هیچگرایی - Nihilism -
Dariush - 12-10-2013
از جایگاه نقادی فلسفی آبزورد-نیهیلیسم، بیش از هر چیز نتیجهگیریهای نادرست از فرضهای ظاهرا بدیهی، نقطهی تازش من هستند. پرسشی که آبزورد پیش روی هستی و ما مینهد در واقع چیزی جز یک کجراهه نیست: «من چرا هستم؟» و این پرسشیست که قرار است ماهیت وجودی در طول آن تببین شود. اما این پرسشی سراسر نادرست و بیربط است، چرا که نبودنِ دلیل برای وجودِ من هرگز توجیهی برای نبودن من نخواهد بود! و درستی تعریف وجود از منظر من را (آنطور که کامو از همگان میطلبد) کجا باید آزمود؟ کجا بیارزشی وجود من بیرون از تعاریف، محاسبات و سنجههای خطاپذیر من آزموده میشوند که اینچنین(کاموییستی؟!) باید بدان پایبند باشم؟
وجود و هستی من برخلاف کامو که در بدیهی بودنش شکی ندارد، تابعی بی کم و کاست از اردهی موجود و هستندهی مُدرک نیستند. اختیار من برای نبودن هرگز تام نیست و من همیشه در شرایطی تعریف میشوم که خود نقشی جزئی در آن دارم. تقلیل تمام اینها به نوعی جهانبینی کودکانه و سطحی که در آن وجود ماهیتی تحلیلی مییابد و شما را در برابر پرسشهایی قرار میدهند که قرار نیست پاسخی برایشان باشد و بازی از پیش باخت است، اولین دلیلیست که مرا از این فلسفهی تاریک دلزده کرد.
در اینکه در این جهان، ارزشها بیش از آنکه منبعث از ما باشند(اولیه باشند)، از تبعاتِ ما هستند(ثانویه هستند)، شکی نیست (هست؟)، اما ارزش بیارزشی، خود هنوز موضوعی قابل بحث است!
هیچگرایی - Nihilism -
Dariush - 12-10-2013
Alice نوشته: نهلیسیسم یعنی "روا بودن هرچیز"
درستترش این است: نیهیلیسم یعنی ناروا نبودن هیچ چیز. زندگی، معنا ، وجود، خوشی ... همگی در این تعریف همانقدر ارزشمندند که مرگ، بیمعنایی، عدم، ناخوشی... . نیهلیسم و اگزیستانسیالیسم ، به ویژه در ایران دستمایهی خوبی برای کاهلی و زیست گوسفندی و انگلی شده که «از چه خود را اینچنین به سختی میاندازید ای کوشندگانِ عالم، جهان و همهی متعلقاتِ آن تهی از معنا و ارزش است». در حالیکه قرار بوده نیهیلیسم (در مکتب نیچهایاش) و اگزیستانسیالیزم (در کمپ سارتریها) بزرگترین دشمنیاش سادهانگاری گوسفندی باشد نه آنکه از آن مکتبی شبهعرفانی ساخته شود و توجیحی برای یخلی زندگی کردن!
هیچگرایی - Nihilism -
Mehrbod - 12-10-2013
Dariush نوشته: در حالیکه قرار بوده نیهیلیسم ...
کس چه داند؟
شاید زادمانِ نخست هیچگرایان هم اینجوری بودهاند و از بس زندگی را بیهوده دیدهاند نفرازیستهاند و ما امروز بجایش
تنها هیچگرایانی را میبینیم که آن اندازهها دیگر زندگی را بیهوده نمیبینند: آری بیهوده است, ولی خوب بودن بهتر از نبودنه!
آنی هم که میگفت نبودن بهتر از بودنه رفت و ژن اش را هم بُرد!
هیچگرایی - Nihilism -
Dariush - 12-10-2013
Mehrbod نوشته: کس چه داند؟
شاید زادمانِ نخست هیچگرایان هم اینجوری بودهاند و از بس زندگی را بیهوده دیدهاند نفرازیستهاند و ما امروز بجایش
تنها هیچگرایانی را میبینیم که آن اندازهها دیگر زندگی را بیهوده نمیبینند: آری بیهوده است, ولی خوب بودن بهتر از نبودنه!
آنی هم که میگفت نبودن بهتر از بودنه رفت و ژن اش را هم بُرد!
نگفتهاند که نبودن به از بودن بود، بلکه ارزش بودن را همسنگ با ارزش نبودن دیدهاند و در این رهگذر بودن را مشروط کردهاند به نوعی علتجویی و چراییِ فلسفی. غالبا اما با کسانی مواجهیم که در یک سوء تفاهم، از آنسوی بام افتاده و نبودن را یک را یگانه پاسخ برای بیارزشی بودن دیدهاند.
نیهیلیسم ِ نیچه (که خود از زادمانِ نخست هیچگرایان بوده) گر چه بیشتر در مورد بازشناسی اخلاقی ارزشها و ارزشهای اخلاقی است، اما آنجا که به معنای هستی و زندگی میرسد، خود را مبلغ زندگی شادمانه میداند و شورها را تقدیس میکند. او هرگز زندگی را نکوهش نکرده و بر استاد خویش(شوپنهاور) سخت میتازد که دوری از زندگی و تهی ساختن وجود خویش از هرآنچه که رنگ زندگی و حیات دارد را تبلیغ میکند.
هیچگرایی - Nihilism -
Mehrbod - 12-11-2013
Dariush نوشته: نگفتهاند که نبودن به از بودن بود، بلکه ارزش بودن را همسنگ با ارزش نبودن دیدهاند
اندیشمند نسیم طالب پیدایش کاتورگی و جهش آن در ژن را اینجور میهمانندد: خری
را انگارید که به یک اندازه گشنه و تنشه است و بدورای یکسان از آبشخور و کاهدان
هم ایستاده, خری که اینجا کاتورانه (کترهوار) یکی را نگُزیرد, ناگُزیر هم نخواهدفرازیست.
بهمینسان, اینکه فیلسوفِ هیچگرا یا همهچیزگرا چهها از خویش و چرایی گُزیرهای اش
میگوید بیپیوند است, با دانش به فرگشت میدانیم که چه فیلسوفانی و چه فلسفههایی
میتوانند پدید بیایند و بیشترِ این, چیزی جز داستانسُرایی (= narrative) نیست.
پارسیگر
هیچگرایی - Nihilism -
Alice - 12-11-2013
Mehrbod نوشته: بهمینسان, اینکه فیلسوفِ هیچگرا یا همهچیزگرا چهها از خویش و چرایی گُزیرهای[٦] اش
میگوید بیپیوند است, با دانش به فرگشت[٧] میدانیم که چه فیلسوفانی و چه فلسفههایی
میتوانند پدید بیایند و بیشترِ این, چیزی جز داستانسُرایی (= narrative) نیست.
بیشتر بگویید. پس فرهنگ و باورهای فلسفی و دانش چه جایگاهی دارد؟!!
فردید شما فرگشت فرهنگی هست یا تنها فراگشت ژنی؟
پارسیگر
هیچگرایی - Nihilism -
Mehrbod - 12-11-2013
Alice نوشته: بیشتر بگویید. پس فرهنگ و باورهای فلسفی و دانش چه جایگاهی دارد؟!!
فردید شما فرگشت فرهنگی هست یا تنها فراگشت ژنی؟
پارسیگر
فیلسوف باید ریشهای و شناختشناسانه به چیزها بنگرد.
هیچگرا آنجا در پیِ پاسخ به چیست؟ که آماج زندگی چیست و ارزش آن (اگر دارد) از چه ریشهمیگیرید.
اکنون من چند گامی که فیلسوف هیچگرا در شناختشناسی جاانداخته را میآورم:
١- چرا میخواهم بدانم آماج زندگی چیست؟
٢- چرا میخواهم با دانستن آماج زندگی, آنرا ارزیابم؟
٣- چه چیزی درون من, به دنبال پیوندسازی میان آماج یک چیز و ارزش آن چیز میباشد؟
برخی از این پرسشها را ب.ن. در زمان خیام نمیتوانستهاند پاسخ بدهند. در زمان وی نه
داروینی بود نه فرگشت, نه سازوکار اتمها و ریزگان هستی این چنین بازشناخته شده بودند.
ولی امروز میبینیم که برای پاسخ به پرسش یکم, اینکه چرا از بیخ میخواهیم
آماج زیست را دریابیم ناچار از اینیم که به سازوکار فرگشت رویبیاوریم.
سپس در دنباله میباید کارکرد "پرسش و پاسخ" یا همان "کنجکاوی" را در فرگشت دربیاوریم:
کنجکاوی و اینکه ما اینجا پرسش یکم را از خویش کردهایم خود از بیخ دنبالهیِ یک فرایند مادی به نام فرگشت میباشد.
اکنون باید ببینیم چرا فرگشت این رانهیِ کنجکاوی را درون ما سرشته (٢) و چرا
پیوندی میان ارزش زندگی و آماج زندگی (اگر دارد) باید ببینیم (٣).
اگر فرایند فرجامیابی از اینجا را دیگر خود اتان بدرستی بپیمایید, خواهید دریافت که:
ارزش زندگی براهِ آماج زندگی, ارزیابی نمیشود.
و از آن میتوان فرجامید:
زندگی خودآماج است: ارزشها در زندگی یافت میشوند نه بر زندگی.
که با بازگشت به آغاز سخن, اگر پرسش سوم از بیخ نابجاست و پیوندی آنجا نیست,
کار هیچگرایی دیگر به پایان میرسد: ارزش زندگی را نباید در آماج زندگی جُست.
پارسیگر