Transcendence نوشته: مردم عادی کوچه و بازار که مشغول زندگی و کار و زن و بچه هستند و اصلا نه به این مسایل علاقه مند هستند و نه شاید در صورت مطرح کردن متوجه بشوند.
دانشگاهیان ،مشغول پیشبرد اهداف علمی هستند و اینده و رفاه و اسایش و امنیت وازادی ادم رو در هرچه پیشبرد بیشتر علم و فناوری می بینند .
سیاست مداران هم چنان مشغول جنگ قدرت هستند که بعید می دانم در این گیرو دار اهمیتی به این مسایل بدهندو بدتر هم اینکه شاید بوجه های میلیاردی رو برای پیشرفت و توسعه سلاح های پیشرفته صرف کنند.
دین مداران مشغول مذهب و جدیدا همگی عارف و مشغول سیرو سلوک و دقدقه هایشان تکرار و توجیه مکررات بی حاصل .
فعالان اجتماعی و فعلان حقوق مرد و زن .....همگی مشغول ،سرگرم و نهایتا همه تلاش هایشان هیچ نیست جز هرچه هماهنگ تر شدن وسازگارتر شدن باسیستم.
بلاخره هرکسی در هرجایی به مسایلی سرگرم هست .
....
“Success in creating Artificial Intelligence would be the biggest event in human history. Unfortunately, it might also be the last.”
یه نفر نوشته: :-)
Thanks نوشته: علاقه داشتم تا درباره زبان گفتوگو کنم، اما جسارتاً از این بیموضوع بودن «پاتوق شبنشینی» سؤاستفاده کرده و کمانک باز میکنم، که شاید یادآور کابوسهای گذشته باشه: دربارهی تکنولوژی.
قبل از اینکه پستهای شما رو درباره تکنولوژی و کزینسکی و ژاک الول مطالعه کنم (که تفسیر سنجیدهای از اونها داشتید و بابتش تشکر میکنم :e303:)، مانیفست کزینسکی و یک سری متعلقات دیگه رو اخیراً و از قبل مطالعه کرده بودم، و طبیعتاً هنوز هم در حال جستوجو و خوندن آثار بقیه هستم. در پستهای اخیر و در واکنش به اونچه خوندید، احساس ناتوانی و ناامیدی دیده میشد. با این احساس بسیار همذاتپنداری میکنم، و میشه گفت حکم نوحی رو پیدا کردم که برای «اکملت لکم دینکم» توان ساخت کشتی نداره.
توییتر فارسی (با حضور کموبیش خارجیها، اپوزوسیوننماها، رهبران لندننشین ارزشیها، ژورمالیستها، بزککاران ج.ا، منور الفکرها، انقلابیون، براندازها و...)، نماینده طبقه نخبه ایران هست. اونچه در این فضا من میبینم، یادآور داستان «کشتی احمقها» از کزینسکی هست؛ عدهای درگیر دعوای بین جناح چپ و راست و برپایی سرمایهداری مبتنی بر اقتصاد آزاد (یا رسیدن به ایران فدرال و اعطای حق انتخاب به ایالات)، عدهای بهدنبال ملغای حجاب اجباری، عدهای به دنبال ستیز با همجنسگراییستیزی، عدهای هم ثبت احوالچی و... که به نظرم هر سیستمستیزی رو از طبقه نخبه که هیچ، بلکه از مردم عادی یا دانشجوی کافهنشینِ عینک تهگرد و پیپبهدهان هم ناامید میکنه. دغدغههای این طبقه نخبه (چه در ایران و جهان) اخلاقی و خیر هست، اما انگار همه «فیل در اتاق» رو نادیده میگیرند، که البته بیتقصیرند.
Thanks نوشته: در این شرایط که به نقل از شما ما تک یاختههایی بیتأثیر روی این سوپرارگانیسم هستیم، احساس ناامیدی طبیعی هست (گرچه من از جهاتی هم امیدوارم که اینجا فعلاً جای گفتن نیست). سیستم شرایطی رو ایجاد کرده که نمیشه از اون جدا شد و کزینسکیوار زندگی کرد؛ چون همونطور که کزینسکی در مونتانا بود و دید که چطور جادهسازی در حال نابودی زیستبومش هست، تصمیم گرفت که دوباره به سیستم برگرده -- برای انتقام. اینطور نیست که خودخواهانه شخصی به طبیعت فرار کنه و تصور داشته باشه که دست سیستم بیرونی از مداخلهجویی قطع شده.
Thanks نوشته: این مقدمهچینی از اونجا بود که بپرسم راهی برای کنار اومدن یا حل این تناقضات (بیانیههای ضدسیستم پشت سیستم) پیدا کردید، و بهطورکلی دیدگاهتون در این چند سال نسبت به این ماجرا عوض نشده؟
Thanks نوشته: از جواب کاملی که دادید خیلی ممنونم، امـــا...
همونطور که قبلاً هم اشاره کرده بودید، نابودی یک ابرسازواره از راستادهی و کنترل اون بسیار سادهتره. ابرسازوارهای مثل انسان هم تنها با ضربهای به مغز نابود میشه. اما من به این خوانش مشکوک شدم، که این ابرسازوارهای که به اسم تکنولوژی داریم، برخلاف انسان، نابودیش بهسادگی فشردن یک دکمه قرمز یا ضربه به یک سرور (در مقام مغز) نیست.
خصوصاً اینکه تکنولوژی باعث ازدحام در جمعیت و باعث همون چیزی شده که کزینسکی اون رو «اصول دوم تاریخ» نامگذاری کرد؛ یعنی تغیری بزرگ که یک ترند تاریخی رو برای همیشه عوض میکنه. با این تغییر، از اونجایی که تمام اجزای سیستم بهم وابستگی دارند، عوض میشه. تغییر سیستم هم گرچه در ابتدا با مزایا همراهست، اما مدتی بعد به بهای تغییر جامعه، قرادادهای اجتماعی و تمام مناسبات جهانی به معایب تبدیل میشه؛ برای نمونه، ازدحام جمعیت:
1. ازدحام جمعیت و افزایش امید به زندگی (با انواعواقسام داروها، واکسنها و تکنیکهای روانشناسی یا حتی بیهدفی ناشی از اختلال در «فرآیند قدرت»)
2. نادیدهگیری پایه اصلی اقتصاد، یعنی کمیابی (Scarcity) منابع جهان که جوابگوی این همه جمعیت نیست
3. پیشرفت بیشتر تکنولوژی برای انتقال و تولید غذای افزونتر؛ مثل میوههای تراریخته، گوشت گیاهی و صنعتی
4. شیوع بیماریهای سرطانی گسترده، اما سیستم برای روغنکاری به زنده ماندن انسانها وابسته است و باید چارهای برای درمان سرطان پیدا کرد
5. درمان سرطان مستلزم پیشرفت ابزارهای پزشکی است، و این پیشرفت وابسته به پیشرفت بیشتر انسان در شیمی و سایر علوم
6. پیشرفت دوباره تکنولوژی، یعنی بازگشت به مورد اول: تکرار اصول دوم تاریخ
برعکس، باید از الآن برای بعد از نابودی یک آلترناتیو داشت؛ چون طبق عقیده کزینسکی، نابودی سیستم به شکل کورکورانه، به این معناست که خیلیها از قحطی، گرسنگی، از دست رفتن وابستگیهای تکنولوژیک، عدم آشنایی با تکنیکهای بقا و... میمیرند. سیستم جهان، ابتدا شبیه یک نوزاد متولدشدهای بود که ما از اون مراقبت میکردیم، اما رفتهرفته نقشش معکوس شد و ما به اون وابسته شدیم. نابودی این سیستم؟ بسیار سادهست، اما سودش تا زمانی که در گروی نابودی خود ما باشه بیمفهومه.
میدونید که کزینسکی برای براندازی سیستم بهدنبال یک انقلاب جهانی هست: زمانی که سیستم به یک مرحله بحرانی رسیده و 99 ضربه تبر به تنهاش برخورد کرده و نیازمند یک ضربه نهایی هست تا از حالتی به حالت دیگه تغییر کنه (همون Quantum Leap که شما بهدرستی اشاره کردید). دستگیری خود کزینسکی به نظرم تجربهای هست برای اینکه ما چند «یاخته سرطانی» با توسل به ترور نمیتونیم این ابرسازواره رو از بین ببریم.
به عبارتی، تمام جهان در مقابل سیستم باید از یاختههای تسبیحگو و مطیع، به یاختههای سرطانی و ابلیسمنش تبدیل بشن؛ چون یک پروسه ملیتی نیست. بر فرض اگر 99 درصد کشورها (یاختههای سرطانی) سراغ انعقاد پیماننامهی SALT III برند برای از بین بردن تمام زرادخانههای هستهای و اتمی و کمکم به بدویگرایی برسن، اون یک کشور باقیمونده (یاخته مطیع) که بمب اتم و سیستم پیشرفتهتر داره، بعید نیست که به تمام جهان حمله و وضعیت بهشدت بدتری رو بهوجود بیاره (تصور کنید که اون یک کشور باقی مونده که بمب اتم داره، جمهوری اسلامی باشه). نمونهی واضح اون رو در استثمار دُوَل غرب در بهرهکشی از قبایل بدوی آفریقا یا قتل عام سرخپوستها دیدیم.
برای همین امروز در دنیای سیاست، نظریهای داریم به نام «اضمحلال حتمی طرفین» که معتقده بمب اتم یگانه ابزار ایجاد «صلح پایدار» بعد از جنگ سرد بوده. رئالیستهایی را در سیاست بینالملل داریم که باور دارند کشورها قائم به ذات، موجوداتی حاضر-به-طغیاناند. پس باید پیوسته در حال رشد قوای نظامی و اتمی باشند تا جنگ برای همیشه پایان بگیره. بر فرض، اگر هم کشوری سرکشی کنه، کشور مورد حمله با بمب اتم تلافی میکنه و هر دو طرف نابود میشن. چه کسی ریسک نابودی دو طرف رو میپذیره؟ فرض میگیریم که هیچکس، با اینکه واقعاً چنین تضمینی نیست.
حتی نهادها و سازمانهای تکنولوژیکی که غیرمستقیم یا مستقیم به این تکنولوژیها وابسته هستند، با همین دید مشابه رئالیستهای بینالمللی به معضل نگاه میکنند؛ نگاهی که قبلاً هایدگر اون رو به بوته نقد گذاشته بود. به این معنا که تکنولوژی، حداقل اونطور که تمدن یونان به اون نگاه داشت، دیگه درباره هنر یا واکاوی پتانسیلهای جهان نیست، بلکه دربارهی Enfarming هست. تمام اونچه در جهان میبینیم، در اولویت صرفاً یک «شیء قابل مصرف» هستند و نه بیشتر. مشکل اینجاست که این «شیء قابل مصرف» لزوماً برای بهروزی انسان استخراج نشده و خرج سلاحهای کشتار جمعی و نهایتاً آلودگی بیشتر محیط زیست شده. برای من و شما هم لازم به تکرار نیست که خرجشون در صنایع مربوط به اینترنت، تلفن همراه و وسایل نقلیه بیشتر زیانآور بوده تا سودآور.
با حاکمیت Enfarming، دید اخلاقی نسبت به تکنولوژی و اینکه نتایج اون چه خواهد شد هم از بین رفته. تکنوفیل زمانه تنها به سود کوتاهمدتی که عایدش شده فکر میکنه و همونطور که کزینسکی بهدرستی اشاره کرد، این دسته از افراد نه برای سعادتمندی بشر و کشف حقیقت، که برای ارضای فرآیند قدرت به این کار ادامه میدند. تریستن هریس (Tristan Harris)، در مصاحبه با سم هریس، از تجربه خودش در آزمایشگاههای دانشگاه استنفورد میگفت که چطور اونجا بهدنبال متقاعدکنندهتر جلوه دادن تکنولوژیها و شبکههای اجتماعی بودند تا از پایداری مخاطب نسبت به اونها اطمینان حاصل کنند. تریستن هریس توضیح داد که برای من عجیب بود که چطور هیچکس در اون آزمایشگاه، درباره اخلاقیات این عمل صحبت نمیکرد. در همین زمینه هم یک مقالهی جنجالی نوشتند:
How Technology Hijacking Your Mind
How Technology is Hijacking Your Mind — from a Former Insider
حالا در دنیایی که چنین سیاستی برقراره و تنها یک بمب اتمی برای تلافی و نابودی کل حیات کفایت میکنه، و با چند ترفند سادهی یاختههای محدودی میشه دوباره مردم رو به شکل انسانهای نَسَخ به آغوش سیستم برگردوند، بعید میدونم یک یاخته سرطانی توانایی یک انقلاب جهانی داشته باشه.
قبل از آشنایی با کزینسکی، تقریباً همین دیدگاه رو داشتم؛ اینکه بهزودی ما به بک Pro-Government میرسیم، و وارد ابررایانهها و جهانی مجازی میشیم که همهچیز در اون همزمان اخلاقی و غیراخلاقی هست (نااخلاقی)؛ درست مثل یک بازی ویدئویی که ما در اون نامیرا هستیم و در عین حال هم وظیفه اخلاقی به دوش نداریم که آیا NPCها (شخصیتهای غیرقابل بازی) رو باید زنده نگه داشت یا سلاخی کرد. حتی شاید روزگاری هم برسه که زنده کردن انسانهای مُرده بهسادگی بازیابی اطلاعات-از-دست-رفته-روی-هارد باشه و با کمی رادیکالتر کردن نظریه یوهان هایزینگا، از «انسان خردمند» (Homo Sapiens) به «انسان بازیکننده/پِلِیِر» (Homo Ludens) برسیم.
بااینحال، دیوید اسکرینا (David Skrbina)، یکی از مأثوران کزینسکی، این دیدگاه رو زمانی موجه میدونه چندین شرط برقرار باشه:
1. باید مشکلات حاصل از ساخت این تکنولوژی جدید قابل پیشبینی، محدود و قابل مدیریت باشند
2. به صورت عادلانه توزیغ شوند
3. دستاوردهای حاصله، به معنای ارتقای وضعیت بشر باشند
شما مقابل تز کزینسکی این آنتیتز رو قرار دادید و به دنبال ساخت یک تکنولوژی جدید هستید برای حل مشکلات و رسیدن به نامیرایی، اما آیا این شروط برای رسیدن به اون برقراره؟ و از همه مهمتر، آیا تضمینی هست که برای ابداع اون، دوباره در چرخه باطل و بینهایت «اصول دوم تاریخ» محصور نشیم؟ من اونطور که از تجربههای تریستن شنیدم، بعید میدونم که هیچیک از تکنوفیلها صادقانه برای این موارد زحمت بکشند، و البته نمیشه یک طرف نشست و همه کاسه و کوزهها رو سر اون انسانها خراب کرد. بههرحال، اونها هم فرزند زمان و مکان (سیستم) هستند و هر شخص دیگهای هم در جایگاه اونها احتمالاً همین کار رو انجام میداد.
نقل قول:اینها دو تا سؤالاتی هست که در مواجهه با هر تکنولوژی پیشنهادی تکنوفیلها در ذهن شکل میگیره. کموبیش این قماش گیک مدعی شده که تکنولوژی تازهای/فرعی این تکنولوژی اصلی رو قراره «قابل پیشبینی، محدود و قابل مدیریت» کنه، اما تا زمانی که قرار باشه برای برقراری این شروط به تکنولوژیهای فرعی دست پیدا کنیم، دوباره باید بپرسیم که آیا این تکنولوژیهای «فرعی» که برای مدیریت، محدود کردن و قابل پیشبینی کردن تکنولوژیهای «اصلی» ساخته شده، واقعاً تضمینی هست که به این شرایط برسند؟ از کجا تضمین شده که همین تکنولوژی فرعی به نتایج بدتری ختم نشه؟ یعنی دوباره در مقابل باید این تثلیث شروط رو روی میز گذاشت، و هر بار دوباره یک جواب تکراری (تکنولوژی فرعی) گرفت تا... فکر میکنم در یک چرخه معیوب و در Circular Reasoning گیر کرده باشیم. فکر میکنم در یک چرخه معیوب و در Circular Reasoning گیر کرده باشیم. فکر میکنم در یک چرخه معیوب و در Circular Reasoning گیر کرده باشیم. فکر میکنم در یک چرخه معیوب و در Circular Reasoning گیر کرده باشیم...
Thanks نوشته: پ.ن 2: این رویکرد اخیرتان هم برای من جای تعجب دارد مهربد عزیز. در واقع، انگار اصلاً نیازی نیست تا من این جوابهای ناقص را به شما بدهم. شما همین استدلالها را در همین تاپیک بهخوبی نقد کردید.
Thanks نوشته: مقالۀ An Introduction to Complex Systems Science and Its Application که امسال منتشر شد، تقریباً عصارهای از تمام گفتمانهای کازینسکی و طالب را دارد (بیشتر دومی را)؛ چه آنجایی که دربارۀ موفقیت بازار آزاد نسبت به کمونیسم میگوید، چه آنجایی که دربارۀ عدم قطعیت سیستمها، چه آنجایی که اعتقاد دارد سیستمها باید روند فرگشتی را الگوی بقا قرار دهند (Antifragile)، و چه آنجایی که تلویحی با گلوبایسم و متمرکز کردن سیستم در یکجا مخالفت میکند (Localism). فرقش این است که مقالات آکادمیک همان مسائل را گرچه خلاصه، اما مثل همیشه ملالآور توضیح میدهند.
@Mehrbod نظر شما چیست؟ Localism را آلترناتیو بهتری نمیدانید؟ خصوصاً اینکه دامنۀ آسیبرسانی تکنولوژی را از «جهان» به «محل» محدود میکند، سیستمی میسازد که آنچه نکشتش قویترش خواهد کرد، و یک هدف واحد و واضح است که در صورت موفقیت هم به نظر نمیرسد نیاز داشته باشد تا حزبی قدرتمند آن را کنترل کند (با در نظر گرفتن ارجاعات فصلهای آخر کتاب متأخر کازینسکی دربارۀ چگونگی موفقیت انقلابها).
Thanks نوشته: نظریهی سیستمها و پیچیدگیشان همیشه در درک تکنولوژی میتواند مؤثر باشد.
لوکالیسم دربارۀ مهار تکنولوژی نیست، دربارۀ محدود کردن دامنۀ آسیبرسانی است -- چه از طرف دولت و چه از طرف تکنولوژی. مگر نه اینکه تمام بدویگرایی کازینسکی بهنوعی انقلابی برای محدودسازی (و نه از بین بردن، که اینگونه یک ایدۀ آرمانگرایانۀ دیگر میشد) آسیبهاست؟ مثلاً این آسیب که ویروس کرونا امروز بهدلیل متمرکز بودن سیستم میتواند هر بخشی از زمین را آلوده و برای کل بشریت تهدید باشد (بالا بودن میزان آسیبرسانی)، اما همین مشکل در پیشاتمدن نهایتاً باعث انقراض بخش کوچکی از جمعیت خواهد بود (پایین بودن میزان آسیبرسانی). این فرق ظریف میان این روش با سایر روشهای مدعی اصلاحات است. لوکایسم ذاتاً تمرکززداست تا اگر مشکلی آنور دنیا پیش آمد روی محل اینور دنیا تأثیرگذار نباشد. به این صورت:
On August 6, 1806, the Holy Roman Empire was abolished. Goethe noted that day that the people staying in the same inn as him were far more interested in the quarrel between their coachman and the innkeeper than in its demise.
In digar mishavad soxan az dir ya zud budan, ya hamaan keshdadaane "goriznaapazir" ke nistih va nabudih beraahe tech baashad.
dar in rastaa aari dorost ast, baa localization aasib be hamaan bum (local) marzmand mishavad va xob berowshani bartar az jahaanisaazih ast.
Baa Jahaanihsaazih tanha chizaye xub nistand ke jahanih mishavad, chizhaye bad niz be hamaan andaze jahaani mishavand va, va nokteye HAMISHEGIH in ast ke aasib va viraani hamishe aasaantar az saaxtosaaz o negahdaari and. Azinru, manteqan, jahaanisaazih xatar va aasibe bishtari az sudi ke darbardaraad, miaafarinad.
Har pishraafto tamarkzzayih darbargirandeye noktehaye manfiye xod mibashad. Baraye nemune xode adam ye jaandaare fargashteye tamarkoz yaafte ast va besiyar aasibpazirtar az beguyim bacteria ast. Aadami besyar asaantara az bacteria nist mitanavanad beshavad, che ke na be shomaare bacteria miresim va ham inke ziste adaami pishniyazhaye besyari darad va yek xode jandaar ham ba yek zarbe be sar ash knockout mishavad.
Nokteyi ke Nasim bedan eshare mikonad hamin ast ke dar tabiyat yek marze rowshani baraye bozorgihe va tamarkoze chizha hast. Baraye nemune daynasorha xodesan yeki az jandaarani budand ke in marz raa rad karde budand va az haminru niz emruz az anha tanha raddi beja mande ast. Ya hamaanjur ke Taleb miguyad bozorgtarin jaandaarye xoshki fil ast va bozorgtar dige nadarim!
Bozorgtar dar inja chist? tamarkoze yaaxtehaa.