بی خدا بودن چه حسی دارد؟ -
سارا - 10-21-2015
سلام
می دانم که هر چه بگویم پذیرفتنی نیست و در پاسخ باید دشنام و تحقیر و انگ و توهین را پذیرا باشم. بنده انتظار پاسخ درست را که چه عرض کنم انتظار خودِ پاسخ را هم از شما ندارم همینکه پستم را بخوانید فقط و فقط بخوانید و به سوالاتش پیش ِ خودتان پاسخ دهید، براستی بزرگواری کرده اید.
Mehrbod نوشته: انگیختار (علّت) اینکه زبان پارسیک آلوده به عربیک شده همین اسلام است و این گندکاریها که اسلامگراهای بیسواد از دیرباز
کردهاند, مانند همین "عمله" که بجای "کارگر" جازدهاند دو چیزیاند که با هم میایند (اسلام و عربیک), ازینرو ما به آنها
همین «عملهیِ جهل» میگوییم ولی به چم درست آن (= کارگزاران نادانی) است, ولی گندکاری و عشق اسلام ریشهمندانهیِ
آنها به زبان عربیک مایهیِ این میشود که چیز دیگری برداشت کنند و نزد خودشان بشود دشنام (= یک تیر و دو نشان).
حق با شماست قربان. بنده و امثال بنده سایه ی هیچ هم نیستیم چه برسد به عمله و این لطف شما را می رساند که باز
ما را در حد عمله ی جهل می بینید. هر چند کارگر بودن ، خدمتکار و مستخدم بودن و......... همه ی اینها شغل های شریفی هستند و حقیر نیستند.
در هر صورت بنده فقط از همن لینکی که خودتان گذاشته بودید نشان دادم که معنای عمله در فارسی مفرد به کار می رود و قصدم جسارت نبود هر چند شما که هرگز نخواهید پذیرفت حتی اگر پوزش هم بطلبم همچنان به جرم مسلمانی باید...... در هر حال شرمنده ام اگر شما جسارت برداشت کرده اید.
بنده نمی دانم چرا در بحث با مسلمانهای دیگر از دوم شخص استفاده می کنید "ی" یا "ید" ولی با بنده از سوم شخص "ند" ! براستی چرا؟ برای اینکه بیشتر تحقیرم کنید؟ می خواهید بگویید حتی حقیر تر از آن هستم که یک مسلمان باشم ؟ یا اینکه می خواهید بگویید تو اینقدر حقیری که نمی توانم ببینمت چه برسد از آنکه از ضمیر دوم شخص هم برایت استفاده کنم.
Mehrbod نوشته: دربارهیِ اینکه تراز خودآگاهی شما براستی چند بالاست سخن بسیار میتواند
برود, ولی در اینکه تراز زمختنگری شما بسیار بالاست هیچ سخنی نمیرود.
گفتهیِ من در جُستار دیگر نیز این بوده "در شما نشانههایِ بالا بودن خودآگاهی دیده میشود[/b]. این گفتهیِ بسیار ساده ولی
تا اینجا به دهها گونه هرکدام زمختتر و نادرستتر از هم خوانده شده, از «نشانهها (signs)» به «تعریف (definition)» برداشت شده, از «نشانههایِ
خوبی دیده میشود» به «شما گفتی خودآگاهی من بالاست شما از کجا منو از خودم بهتر میشناسی نه نیست نیست نیست» رسیده و تاپا.
قربان بنده که ستیزی ندارم اگر مرا زمخت نگر بخوانید خب شما درست می فرمایید بنده یک زمخت نگر بیش نیستم و خودم هم معترفم و اگر جایی بابت زمخت نگریم سبب رنجش شما شده ام خاضعانه پوزش می طلبم. در باب خودآگاهی بنده همیشه فکر می کردم خودآگاهیم پایین است . این درست است که زیاد سوال می پرسم از همان کودکی از همان وقتی که حرف زدن را یاد گرفتم مشغول پرسیدن بودم تا الان و دستِ خودم نیست ذهنم فقط پرسش کردن را خوب می داند ولی پاسخ را ....... چون تمام وجود و هستی ام شدست فقط برای من سوال ! خب چون به این قضیه عادت کرده بودم فکر نمی کردم مربوط به خودآگاهی باشد. برای سرایش شعر یا برای ساخت یک آهنگ باید نا خودآگاه قوی داشت چون اصولا خلق شعر و موسیقی پیش از پیدایش در عالم مادی ، در عالم خیال صورت می گیرد. از اینرو گمان می کردم چون ناخودآگاه نیرومندی دارم پس نباید خودآگاهی بالایی داشته باشم . بخدا قصدم جسارت و گستاخی و ستیز با شما نبود. در مورد خودم تنها صادقانه نظرم را گفتم که طبق معمول شما آن را .. بگذریم فقط می خواهم بگویم قصدم آزار شما نبود و اگر چنین برداشت کرده اید معذرت می خواهم ببخشید .
Mehrbod نوشته: به یاوههایِ غربی, مانند همین political correctness نیز جای دیگر پرداختهایم.
نه قربان شما گویا اصلا به متن انگلیسی دقت نکرده اید. منظورم این بود که آنها که غربی هستند به موسیقی سنتی ایران و معماری سنتی ایرانی بخوبی آشنایی دارند و حتی نام یکی از هنرمندان ایران را آوردند که در زمینه ی رابطه ی بین موسیقی و معماری کار کرده است.
Mehrbod نوشته: سفستهیِ محمدّین: به محمد گفتند اگر راست میگویی پیغمبری پس فرجود (معجزه) بیاور, گفت نمیاورم چون اگر بیاورم هم باور نکنید ...!
راستش را بخواهید این شما هستید که دوست ندارید پاسختان را بدهم . چرایش را نمی دانم فقط این را خوب می دانم شما اگر از بقیه مسلمانان انتظار کرنش و رکوع را در برابر خود دارید از بنده توقع سجده را دارید!! براستی چرا ؟
آن "محمد"ی که نام بردید کیست؟ کارگرتان هست؟ محمد زیاد داریم ولی بنده پیامبری را می شناسم که اتفاقا نامش همان بود ولی معجزاتش هم فراوان بود. از شق القمر بگیرید تا معراج و.....
یادش بخیر وقتی کودک بودم داستان پیامبری را شنیدم که مبعوث شده بود تا
مهربان باشد اما چون
معجزه ای نداشت مردم به او ایمان نیاوردند ! بیچاره ها نمی دانستند که پیامبرشان بزرگترین معجزه ی هستی را برایشان آورده است : مهربانی!
مگر معجزه چه باید باشد؟ جهان معجزه ایست که ما به آن عادت کرده ایم . اینکه تک و تنها با لبان تشنه و با دلی شکسته از مرگ عزیزان در ظهر داغ کربلا در جلوی هزاران نفر که تشنه به خونت هستند بایستی و یک لحظه دلت نلرزد ، این یعنی معجزه!
بنده عاشق بحث کردنم چون در بحث انسان به چیزهای جدیدی میرسد حقایق جدیدی برایش مکشوف می گردد. از بندگی فکری گریزانم و دوست دارم جهان را با چشمهای خودم ببینم. اینکه شما توقع دارید در بحث مخاطبتان بخصوص اگر مسلمان باشد به فنا برسد و هم رای و نظر شما گردد خب دیگر بحث کردن آیا فایده ای دارد؟ اینجا کاربری از بنده پرسیدند چرا دیگر بحث هایت را ادامه ندادی بنده جواب روشنی به ایشان ندادم ولی اینجا می خواهم پاسخ روشنی به سوال ایشان بدهم و آن اینست که دلیلش شخصِ شما بود ! شما می خواستید بخاطر مسلمانیم در جستارهای دیگر چون فلسفه هنر و ... با تحقیر کردنم نگذارید که حرفم را به منزل برسانم مثل همان ترول کردنتان و حتما بعدش هم می خواستید بگویید مگر در اسلام موسیقی و نقاشی و شعر حرام نیستند و ......... آغاز تحقیرهای جدید.
دو دیدگاه در بررسی حرکت سیالات مطرح است : اویلری و لاگرانژی .
اگر نقطه ثابتی را در فضا به مختصات x,y,z در نظر بگیریم، سرعت ذرات گذرنده از این نقاط در هر لحظه را می توان با استفاده از میدان سرعت (v(x,y,z,t بدست آورد. به این روش كه در یك نقطه ثابت از فضا سرعتهای رشته پیوسته ای از ذرات سیال كه از آن نقطه می گذرند اندازه گرفته می شود، دیدگاه اویلری گفته می شود .
در دیدگاه لاگرانژی، حركت هر یك از ذرات سیال را با دنبال كردن آن ذره تعقیب می كنیم. در این حالت برای هر یك از ذرات سیال سه تابع زمانی (x) ,(y) ,(z) را خواهیم داشت كه در حالت كلی با توابع زمانی سایر ذرات متفاوت است.
بنده از آنجایی که همه عمر بدنبال خودم نعره زنانم خوب تنها می توان از دیدگاه لاگرانژی خودم را بسنجم اما گاهی نیاز می شود که از دیدگاه اویلری هم برای ارزیابی خودم بهره بگیرم و چون نمی توان خودم را از خودم تفکیک کنم (که ای کاش می توانستم) از اینرو با بحث کردن با دیگران بدنبال آن هستم. بقول حضرت مولانا:
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش حالان شدم
می بینید مولانا که خود یک عارف نامیست هم از همین رویه بهره جسته.
هرکسی از ظن خود شد یار من
کس نجست از درون اسرار ِ من
هر چند همانطور که در بیت بالا آورده شد گویا دیدگاه اویلری برای خودشناسی چندان پاسخگو نیست... بگذریم
هر چند در بحثی که در باب خودآگاهی با بنده داشتید گمان کردم یکی از پازل های گم شده ی وجودم را دارم در می یابم فکر می گردم که به پاسخ یکی از هزاران پرسش ذهنم دارم می رسم چون بی نهایت نزدیک شده بودم ولی از آنجا که شما نیتتان از بحث با مسلمانان فقط و فقط تحقیر آنان است بجای ادامه ی بحثتان فقط و فقط به تحقیرم پرداختید و بی نهایت مرا از رسیدن به پاسخ دور کردید. همه ی اینها تنها در یک لحظه رخ داد اینکه بی نهایت به پاسخ نزدیک بودم و در همان حال بی نهایت دور. اینجا بود که عدم قطعیت هایزنبرگ را با تمام وجودم درک کردم! و تا چند روز بعد از آن نه خواب داشتم و نه خوراک و فقط و فقط گریه می کردم چون سخت است برایم این رسیدن و نرسیدن ها و خسته شدم از تکرار هر روزه ی آنها بطوریکه مرگ برایم بهترین هست.
بگذریم می دانم بحث با یک مسلمان برای شما فقط برای تفریح و تحقیر است ولی برای بنده فقط برای رسیدن به یک ساحلی. امیدوارم از بنده رنجشی در دل نداشته باشید و اگر جایی توهینی کرده ام معذرت می خواهم. در پایان اگر ممکن است که می دانم برایتان ممکن است ، استدعا دارم تمام پست هایم را از ابتدا تا به انتها پاک کنید بنده یک کاربر اشتباهی بودم پس همان بهتر که پستهای این کاربر اشتباهی پاک گردد.
بی خدا بودن چه حسی دارد؟ -
Secular - 10-21-2015
Mehrbod نوشته: تا اندازهای درسته, ولی هر چیزی هم جایگاه خودش را دارد.
اینجا سخنگاه است و سخن ≠ گفته (حرف); سخن گفتهای باشد که در آن اندیشیده باشند:
گپ زدن < گفتگو کردن < سخن آوردن < پند دادن < اندرزیدن
پس در جایگاه نخست, اینجا بیرون و بگوییم پارک و پوستان نیست و کاربر نامبرده هم برای
آزمون و گسترش باورهای خود اینجا آمده بوده است و پس نیازی به ارج نهادن افزوده به باورهای او نبوده.
مهربد جان ما مخلص شماییم ولی خب قبول کن که یکم زیاده روی کردی در حد من نیستی و هر چی بگی رده و اینا و خب زیاد هم دعواش کردی هر چن دلسوزانه بود ولی خب آدم طرفش رو هم می بینه طرفت آدم مظلوم و ساده ای بود باید یکم مراعات میکردی
Mehrbod نوشته: در دست دیگر, باورهای دیگران میتوانند تا آسمان هفتم کژ رفته باشند و نمونهوار همین را در «گفتمان تکنولوژی» داریم و چه در اینجا
چه جای دیگر, ارج نهادن به این باورها برابر است با پذیرش مرگ و نیستی برای خود و نزدیکان خود. برای نمونه همین political correctness
که شما آنرا میان آوردید یا «پرهیز از خشونت» که امروزه بسیار پُرهوادار است و در کوس و کورنا میشود, هر دو گرچه در کاهش
تنش و آشوب در اجتماع بسیار سودمند و کارا, ولی در پوشاندن حقایق و در بازداشتن مردم در رسیدن به آنها نیز بسیار کارا! میباشند.
برای همین هم گاه کشتیای که چند دیوانه سکان آنرا بدست گرفتهاند پُرگاه نیاز به خشونتورزی آنهم از جنس خونین دارد تا کنترل آن بازپس گرفته بشود.
یعنی شما با اعمال کازینسکی موافق هستین؟ بمب گذاری ها و اعمال تروریستی ایشون مورد تایید شماست؟ آخه تکنولوژی که دست یه نفر دو نفر نیس که با کشتنش بتونن بهش سر و سامون بدن بنظرم سر و سامون دادن تکنولوژی و بقولی management پیشرفتش نیاز به یک برنامه ی درس و حسابی و طولانی مدت (به واحد قرن !) است.
Mehrbod نوشته: سرانجام اینکه دینداری بویژه در جهان امروز یک چیز پیش پاافتاده و بی ارزش است, زیرا دین به جایگاه fashion فروافتاده است,
بویژه در غرب. ازینرو نیازی به ستیز بیهوده با این باورها رویهمرفته نمیرود, بویژه زمانیکه گرفتارهای بزرگتر در دست میباشند.
پ چرا شما مشغول جنگ با دین و دیندارا هستین؟
Mehrbod نوشته: بایستی پذیرفت فرزند آدمی یک بُوندهیِ (being) جُداسَر است و برای همین و رویهمرفته میتوان تنها امیدوار بود که در زندگی راه درست را بگزیند.
خویشکاری (وظیفه) پدر و مادر نیز در اینجا تنها در دسترس نهادن ابزارها برای یافتن این راه است و نه گزیدن خود آن.
در جایگاه یک زادآور (والد) نیز رفتار من این میبوده که به فرزندم راه درستاندیشی (ب.ن. پرهیز از زمختنگری) و
بازاندیشی (reflexion) و دوراندیشی و... را بیاموزانم و در کنار آن دادههایِ نیازین را نیز در دسترس او بگذارم, مانند کتابهای خوب (و بد) و
چکیدهیِ آروینها (تجربیات) را در قالب داستانهایِ به یادماندنی برای او و سرانجام آزاد گذاشتن او و امیدواری به اینکه راه درست را بگزیند.
.
حرف شما صحیح ولی همین دوست ما یه تربیت کاملن غیر مذهبی و اروپایی داشت. وقتی بچه بوده یک چن سالی هم در خارج از ایران زندگی کرده. وقتی یازده دوازده ساله بود نماز خوندن رو شروع میکنه و اینا. پدر و مادرش عاشقشن همین یه بچه رو دران جفتشون . میگن بچمون رو این آخوندا می خورن بی زبونه مظلومه و راست هم میگن. من الان قمم نمیددونی اینجا چه خبره مرکز آخونداس
از طرف شما نایب زیاره هستیم آقا مهربد :-) پره آخونده گردنشون رو هم نمیشه با تبر زد. مملکت دس ایناس ولی این رفیق ما واسه همین عالم معنا و عرفان و رسیدن به خدا اومده ایتجا نمیدونه اینجا جاییه که شیطون درس میگیره ازش :-)
بی خدا بودن چه حسی دارد؟ -
Secular - 10-21-2015
سارا نوشته: با سلام
بنده خاک پای دراویش هم نیستم و در ضمن یک درویش واقعی نه خانقاهی دارد و نه کاسه و کوزه ای که کسی بیاید و آن را بشکند و به خود فریبی متهم نماید!!
پاسخ سوالهایتان را در جایی دیگر داده ام و قرار شد دیگر اینجا از بنده و باورهایم سخنی به میان نیاورید. با سپاس
سلام
اختیار دارین شما اگه درویش نباشی پ کی درویش باشه. بابت اون لینکها هم ممنون . چشم دیگه
بی خدا بودن چه حسی دارد؟ -
Secular - 10-21-2015
Mehrbod نوشته: سخن شما درسته کمتر زادآوری (والدی) یافت میشود که بهترین را برای فرزندش
نخواهد, ولی چگونگی خواستن این بسیار دردسرآمیز است و میتواند گاه به بدترین هم بیانجامد.
در اندربارهیِ (case) سخت شما هم بیشترین امید را میتوانید در زمان ببینید. به دید من به
پدر دوستتان بگویید که فرزندش را هتّا اگر آخوند هم شد بپذیرد و او را دوست بدارد, و
کاری کنید که فرزند ببیند و بباورد که رفتار او در این زمینه تفاوت آنچنانی نمیدهد مگر برای خودش.
در کنار همهیِ اینها, در اینجور جاها چیزهای بسیاری هستند که از چشم دور میافتند. برای نمونه شما میگویید
این پسر هوش بسیار خوبی جای دیگر از خود نشان میداده, ولی بایستی این نکتهیِ پنهان را هم ببینید که همچو
نمایشی چشمداشت هم در دنبال دارد و کسیکه یکبار نشان داد باهوش است, همواره زیر این فشار و تنش
است که باهوش بماند. پس رفتن به "عالم معنویات" خود یک راه آسان برای گریز از اینجور تنشها است
و در اینجا پدر میتواند دگرگزین (alternative)هایِ دیگری در برابر حوزه نایکراست پیشنهاد کند.
رویهمرفته حوزه رفتن آسیبی فیزیکی هم دربر ندارد و اگر چند سالی هم این پسر میخواهد زندگیش را در راه رسیدن
به "عالم معنویات" بسپراند, بگذارید بسپراند. از همین سبکسریهاست که همه در زندگی آروین (تجربه) میدوزند.
درسته, نمونهوار نامیرایی هم یک کمبودی است که دربرگیرندهیِ همگان میشود.
ولی هر چیزی راه و روندی دارد:
١- شناخت کمبود = کمبودشناسی
٢- شناخت راههایِ برآوردن کمبود = راهکاریابی
٣- راهکارگزینی
در اندربارهیِ این پسر نمونهوار, همهیِ کمبودها بخوبی روشن نیستند و بایستی آنها را هنوز درآورد و شناخت. در راهکارگزینی و راهکاریابی
میتوان دید که پسر حوزه رفتن و فرورفتن در "عالم معنویات" را بهترین راهکار یافته است و پس این دستکم یکی اگر نه تنها راهکار بوده است.
بهترین راه برای تغییر دادن نیز این است که بگذارید تغییر خودجوش بوده و از درون بیاید. پس شما هم که اکنون دارید این همه
راه را میروید, چه بهتر که بجای کوشش در تغییر دادن دیدگاه این پسر بکوشید او را هر چه بیشتر به سخن از خود وادارید و از
چند و چون و چرایی کارهایش بپرسید, بی اینکه آنها را داوری کنید. میبینید که این کار شما چندین سودمندی خواهد داشت:
١- پسر در کمترین اندازه, شما را اعتمادپذیر میابد (و راه دگرگونی برای شما در آینده باز میماند).
٢- با بازگویی و توضیح خود, خود به خود به آنها میاندیشید و راه دگرگونی هموارتر میشود: اگر این اندازه باهوش است, پس تنها بازاندیشاندن (make to reflect) او میتواند به دگرگونی خودجوش بیانجامد.
٣- ...
بابت راهنماییت ممنون. ما الان قمیم ولی هنوز نتونستیم ببینیمش رفته عزاداری و اینا نصف شب بر میگرده. الان تو هتلیم. این حرفای شما رو به پدرش هم گفتم بیچاره میگه مگه دست خودمه حاضرم بمیرم یا اونو بکشم ولی پاره تنم جگرگوشم رو وسط یه مشت آخوند نبینم. من دارم آرومش می کنم. اصلن شاید خودم اول تنهایی رفتم دیدن رفیقم به هر حال ما همسنیم دوستیم یعنی بودیم اون دیگه آخوندا رو دوست خودش میدونه.
این رفیق ما زود دکتراشو گرف شاگرد اول یونی هم شد اتفاقن تو یه کنفرانسی همین چن ماه پیش ذکر خیرش بود اینکه چه اعجوبه ای بود ذهنی رو هوا برات سختترین معادله ها رو حل می کرد........ بابا این از همون بچگیش میخواس بره حوزه از تعریف و تحسین هم بیزار بود بابا دوس داش از صبح تا شب فقط نماز بخونه!
بی خدا بودن چه حسی دارد؟ -
Mehrbod - 10-21-2015
سارا نوشته: حق با شماست قربان. بنده و امثال بنده سایه ی هیچ هم نیستیم چه برسد به عمله و این لطف شما را می رساند که باز ما را در حد عمله ی جهل می بینید. هر چند کارگر بودن ، خدمتکار و مستخدم بودن و......... همه ی اینها شغل های شریفی هستند و حقیر نیستند.
سارا نوشته: در هر صورت بنده فقط از همن لینکی که خودتان گذاشته بودید نشان دادم که معنای عمله در فارسی مفرد به کار می رود و قصدم جسارت نبود هر چند شما که هرگز نخواهید پذیرفت حتی اگر پوزش هم بطلبم همچنان به جرم مسلمانی باید...... در هر حال شرمنده ام اگر شما جسارت برداشت کرده اید.
بنده نمی دانم چرا در بحث با مسلمانهای دیگر از دوم شخص استفاده می کنید "ی" یا "ید" ولی با بنده از سوم شخص "ند" ! براستی چرا؟ برای اینکه بیشتر تحقیرم کنید؟ می خواهید بگویید حتی حقیر تر از آن هستم که یک مسلمان باشم ؟ یا اینکه می خواهید بگویید تو اینقدر حقیری که نمی توانم ببینمت چه برسد از آنکه از ضمیر دوم شخص هم برایت استفاده کنم.
نکته را هنوز نگرفته
اید, اگرنه ما هم میدانیم عمله را امروزه به کارگر ساختمان هم میگویند, بساکه
نکتهای که آوردیم این بود که خود اینکه امروزه به کارگر ساختمان میگویند عمله از گندکاریهایِ
مسلمانان است و درست اش این است که در چم درست "کارگزاران" آنرا بکار میبردند, که ما میبریم.
سارا نوشته: قربان بنده که ستیزی ندارم اگر مرا زمخت نگر بخوانید خب شما درست می فرمایید بنده یک زمخت نگر بیش نیستم و خودم هم معترفم و اگر جایی بابت زمخت نگریم سبب رنجش شما شده ام خاضعانه پوزش می طلبم.
کسی شما را به زمختنگری متهم نکرده, بساکه زمختنگری شما را نمایاندهایم
پس اینکه خودتان معترف هستید یا نه زمانی معنا پیدا میکند که متهم شده باشید, که نشدهاید.
اتهام زمانی پیش میاید که هنوز جای گمان باشد, ولی زمختنگری جای گمان ندارد.
نمونهوار زمانیکه "تعریف" را با "نشانهها" جابجا بگیرند, یک زمختنگری رخ داده
است مگر آنکه خودخواسته و از روی انگیزهیِ بسایر خوب دیگری جابجا گرفته باشند.
به دیگر زبان,
خود این سخن شما هم باز نمایانگری از زمختنگریست و اعتراف؟ کنایهدار شما هم درآن به کاری نمیاید.
نقل قول:نه قربان شما گویا اصلا به متن انگلیسی دقت نکرده اید. منظورم این بود که آنها که غربی هستند به موسیقی سنتی ایران و معماری سنتی ایرانی بخوبی آشنایی دارند و حتی نام یکی از هنرمندان ایران را آوردند که در زمینه ی رابطه ی بین موسیقی و معماری کار کرده است.
سخن آنجا دو بخش داشت. یک خواستید از اینان دموکرات بودن را بیاموزیم, دو به اینکه چه اندازه کاردرستاند که نام از هنرمندان
ایرانی بردند اشاره نمودید. بخش دوم بی پیوند به گفتگو بود, بخش یکم نیز وابسته به همان political correctness بود که پاسخ گرفت.
نقل قول:آن "محمد"ی که نام بردید کیست؟ کارگرتان هست؟ محمد زیاد داریم ولی بنده پیامبری را می شناسم که اتفاقا نامش همان بود ولی معجزاتش هم فراوان بود. از شق القمر بگیرید تا معراج و.....
...
یادش بخیر وقتی کودک بودم داستان پیامبری را شنیدم که مبعوث شده بود تا مهربان باشد اما چون معجزه ای نداشت مردم به او ایمان نیاوردند ! بیچاره ها نمی دانستند که پیامبرشان بزرگترین معجزه ی هستی را برایشان آورده است : مهربانی!
مگر معجزه چه باید باشد؟ جهان معجزه ایست که ما به آن عادت کرده ایم . اینکه تک و تنها با لبان تشنه و با دلی شکسته از مرگ عزیزان در ظهر داغ کربلا در جلوی هزاران نفر که تشنه به خونت هستند بایستی و یک لحظه دلت نلرزد ، این یعنی معجزه!
اینها هم گفتههایی احساسیاند و بی پیوند به خرد و فرنودسار. از آفریدگار هستی و جهان! هم چشمداشت این میرود که دستکم دستکم ریاضیات
را دیگر بلد باشد و بخش اعداد اعشاریاش را در کتاب معجزهاش که همانا قرآن باشد غلط غولوط حساب نکرده باشد; شق القمرش! دیگر بماند ..
بی خدا بودن چه حسی دارد؟ -
Mehrbod - 10-21-2015
Secular نوشته: بابت راهنماییت ممنون. ما الان قمیم ولی هنوز نتونستیم ببینیمش رفته عزاداری و اینا نصف شب بر میگرده. الان تو هتلیم. این حرفای شما رو به پدرش هم گفتم بیچاره میگه مگه دست خودمه حاضرم بمیرم یا اونو بکشم ولی پاره تنم جگرگوشم رو وسط یه مشت آخوند نبینم. من دارم آرومش می کنم. اصلن شاید خودم اول تنهایی رفتم دیدن رفیقم به هر حال ما همسنیم دوستیم یعنی بودیم اون دیگه آخوندا رو دوست خودش میدونه.
این رفیق ما زود دکتراشو گرف شاگرد اول یونی هم شد اتفاقن تو یه کنفرانسی همین چن ماه پیش ذکر خیرش بود اینکه چه اعجوبه ای بود ذهنی رو هوا برات سختترین معادله ها رو حل می کرد........ بابا این از همون بچگیش میخواس بره حوزه از تعریف و تحسین هم بیزار بود بابا دوس داش از صبح تا شب فقط نماز بخونه!
من از کنار این دسته یکسانانگارانه همیشه میگذرم و برای همین نمیتوانم پیشنهاد آنچنانی سازندهای به شما بکنم. تنها نکتههایی
که به کار میایند این است که اگر به یک کودک بگویید دستت را در پریز فرونکن, ناجور وسوسه میشود که دستش را فروبکند.
نیاز به خودگردانی (autonomy) نیز در برخی بسیار بالاتر از دیگران است و این دوست شما هم به نگر میاید در این
دسته بیافتد و راهی (outlet) ای که برای خودگردانی خود یافته نیز همین پناه بردن به عالم معنا و عرفان بوده است.
بهترین رویکرد همچنان به دید من همین است که شما او را هر چه بیشتر با واداشتن به گفتگو دربارهیِ خود و چند
و چون و چرایی کارهایش, «خودآگاه» نموده و بگذارید اگر تههوشی هم دارد خودجوش به دگرگونی دلخواه بیانجامد.
Secular نوشته: ولی خب قبول کن که یکم زیاده روی کردی در حد من نیستی و هر چی بگی رده و اینا و خب زیاد هم دعواش کردی هر چن دلسوزانه بود ولی خب آدم طرفش رو هم می بینه طرفت آدم مظلوم و ساده ای بود باید یکم مراعات میکردی
این تنها برداشت شماست که ایشان ستمدیده (= مظلوم!) و سادهاند.
Secular نوشته: یعنی شما با اعمال کازینسکی موافق هستین؟ بمب گذاری ها و اعمال تروریستی ایشون مورد تایید شماست؟ آخه تکنولوژی که دست یه نفر دو نفر نیس که با کشتنش بتونن بهش سر و سامون بدن بنظرم سر و سامون دادن تکنولوژی و بقولی management پیشرفتش نیاز به یک برنامه ی درس و حسابی و طولانی مدت (به واحد قرن !) است.
بگذارید از شما اینجور بپرسیم, یک دانشمندی آن بیرون هست که دارد شبانهروز میپژوهد که ابزاری
درست کند که از راه آن مغز هرکس را بشود خوانده و کنترل کرد. به دید شما در برابر این آدم چه باید کرد؟
Secular نوشته: پ چرا شما مشغول جنگ با دین و دیندارا هستین؟
نیستم.
Secular نوشته: حرف شما صحیح ولی همین دوست ما یه تربیت کاملن غیر مذهبی و اروپایی داشت. وقتی بچه بوده یک چن سالی هم در خارج از ایران زندگی کرده. وقتی یازده دوازده ساله بود نماز خوندن رو شروع میکنه و اینا. پدر و مادرش عاشقشن همین یه بچه رو دران جفتشون . میگن بچمون رو این آخوندا می خورن بی زبونه مظلومه و راست هم میگن. من الان قمم نمیددونی اینجا چه خبره مرکز آخونداس از طرف شما نایب زیاره هستیم آقا مهربد :-) پره آخونده گردنشون رو هم نمیشه با تبر زد. مملکت دس ایناس ولی این رفیق ما واسه همین عالم معنا و عرفان و رسیدن به خدا اومده ایتجا نمیدونه اینجا جاییه که شیطون درس میگیره ازش :-)
مملکت ما دست آخوندها باشد, آیندهیِ همه ما در جهان در دستان تکنولوژی و همین دانشمندان ناشناس است. ازینرو گردن زدن این
آخوندها گرچه سودمند, ولی پرداخت (payoff) آنچانی ندارد و بهتر است بجای آن انرژی و توانمایهیِ گران هزینهیِ پرداختن به گرفتاری بزرگتر بشود.
بی خدا بودن چه حسی دارد؟ -
Mehrbod - 10-21-2015
سارا نوشته: هر چند کارگر بودن ، خدمتکار و مستخدم بودن و......... همه ی اینها شغل های شریفی هستند و حقیر نیستند.
کجای پادویی و چاکری و آجر بالا انداختن شریف است و حقیر نیست؟
اینها پیشههایی بس فرومایهاند و برای آدمهای سیاهبخت و بیبهره.
بی خدا بودن چه حسی دارد؟ -
سارا - 10-22-2015
Mehrbod نوشته: کجای پادویی و چاکری و آجر بالا انداختن شریف است و حقیر نیست؟
اینها پیشههایی بس فرومایهاند و برای آدمهای سیاهبخت و بیبهره.
شغل و پیشه ی انسان ها ربطی به چیستی آنها ندارد یکی ممکن است کارگر و فراش باشد اما بسیار انسان مفید و خوش بختی باشد. کارگری و مستخدمی براستی چه فرقی با پزشکی و مهندسی و ......... دارد؟ همه اینها یک پیشه اند و قرار است از طریق آنها امرار معاش صورت گیرد همین! دیده ام چه بسیار افرادی را که در جایگاه مستخدمی و کارگری بوده اند اما روح بزرگ و قلب مهربانشان سبب می شد که در برابرشان احساس حقارت کنم و در مقابل افرادی در بالاترین جایگاه های اجتماعی که عجیب حقیر بودند و خوار.
بنده ترجیح می دهم که یک کارگر و مستخدم باشم ولی از علم عشق سر در بیاورم و خودشیفته نباشم تا اینکه در جایگاه اجتماعی خوبی باشم ولی خودشیفته و بی عشق.
بی خدا بودن چه حسی دارد؟ -
سارا - 10-22-2015
Mehrbod نوشته: نکته را هنوز نگرفتهاید, اگرنه ما هم میدانیم عمله را امروزه به کارگر ساختمان هم میگویند, بساکه
نکتهای که آوردیم این بود که خود اینکه امروزه به کارگر ساختمان میگویند عمله از گندکاریهایِ
مسلمانان است و درست اش این است که در چم درست "کارگزاران" آنرا بکار میبردند, که ما میبریم.
قربان منظور بنده این بود که شما معمولا بنده را با مسلمانان در یکجا قرار نمی دهید مثل این:
Mehrbod نوشته: انگیختار (علّت) اینکه زبان پارسیک آلوده به عربیک شده همین اسلام است و این گندکاریها که اسلامگراهای بیسواد از دیرباز
کردهاند, مانند همین "عمله" که بجای "کارگر" جازدهاند دو چیزیاند که با هم میایند (اسلام و عربیک), ازینرو ما به آنها
همین «عملهیِ جهل» میگوییم ولی به چم درست آن (= کارگزاران نادانی) است, ولی گندکاری و عشق اسلام ریشهمندانهیِ
آنها به زبان عربیک مایهیِ این میشود که چیز دیگری برداشت کنند و نزد خودشان بشود دشنام (= یک تیر و دو نشان).
این
آنها مگر بنده را نیز شامل نمی گردد؟ پس چرا از "شما " استفاده نکردید؟ در بحث هایتان با دیگر مسلمانان از "شما" استفاده می کنید ولی نوبت به بنده که می رسد می شود سوم شخص! نمی دانم شاید هم ار روی عمد نبوده باشد ولی اگر عمدیست علتش چیست؟ چرا شما تا این اندازه از تحقیر کردن بنده لذت می برید بنده که حتی سایه هیچ هم نیستم دیگر چه تحقیری! براستی چرا باید وقت گرانبهایتان را صرف تحقیرِ حقیرترین کنید؟
Mehrbod نوشته: کسی شما را به زمختنگری متهم نکرده, بساکه زمختنگری شما را نمایاندهایم
پس اینکه خودتان معترف هستید یا نه زمانی معنا پیدا میکند که متهم شده باشید, که نشدهاید.
اتهام زمانی پیش میاید که هنوز جای گمان باشد, ولی زمختنگری جای گمان ندارد.
نمونهوار زمانیکه "تعریف" را با "نشانهها" جابجا بگیرند, یک زمختنگری رخ داده
است مگر آنکه خودخواسته و از روی انگیزهیِ بسایر خوب دیگری جابجا گرفته باشند.
به دیگر زبان, خود این سخن شما هم باز نمایانگری از زمختنگریست و اعتراف؟ کنایهدار شما هم درآن به کاری نمیاید.
نه قربان منظورم این بود که یک زمخت نگر هستم و و از کلمه "معترف" هم برای تاکید بیشتر استفاده کردم. بنده که عذر خواهی هم کردم هر چند در عالم ِ شما مسلمان همیشه یک مجرم است یک جانی است که هیچ وقت نباید از سر تقصیراتش گذشت.
Mehrbod نوشته: سخن آنجا دو بخش داشت. یک خواستید از اینان دموکرات بودن را بیاموزیم, دو به اینکه چه اندازه کاردرستاند که نام از هنرمندان
ایرانی بردند اشاره نمودید. بخش دوم بی پیوند به گفتگو بود, بخش یکم نیز وابسته به همان political correctness بود که پاسخ گرفت.
نه بخدا منظورم این بود که چقدر عاشق بحث کردن هستند و در زمینه هایی که وارد بحث می شوند تا چه اندازه اهل مطالعه و تحقیقند که به ایران و هنرمندان اسلامی رسیده اند. اما بعضی ها در بحث فقط بدنبال تحقیر طرف مقابل هستند و از اینکار لذت می برند و نمی دانم چرا!
Mehrbod نوشته: اینها هم گفتههایی احساسیاند و بی پیوند به خرد و فرنودسار. از آفریدگار هستی و جهان! هم چشمداشت این میرود که دستکم دستکم ریاضیات
را دیگر بلد باشد و بخش اعداد اعشاریاش را در کتاب معجزهاش که همانا قرآن باشد غلط غولوط حساب نکرده باشد; شق القمرش! دیگر بماند ..
بنده خرد شما را دوست ندارم اگر خرد اینست دوست ندارم خردمند باشم. از کودکی آرزو داشتم که اهل ِ جنون باشم تا اهل ِ خرد.
جناب مهربد می دانم که از ما مسلمانان بیزارید و از تحقیر ما لذت می برید و پست های مسلمین را تنها به قصد تحقیر بیشتر می خوانید و جواب می دهید نه برای رسیدن به درک بیشتر. می دانم با آمدنم به اینجا جسارت کردم گستاخی کردم و..........در پست قبل هم گفتم اما طبق روال همیشگیتان اهمیت ندادید. نمی دانم چگونه باید عذرخواهی کرد. می دانم بنده خیلی خیلی مقصرم اصلا همینکه مسلمانم خودش بالاترین توهین به شماست اما بزرگواری کرده و بنده را ببخشایید.ویرتان بُو پاسخ های هوی نبُو!
استدعا دارم به درخواست این حقیر هم جهت پاک کردن پست هایم از ابتدا تا انتها توجه بفرمایید.
بی خدا بودن چه حسی دارد؟ -
Mehrbod - 10-23-2015
سارا نوشته: شغل و پیشه ی انسان ها ربطی به چیستی آنها ندارد یکی ممکن است کارگر و فراش باشد اما بسیار انسان مفید و خوش بختی باشد. کارگری و مستخدمی براستی چه فرقی با پزشکی و مهندسی و ......... دارد؟ همه اینها یک پیشه اند و قرار است از طریق آنها امرار معاش صورت گیرد همین! دیده ام چه بسیار افرادی را که در جایگاه مستخدمی و کارگری بوده اند اما روح بزرگ و قلب مهربانشان سبب می شد که در برابرشان احساس حقارت کنم و در مقابل افرادی در بالاترین جایگاه های اجتماعی که عجیب حقیر بودند و خوار.
چیستی ≠ کیستی
چاکر و پادو و .. کسی نگفت سودمند نیستند, روشنه اینها برای اربابانشان
بسیار هم سودمندند, ولی این سودمندی نه پیشهیِ ایشان را شریف میسازد نه والا.
اینکه شما چه میپندارید نیز دگرگونیای در این حقیقت نمیدهد که همهیِ این پیشهها فرومایهاند و اگر آنها را در
اجتماعهای امروزین, بویژه غربی نمینکوهند باری دیگر ازینرو نیست که شریف یا والا یا سودمند میباشند, بساکه به
هر روی و در پایان روز یکی باید اینها را بیانجامد و این کار را آسانتر میکند اگر فشار دوچندان دیگر به کننده نیاید,
یعنی برای نمونه رفتگری که ان و گوه سگهای آدمهای پولدارتر را جمع میکند دستکم یک احساس سودمندی و
شرافت بیهودهای میکند و دم بر نخواهد آورد که این دیگر کاریست که او باید برای گذران زندگی انجام دهد.