صندلی داغ - مزدك بامداد -
chipollini - 11-22-2013
آقای مزدک عزیز
ممکن است پرسش من را بارها پاسخ داده باشید اما متاسفانه من جدیدا با شما آَشنا شدم و باز متاسفانه خیلی از نوشته های شما را ظاهرا یا پاک کرده اند یا فاروم ها برای همیشه بسته شده.
پرسش من اینست که در جوانی و در روزی که با اطمینان باور پیدا کردید خدایی وجود ندارد آیا در همان ابتدا ترس و افسردگی یا چیزهایی شبیه به آن در شما پیدا نشد؟؟
آیا پذیرش این حقیقت برای شما مشکل نبود؟؟؟؟؟(در ماه های اول)
درست است که پس از مرگ دیگر نیستیم که درد نبودن را حس کنیم! اما آیا این که جهان خدایی نداشته دردآور نیست(حداقل در ابتدای راه)؟؟
صندلی داغ - مزدك بامداد -
مزدك بامداد - 11-22-2013
chipollini نوشته: آقای مزدک عزیز
ممکن است پرسش من را بارها پاسخ داده باشید اما متاسفانه من جدیدا با شما آَشنا شدم و باز متاسفانه خیلی از نوشته های شما را ظاهرا یا پاک کرده اند یا فاروم ها برای همیشه بسته شده.
پرسش من اینست که در جوانی و در روزی که با اطمینان باور پیدا کردید خدایی وجود ندارد آیا در همان ابتدا ترس و افسردگی یا چیزهایی شبیه به آن در شما پیدا نشد؟؟
آیا پذیرش این حقیقت برای شما مشکل نبود؟؟؟؟؟(در ماه های اول)
درست است که پس از مرگ دیگر نیستیم که درد نبودن را حس کنیم! اما آیا این که جهان خدایی نداشته دردآور نیست(حداقل در ابتدای راه)؟؟
از انجا که من از آغاز هم باور ژرفی نداشتم و آدم دینی هم نبودم،
این بود که چنین جای تهی در من پیدا نشد. بویژه اینکه پیشتر با
خواندن نسک های پرشمار و فراگرفتن و آشنایی با دانشها،
دگرگزین خوبی در من پدید آمد که جای تهی خدا را ، که بیشتر
در آدمهای نادان، همان جای نادانسته ها و ناشناخته هاست،
بخوبی پر کرد و مرا برآن داشت که خود سرنوشت خود را در
دست گرفته و چشم به خدا و کارهایی که او گویا برای ما انجام میدهد،
نباشم. من به راستی به روزگار کسانی که به ضریح قفل میبندند
و از خدا، چشم بهروزی و خوشبختی خود را دارند، دریغ میخورم
و از اینهمه نادانی و کودنی آنها دردمندم.
•
پارسیگر
صندلی داغ - مزدك بامداد -
chipollini - 11-22-2013
آقای مزدک
آیا شما هم همانند والدین خود کتابخانه ای به فرزندان خود هدیه کرده اید؟ آیا فرزندان شما هم مانند شما به علم و دانش علاقمند بودند؟؟ اگر علاقمند نشدند علتش چه بوده و اگر مانند شما دانش دوست بوده اند نتیجه کدام عمل و رفتار شماست؟؟
صندلی داغ - مزدك بامداد -
محمد - 11-23-2013
ادم جالبی نیستید. نبودتون بهتر از بودنتونه!
صندلی داغ - مزدك بامداد -
Anarchy - 11-23-2013
محمد نوشته: ادم جالبی نیستید. نبودتون بهتر از بودنتونه!
فعلا که با قدرت تمام هستن و خاری در چشم امثال شما جناب محمد سرنوشت هم میهن زاده
!!
صندلی داغ - مزدك بامداد -
sonixax - 11-23-2013
محمد نوشته: ادم جالبی نیستید. نبودتون بهتر از بودنتونه!
به جز مساله کمونیسم که پیداست ایشون تعصب زیادی روش دارند ، در تمامی موارد ایشون شخصی مفید و با سواد و دانش بسیار بالا هستند .
به من باشد یک تار موی گندیده چنین کمونیستی را با صد تا مسلمانِ دانشمند و سرمایه دار مسلمان و ... عوض نمیکنم .
شما که انقدر مدعی هستید تا کنون چه میزان مطالب آموزنده و درست و حسابی نوشته اید (در هر کجای وب که عشقتان کشید) ؟!
صندلی داغ - مزدك بامداد -
مزدك بامداد - 11-25-2013
محمد نوشته: ادم جالبی نیستید. نبودتون بهتر از بودنتونه!
اگر آدم گیرایی نبودم ، شما در اینجا نبودید که به من سنگ پرت کنید!
از این گذشته، تاریخ نشان میدهد که نبودن اسلام بهتر از بودنش است!
•
پارسیگر
صندلی داغ - مزدك بامداد -
مزدك بامداد - 11-25-2013
chipollini نوشته: آقای مزدک
آیا شما هم همانند والدین خود کتابخانه ای به فرزندان خود هدیه کرده اید؟ آیا فرزندان شما هم مانند شما به علم و دانش علاقمند بودند؟؟ اگر علاقمند نشدند علتش چه بوده و اگر مانند شما دانش دوست بوده اند نتیجه کدام عمل و رفتار شماست؟؟
آری من هم خود یک نسکزار کمابیش بزرگ دارم که فرزندانم از ان بهره ور شده اند،
ولی باید گفت که همه به یکسان، گرایش به سوی دانش ندارند، برخی بسوی هنر
و برخی بسوی فند (که دانش ویژه و کرداری است) گرایش دارند. امروزه هم که
برای نمونه نوه ها بیشتر تنها با اینترنت سرگرم هستند و نسک کمتر میخوانند.
اکنون دیگر دانشمندان چنان پرشمار هستند و دسترسی به دانشها چنان آسان
است که شما نیاز ندارید که همه دانشهارا را فرابگیرید، بساکه تنها باید باید بدانید
که کدام آگاهی در کجا یافت میشود. بزبان دیگر شما باید جای کلید های دسترسی
به دانش را فرا بگیرید و نه خود دانشها را. گرچه دانش پایه ای در تراز دیپلم باید
داشته باشید و گرنه اسب سواری بی اینکه هرگز اسبی را دیده باشیم، دشوار است!
پس پاسخ پرسش شما این است که ما تا جاییکه در توان ماست، باید ابزار را برای
فرزندان خود فراهم کنیم و تا جاییکه فرزند، خود را ناچار و زیر فشار نپندارد، به او
راستا بدهیم ( هرچه پنهانی تر و زیرکانه تر بهتر) و بیش از ان نباید کاری کرد و
نباید کوشید که سرشت و پسند فرزند را دگرگون کرد و برای نمونه، اگر به هنر دلبسته
است، او را به سوی فند کشید. به وارونه، باید همان را که میتواند، نیروبخشید.
چون همبود تنها به دانشمند نیاز ندارد. ولی آنچه که به
آگاهی های همبودین پیوند
دارد، باید تا جاییکه میتوان، فرزندان را در باره ی کار جهان، سامانه ی جنگی گرگ بازار
و بخور بخور سرمایه داری و ترفند های دین و مغزشویی دینی و .. روشن کرد که
کلاهشان را باد نبرد .و یا نروند عملیات استشهادی ! و باج و سواری به کلیسا و آخوند
و اینها ندهند و بدتر از همه ،عمله ی جهل آنها نشوند.
•
پارسیگر
صندلی داغ - مزدك بامداد -
Dariush - 11-25-2013
محمد نوشته: ادم جالبی نیستید. نبودتون بهتر از بودنتونه!
اگر سالی فقط ده نفر همچون مزدک گرامی در ایران متولد میشد و البته اگر دوستان و یاران شما فرصت نمییافتند که به سنت نبوی سر از تنشان جدا کنند، من گمان میکنم به گرآیند بالا هماکنون ایران در این همه جهل و خرافه غوطهور نبود و به این فلاکت نمیرسید که آخوند بر ما حاکم شود؛ آن زمان شما هم فکر میکنم به این خرفتی اسلامی دچار نبودید که اینچنین انتحار کرده و تروریستوار و وقیحانه آرزوی نبودن کسی را در فضایی عمومی مثل اینجا بکنید!
=========================================
یک پرسش از مزدک عزیز:
تصور کنید در ایران هستید و جان یکی از عزیزان شما (برادر، فرزند یا هرکس دیگر که عزیزتان باشد) در دست کسی چون همین محمد باشد، آنگاه آیا حاضرید برای نجاتِ جانِ عزیزتان به او التماس کنید؟
صندلی داغ - مزدك بامداد -
مزدك بامداد - 11-25-2013
Dariush نوشته: اگر سالی فقط ده نفر همچون مزدک گرامی در ایران متولد میشد و البته اگر دوستان و یاران شما فرصت نمییافتند که به سنت نبوی سر از تنشان جدا کنند، من گمان میکنم به گرآیند بالا هماکنون ایران در این همه جهل و خرافه غوطهور نبود و به این فلاکت نمیرسید که آخوند بر ما حاکم شود؛ آن زمان شما هم فکر میکنم به این خرفتی اسلامی دچار نبودید که اینچنین انتحار کرده و تروریستوار و وقیحانه آرزوی نبودن کسی را در فضایی عمومی مثل اینجا بکنید!
=========================================
یک پرسش از مزدک عزیز:
تصور کنید در ایران هستید و جان یکی از عزیزان شما (برادر، فرزند یا هرکس دیگر که عزیزتان باشد) در دست کسی چون همین محمد باشد، آنگاه آیا حاضرید برای نجاتِ جانِ عزیزتان به او التماس کنید؟
چرا که نه، میگویند که افلاطون ( پلاتون، فیلسوف یونانی) هم از برابر یک نره گاو سرآشفته و تازنده میگریخت.
سعدی میفرماید: اگر زورت به دشمنی که سنگی به سرت زده، نمیرسد، سنگ را نگه دار، تا دشمن به سستی
گراید و سپس با همان سنگ، توی سرش بزن. یادم است که یکی از دوستان در جوانی که باهم نشسته بودیم،
از انجا که میدانست که کمونیست هارا دوست دارم، به من گفت که اگر به حزب توده ی ایران دشنام بدهی
سد تومان (که مانند امروز برابر با چوس نبود)، به تو میدهم. من هم گفتم باشه، پول را گرفتم و به حزب هم
دشنام دادم و سپس که خندید، گفتم که راستی می دانی با این پول چه میکنم؟ گفت نه: گفتم میدهم به حزب !
ناسزایی را که بینی بخت یار
عاقلان "تسلیم" کردند اختیار
هرکه با پولادبازو پنجه کرد
ساعد مسکین خود را رنجه کرد
باش تا دستش ببندد روزگار
پس به کام دوستان، مغزش بر آر
سعدی
•
پارسیگر