگ محمد بن عبدالله -
Anarchy - 01-03-2014
Anarchy نوشته: رسول خدا(ص) زینب را فرا خواندند و پرسیدند: شانه و بازوی گوسفند را مسموم کرده بودی؟ گفت: چه کسی به تو خبر داد؟ فرمود: خود گوشت.گفت آری. پیامبر(ص) فرمود: چه چیزی تو را به این کار واداشت؟ گفت: پدر و عمو و همسرم را کشتی و بر قوم من رساندی آنچه رساندی. با خود گفتم اگر پیامبر باشد که خودِ گوشت به او خبر میدهد که چه کردهام، و اگر پادشاه باشد از او خلاص میشویم.
جالبه ، نبی مکرم اسلام میگه خود گوشت به من خبر داد اما چرا بعد از خوردنش خبر داده معلوم نیست
، معلومه گوشت شیطونی بوده :e405: !!
مرگ محمد بن عبدالله -
MEHDI - 01-03-2014
من دو کتاب که توسط دو تاریخ دان غربی نوشته شده را خواندم ولی هیچکدام در مورد علت مرگش صحبتی نکردند و فقط بعضی نشانه های بیماری را نقل کردند. به هرحال منطقی نیست که یکی از گوشت می خورد همان موقع سیاه می شود و می میرد ولی محمد چند سال به خوبی زندگی می کند و بعد از چند سال علائم بیماری تازه شدت می گیرد و او را زمینگیر می کند یا اینکه نخست گوشت را می خورد سپس گوشت به او اطلاع رسانی می کند! به نظر می رسد صرفا قصد بدنام کردن یهودیان برای کشتن محمد در میان بوده و در عین حال برای اینکه غیب گویی محمد زیر سوال نرود این را هم نوشته اند که محمد بعدش فهمیده و دیگر گوشت را نخورده.
مرگ محمد بن عبدالله -
Anarchy - 01-03-2014
MEHDI نوشته: من دو کتاب که توسط دو تاریخ دان غربی نوشته شده را خواندم ولی هیچکدام در مورد علت مرگش صحبتی نکردند و فقط بعضی نشانه های بیماری را نقل کردند. به هرحال منطقی نیست که یکی از گوشت می خورد همان موقع سیاه می شود و می میرد ولی محمد چند سال به خوبی زندگی می کند و بعد از چند سال علائم بیماری تازه شدت می گیرد و او را زمینگیر می کند یا اینکه نخست گوشت را می خورد سپس گوشت به او اطلاع رسانی می کند! به نظر می رسد صرفا قصد بدنام کردن یهودیان برای کشتن محمد در میان بوده و در عین حال برای اینکه غیب گویی محمد زیر سوال نرود این را هم نوشته اند که محمد بعدش فهمیده و دیگر گوشت را نخورده.
مهدی جان تاریخ دان غربی خب مگر منبعی جز همین نوشته های تاریخ دان های عرب داره ؟ به نظر من هیج بعید نیست که محمد رو کشته باشن ، فقط شاخ و برگ داستان و خالی بندی های نامعقولش رو باید کنار گذاشت...
اتفاقا همین شیوه مردن بهتر نشون میده ادعاهای فوق بشری محمد بیخود بوده...
مرگ محمد بن عبدالله -
Anarchy - 01-03-2014
Anarchy نوشته: مورخ بزرگ «محمد بن عمر واقدی» در «مغازی»، واقعه رحلت پیامبر را چنین نقل میکند:چون رسول خدا(ص) خیبر را گشود و آرام گرفت، زینب، دختر حارث شروع به پرس و جو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را.
دوستان حدیث نبوی هم اینجا خودم نقل میکنم که خوردن شانه و سردست گوسفند از بهترین اعمال نزد الله و از سیره نبوی بوده
!!
مرگ محمد بن عبدالله -
MEHDI - 01-03-2014
Anarchy نوشته: مهدی جان تاریخ دان غربی خب مگر منبعی جز همین نوشته های تاریخ دان های عرب داره ؟ به نظر من هیج بعید نیست که محمد رو کشته باشن ، فقط شاخ و برگ داستان و خالی بندی های نامعقولش رو باید کنار گذاشت...
اتفاقا همین شیوه مردن بهتر نشون میده ادعاهای فوق بشری محمد بیخود بوده...
بالاخره هنر یک تاریخدان همینه که هنگام روایت زندگی یک شخصیت تاریخی ،با بی طرفی و به کار گیری عقل و اسناد تاریخی، روایت درست رو از نادرست جدا کنه.
بعید که نیست محمد رو کشته باشند و قرار هم نیست که همه چیز در تاریخ ثبت بشه. محمد قبل از اینکه بیماریش شدت بگیره مدتی کسالت داشته ولی علائم بیماری به خوبی نقل نشده و واقعا نمیشه تشخیص داد چرا مرده.
مرگ محمد بن عبدالله -
MEHDI - 01-03-2014
نکته جالب اینجاست که پیامبر و خلیفه مسلمین مریض می شود ولی واقعا کسی نیست که صلاحیت درمان کردنش را داشته باشد و برای همین هم می بینیم که هیچ نشانه بدردبخوری از بیماری محمد ثبت نشده تا بیماری اش تشخیص داده شود. تنها سه نفر برای درمان محمد بر بالینش حاضر می شوند. یکی زنی به نام اسماء که یک قابله بوده. پدر عباس، پسرعموی محمد، که چون اندکی در عراق بوده مثلا کمی دانش پزشکی از اطبای ایرانی بلد بوده و فقط یک پزشک که تنها پزشک مدینه بوده و آن هم یهودی بوده و چون اعراب خود علم پزشکی نداشتند او را از شهر بیرون نکرده بودند که تشخیص همه اشتباه بود. خود محمد هم برای درمان خودش دستور داد که از هفت چاه مدینه هفت ظرف آب برایش بیاورند! علی هم که ظاهرا هنوز امام نشده بود که علم لدنی پیدا کند و فریاد سلونی قبل ان تفقدونی سر بدهد!
حالا شما ببینید مسلمین چقدر در اینباره حرف می زنند که پیامبر به علم اندوزی دستور داده و طلب علم را بر زن و مرد واجب می دانست ولی دو صد گفته چو نیم کردار نیست وگرنه هر عمله ای می داند که علم اندوزی کار خوبی است. تا زمانی که جهاد فی سبیل الله و مفت خوری است که نیازی به علم اندوزی نیست. بعد از محمد هم دیدیم که مسلمانان به خاطر جهاد و غارت کردن، از علم مردمان سایر کشورهایی که اشغال کرد بهره مند شدند.