طبیعت انسان -
Unknown - 09-22-2012
Mehrbod نوشته: همانندی خندهدار اینه که با پیشرفته شدن کامپیوترها ما امروز نمیتوانیم بسادگی و بمانند گذشته هتا تندای پردازشیک یک رایانه را هم رایانش کنیم. در گذشته ما چند MB ویر (memory)
داشتیم و چند مگاهرتز تاکت پردازشیک و با داشتن این چند فاکتور ساده و بگوییم گنجایش جابهجایی دادهها (BUS) و .. بسادگی میتوانستیم رایانهها را دستهبندی کنیم،
امروز ولی شما اگر دو رایانه داشته باشید فاکتورهایی مانند VGA و بهمان گونه چیپ بکار رفته در کارت ویدئویی یا ساختار ویر آن و بی اندازه فاکتورهای دیگر آنجا هستند که نمیتوانید همه را درست برایانید، بماند که هر کدام از اینها بریخت آمایشیک (combinatorics) با یکدیگر برآیندهای گوناگون میدهند:
بهمان VGA و بهمان CPU میشود یک آمایش (ترکیب) که میتواند برآیند (نتیجه) را بدگراند -> نیاز به بازپردازش با این آمایش ویژه
بهمان CPU ولی با بهمان ساختار ویر میشود یک آمایش دیگر -> نیاز به بازپردازش
بهمان CPU و VGA ولی بهمان operating system میشوند یک آمایش دیگر -> نیاز به بازپردازش
...
سرانجام تنها راهکار میشود اینکه این فاکتورها را فراموشیده و یک نرمافزار سنگین را اجرا کنید و ببینید سیستم چگونه از پس پردازش آن برمیاید: Benchmark (computing - WiKi)
خود این هم باز سددرسد نیست و بسیار لغزشپذیر است. benchmark های گوناگون برآیههای گوناگون میدهند و گاه یک رایانه تندتر میشود،
گاه تندتر و در کار دوباره میبینیم که رایانهی گویا کندتر بازی رایانهای (که نیاز به توان پردازشی بسیار بالا دارد) را باز بهتر رایانش میکند!
پس در فرجامیابی، ما امروزه نمیتوانیم هتا رایانههای دستساز خودمان را درست دستهبندی کنیم، چه رسد به مغز آدمی که میلیاردها بار پیچیدهتر است!
مقایسه بسیار جالبی بود، مهربد گرامی.
همانطور که فرمودید، نمی توان توانایی یک مغز یا حتی یک کامپیوتر را با یک عدد (یک بنچمارک) توصیف کرد، اما میان برخی از بنچمارکها همبستگی بالایی وجود دارد. می توان گفت که تست IQ یکی از بنچمارکهای مهم است.
طبیعت انسان -
Unknown - 09-22-2012
Reactor نوشته: به نظر شما ژنتیک میتونه بیشتر روی رفتار انسان تاثیر بگذاره یا محیط؟ یعنی چند درصد رفتار انسان رو ژنتیکی و از روی اجبار میبینید و چند درصد رو اکتسابی میدونید؟
به نظر من، زمانی میشود اثر دو عامل را بر حسب درصد تفکیک کرد که آندو بطور مستقل کار کنند. مثلا در یک خودرو، نمیشود گفت که هر کدام از قطعات موتور چند درصد کار را انجام میدهند، چون هر کدام برای کارکرد موتور 100 درصد لازم هستند. همانطور است که نمی توان گفت که برای موفقیت، چند درصد تلاش موثر است و چند درصد هوش و یا شانس!
فرض کنیم یکی بگوید در رفتار انسان 60 درصد محیط تاثیر دارد و 40 درصد ژنتیک. این گزاره به چه معنا خواهد بود؟
طبیعت انسان -
Russell - 09-22-2012
این پیچیدگی بعلت این است که ما در مسائل پیچیده چندین علت داریم که هر کدامشان میتواند تا حدی موثر باشد وهیچکدامش دلیل لازم و کافی نیست.
این درصدها هم همانطور که گفتی به تنهایی علیت را نشان نمیدهند بلکه همبستگی را بین چند متغییر نشان میدهد.میشود اینها علت هم نباشند بلکه مانند رعد و برق که با هم ظاهر میشوند ولی علت هم نیستند اینها هم علت هم نباشند.ولی چیزی که قرار است اینها بگویند اینست که اگر "همه چیز یکسان باشد" تغییر یک متغییر چه تاثیری بر خروجی ما خواهد گذاشت.
طبیعت انسان -
Mehrbod - 01-08-2013
omega نوشته: ... ، اینها هم مسائلی ژنتیکی هستند ؟ یا نه مغز انسان هم مثل یک کامپیوتر هست که بستگی به نوع بکارگیری داره ؟ منظورم در افراد سالم و
عادی هست نه کسانی که نقص های مادرزادی و... دارند.
درود،
همه این پارامترها هم پـَرگیریک (pargirik = environmental) هستند هم ژنتیک.
مغز آدم مانند رایانه هست، ولی یکسان با رایانه نیست. رایانه شما نازنده است، ولی
مغز شما زنده و پیوسته خود را میدگراند (changes) و توانایی گسترش و بهکرد خود را دارد.
omega نوشته: در مورد حافظه تصویری چه اطلاعاتی دارید ؟ یعنی بخاطر سپاری تصاویر و صوت برخلاف به خاطر
سپاری شماره ها و نوشته ها.
ویرِ فرتوریک (eidetic memory) تا آنجاییکه من میدانم باشنده (موجود) نیست. کسانی داریم که ویر (vir = memory)
بسیار بسیار خوبی دارند، ولی اینکه بتوانید با یک نگاه چیزها را برای همیشه در یاد خود نگه دارید انگار نداریم.
هر آینه شامپانزهها در یکی از چیزهای مغزیک (cognitive) که گویا از ما سرتر هستند در همین ویر فرتوریک است،
این ویدئو را برای آگاهی بیشتر ببینید:
Chimpanzee Memory Test - YouTube
شامپانزهها میتوانند نگارهها و فرتورها (عکسها) را انگار در یادشان مانند ویر فرتوریک نگه دارند، هوش بالاتر در آدمی ولی
انگار مایهی این شده که ما بجای در یاد نگه داشتن
همه چیز، تنها دادههای
وابسته (related) را به یاد بسپاریم.
omega نوشته: چرا یک تعداد افراد رو انتخاب میکنن به عنوان نخبه به ما اعلام میکنند ؟! مثلا این اصلا درسته که
یک آدمی که حالا توی کنکوری شرکت کرده و یه دو تا تست زده و رتبه ای آورده ، به عنوان نخبه
معرفی بشه ؟ توی کشورهایی مثل آمریکا و یا اروپایی وضعیت چطوره ؟
"نخبه"سالاری در همه کشورها کمابیش هست و یکی از آسیبها و توهمهای جهان امروز است که به ما فروکردهاند.
omega نوشته: اینکه به یه تعداد خیلی محدود گفته میشه نخبه و براشون سازمان نخبگان راه میندازن ،
آیا واقعا انتخاب های اینچنینی خیلی سطحی نیست ؟
ممنون :fav7:
آری هستند. آزمونهای نامبرده گفتیم تنها چند اندک فاکتور شناخته شدهی هوش را اندازهگیری میکنند
که خود همان هم آنچنان مَهندی (اهمیت) ندارد.
چیزی که ما در بررسی هوش میباید در نگر بگیریم تراوَژپذیری (tarâvažpaziri = transferability) کاردانی یا skill هست.
برای اینکه بهتر دریافت شود، برخی کاردانیها را کَس میتواند در خیابان بیاموزد، برای نمونه دعوا کردن (زدوخورد)
یکی از کاردانیهایی است که در خیابان آموخته شده و به دیگران نیز تراوژیده میشود؛ یا شما از همسخن
(و همبازی) شدن با دیگران در کوچه و خیابان میتوانید یک زبان زنده را (مانند کودکان) بیاموزید: زبان تراوژپذیری بالایی دارد.
ولی از خیابان نمیتوانید فیزیک پیشرفته بیاموزید: دانش فیزیک تراوژپذیری پایینتری دارد.
اکنون اگر این پندارهی تراوَژپذیری را گرفته باشید، میتوانید ببینید که مهارتها یا کاردانیها میباید
بر پایهی تراوژپذیریاشان دستهبندی شوند. برای نمونه در یک آموزشگاه (مدرسه) میتوان به دانشآموزان
اَفمارش (حساب و کتاب؛ arithmetic) آموزاند، ولی آیا میتوان به آنها چیرهدستی در راهکاریابی (problem solving) را هم بهمان خوبی آموخت؟
یا برای نمونه بسیار و بی هیچ پشتوانه دانشیک و پژوهشیک میشنوید که بازی شَترنگ (chess) به مهارتهای راهبُردین (strategic) در زندگی میانجامند، هنگامیکه ما هیچ دادهای در راستای پایوَری (اثبات) آن نداریم.
به سخن دیگر، مهارت راهبردگرایی شما در شترنگ تراوَژپذیری به دیگر دامنهها (domains) را ندارد،
شما میتوانید یک شترنگباز بسیار چیرهدست باشید، ولی در زندگی همچنان یک راهبردگرای (strategist) سُست و نه چندان خوب.
پس اگر رویهمرفته رشته اندیشه مرا دنبال کرده باشید، هر چیرگی یا مهارت را بایستی [دستکم] بر این دو ارزشدهی کرد:
1- دامنهبستگی (domain-dependency) آن چگونه است: آیا راهبردگرایی در شترنگ به راهبردگرایی در زندگی میرسد و وارونه؟
2- تراوَژپذیری آن به چه راهی و چه اندازه است: آیا براه خیابانی و زبان به زبان - مانند مهارت زدوخورد خیابانی - تراوَژیده (transfer) میشود؟ آیا براه آموزگار و تخته سیاه و خواندن تراوژیده میشود؟ و آیاهای دیگر.
بسیاری از چیزها امروز بنادرستی پنداشته میشوند که براه آموزشگاه و آموزش آکادمیک تراوَژیده خواهند شد،
هنگامیکه در عمل میبینیم چنین نیست. همانگونه که چیرگی در شترنگ شما را در زندگی راهبردگرای
ابرگزیدهای (superior) نمیکند، پاس کردن آزمونهای دانشگاهیک نیز شما را در زندگی خبره و چیرهدست نمیکنند.
omega نوشته: اگر ممکنه در مورد این فاکتورها بیشتر توضیح بدید
فاکتورهای هوش بسیارند و فراموش هم نکنید، چون ما یک چیزی را نمیدانیم یا واژهای برای آن نداریم
به این چَم نیست که هستِش (وجود) ندارد. ما یک شماری پارامترهای هوش را بازشناخته و نامیدهایم و بس، مانند:
الگوشناسی (pattern recognition): توانایی بازشناسیِ الگوها در چیزها و فرایندها
تُندای رایانشیک: (computational speed): تندایی که میتوانید برای نمونه بیافمارید: بخشیدن (division)، بَستاییدن (multiplying) ...
ویرِش (memorization): توانایی بیادسپاری دادههای تصادفی و ناتصادفی؛ بازه زمانی نیازمند برای یادسپردن + توانایی فراموشیدن.
توانایی اِسپاشیک (spatial ability): انگاشتن برآختها (object = barâxt) در ذهن و چرخاندن و دور و نزدیک کردن و .. آنها (پردازش روی برآختها).
تواناییِ مزداهیکین (mathematical ability): رایانش (computation) و اَفمارش (arithmetic) و ..
گَنجواژ (thesaurus) یا واژگان ذهنی (vocabulary): توانایی بیادسپاری واژگان و یکآرِشان (synonyms)های بسیار و گوناگون
تواناییهایی واکافتیک (analytical abilities): خورد کردن دادهها و واکافتن آنها بِـدَهنادین (بترتیب) و فرجامیابی (نتیجهگیری) فرنودین (منطقی)
هماگگِرایی (holism): توانایی دیدن چهره هماگ (کران، holistic) یک چیز در برابر واکافتیک (خرد) آن
پردازش همرَوند (parallel processing): توانایی اندیشیدن همزمان به چند چیز
بهرهی سوهشیک (emotional quotient یا EQ): بازشناسی و خواندن اندیشهی دیگران از روی رفتار و سخن و .. (بیاری
پِییاختگان آیینه برای نمونه)
رَزانـیدن سُهشها (Feelings regulation یا Razânidane sohešhâ): اینکه بتوانید سُهشها (احساسات)ی خود را برای نمونه هنگام خشمگین شدن یا ناامید شدن و .. بــِرَزانـیـد (regulate) یا همان کنترل کنید (بیشتر وابسته به
Prefrontal cortex)
فرنود (logic): توانایی بازشناسی و بازی کردن با الگوهای فرنودین و همچنین دیسولیدن (formulating) اندیشه در گامهای فرنودین
سُخنوری (speech): توانایی دیسولیدن (formulating) اندیشهها به واژگان و تراوَژیدن و گفتگو کردن درباره آنها با دیگران و خود.
خودآگاهی (self-consciousness): توانایی بازنگری و ژرف اندیشی در خود + خودآگاهانه اندیشیدن و گرفتن لغزشهای اندیشیکِ ناخودآگاه
تواناییهای همبودین (social abilities): توانایی همسخنی و کنار آمدن با دیگران و مردم در همبود (society)؛ خوشرویی.
...
من میتوانم این لیست را برایتان تا چند ساعت دیگر همینجور سیاه کنم و یکبار دیگر، نفراموشید که اینها تنها فاکتورهایی
هستند که ما دربارهاشان "میدانیم"، فاکتورهای بسیار دیگری هستند که ما نمیدانیم و هتا نمیدانیم که نمیدانیم!