دفترچه
ساختارشناسی زبان پارسیک - نسخه قابل چاپ

+- دفترچه (https://daftarche.com)
+-- انجمن: تالارهای ویژه (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87)
+--- انجمن: ادبسار (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D8%B3%D8%A7%D8%B1)
+--- موضوع: ساختارشناسی زبان پارسیک (/%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%DA%A9)

صفحات 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40


ساختارشناسی زبان پارسیک - Mehrbod - 03-10-2013

٭٭٭ از آنجایی که ما چم درست واژه ی بیگانه ی "دلیل" را نمیدانیم، آنرا به نادرست بجای چند فرایافت(مفهوم) گوناگون بکار میبریم:


[عکس: 5.png]



ساختارشناسی زبان پارسیک - Mehrbod - 03-10-2013

٭٭٭٭ حق, حقیقت

حقوق به چم juristics = theory of law = دادیک
حقوق به چم rigths = سزامندی(ها)
حقوق به چم salary = ماهانه، مزد، دستمزد ..
حق (حقیقت) به چم truth = فرهود
حق در برابر باطل = هوده در برابر بیهوده
اخلاق به چم ethics = study of morals = آرتائیک
اخلاق به چم moral = the right way of life =آرتا
کسی که اخلاق moral را نگه میدارد = اردوان (آرتابان)
اخلاق به چم mood = خوی - خیم و سرشت ( بداخلاق= بدخو/بدخیم)

Aria


ساختارشناسی زبان پارسیک - Mehrbod - 03-12-2013

٭٭٭٭ نم, نم‌آلود, نم‌گرفته, نمور, ...

بجای واژه های ناسازگار تازی "مرطوب، رطوبت، .." میشود از واژه های پارسی "نم، نمی، تری و خیسی و ... " بگونه ای باریک‌بینانه تر و گویا تر سود جـُست.

[عکس: 6.png]



ساختارشناسی زبان پارسیک - Mehrbod - 03-12-2013

٭٭٭٭ برواژگیدن در زبان پارسیک | ‌-وار, ly-, ...

برواژگانِ (قید‌های) "به طور, به شکل" و همانند را میتوان بآسانی با واژگان
"بریخت, بمانند" و یا پسوندهای کارآمدتر «-وار», «-انه», «-ان» بازنوشت:

به طور چشمگیری —> چشمگیرانه = impressively
به شکل خودکار —> خودکار, خودکاروار, خودکارانه = automatically
به طور فرگشتیک —> فرگشتانه, فرگشت‌وار = evolutionally

بطوریکه میخندید گفت —> خندان گفت
در حالیکه گریه میکرد در آغوش من آمد —> گریان در آغوش من آمد



همچنین پسوند "ان" تازیک میباشد و نباید با آن برواژه ساخت:
گاها (نادرست) —> گاهی
مثلا (نادرست) = نمونه‌وار



ساختارشناسی زبان پارسیک - Mehrbod - 03-19-2013

واژه ی تازی "واحد" نیز مانند بسیاری از واژگان تازی دیگر، بجای چند فرایافت[sup][aname="rpaff494687b729403b921f2ad45b3364ac"][[/aname][anchor="paff494687b729403b921f2ad45b3364ac"]1][/anchor][/sup] گوناگون بکار میرود و زبان مارا کم‌مایه کرده است. چه بهتر که از جانشین های کارآمد تر پارسی بجای آن، بهره بجوییم.

[عکس: 12.png]


----
[aname="paff494687b729403b921f2ad45b3364ac"]1[/aname]. [anchor=rpaff494687b729403b921f2ad45b3364ac]^[/anchor] Farâyâft|| فرایافت: پنداره‌ای که از چند پنداره‌یِ دیگر ساخته شده باشد; مفهوم Concept



ساختارشناسی زبان پارسیک - Mehrbod - 03-22-2013

٭٭٭٭٭ واژه‌سازی در زبان پارسی

[عکس: 70.jpg]


زبان پارسی یك زبان بسیار نیرومند برای واژه سازی است كه شاید تنها در جهان، زبان آلمانی از آن در این زمینه برتر باشد.

بهرروی هركس میتواند با كاربرد درست دستور زبان و آیین واژه سازی، واژه هایی بسازد كه "قانونی" هستند، هرچند در واژه نامه هم نباشند ( گفتنی است كه ما یك واژه نامه ی درد و درست نداریم ، حتی واژه نامه ی دهخدا هم یك گردآیه ی اندكی هردنبیل است). برای نمونه میتوان از ریشه ی گذشته ی یك كارواژه ( فعل) و پسوند "آر"، یك نام درست كرد، مانند خرید+آر = خریدار. همینگونه میتوانیم با فروختن، فروختار را درست كنیم. ااین واژه سرتاپا فارسی است و قانونی هم هست، گرچه شاید در هیچ واژه نامه ای نباشد و هرگز نشنیده باشیم و فرهنگستان هم امضا نكرده باشد
AS


ساختارشناسی زبان پارسیک - Mehrbod - 03-23-2013

٭٭٭

در زبان پـُرمایه ی پارسی، واژگان درخورتری بجای واژه ی تازی "لباس" فرادست ماست: رخت، پوشاک، جامه، پوشیدنی، تن‌پوش، ...

[عکس: 17.png]



ساختارشناسی زبان پارسیک - Gilgamesh - 03-25-2013

بهترین برابر برای واژه‌ی اسپویل چیست؟
* در اینجا فردید از اسپویل لو دادن داستان فیلم و انیمه و … می‌باشد


ساختارشناسی زبان پارسیک - Mehrbod - 03-26-2013

Gilgamesh نوشته: بهترین برابر برای واژه‌ی اسپویل چیست؟
* در اینجا فردید از اسپویل لو دادن داستان فیلم و انیمه و … می‌باشد

شاید "تباهیدن":
تباهیدن | لغت نامه دهخدا

نقل قول:تباهیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) فاسد شدن . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 286 ب ) (ناظم الاطباء). ضایع شدن . (ناظم الاطباء). || گمراهی . (لسان العجم ایضاً). || پوسیدن . (ناظم الاطباء). || فنا شدن و فنا کردن . (لسان العجم ایضاً). || باطل گشتن . (ناظم الاطباء). || خراب کردن . (منتهی الارب ).


داستان را که تباهیدی.
دنباله‌یِ داستان را نتباهید.


ساختارشناسی زبان پارسیک - Gilgamesh - 03-26-2013

Mehrbod نوشته: شاید "تباهیدن":
تباهیدن | لغت نامه دهخدا




داستان را که تباهیدی.
دنباله‌یِ داستان را نتباهید.

چندان زیبا نیست. بیشتر به چم مزه پران است تا تباهیدن