چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Mehrbod - 04-08-2015
Russell نوشته: نه، اتفاقا من میگویم آدمی چیزی بیش از خرد است و خرد چیزی بیش از ابزار.
حالا من بر مبنای همین خرد از شما میپرسم که آیا تنها مشاهده برای دادن راه حل کافیست.
جز و مد هم قابل مشاهده است، ولی مشاهدهیِ آن یکچیز است یافتن علت آن یکچیز.
آیا لازم نیست بدانیم که این افسارگسیختگی از کی و کجا شروع شد و چرا؟
در سیستمی که هر روز سر جدیدی بر میآورد آیا حمله به سر کافیست؟
نه, بروشنی نیازی بایسته اینجا نیست. اگر کسی میخواست شما را با چاقو بزند
و جیبتان را خالی کند, نیازی نیست در زندگی او فرورفته و ببینید او چه زندگی سختی را گذرانده یا مادر
بدرفتاری داشته و چرا به دزدی و آدمکشی روی آورده و ..., کار منطقی این است که از خودتان با زدن سر او دفاع کنید.
نکتهیِ دوم, اینجا من تنها یک گفتگوی کلی با شما دارم میکنم و شدنی نیست که بخواهم دهها هزار برگ نوشته
را در یکی دو دقیقه نوشته به شما برسانم, ولی کتابهایِ لازم اینجا معرفی شدهاند و خودتان هم گویا دستی دارید
و میتوانید موشکافانه به این افسارگریختگی پی ببرید. من اینجا میتوانم به شما بگویم که این افسارگریختگی یک فرایند
طبیعیست. برای نمونه چندین تریلیون یاخته با همکاری هم یک موجودی به نام آدم را پدید میآورند و زندگی خود را
وابسته به او میکنند, ولی این آدم میتواند و گاه نیز خودش را (به همراه این چند تریلیون یاخته) میکشد و نابود میکند.
ما امروز در جایگاه همین یاختگان پیکر سیستم تکنولوژیک به شمار میرویم و همانجور که برای نمونه, یک یاخته
هتا اگر یاختهیِ مغزی باشد نمیتواند همهیِ سیستم را کنترل بکند, در توانایی هیچکدام از ما هم نیست که
پیکر سیستم تکنولوژیک را کنترل بکنیم, کنترل این سیستم چیزی فرای ما است (= فرارویش / supervenience).
نکتهیِ اصلی سخن اینجا این است که ما یک برتری مهم به یاختگان بی اندیشهیِ خودمان
داریم و آنهم توانایی در خردورزی و اندیشه است و ازینرو, میتوانیم بگزینیم که بخشی از
این پیکر بزرگر باشیم (و سرنوشت و زندگی امان را به او بسپاریم) یا آزاد باشیم و این سیستم را از پا در بیاوریم.
Russell نوشته: همین شما نبودی که در چند پیک بالاتر صحبت من از کارکرد را گرفتی و گفتی
قدرت و بقا و درست و غلط ربطی ندارد؟!
درسته, ولی شما نباید تنها در کتاب و فروم بمایند. اینکه خوب یا بد چه است
بخش نظری ِسخن است, اینکه ما چگونه میتوانیم با هر ابزار شدنی بیشترین,
بدی را از سر باز کرده و به بیشترین خوبی دست یابیم بخش عملی سخن.
اینکه ما مرزی روشن میان این دو کشیده بگوییم "خوب این است", و سپس بیافزاییم "این خوب
ولی هرگز عملی نخواهد شد, چه بد" و سپس از خود راضی و مغرور از اینکه توانستهایم
برترانه به "خوبی" دستیابیم (اگر چه خوبی ِ نظری) و برویم دنبال زندگی خودمان گرهی از کار نخواهد گشود.
ما باید در کنار اینکه تعریف کردیم "خوب چه است", به اینکه چگونه
میتوان به آن رسید نیز راهکاری روشن و
عملی داشته باشیم.
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Mehrbod - 04-08-2015
Russell نوشته: حرف من در این است که هر بدبختی مهمی قرار است توسط دولت حل شود. اگر فردا
یک ویروس بیاید این وظیفهیِ دولت است که جلوی شیوع آنرا بگیرد نه من و شما.
اگر تکنولوژی دارد ما را بسمت نابودی پیش میبرد باز هم کار دولت یا مجمعی جهانی از دول
است که بفکر باشند، نه و من و شما. آنها بفکر نیستند؟ من میگویم اینجای کار ربط پیدا میکند
به سیستم لیبرال و مبتنی بر بازار آزاد که بدنبال جهانی کردن است در حالی که در زمینههایی
که دولتهایِ محلی پیشتر قدرت کنترلش را داشتند کنترل ندارد.
این سخن چیزی بیشتر از "مشکل ما نیست, مشکل دیگرانه" و همان گریز از پاسخگویی و در دست گرفتن شرایط نیست.
شما بایست یکبار با من همراهی نموده و از فرایافت "ابرسازواره / superorganism" خودتان را آگاه بسازید.
یک ابرسازواره پیکریست که از سازوارگان (organisms) های خُردتر از خود ساخته میشود. یک آدم برای نمونه خود یک
ابرسازواره است که از میلیاردها سازواره ساخته شده است. بهمین سان, دولت نیز یک ابرسازواره دیگر است که از میلیونها آدم ساخته شده است.
بر پایهیِ قانونهایِ فیزیک, توان یک سازواره در راستادهی به ابرسازواره همواره مرزمند و محدود و مهمتر از آن,
یکسویه است. درست
همانجور که یک یاخته هرگز نمیتواند تاثیری مثبت و بسزا در کنترل ابرسازواره داشته باشد, برای نمونه یک یاخته بتنهایی نمیتواند ابرسازوارهیِ الکلی خود
را از اعتیاد به الکل در بیاورد, ولی همان یک یاخته همچنان میتواند نابودگر بوده و برای نمونه, از راه سرطان ابرسازواره را یکتنه از پا در آورد (= یکسویگی).
در تراز آدمی همین سلسله مراتب میباشد. در جامعههایِ چند میلیونهیِ امروز بسختی یک آدم تنها یافت میشود که تاثیری بسزا در روند کارها بتواند داشته
باشد و اگر هم
پیدا شود, تاثیر او در بهترین چهرهیِ خود گذرا میباشد. برای نمونه, اگر ما بیانگاریم یک آدم بتواند یکتنه همهیِ ارکان دولت و کشور خود را متقاعد بسازد
که نیروگاههایِ اتمی زیانآور اند و همه آنها بهتر است برچیده شوند, در این بهترین چهره نیز اثر کار او گذرا میباشد, زیرا جامعهای که او در آن زندگی
میکند پیوسته در تغییر است و فرداروز دولت دیگری سر کار میاید که دیدگاههای دیگری دارد و همهیِ تلاشهایِ او را پوچ خواهد کرد; در کنار آن, نقش وی نه
تنها گذرا بساکه باز در نگاه کلانتر محدود است, زیرا بگوییم یک کشور او دیگر نیروگاه اتمی نسازد, صد و خردهای کشور و ابرکشور دیگر هنوز بجا خواهند ماند که کار خودشان را دنبال خواهند کرد.
در اینجا همچون هر جای دیگری خودفریبانی یافت میشوند که میاندیشند میتوانند یکتنه, یا دوتنه
یا چندتنه برای نمونه از راه کتابنویسی یا بحث با ناشناسانی روی اینترنت این ابرسازوارهها را راستادهی نمایند.
این گونه کوششها امروزه در ظاهر خردپذیر هم مینمایند, و این ازینروست که ما پروپاگانداهای گستردهای در جهان امروز داریم که
پیوسته دارند به شهروند ناتوان و از میدان بازی بیرون افتاده خود این خودباوری کاذب را میبخشند که او "در کنترل" است و نمونهوار, میتواند از
راه دموکراسی/مردمسالاری همچنان تاثیر گذار باشد (دولت خود را بگزیند) و ازین راه هتّا در جهان هم تاثیر گذار باشد (لابد از
راه گزیدن وزیر امور خارجه), که خب شوخیهای تلخندآوری بیشتر نیستند و منطقا نباید چندان به روشنگری من نیاز داشته باشند.
پیشنهاد من به هر خوانندهای اینجا است که برای دقیقهای این خوشباوریها دروغین را از ذهن خود بیرون برده و نزد خود براستی
بیاندیشد که آیا او, براستی در جایگاه یک شهروند با یک دانه رای در دست, میتواند دولت خود را به راستایی که درست
میداند پیش براند و از این راه, ابرسازوارهیِ جهانگستر تکنولوژیک را به زیر فرمان خود بکشد؟
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
sonixax - 04-08-2015
Mehrbod نوشته: به سادگی میشود طوری زندگی کرد که تحت تاثیر عوامل مخرب تکنولوژی قرار نگرفت! بستگی به آدمش دارد؟ برای نمونه, گرمایش زمین
اگر شما آدمش باشید و قطب شمال زندگی کنید تحت تاثیر اش نخواهید بود؟
بفرمایید گرمایش زمین دقیقن چه تاثیر مخربی بر زندگی شخص شما داشته ؟!
اگر برای آیندگان نگرانید بحثش فرق میکند ولی در مورد خود شما خوشحال میشوم بشنوم.
Mehrbod نوشته: این سخن از دید آمار نادرست است. نخست اینکه, برگشت با زندگی نخستینی به پیش از زمانی برمیگردد که اقوام داشته باشیم. قوم در
بستر تمدن پدید آمده و پایهیِ سخن اینجا این است که تمدن و شهرمندی ما را به سوی نابودی و ویرانی دارد میبرد (از راه تکنولوژی).
فرض کنیم که تمدنی نباشد! پس به ناچار میرویم بالای درخت!!! در آنجا خطر مرگ و انقراض از بابت بیماری های مختلف صدها برابر بیشتر است.
به عبارتی و با اندکی نمک پاشی : اگر دایناسورها تمدن میداشتند هنوز وجود داشتند!!!!
Mehrbod نوشته: پس بیایید بگذارید تکنولوژی راه خودش را برود و ما را نابود کند؟
همان طور که گفتم این تنها یک روی سکه از دو روی داستانی تخیلی در باره آینده تکنولوژیست! روی دیگرش هم میشود پیشرفت جوامع بشری، کوچ کردن به سیارات دیگر، شبیه سازی رخدادهای طبیعی و ... و به نوعی خدایی کردن!!! که البته این روی دوم واقعی تر است تا آن رویش که میگوید همه ی ما توسط تکنولوژی نابود خواهیم شد!!!!
Mehrbod نوشته: (گفتگویی که شما
دارید با من میکنید, گویا من اینجا عاشق و دلباختهیِ زندگی در گذشتهام که سر اینکه برویم یا نه چانه میزنید).
بله به نوعی دلباخته آن هستید ولی با توجه به این سخنتون خودتون از این دلباختگی خبر ندارید!!!!
1 - تمدن و تکنولوژی باعث نابودی بشر خواهند شد!
2 - باید جلوی اینها را گرفت!
3 - بدون اینها زندگی راحت و بی دردسر امروزی نخواهد بود.
4 - از 1 و 2 و 3 نتیجه میشود شما خواسته یا ناخواسته خواهان بازگشت به دوران گذشته هستید.
Mehrbod نوشته: اکنون برگردیم به این سخن که بمب اتم و دیگر تکنولوژیها که شما در کنترل آنها کوچکترین تاثیری ندارید چگونه در سرنوشت شما تاثیر گذارند. نخست اینکه,
در همین یک نمونه, مرگ تنها از راه بمب اتمی نیست, بساکه پرتوهایِ کشندهیِ و افزایش زبالههایِ اتمی و خرابی نیروگاهها نیز در کنار چیزهای دیگر باید شمرده شوند.
همانها هم دقیقن کی و کجا باعث مرگ و میر من و شما شده اند ؟!
70 سال پیش آمریکا یک بمبی کوبید توی سر ژاپنی ها!!! شاید 70 سال دیگر بکوبد توی سر روسها!!! شانس کشته شدن من و شما در قبال چنین چیزی یک به چند میلیارد است ؟! چه با اشعه چه با آتش ؟!
همچنین شانس کشته شدن به خاطر خرابی نیروگاه هسته ای هم به همین صورت!!! میزان کشته های زلزله و تسونامی ژاپن از میزان بیمار ها و کشته شدگان خرابی نیروگاه فوکوشیما خیلی خیلی بیشتر بود!!!! که خود خرابی نیروگاه به خاطر وقوع زلزله بود!!!!
Mehrbod نوشته: یک نکتهیِ بامزه در برآورد همهیِ اینها نیز همین تکه کلامهای "یک در میلیون" و بیشتر است.
برای نمونه, در همین سال ٢٠١١ ما حادثهیِ فوکوشیما در ژاپن را داشتیم
چه جالب قبل از اینکه این را بخوان پاسخش را دادم !!!
Mehrbod نوشته: گرمایش زمین, نابودی طبیعت بکر, کنترل شدن مغز از راه ابزارهای اسکن و دستکاری کنندهیِ اندیشه, شانس بالای
جایگزین شدن با رایانهها هوشمندتر, رخداد دیگر "حوادث" از جنس اتمی, از جنس شیمیایی و سرانجام از همه میهبتر, بیولوژیکی; چاپگرهایِ سه بعدی (و اسلحههایِ واقعی) و ..
کنترل مغز که بیشتر همان قضیه ماتریکس است! شاید یک روزی یک روباتی هم از آینده بیاید که بخواهد همه ما را بکشد!!! چاپگرهای سه بعدی هم که تا کنون بیشتر از اینکه زیان داشته باشند سود داشته اند!!! تولید یک اسلحه پلاستیکی که موقع شلیک میزند خودت را شل میکند هم دردی از کسی یا چیزی دوا نمیکند!!! با همه اینها تاثیر عینی همه ی اینهایی که نام بردید در زندگی شخص شما چه بوده ؟! برآورد همه اش روی هم شاید کمی از صفر بیشتر باشد و خیلی از 1 کمتر!!!! ولی به جایش سود رسانی شان به چه میزان بوده ؟! در قیاس با خساراتشان بینهایت!!!!
Mehrbod نوشته: یکبار دیگر, اینها تنها بخشی از مشکلهایِ پیش رو میباشند که به چشم میایند,
مشکلات دیگری همچون اجتماع و زندگی غیرطبیعی که در آن گرفتار آمدهایم, شیوهای که همهیِ
قانونها از همان بدو تولد به ما فرو میشوند, جوریکه از آغاز تا مرگ باید بردهیِ سیستم باشیم و
... بخشهایِ پنهانتر و دشوارگوتر سخن میباشند که من در این پیک دیگر به میان نمیاورم.
بردگی سیستم ؟! کدام سیستم ؟! کدام بردگی ؟!
Mehrbod نوشته: در اینجا, روشنه شما میلاد هیچ دستی در کنترل اینها ندارید و خودتان هم به این امر واقف میباشید.
اینکه ولی اینها چه تاثیری در زندگی شما دارند نیز باید روشن باشد و باز نیازی به گفتن من نیست.
اصولن چه نیازی هست من دستی در کنترل چیزی داشته باشم که اصلن به من ربطی ندارد و آثارش از هزار کیلومتر من هم رد نمیشود ؟!
آن طرف کره ی زمین، در زلزله خیز ترین مکان دنیا، یک زلزله آمده (که هیچ بنی بشری نمیتواند کنترلش کند)، باعث ایجاد خسارت در یک نیروگاه هسته ای شده و بعد مقصر این وسط شده نیروگاه ؟! به فرض هم که این طور باشد چه تاثیری بر من داشته ؟! چه تاثیری بر شما داشته ؟! به جز ترشح مقداری آدرنالین هنگام دیدن تصاویر و خواندن خبر ؟!
شما مدام میخواهید این وسط همه را گرفتار سیستمی نشان دهید که خودتان در ذهن خودتان ساخته اید و هیچ کسی به جز خودتان درگیرش نیست!!! هر سیستمی در هر کجای دنیا قابل ترک کردن است! (به جز بهشتهای کمونیستی روی زمین) هر موقع کسی از زندگی و دنیای مدرن زده شود میتواند برود در دل طبیعت زندگی کند و البته نیم نگاهی هم برای درمان بیماری و ... به همان دنیای مدرن داشته باشد!!! دست کم این خطرهایی که شما ازشان حرف میزند در زندگی ما تاثیری نخواهند داشت و به قول معروف به عمر ما قد نمیدهد!!!
وای آنچه واضح است نه نابودی بلکه گسترش تمدنی بشری در جایی خارج از کره زمین و پیشرفتهای بسیار عظیم علمی از جمله پیشرفتهای بسیار عظیم پزشکی و حتا ارتقاء ژن انسان و دسترسی بینهایت به منابع انرژی و ... خواهد بود. داستان نابودی به دست تکنولوژی بسیار غیر واقع بینانه تر از تعالی به وسیله تکنولوژیست.
تصوری که 20 سال پیش و در سال 95 و یا 30 سال پیش از سال 2000 میشد بسیار غیر واقعی و بر پایه همین بدبینی نسبت به تکنولوژی بود! ولی در عمل آنچه اتفاق افتاد بسیار جذاب، موفق و پرکاربرد بود منجر به از بین رفتن عواطف انسانی و نسل بشریت و ... هم که نشد هیچ!! باعث بهبود وضعیت از هر جهتی که فکرش را بکنید هم شد.
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
kourosh_iran - 04-08-2015
ولی sonixax جان من فکر میکنم احتمال وقوع یک جنگ جهانی و استفاده گسترده از سلاح های کشتار جمعی بیشتر از این حرفها باشه. یعنی از یک در میلیون خیلی بیشتره. هر آن ممکنه اتفاقی بیفته در کوتاه مدت و نهایت میان مدت شرایط چنان پیچیده بشه که جنگ جهانی و تهاجم اتمی (بهش میکروبی و شیمیایی رو هم اضافه کن) رخ بده.
چرا اینو میگم؟ چون واقعیته
یعنی خودتون دیدید هر از گاهی که تنش های جهانی بالا میگیره، همه احساس تهدید و خطر میکنن در این زمینه. همین مسائل ایران و اسرائیل و روسیه و آمریکا و این حرفا خودش چیز کمی نیست. و وقتی این تنش ها رخ میدن اون اطمینان و آرامشی که تا قبلش داشتیم تا حد زیادی مخدوش میشه. این نشون میده این درجه از اطمینان و برآوردها، روی هوا هستن و ما خودمون هم نمیتونیم چندان مطمئن باشیم! حداقل نه یک در میلیون! بنظر من از این عدد خیلی فاصله داره احتمالات واقعی. همین دانشمندان آمریکایی چند وقت پیش محاسبه کرده بودن گفته بودن احتمال یک حملهء تروریستی اتمی در آمریکا در نمیدونم تا چند سال آینده حدود 50% است!! حالا خیلی احتیاطها رو تشدید بکنن و تمهیداتی بکنن این احتمال رو میشه کاهش داد ولی به حدی اونقدر ناچیز فکر نمیکنم برسه به این آسونی.
بنظر من تنها راه برای جلوگیری از جنگ اتمی گسترده اینه که سلاحهای اتمی به شدت محدود بشن (همینطور البته بقیهء سلاحهای کشتار جمعی هم بهتره جمع بشن). یعنی کشورها زرادخانه های اتمی خودشون رو تقریبا نابود کنن. یه معدودی از این سلاح ها حالا نگه داشته بشه برای مواقع مبادا و ضرورت و احتمالا تحت نظارت و کنترل شدید سازمانهای بین المللی. مثلا یوقت شاید یک سنگ آسمانی عظیم داشت میامد سمت زمین، بتونیم با این سلاحها نابود یا منحرفش کنیم، یا یوقت یک حکومت بسیار جنایتکار و خشن و خطرناکی سر کار بیاد گروهی چیزی مثل همین داعش، اونوقت با تصمیم جوامع بین المللی و اکثریت کشورهای جهان بشه از این سلاحها استفاده کرد بر علیه دشمنان بشریت مثل امثال نازی ها و هیتلر! البته شایدم این ایدهء چندان خوبی نباشه!! (چون اون موقع قدرتهای جهانی با خیال راحت و توجیه شده میتونن ازش استفاده کنن).
اصلا چرا همه این سلاحها رو دو دستی چسبیدن و ول نمیکنن؟ اگر در عمل امکان استفاده از اونا ناچیزه پس چرا اینقدر هزینه و آپگرید و ریسک مسائل دیگر مثل تروریسم؟ چرا نمیان با هم توافق و همکاری کنن در این زمینه؟ اینکه اونایی که دارن میخوان حفظ کنن و بقیه هم دنبالش هستن نشون میده که امکان استفاده از این سلاحها رو در عمل بقدر کافی میبینن و این اجازه رو برای خودشون تحت شرایط مختلفی متصور میدونن.
همین پدیده هایی امثال داعش و 11 سپتامبر خودشون تا قبل از اینکه رخ بدن تا حد زیادی بعید بنظر میان، ولی میبینیم که رخ میدن.
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Russell - 04-08-2015
Mehrbod نوشته: نه, بروشنی نیازی بایسته اینجا نیست. اگر کسی میخواست شما را با چاقو بزند
و جیبتان را خالی کند, نیازی نیست در زندگی او فرورفته و ببینید او چه زندگی سختی را گذرانده یا مادر
بدرفتاری داشته و چرا به دزدی و آدمکشی روی آورده و ..., کار منطقی این است که از خودتان با زدن سر او دفاع کنید.
اگر در جامعهای زندگی میکنید که در آن چاقوکشی هر روز بیشتر رو بیشتر میشود و
به ازای هر چاقوکش که میکشد 4 تا دیگر سربر میآوردند، نپرداختند به علت نابخردانه است.
من پیشتر هم گفتم که تکنولوژی ارزش چندانی از نظر من ندارد مسالهیِ من از بین رفتن آن نیست
بلکه ناکارآمدی روش است. بنظر من تشبیه مناسب اینجا شخصیست که بیمار شده و ما باید بدون
دستپاچگی او را معاینه و معالجه کنیم. تجویز اشتباه وقت را هم هدر میدهد.
Mehrbod نوشته: درسته, ولی شما نباید تنها در کتاب و فروم بمایند. اینکه خوب یا بد چه است
بخش نظری ِسخن است, اینکه ما چگونه میتوانیم با هر ابزار شدنی بیشترین,
بدی را از سر باز کرده و به بیشترین خوبی دست یابیم بخش عملی سخن.
اینکه ما مرزی روشن میان این دو کشیده بگوییم "خوب این است", و سپس بیافزاییم "این خوب
ولی هرگز عملی نخواهد شد, چه بد" و سپس از خود راضی و مغرور از اینکه توانستهایم
برترانه به "خوبی" دستیابیم (اگر چه خوبی ِ نظری) و برویم دنبال زندگی خودمان گرهی از کار نخواهد گشود.
ما باید در کنار اینکه تعریف کردیم "خوب چه است", به اینکه چگونه
میتوان به آن رسید نیز راهکاری روشن و عملی داشته باشیم.
من با اینکه موافق تحقیر بیعملی آکادمیای امروز بخاطر ارتباط نداشتن آن
با واقعیت و از همه مهمتر نداشتن لیاقت و صداقت هستم ولی گمان میکنم
شما به اشتباه این اتهام بیعملی را به کل اندیشمندان گسترش دادهاید،
سنت نهایت تجربه است و ترکیبی از اندیشه و تجربه اکثر اندیشمندان آن
هم یا در عمل دست داشتهاند، مانند متفکرین رومی، یا بقدر کافی در جامعه
وقایع را مشاهده میکردند. مثلا خود نیکلاس طالب با تمام آنچه میگوید
تمام سخنش بیش از این نمیرود که سنت بخاطر تجربه و حکمتش دقیقتر از
رویکرد مدرن است و هرقدر فلاسفهیِ امروز را بکوبد در پایان روز خودش یکی از
آنهاست، تفاوت تنها در این است که رویکرد او درستتر است.
اینست که بنظر من اینطور نیست که درست و غلط یا کاملا جدا از واقعیت
روز هستند یا اینکه در برابر آن هیچ هستند.
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Russell - 04-08-2015
Mehrbod نوشته: این سخن چیزی بیشتر از "مشکل ما نیست, مشکل دیگرانه" و همان گریز از پاسخگویی و در دست گرفتن شرایط نیست.
شما بایست یکبار با من همراهی نموده و از فرایافت "ابرسازواره / superorganism" خودتان را آگاه بسازید.
یک ابرسازواره پیکریست که از سازوارگان (organisms) های خُردتر از خود ساخته میشود. یک آدم برای نمونه خود یک
ابرسازواره است که از میلیاردها سازواره ساخته شده است. بهمین سان, دولت نیز یک ابرسازواره دیگر است که از میلیونها آدم ساخته شده است.
بر پایهیِ قانونهایِ فیزیک, توان یک سازواره در راستادهی به ابرسازواره همواره مرزمند و محدود و مهمتر از آن, یکسویه است. درست
همانجور که یک یاخته هرگز نمیتواند تاثیری مثبت و بسزا در کنترل ابرسازواره داشته باشد, برای نمونه یک یاخته بتنهایی نمیتواند ابرسازوارهیِ الکلی خود
را از اعتیاد به الکل در بیاورد, ولی همان یک یاخته همچنان میتواند نابودگر بوده و برای نمونه, از راه سرطان ابرسازواره را یکتنه از پا در آورد (= یکسویگی).
نه به هیچ وجه منظور من نبود که چون وظیفهیِ دولت است پس بما چه مربوط.
من هم از ابتدا اتفاقا دارم میگویم که برای حل مساله باید راس هرم بود، و برای
هدایت سیستم (حداقل سیستم اجتماعی انسان) شما باید در راس هرم قرار بگیرید.
و هر واحد نمیتواند به اندازهیِ سیستم کنترل مرکزی اثرگذار باشد که اگر باشد
دیگر نه هرمی هست نه کنترلی.
من از راه حل دموکراتیک سخن بمیان نیاوردم و گمان هم نمیکنم تنها با سخن گفتم
چند نفر انسان عادی در یک گوشه میشود هدایت را بدست گرفت.
سخن من اینست که در باقی موارد هم، مانند مثال ویروس شیوع همینطور است.
شما میگویید نبرد نامتقارن است و سیستم شکننده، من میگویم درست است
ولی این بمعنای مشخص بودن طرف پیروز نیست. جالب است چند خط بالاتر این
من بودم که داشتم از معایب کار سیستماتیک و شکنندگی آن میگفتم.
اتفاقا ای کاش سیستم دموکراتیک بود و دموکراسی ممکن، مردم واحدهایِ خردمند
مستقلی بودند که بر اساس خرد هر سیاست را بررسی میکردند که در آن صورت شما
با تکیه بر درستی سخن خود وارد سیستم میشدی و سیستم را متوقف میکردی.
ولی واقعیت این است حرکت انسانها دستهای و گله ایست. رسانهها و پروپاگاندا به آن
دامن میزنند و پول و قدرتی که پشت مقاصد دیگر هست و خرج رسانه و اتاق فکر و...
میشود پشت شما نیست که میخواهی مردم را نجات دهی.
اینجاست که من میگویم شما باید به انسانی بودن پدیده دقت کنی، شما میتوانی
کامپیوتر را با لگد خراب کنی، ولی حساب صاحب کامپیوتر را نمیکنی که در اثر مغزشویی
به دنبال شما میافتد و پلیسی که شما را تعقیب خواهد کرد و به زندان خواهد انداخت و
میلیونها آدمی که کسخ شده باز هم به ساخت کامپیوتر دیگری خدمت خواهند کرد.
من برای همین است که میگویم اگر سیستم درست شود هم مشکل چاقوکش را میشود حل کرد
و هم مشکل هر سلاح دیگری را. شمشیر و چوب و سنگ هم در جای خود سلاحهایِ مخربی
بودهاند و بیدفاعی یک کودک دربرابر بزرگسالان از نظر فیزیکی و تکنولوژیک جای بحث ندارد.
با گفتن همهیِ اینها امیدوارم متوجه موضع من شده باشی.
حالا شما با آگاهی که نسبت به ضعفها و قوتهایِ سیستم داری به من بگو در این نبرد نامتقارن
در برابر تکنولوژی، وضعیت چگونه است؟
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Mehrbod - 04-09-2015
Russell نوشته: اگر در جامعهای زندگی میکنید که در آن چاقوکشی هر روز بیشتر رو بیشتر میشود و
به ازای هر چاقوکش که میکشد 4 تا دیگر سربر میآوردند، نپرداختند به علت نابخردانه است.
این دو بستگی یکراست به این دارند که ما چه اندازه زمان داشته باشیم. شوربختانه, کسانیکه در فند و
دانش های عملی آگاهی چندان ندارند میپندارند که ما اگر نه هزاران سال, دستکم چند سدهای
زمان در دست داریم که بخواهیم آرام آرام و موشکافانه در انگیختارها و علتها فروبرویم,
ولی واقعیت امر اینچنین نیست و به همان وضعیت دزد چاقوکش بسیار نزدیکتر میباشد.
در دست دیگر, این گفتمانها امروز آغاز نشدهاند, بساکه اندیشمندان بسیاری در این گفتمان همراه و همباز بودهاند و
دورترین آنها به دائو و تائوگرایی به هزاران سال پیش سر میکشد و تا ژان ژاک روسو و ژاک الول و سرانجام نزدیکترین
آن تئودور کازینسکی از خود دنباله دارد.
پس, ما در جایگاه بشریت هزاران سال و از آغاز همان تمدن میشود
دربارهیِ همه اینها بنیکی اندیشیدهایم و ستیز با تمدن و اهرم پیشرانندهیِ آن, تکنولوژی, پرسمان تازهای به شمار نمیرود.
Russell نوشته: من با اینکه موافق تحقیر بیعملی آکادمیای امروز بخاطر ارتباط نداشتن آن
با واقعیت و از همه مهمتر نداشتن لیاقت و صداقت هستم ولی گمان میکنم
شما به اشتباه این اتهام بیعملی را به کل اندیشمندان گسترش دادهاید،
سنت نهایت تجربه است و ترکیبی از اندیشه و تجربه اکثر اندیشمندان آن
هم یا در عمل دست داشتهاند، مانند متفکرین رومی، یا بقدر کافی در جامعه
وقایع را مشاهده میکردند. مثلا خود نیکلاس طالب با تمام آنچه میگوید
تمام سخنش بیش از این نمیرود که سنت بخاطر تجربه و حکمتش دقیقتر از
رویکرد مدرن است و هرقدر فلاسفهیِ امروز را بکوبد در پایان روز خودش یکی از
آنهاست، تفاوت تنها در این است که رویکرد او درستتر است.
اینست که بنظر من اینطور نیست که درست و غلط یا کاملا جدا از واقعیت
روز هستند یا اینکه در برابر آن هیچ هستند.
بیکنشی و نظریهپردازی محض و بیهوده در جهان امروز خودگواه است. دانشمندان بسیاری هستند که
دارند همین امروز بروشنی هر چه بیشتر میگویند ما داریم خود بدست خود خودمان را نابود میسازیم, ولی
بجای آنکه در برابر دیدگاه خودشان راهکاری عملی داشته باشند, به فانتزی,
نویسندگی, خودفریبی و در یک جمله, به سرگرم شدگی و پذیرفتن شرایط تن میدهند.
برای نمونه, Bill Joy بنیادگذار Sun Microsystems, یکی از بزرگترین ابرشرکتهایِ رایانهای در این
نوشتار خود بروشنی هر چه تابانتر به اینکه با روند کنونی آیندهای برای ما آدمها در کار نیست میپردازد:
و سپس در پایان همین نوشتار راهکاری آبکی, خام, سست و سراپا فانتزیگونه میدهد که
همهیِ دانشمندان بیایند مانند پزشکان که سوگند سقراط میخورند, اینها هم در سرتاسر! جهان
سوگند دانشیک بخورند و از رفتن به سوی میلیونها راه نابودی خودداری نمایند.
خودفریبی مرزی نمیشناسد. در اینجا همین اندیشمند برجسته نمیتواند ببیند که همین سوگندنامهیِ
سقراط در همین یک پیشهیِ پزشکی تاکنون نتوانسته کوچکترین سودمندی عملی از خود داشته باشد و آنگاه
این, چگونه قرار است با گستراندگی اش به همهیِ رشتهها و پیشهها و رستههایِ دانش, به ناگاه سودمند و بازدارنده واقع شود؟
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Mehrbod - 04-09-2015
Russell نوشته: نه به هیچ وجه منظور من نبود که چون وظیفهیِ دولت است پس بما چه مربوط.
من هم از ابتدا اتفاقا دارم میگویم که برای حل مساله باید راس هرم بود، و برای
هدایت سیستم (حداقل سیستم اجتماعی انسان) شما باید در راس هرم قرار بگیرید.
و هر واحد نمیتواند به اندازهیِ سیستم کنترل مرکزی اثرگذار باشد که اگر باشد
دیگر نه هرمی هست نه کنترلی.
من از راه حل دموکراتیک سخن بمیان نیاوردم و گمان هم نمیکنم تنها با سخن گفتم
چند نفر انسان عادی در یک گوشه میشود هدایت را بدست گرفت.
سخن من اینست که در باقی موارد هم، مانند مثال ویروس شیوع همینطور است.
شما میگویید نبرد نامتقارن است و سیستم شکننده، من میگویم درست است
ولی این بمعنای مشخص بودن طرف پیروز نیست. جالب است چند خط بالاتر این
من بودم که داشتم از معایب کار سیستماتیک و شکنندگی آن میگفتم.
اتفاقا ای کاش سیستم دموکراتیک بود و دموکراسی ممکن، مردم واحدهایِ خردمند
مستقلی بودند که بر اساس خرد هر سیاست را بررسی میکردند که در آن صورت شما
با تکیه بر درستی سخن خود وارد سیستم میشدی و سیستم را متوقف میکردی.
ولی واقعیت این است حرکت انسانها دستهای و گله ایست. رسانهها و پروپاگاندا به آن
دامن میزنند و پول و قدرتی که پشت مقاصد دیگر هست و خرج رسانه و اتاق فکر و...
میشود پشت شما نیست که میخواهی مردم را نجات دهی.
اینجاست که من میگویم شما باید به انسانی بودن پدیده دقت کنی، شما میتوانی
کامپیوتر را با لگد خراب کنی، ولی حساب صاحب کامپیوتر را نمیکنی که در اثر مغزشویی
به دنبال شما میافتد و پلیسی که شما را تعقیب خواهد کرد و به زندان خواهد انداخت و
میلیونها آدمی که کسخ شده باز هم به ساخت کامپیوتر دیگری خدمت خواهند کرد.
من برای همین است که میگویم اگر سیستم درست شود هم مشکل چاقوکش را میشود حل کرد
و هم مشکل هر سلاح دیگری را. شمشیر و چوب و سنگ هم در جای خود سلاحهایِ مخربی
بودهاند و بیدفاعی یک کودک دربرابر بزرگسالان از نظر فیزیکی و تکنولوژیک جای بحث ندارد.
شما در راه درستی گام برمیدارید, ولی باید به این نکته که چیزها
در واقعیت چگونه رخ میدهند هر چه بیشتر بنگرید.
درست کردن سیستم یکی از همان چیزهاییست که در واقعیت
شدنی نیست, ولی در فانتزی, در
تئوری, در فروم بسیار شدنی.
Russell نوشته: با گفتن همهیِ اینها امیدوارم متوجه موضع من شده باشی.
حالا شما با آگاهی که نسبت به ضعفها و قوتهایِ سیستم داری به من بگو در این نبرد نامتقارن
در برابر تکنولوژی، وضعیت چگونه است؟
+
Russell نوشته: جالب است چند خط بالاتر این
من بودم که داشتم از معایب کار سیستماتیک و شکنندگی آن میگفتم.
این تقارن پیوندی به شکست یا پیروزی در چهرهیِ کلان کارها ندارد. برای نمونه تفنگ در برابر نیزه ابزاری بسیار
شکننده به شمار میرود, ولی این شکنندگی آن اندازه نیست که هرگز مایهیِ شکست تفنگدار در برابر نیزهدار باشد.
در جنگ نیز همینگونه است, شما درست میبینید که جنگ پارتیزانی کمابیش همیشه پیروز است, ولی باید به
این نکته هم بنگرید که پارتیزانان در اینجا تنها زمانی پیروز میدان اند که گروه کوچکتر, ناتوانتر و از بازی
بزرگتر بیرون افتاده باشند; درست از نقطهای که پارتیزان میکوشد به چیزهای پیشرفتهتر و برتر
دست یابد و میآغازد به "سنگین" شدن و "پیشرفته" شدن, همهیِ مزیت خود را از دست میدهد.
پس به سخن دیگر, پارتیزان را میتوانید همچون ویروس سرماخوردگی ببینید که هیچ جوره از میان رفتنی نیست و
تنومندترین و تندرستترین آدم را نیز هر از چندی قربانی خود میکند,
ولی, در سرانجام کار این یک سرماخوردگی,
یک آزردگی کوچک بیشتر هم نیست و در برابر سیستم شکننده ولی پیشرفته تن, در چهرهیِ کلان, همواره بازنده خواهد بود.
---
اکنون اگر همهیِ اینها کنار یکدیگر چیده و سنجیده شوند, درست کردن سیستم از راه این بیتقارنی شدنی
نیست, زیرا, راستادهی سیستم نیاز به سیستمی پیشرفتهتر از خود آن دارد; درست همانجور که پند و
اندرز را کسی میتواند بدهد که از دیگری خردمندتر, کارآزمودهتر و سرد و گرم روزگار چشیدهتر
باشد, بهمینسان نیز راستادهی سیستم تکنولوژیک را تنها سیستمی میتواند انجام دهد که
از او بزرگتر, هوشمندتر و دوراندیشتر باشد, که همچون سیستمی در دست نیست.
در سوی دیگر, نابودی این سیستم از راه این بیتقارنی شدنیست, زیرا
پیشرفتگی و بزرگ شدن پیوندی کمابیش همیشگی و همروند با شکنندگی دارد.
گونههایِ جانوری پیشرفته بآسانی انقراضپذیر اند. پستانداران و جانداران بزرگتر و پیشرفتهتر
همچون فیل, شیر و اسب و هتّا خود آدمی را میتوان بسیار آسانتر ریشهکن و منقرض نمود, تا
هنگامیکه با جانداران بسیار سادهتری مانند موش و مور و باز ریزتر, باکتریها (عملا ناممکن) دست به سنجش زده میشود.
ازینرو درست همانگونه که یک آدم را میتوان با یک ضربه بجا به گیجگاه (آسیبگاه) ناکار نمود, در برابر سیستم
پیشرفتهیِ تکنولوژیک نیز شدنی است که از این شکنندگی کژبهره جسته و با ضربهای کاری و مهلک, آنرا از پا درآورد.
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
kourosh_iran - 04-09-2015
فرضا ما روبات های هوشمند رو هم درست نکردیم، ممکنه بیگانگان فضایی مهاجم به زمین بیان و ما رو به خطر بندازن.
همونطور که فناوری ما با این نرخ پیشرفت ممکنه تا چند ده سال دیگه به حدی برسه که بتونیم از مرز سیارات و منظومهء شمسی خودمون عبور کنیم و جاهای دیگری هم بریم، میتونیم فرض کنیم موجودات دیگری هم در این کائنات عظیم در این وضعیت وجود دارن و دارن سیر کم و بیش مشابهی رو طی میکنن یا کردن! چه بسا الان در فضا در راه باشن!!
مگر اینکه فکر کنیم که اونا هم مثل ما بر اثر پیشرفت علم و فناوری و تمدن خودشون نابود میشن یا قبلش جلوش رو میگیرن!
بنابراین اینکه علم و فناوری و بالطبع قدرت دفاعی ما افزایش پیدا کنه، میتونه در آینده سرنوشت ما رو تعیین کنه.
البته شاید این سناریو بیش از حد تخیلی باشه، و اینم بنظر درست میاد که در حال حاضر احتمال نابودی ما توسط دستاوردهای علم و فناوری خودمون به مراتب بیشتره! ولی من بهرحال هیچوقت نمیخوام در زمین برای همیشه حبس بشم. روح من فراتر از این رو میخواد. در عین اینکه نمیخوام مثلا طبیعت کرهء زمین نابود بشه. زمین سیارهء بسیار ذی قیمتی است و باید تلاش کرد که حفظش کرد، حتی اگر به حدی برسیم که بتونیم در سیارات دیگه سکونت کنیم. زمین یک گوهر گرانبهاست!
بهرحال نمیتونیم جلوی پیشرفت علم و فناوری رو بگیریم، پس باید سعی کنیم تاحدی که میتونیم به سمت و سوی بهتر و کم خطرتری هدایتش کنیم.
ببین احساست قلبت بهت چی میگه. روحت چی میخواد.
ذات انسان درجا زدن رو نمیپذیره! حداقل این تجربهء زندگی و درون من نیست.
من نمیدونم مهربد چرا اینقدر این حرفا رو میزنه و براش اهمیت داره، در عین اینکه کار چندانی هم از کسی برنمیاد به اون شکل رادیکال که مثلا جلوی پیشرفت علم و فناوری رو بگیریم. برام عجیبه و جای سوال داره!
مهربد عزیز آیا هراسی از این مسئله داری؟ چرا اینقدر نگرانی؟ تجربهء خاصی داشتی؟ شرایط خاصی داری؟ یا صرفا به این بحث علاقهء خاص داری شاید!؟
یک وقت هم هست شاید به اصطلاح میگن که طرف احساس overwhelm شدن میکنه در این دنیای پرشتاب و پرتغییر و پر از چیزهایی برای یاد گرفتن، فهمیدن، مسلط شدن، و آدمهایی که خیلی ایدئالیست هستن شاید این شرایط براشون خوشایند نباشه چون میبینن انتهایی نداره و هرچی تلاش کنن هنوزم در مقابل چیزها و رشته ها و دانش و پیچیدگی های زیادی که هست به حد کمال نمیرسن و تنها مهره ای خواهند بود در میان مهره های بیشمار در این جهان عظیم و لجام گسیخته. بهرحال همینطوریش به یک گستره و عمق و قدرتی در علم و فناوری و مسائل دیگر اساسی در این دنیا رسیدن کار سخت و طولانی هست. مثلا منو بگی خودم اینو از سالها قبل فهمیدم و اینکه اگر این راه رو انتخاب کنم باید از خیر یکسری مسائل دیگه مثل ازدواج و تشکیل خانواده بگذرم، که البته چون شرایط و دلایل خاص دیگری هم داشتم تصمیمگیری درمورد این امر برام چندان سخت نبود و انتخاب دیگری نداشتم.
و اینکه کمال رو من فهمیدم که در این نیست که لزوما به پایان همه چیز برسی، بلکه در حل شدن و شناور شدن و تطبیق یافتن سریع با همه چیز هم هست. و اینکه حس میکنم راه کمال مورد نظر من حتی با پایان یافتن عمر فعلی من هم تموم نمیشه! هرچند خودم رو زیاد هم ازش دور احساس نمیکنم. یکسری چیزها، بارها، درواقع اضافه است، کم ارزش و کم بازده است، فقط معدودی چیزهای بسیار مهم و پایه و اساسی و کامل و قدرتمند وجود دارند. یکیش علم و فناوری که خودش دنیای گسترده ای است، دیگری خرد و منطق، دیگری قدرت جسمانی و جنگندگی که در هنرهای رزمی مثل کنگفو به عالی ترین شکل خودش متجلی میشه، قدرتهای اصیل و درونی. که البته هرکدام از اینها میبینید که دنیای گسترده و عظیمی است و اینه که آدم ابتدا فکر میکنه هیچوقت نمیتونه به کمال حتی نزدیک هم بشه، اما من امروز تا این حد چنین احساسی ندارم. فکر میکنم همونقدر هم که تلاش میکنم و نسبت به آدمهای دیگه متفاوت هستم بهرحال دیر یا زود تاثیر خودش رو میذاره و گذاشته و اونقدری بازدهی داشته و داره که ازش راضی بشم و خودم رو موفق ارزیابی کنم و فکر کنم نسبت به بقیهء مردم به سطح عالی تری رسیدم. اینکه بتونی واقعیت دست نیافتنی بودن کمال رو بپذیری، خودش نوعی از کمال فکری و روحانی رو میرسونه و درجه و قدمی است، و تازه بعدش انگار درهای جدیدی به روت باز میشه و به خیلی درجات و مراحل میرسی، هرچند در زمان طولانی با جدیت و زحمت، که بنوعی احساس کمال خیلی بیشتری میکنی و از اون چیزی که فکر میکردی میتونی برسی احساس میکنی به میزان قابل توجهی بیشتره و بازهم بیشتر و سریعتر حتی امکانش هست که در این راه پیش بری.
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
kourosh_iran - 04-09-2015
برای دست یافتن به چیزهای بزرگ، باید از چیزهای بزرگ دیگری گذشت.
اینکه بخوایم همه چیز رو با هم داشته باشیم نمیشه.
نمیدونم، ولی شاید میخوای علم و فناوری کنار بره تا بنوعی تفاوت کسی که اون رو داره با کسی که نداره از بین بره. اونایی که ارباب علم و فناوری هستن، در این دنیا طبیعتا برتر هستن و از جایگاه و کیفیت زندگی بیشتری برخوردار میشن در حداقل بعضی جنبه های مهم و شرایط و انتخاب های زندگی دیگران رو تحت تاثیرات جدی قرار میدن، و تو این رو دوست نداری، چون شاید به هر علتی نمیخوای نمیتونی در این راه بری و چیزهای دیگری رو بیشتر دوست داری و میخوای داشته باشی و نمیتونی همزمان همه چیز رو با هم داشته باشی.
ولی همین رنج و محرومیت و انتخاب های سخت بوده که امروز من از خودم راضی هستم، چون نبرد کردم و تمام تلاش خودم رو بکار گرفتم. انتخاب های سخت کردم و پاش ایستادم. بنظر من این کار یک مرد واقعی است! راه کمال از این مسیر میگذره.
هرچند اگر علم و فناوری هم نبود شاید میرفتم دنبال کنگفو اینها :e057:
قبلا هم گفته ام، که من شیفتهء قدرت هستم! قدرتهای اصیل و درونی.
در علم و فناوری قدرت مخوفی هست. در هنرهای رزمی هم همینطور.
من برترین قدرت ها رو میخوام.