تقسیم قدرت به دو قسم «درونی و اصیل» و «برونی و دست دوم» -
Rationalist - 12-04-2013
folaani نوشته: نه اینکه اونا رو فرسوده کنیم، بلکه قوی ترشون کنیم؛ ازشون بهره برداری بهینه کنیم.
هیچ چیزی نمیتونه جای اینها رو برای انسان بگیره.
حداقل نه تا این زمان.
و گمان نمیره در کوتاه مدت و میان مدت هم این وضع تغییر بکنه.
در آینده ای نه چندان دور می توان با
خردگرایی برای همه ی اندام های جسمی بیولوژیکی، جایگزینی کارآمد تر یافت. در مورد مغز البته با دشواری ها(چالش های لذت بخش) فراوانی روبه رو ایم.
ولی در مورد آن نیز می توان موفق شد.
folaani نوشته: منظورم از این معنویت، یک حد حداقلی و چیزی شبیه مشترکات میان ادیان است. اینکه دزدی نکنیم، قتل نکنیم، زنا نکنیم، ظلم نکنیم، خودکشی نکنیم، دروغ نگیم، حتی الامکان و خلاصه اینطور چیزها!
اگر به خرد خود بها دهی و به آن اجازه دهی رها و مستقل پیرامون مفاهیم برایت عمل سنجش را انجام دهد؛ آنگاه درخواهی یافت که مستقل از هر دین و آیینی می توانی ارزش های اخلاقی را دریابی و معنویات راستین را درک کنی.
folaani نوشته: من این مسئله رو یجورایی بصورت مستقیم و درونی و در تجربیات برونی خودم آزمودم و حس کردم، و نمیتونم سر این مسئله ریسک کنم.
بنظر من باید سعی کرد یک حداقلی از معنویت و احتیاط رو در این باب حفظ کرد.
حتی من خودم خیلی وقتها به خدای احتمالی و قوانین الهی جهان اتکا میکنم، وقتی که در پی بدست آوردن قدرتهای اصیل و درونی هستم، چون میدونم که حتی دست یافتن و حفظ کردن این قدرتها و بهره مند شدن از اونا هم مسئله ای نیست که در این جهان صرفا با قوانین مادی اعتباری بهش باشه.
بهرحال من سعی خودم رو میکنم. چه با خدا و چه بی خدا. ولی امید به اینکه خدا و قوانینی، آنگونه که با وجدان و عقل و خواست واقعی من نیز تطابق داشته باشد، وجود دارند و از من حمایت میکنند، حداقل میتواند انگیزه و انرژی بیشتری در این راه به من بدهد، که بهرحال چیز بدی نیست و منفعتش بیشتر از ضررش است. چون این یک احتمال واقعی و احتیاطی عاقلانه است. همچون خیلی چیزهای دیگر. گفتم که تاحدی آنرا بصورت مستقیم هم حس میکنم و در تجربه های زندگی ام نشانه هایی از وجود چیزهایی ماوراء قوانین و دانسته های مادی ما را فکر میکنم که دیده ام. بهرحال من ترجیح میدهم به قوانین اساسی معنویت احترام بگذارم. حداقل تاحدی که میتوانم و برایم صرف میکند!! خدای من لزوما با خدای ادیان یکی نیست، اما شباهت هایی دارد.
آنچه به صورت تجربه درونی دریافته ای را، من چه طور می توانم دریابم؟
به قوانین الهی جهان اتکا می کنی چون به قوانین مادی اعتباری نیست برای دست یافتن و حفظ قدرت های درونی؟!!! آگاهی از اینکه آیا اساسا قوانین الهی وجود دارند یا نه خودش یک قدرت درونی مهند می باشد و اکنون پرسشم اینجاست که چه اعتبار منطقی برای وجود قوانین الهی بیان می نمایی؟
folaani نوشته: بخصوص در مشترکات حرفهای مهمی برای گفتن دارند، که شاید دلیل این باشد که چرا تاکنون اینقدر ناکام مانده ایم.
در چه چیزی؟ و چرا تاکنون اینقدر ناکام مانده ایم؟!
تقسیم قدرت به دو قسم «درونی و اصیل» و «برونی و دست دوم» -
folaani - 12-05-2013
نقل قول:در چه چیزی؟ و چرا تاکنون اینقدر ناکام مانده ایم؟!
منظورم این بود که با وجود این همه تلاش و پیشرفت و دستاورد در زمینهء علم و فناوری و حتی ساختارهای حکومتی، آنقدر که امید داشتیم و شدنی مینماید، خوشبخت نشدیم.
عموم بشریت را میگویم.
ما اکنون قدرت بسیاری داریم. با علم و فناوری و ابزار و امکاناتی که بشر قدیم به خواب هم نمیدید. ما اینقدر قدرت داریم که تمامی حیات و کرهء زمین را کنترل کنیم یا نابود کنیم، اما هنوز خودمان انبوهی از مشکلات و رنجها را داریم، منجمله جنگها و ظلمی که نسبت به همدیگر تحمیل میکنیم.
تقسیم قدرت به دو قسم «درونی و اصیل» و «برونی و دست دوم» -
Rationalist - 12-12-2013
folaani نوشته: جان؟ متوجه نشدم.
بطور کلی من دنبال ارائه و اثبات مطلبی به دیگران نیستم، مگر اینکه مجبور بشم یا منفعتی برای خودم درش باشه.
وقتی چیزی رو آدم خودش میفهمه، که میتونه عقلانی باشه، تجربی باشه، دریافتهای درونی باشه، و غیره یا ترکیبی از همهء اینا، واسه خودش اثباتی هست و کاربرد داره، ولی وقتی میخواد بصورت رسمی و برونی ارائه و اثباتش کنه برای بقیه، اون خودش کار و سختی زیادی داره و بعضی وقتا اصلا شدنی نیست به اون صورت.
منم هدفم این نبود که لزوما اثبات و ارائهء کامل و دقیقی ارائه بدم، و از طرفی یک هدفم تقریبا همیشه خودم هم هستم، اینکه محک بیشتری بزنم درستی و کارایی افکارم رو و مطمئن تر بشم، نقص و ضعفش رو ببینم و اینطور چیزا خلاصه. حالا ایده و اثبات بیشتری به ذهنم رسید در این اثنا و مطرح کردم چه بهتر.
بله؛ مشخصه که متوجه نشدی!
منظورم مراحل و سلسله مراتبی بود که برای پژوهش در یک موضوع طی می کنیم.
از تعیین دقیق موضوع گرفته تا نتیجه گیری نسبت به آن. به نظرت نباید مراحل منظمی در پژوهش
در نظر بگیریم؟
folaani نوشته: ناخودآگاه دقیقا یعنی چی مثلا؟
غریزه ناخودآگاهه؟
مثلا غریزهء جنسی؟
من درمورد تعریف ناخودآگاه ابهام دارم و ازش استفاده نمیکنم.
تعریف من از ناخودآگاه: هر نوع کنش و واکنش ناآگاهانه و یا غیر ارادی در وجود ما.
من مدت های مدیدی جهت انتخاب بهترین تعریف برای این واژه با خودکلنجار رفتم. اگر مشکلی در این تعریف می بینی؛ بیان کن.
نقل قول:ولی تاحد قابل توجهی یا خیلی بیشتر نسبت به قبل خودم بر اونا تسلط آگاهانه کسب کنم، از نتیجه راضی هستم و بنظرم موفقیت بزرگی بوده برام.
خوب تا چه اندازه بر غریزه جنسی و غریزه خواب تسلط داری؟
تقسیم قدرت به دو قسم «درونی و اصیل» و «برونی و دست دوم» -
Rationalist - 12-12-2013
folaani نوشته: کی گفته آسیب میرسه؟
آسیب جدی ای نمیرسه.
من می گم!
چنان که تاکنون کونگ فو را بررسی کرده ام، اگر بخواهی به طور جدی(کاربردی) به آن بپردازی،
در تمرین های آن به بدنت آسیب می رسد. من تجربه برخورد با برخی از افرادی را داشته ام که ده ها سال به
کونگ فو پرداخته بودند و خودشان استاد کونگ فو به حساب می آمدند؛ ولی سرانجام نزد ما آمده
و در جویا شدن علتش از آنها، معایب کونگ فو را برایم شرح می دادند.
folaani نوشته: کی گفته قابل استفاده نیست؟
شروع کردنش خب بهتره از سن بالا نباشه.
وگرنه لزوما محدودیتی نیست.
و این فقط یک حدسه تاحدی که سن بالا نمیشه شروع کرد.
چه طور یک فرد بالای شصت سال می تواند به آسودگی و به طور کاربردی از کونگ فو سود ببرد.
حتی با فرض اینکه از گذشته بدان پرداخته باشد؟
folaani نوشته: همه چیز نیرو و قدرته.
قدرت ذهن، جسم. چه فرقی میکنه؟
فقط شاید این باشه که قدرت جسم یک مقدار محدودیت سن بیشتری داره تا قدرت ذهن.
البته همون قدرت ذهن هم راحتتر و بهینه تره که از سنین پایینتر شروع بشه طبیعتا. غیر از اینه؟
حداقلش وقت بیشتری داره طرف که یاد بگیره، قدرتش رو بالا ببره، و از نتایجش استفاده کنه.
در مورد قدرت فیزیکی حرف زدم! چرا بیخود بحث قدرت را گسترش می دهی؟:e416:
اگر بحث به قدرت فیزیکی باشد، گوریل قدرتش از همه بیشتر است. اما در خردگرایی باید حتی هنگام
درگیری فیزیکی نیز با قدرت روان، تکنیک و هدایت انرژی بر حریف غالب شد!
تقسیم قدرت به دو قسم «درونی و اصیل» و «برونی و دست دوم» -
folaani - 12-14-2013
Rationalist نوشته: منظورم مراحل و سلسله مراتبی بود که برای پژوهش در یک موضوع طی می کنیم.
از تعیین دقیق موضوع گرفته تا نتیجه گیری نسبت به آن. به نظرت نباید مراحل منظمی در پژوهش
در نظر بگیریم؟
چیزی که مهمه نتیجه است.
اگر بطور تجربی دریابی که چیزی نتیجهء کافی رو میده، پس کافیه.
منم شاید خیلی وقتا بخشهایی رو گردن ناخودآگاه میندازم و وقتی اون کارش رو بقدر کافی خوب انجام میده، پس مشکلی نیست. البته شاید ناخوآگاه نباشه، شاید یکسری نیروهای درونی ناشناخته دیگری باشن. کلا نمیدونم، و برام مهم هم نیست، چون زندگی اینقدر وقت و انرژی بی حد به آدم نمیده و ایدئال نیست که بخوایم فرایند دقیق هرچیزی رو کاملا مشخص کنیم.
البته نمیدونم منظورت این بود یا نه. بهرحال من بصورت حدودی و تاحدی که سوال/ایرادت رو متوجه شدم یک بابی باز کردم. میتونی ادامه بدی روش تا بفهمیم منظور همدیگر رو.
نقل قول: تعریف من از ناخودآگاه: هر نوع کنش و واکنش ناآگاهانه و یا غیر ارادی در وجود ما.
من مدت های مدیدی جهت انتخاب بهترین تعریف برای این واژه با خودکلنجار رفتم. اگر مشکلی در این تعریف می بینی؛ بیان کن.
من اصلا نیازی نمیبینم به چیزی به اسم ناخوآگاه نیاز داشته باشیم یا اصلا وجود داشته باشه.
شاید هم واقعا همچین چیزی به اون شکلی که ما فکر میکنیم وجود نداشته باشه.
بهتره دست از سر واژه ها برداریم.
بعدم فکر میکنم اصطلاح بیش از حد گسترده ای باشه حداقل.
قرار نیست فقط بخاطر یک اصطلاح بیایم و چیزهایی رو که باید جدا بشن قاطی کنیم.
نقل قول:خوب تا چه اندازه بر غریزه جنسی و غریزه خواب تسلط داری؟
دقیقا نمیدونم.
مگر حتما باید بر این دوتا تسلط پیدا کنم؟
که چی بشه؟
من دنبال این نیستم که همینطور کورکورانه برم دنبال یه کاری و تسلط بر همه چیز.
حداقلش اینه که بر اساس دو پارامتر اهمیت بیشتر و شدنی بودن بیشتر، اولویت بندی میکنم.
واقعا همه چیزهای مهمتر و شدنی تر رو انجام دادم و الان کار دیگه ندارم دیگه مثلا که برم دنبال تسلط بر خواب؟!
حالا این تسلط بر خواب دقیقا یعنی چی و به چه دردی میخوره؟
همینطور تسلط کامل بر غریزهء جنسی هم از دید بنده تقریبا نشدنی هست (یا شایدم کلا نشدنی)، و حداقلش با هزینه هایی که داره صرف نمیکنه (مثلا برم روزه و ریاضت بکشم و بدنم رو ضعیف کنم و همه کار و بار و قدرتهای دیگر رو رها کنم که نهایت به تسلط بر اینطور غرایز برسم!؟).
تسلط کامل بر غریزهء جنسی خوبه و میخوام، ولی میدونم خیلی سخته یا شاید نشدنی باشه.
فعلا در همین حد هم شاید از بیشتر افراد دیگر بیشتر تسلط داشتم که تونستم مجرد و عزب بمونم.
و یک راهکار غیردلچسب ولی ضروری برای کاهش حداقلی فشار این غریزه، همانا خودارضایی میباشد.
فعلا مجبوریم همینطوری سر کنیم. تا ببینیم در آینده بالاخره چیزی تغییری میکنه یا نه!
تقسیم قدرت به دو قسم «درونی و اصیل» و «برونی و دست دوم» -
folaani - 12-14-2013
Rationalist نوشته: من می گم!
چنان که تاکنون کونگ فو را بررسی کرده ام، اگر بخواهی به طور جدی(کاربردی) به آن بپردازی،
در تمرین های آن به بدنت آسیب می رسد.
چرا؟ چطور؟
نقل قول:من تجربه برخورد با برخی از افرادی را داشته ام که ده ها سال به
کونگ فو پرداخته بودند و خودشان استاد کونگ فو به حساب می آمدند؛ ولی سرانجام نزد ما آمده
و در جویا شدن علتش از آنها، معایب کونگ فو را برایم شرح می دادند.
نزد «شما»؟
منظورت کیه از «ما»؟
شما پزشک هستید؟
بعدم بیشتر توضیح بدید.
یه چیزایی میگید خب اولا ادعای شماست بدون دلیل و سند روشن و محکم، دوما جزییاتش؟ یعنی مثلا چه بلایی چطوری سرشون اومده بوده؟ ضمنا این همه کنگفوکار و استادکنگفو بوده و هست؛ آیا همشون به بدنشون صدمه های جدی خورده؟
نقل قول: چه طور یک فرد بالای شصت سال می تواند به آسودگی و به طور کاربردی از کونگ فو سود ببرد.
حتی با فرض اینکه از گذشته بدان پرداخته باشد؟
خب لزومی نداره بالای شصت سال روی بحث فیزیکی و مبارزه شدید متمرکز بشه. کنگفو که همش اینا نیست. همش که خشونت و قدرت و فعالیت شدید فیزیکی نیست. انواع زیادی از کنگفو هست، و شاخه های زیادی داره، و برای سنین و افراد مختلف قابل استفاده است تاجاییکه میدونم.
نقل قول: در مورد قدرت فیزیکی حرف زدم! چرا بیخود بحث قدرت را گسترش می دهی؟:e416:
اگر بحث به قدرت فیزیکی باشد، گوریل قدرتش از همه بیشتر است. اما در خردگرایی باید حتی هنگام
درگیری فیزیکی نیز با قدرت روان، تکنیک و هدایت انرژی بر حریف غالب شد!
خب خواستم بگم قدرت قدرته. و ما به هردوی قدرت فیزیکی و ذهنی نیاز داریم.
تقسیم قدرت به دو قسم «درونی و اصیل» و «برونی و دست دوم» -
Mehrbod - 12-14-2013
folaani نوشته: دقیقا نمیدونم.
مگر حتما باید بر این دوتا تسلط پیدا کنم؟
که چی بشه؟
که نکوشید آلت اتان را ببرید؟ (:
تقسیم قدرت به دو قسم «درونی و اصیل» و «برونی و دست دوم» -
Spehr - 12-14-2013
گمان می کنم کسانی که از قدرت درونی بیبهره اند. پیوسته در جستجوی قدرت بیرونی هستند.
مثلاً زنده یاد استیو جابز بسیار از نظر اخلاقی و درونی آدم نزاری بود.
همیشه سهش نازینهاری(نا امنی) می کرد. و می خواست این سهش را با زینهار کردن دنیای بیرونی خود آرام کند. ولی هرچه در این روند پیش میرفت دیوانه تر میشد.
بسیاری از این آدم بدها مثل صدام گجسته و هیتلر و .... هم همینطوری بودند چون در درون دیوانه بودند گیتی را به گند کشیدند.
آدمای آزمند یا خشن همیشه در درون سهش نزاری (احساس ضعف) میکنند که اینچنین می کنند. وگرنه در گیتی هرچیزی درجای خودش هست.
پارسیگر
تقسیم قدرت به دو قسم «درونی و اصیل» و «برونی و دست دوم» -
folaani - 12-15-2013
Mehrbod نوشته: که نکوشید آلت اتان را ببرید؟ (:
انجام هرکاری که به خودی خودش بد نیست.
اگر چیزی رو ببرم و راحت شوم که برام کاربردی نداره جز آزار، و محتمل نمیبینم که در آینده هم برام کاربرد زیادی داشته باشه، چه اشکالی داره؟
مثل زائده آپاندیس رو که چرکی شده باید از بدن جدا کرد و دور انداخت.
تسلط بر غریزهء جنسی بنظرم بسیار دشوارتر یا حتی غیرممکن است.
پس من عمل راحتتر را انجام میدهم. چون برای من نتیجه و سود نهایی و کلی است که مهم است. الکی که نمیخواهم با چیزی سرشاخ شوم و وقت و انرژی ارزشمند خود را هدر دهم. جنگیدن با دلایل احمقانه، خب احمقانه است دیگر!!
البته درمورد قطع آلت قبول دارم که فکر و حرف شتابزده بوده و این قضیه را بیش از حد ساده گرفتم.
هرچند بهرحال من میخواستم در این مورد یک بحث و تحقیق مقدماتی بکنم، و آن بحث و صحبتها هم در همین راستا بود. چیزی نبود که رویش مطمئن باشم. خودم هم میدانستم چقدر سطحی و خام است هنوز.
علاوه بر فشار و عصبانیت جنسی، من از این هم واقعا ناراحت بودم که سکس نکرده ام و به کام نرسیده ام و از سوی دیگر این همه وقت و انرژی ارزشمندم دارد با این قضیهء خودارضایی هدر میرود. یعنی یک جوری مثل آش نخورده و دهن سوخته. من روی این حساب کرده بودم که اگر از لذت سکس محروم میمانم حداقل میتوانم آزادانه در زمینه های دیگر مورد علاقه خودم پیشرفت چشمگیری بکنم با تمام قوا؛ اما عملا غریزهء جنسی در این زمینه هم زیاد مزاحم من میشود و بخش قابل توجهی از فکر و انرژی و وقت مرا معطوف خودش میکند.
تقسیم قدرت به دو قسم «درونی و اصیل» و «برونی و دست دوم» -
folaani - 12-15-2013
من حاضرم آلت خودم را قطع کنم به شرطی که عوارضش جدی نباشد و این عمل بتواند جلوی فشار غریزهء جنسی را بگیرد.
ضمنا اگر کسی به پیوند آلت نیاز داشت میتوانم آنرا بفروشم
کلا برای من چیز خیلی مهمی نیست. چون بهرحال نمیتوانم ازش استفادهء زیادی بکنم.
اما از سوی دیگر میپندارم که شاید واقعا این خشم و اراده در جهات دیگر که در من بوجود میاورد درکل سودمند باشد.
مثلا محروم بودن از سکس و دیدن مردم دیگر که محروم نیستند باعث میشود که من احساس کنم (درواقع فکر کنم) چیزی از دیگران کم دارم و بنابراین باید بجایش چیزهای دیگری بیشتر از آنها داشته باشم. بخاطر همین دنبال برتری یافتن از این لحاظ بر مردم دیگر هستم. یعنی از نظر جسمی، ذهنی، راحتی و آرامش زندگی.
البته من بطور کلی به قدرت خیلی علاقه دارم. حدی برای آن قائل نیستم. چون کلا جهان و زندگی را ناجوانمردانه خشن و بی رحم میدانم و درکل انسان را محروم می یابم؛ و قدرت را تنها چیز عملی برای تغییر دادن این وضعیت، و دادن حق انسان به انسان، یعنی خوشبختی و حاکمیت بر سرنوشت خودش، یافته ام. یعنی حداقل چیزی بود که بنظرم عملی بود و بصورت تجربی بهم ثابت شد.
من دوست ندارم مثل اغلب انسانها، به چنین شرایطی خو کنم و تسلیمش شوم.
من این زندگی را به رسمیت نمیشناسم.
و حداقلش برایش عملگی و بردگی مفت نمیکنم.
نه همسری، نه بچه ای. اگر دنیا کون ما بگذارد، ما هم بقول مزدک، کون دنیا میگذاریم
(البته اگر بتوانیم!)
وقتی طبیعت به من بی رحمی و ظلم کند، من هم نسلم را نابود خواهم کرد. این حداقل کاریست که میتوانم انجام دهم.
این پاسخ طبیعی من به طبیعت است.
و حتی به خدا.
خویش را مشروع می یابم که اینگونه پاسخ دهم.
یعنی این یک اعتراض هم هست.
گاهی به خدا میگویم خودت آفریدی همه چیز اش هم بیخ ریش خودت! همه کارش را خودت بکن. من هیچ حال و انگیزه ای ندارم و ارزشی برایم ندارد. خودت آدم تولید کن از هر راه دیگری که میخواهی. منکه اهل ازدیاد نسل این موجودات درپیت حلبی مسخره آبکی تو نیستم. هروقت خودم خوشبخت شدم و با این خلقت و زندگی حال کردم، شاید!