فردریش ویلهلم نیچه -
Hezbollah_YaHasan - 10-03-2015
بسمه تعالی
کفار به دروغ می گویند نیچه مرگ خدا را اعلام کرده در صورتیکه محققان دریافته اند منظور نیچه خدای شرک آلود مسیحیت است و وی اشاره داشته که حق با اسلام است. وی از ترس صهیونیستها نام اسلام را نیاورده ولی هرکس کتب نیچه را بخواند می فهمد وی به حقانیت اسلام و الله صحه گذاشته است:
مفهوم «مرگ خدا» در فلسفه فریدریش نیچه
فردریش ویلهلم نیچه -
Secular - 10-10-2015
هیچ می دانید نیچه چقدر اندیشه هایش در فلسفه ی علم تاثیر گذار بوده؟!
فردریش ویلهلم نیچه -
Mehrbod - 02-19-2016
Transcendence نوشته: هر اخلاقی که خلاف بی قیدی باشد،گونه ای ستم بر ((طبیعت)) و حتی ((خرد)) است.
فریدریش_نیچه
فراسوی_نیک_و_بد
به یک کودک ٥ ساله روبروی چشمان شما دارد تجاوز میشود. اینجا داشتن "قید" در این است که بروید جلو و از او دفاع کنید.
آیا اینجا, دفاع از این کودک, ستم بر "طبیعت" یا "خرد" است؟
بروشنی,
نه.
در حقیقت, اینجا بیقیدی همان رفتار خردستیز و طبیعتگریز میباشد.
--
از دیدگاه جهانبینی, نگرشهایِ نیچه فرآمد و سرکشیدگیای از زندگی در اجتماع مُدرنی میباشد
که کس روزبهروز وابستهتر به سیستم اجتماعی خود میشده است. فرنمونهیِ (quintessence) او که «ابرمرد»
باشد را میتوانید پندارههایی مالیخولیایی بیانگارید که نیچه خواسته باشد
فردیت از دست رفته را از اجتماع بازپسبگیرد.
نکتهای که همواره در مدرنیت جابجا میگیرند همین است که چون امروزه بیشتر از هر زمان دیگری در گوش کس میگویند "تو آزادی" و "تو مهمی", پس او
براستی هم
آزاد و مهم است, هنگامیکه
در کنش در هیچ بازهای بیشتر از امروز در تاریخ کس به گروه اجتماعی خود وابسته و پس ناآزاد نبوده است.
امروزه فردیت کس در برابر ابرسازوارههایِ گوناگونی چون دولتها, شرکتها و ابرشرکتهای چند-ملّیتی چیزی جز
یک شوخی تلخندآور نیست, جوریکه کس هتّا برای انجام کوچکترین کارها نیز نیاز به سر و کلّه زدن با بیشمار دیوانسالار (بوروکرات) را دارد و
سرنوشت او رویهمرفته در دستان کسانیست که او کوچکترین نزدیکی فیزیکی — و پس کنترلی — روی آنان ندارد. اینکه کس چه کارهایی میتواند
بکند
چگونه این کارها را میتواند بکند, برای این کارها چه دستمزدی میتواند میگیرد, چگونه و چه گواهینامهای میتواند بگیدر, با چه تُندایی خودروی خود را میتواند
براند, چگونه و با چه کسی و با چه سنی و با چه شرایطی میتواند همبستر شود و .. و .. و.. تک تک اینها امروز قانون دارد و این قانونها, ضوابطها
و پروتوکلها را دیوانسالاران ناشناسی و دور از دسترسی پی ریخته و مینویسند و قانون میکنند که کس روی آنان توان تاثیرگذاری ناچیزی, اگر نه هیچ, دارد.
پس,
فردیت در جهان امروز, ادّعایی پوچ و پوک است. ازینرو, نوشتههایِ نیچه را, بویژه بخشهایِ وابسته به رویاپردازی پیرامون
«ابرمردی» را میتوانید کوششهای نومیدانه از این دست ببینید که خواسته باشد از
اینجور "قید و بندها" خودش را رهانده باشد و
به فردیت راستین دست یافته باشد, که هر آینه, تا اندازهای هم کار میکند. یعنی امروز اگر دریافتید که چه اندازه در بند شدهاید, تا اندازهای
میتوانید خودتان را از این بندهایِ گوناگون نجات بدهد و دستکم از شکستن این قانون و آن قانون دیگر دچار کم کم وجدان
دردی نشوید; ولی, کارآمدی اینها هم اندک و هم گذراست و این آزادیهای اندک هم تنها تا زمانی میپایند که تکنولوژی
پیشرفتهتر نشده باشد و برای نمونه هنوز نتوانسته باشند مغز و اندیشههایِ شما را بخوانند و یا بدلخواه, دستکاری و رونویسی نمایند.
فردریش ویلهلم نیچه -
Transcendence - 02-26-2016
ابر مرد نیچه بر وسوسه های ماورا الطبیعی غلبه کرده است و معنی زمین است ،معیار و ملاک و سنجش ارزش هاست .
انسانی که نه گوسفندی میان گله است ونه دارای اخلاق فرومایگان و نه حکیم الهی و نه فیلسوف ایده الیست .
مردی است سرشار از زندگی،" آری گوی" به خواست هستی، خواست قدرت. انسانی است غلبه کرده به
ترس از واقعیت و
عبور کرده از
نفرت از طبیعت .
هان! برپا! انسانهای والاتر! تنها اکنون است که کوه آینده بشر، درد زایمان میکشد. خدا مرده است: اکنون ما
میخواهیم که ابرمرد بزید!
فریدریش ویلهلم نیچه،
چنین گفت زرتشت.
بنده هم با شما همنوا هستم چه اگر ابر مرد نیچه قابل تحقق بود تد کازینسکی سرنوشت دیگری می داشت.
اما خارج از موارد بالا ،من آزادی و فردیت را در ارتباط تنگاتنگی با اگاهی و خوداگاهی می بینم.
درست است که انسان پیشامدرن درگیرو دار قوانین گسترده اجتماعی و انواع شرکت ها و دیوان سالاران نبوده
است.درست است که در نوعی سادگی و دور از بمباردمان اطلاعات زیست می کرده است.لیکن در زندگی اسیر عرف و
سنت و عادتها وکلیشه ها بوده است.تحت نظارت و کنترل خدا یا خدایان یا نماینده انان (قدیسان و روحانیون ...)بوده و
مجبور به اطاعت و پرستش انان . به شکل نا اگاهانه ای مسلمان یا مسیحی یا...بوده به چیزی باور داشته که بیشتر موروثی
بوده.دنیای انان پر بوده از اوهام و موهومات وباورهایی کذایی. باورهایی که درستند چون فلانی گفته ،درستند چون در فلان
کتاب امده ..دنیایی که جولانگاه جنیان وپریان و فرشتگان بوده انسان هایی که اسطوره ها و افسانه ها را حقیقی می پنداشتند.
عقیده و باور ،چنان مهم بوده که بی اعتقادی حکم مرگ را داشته.ادمیان عمری را در آزار و اذیت خویش والبته دیگری ،
تحت عنوان مذهب و خوشنودی خدا یا خدایان ورسیدن به رستگاری سپری می کردند. انسان امروزی
می تواندالبته آزاد
باشد از چنین دنیایی که در سطور بالا توصیف شد و لیکن اسیراست به دنیایی که شما توصیف کردید .
فردریش ویلهلم نیچه -
mbk - 02-26-2016
" بسم الله الرحمن الرحیم
ﻭَ ﺍﻟَّﺬﻳﻦَ ﻳَﻨْﻘُﻀُﻮﻥَ ﻋَﻬْﺪَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻣِﻦْ ﺑَﻌْﺪِ ﻣﻴﺜﺎﻗِﻪِ ﻭَ ﻳَﻘْﻄَﻌُﻮﻥَ ﻣﺎ ﺃَﻣَﺮَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺑِﻪِ ﺃَﻥْ ﻳُﻮﺻَﻞَ ﻭَ ﻳُﻔْﺴِﺪُﻭﻥَ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﺃُﻭﻟﺌِﮏَ ﻟَﻬُﻢُ ﺍﻟﻠَّﻌْﻨَﺔُ ﻭَ ﻟَﻬُﻢْ ﺳُﻮﺀُ ﺍﻟﺪَّﺍﺭِ 25
ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻳَﺒْﺴُﻂُ ﺍﻟﺮِّﺯْﻕَ ﻟِﻤَﻦْ ﻳَﺸﺎﺀُ ﻭَ ﻳَﻘْﺪِﺭُ ﻭَ ﻓَﺮِﺣُﻮﺍ ﺑِﺎﻟْﺤَﻴﺎﺓِ ﺍﻟﺪُّﻧْﻴﺎ ﻭَ ﻣَﺎ ﺍﻟْﺤَﻴﺎﺓُ ﺍﻟﺪُّﻧْﻴﺎ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺂﺧِﺮَﺓِ ﺇِﻻَّ ﻣَﺘﺎﻉٌ 26
ﻭَ ﻳَﻘُﻮﻝُ ﺍﻟَّﺬﻳﻦَ ﮐَﻔَﺮُﻭﺍ ﻟَﻮْ ﻻ ﺃُﻧْﺰِﻝَ ﻋَﻠَﻴْﻪِ ﺁﻳَﺔٌ ﻣِﻦْ ﺭَﺑِّﻪِ ﻗُﻞْ ﺇِﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻳُﻀِﻞُّ ﻣَﻦْ ﻳَﺸﺎﺀُ ﻭَ ﻳَﻬْﺪﻱ ﺇِﻟَﻴْﻪِ ﻣَﻦْ ﺃَﻧﺎﺏَ 27 "
"به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
هم کَسهایی وامی تابانند پیمانی خداوندُ از چندی سخت کردنش هم پاره می کنند چه دستور داد خداوند بِهِش که پیوند می شود هم ویران می کنند در زمین آندسته تا آنها را نفرین خشمست هم تا آنها را بدی سرا 25
خداوند گشاده می کند توشه برای کسی می خواهد هم اندازه می کند هم شاد شدند به زندگی کردنِ نزدیک سرا هم چیست زندگی کردنِ نزدیک سرا در دیگر سرا جز بهره ای 26
هم می گویند کَسهایی رو گرداندند تا یا هست نه فرو فرستاده می شد بَرِش نشانه ای از پروردگارش گو اگرِ خداوند گم میکند کسیُ می خواهد هم می نمایاند سویش کسیُ پیوسته برمی گردد 27 "
چه نیچه ها چه نوچه هاش که تنها دلبستگی شان این سرا شد هم این ها در دگر زمان چیزی در کوله بار ندارند ،خداوندا مرا چون گمراه شده های اینچنینی مکن که روزِ برپایی گرفتارِ خشمت نشوم هم مرا پیوسته نمازخوان بدار برای یادآوریت
فردریش ویلهلم نیچه -
Mehrbod - 02-27-2016
Transcendence نوشته: بنده هم با شما همنوا هستم چه اگر ابر مرد نیچه قابل تحقق بود تد کازینسکی سرنوشت دیگری می داشت.
از چه رو این را میگویید؟
Transcendence نوشته: اما خارج از موارد بالا ،من آزادی و فردیت را در ارتباط تنگاتنگی با اگاهی و خوداگاهی می بینم.
درست است که انسان پیشامدرن درگیرو دار قوانین گسترده اجتماعی و انواع شرکت ها و دیوان سالاران نبوده
است.درست است که در نوعی سادگی و دور از بمباردمان اطلاعات زیست می کرده است.لیکن در زندگی اسیر عرف و
سنت و عادتها وکلیشه ها بوده است.تحت نظارت و کنترل خدا یا خدایان یا نماینده انان (قدیسان و روحانیون ...)بوده و
مجبور به اطاعت و پرستش انان . به شکل نا اگاهانه ای مسلمان یا مسیحی یا...بوده به چیزی باور داشته که بیشتر موروثی
بوده.دنیای انان پر بوده از اوهام و موهومات وباورهایی کذایی. باورهایی که درستند چون فلانی گفته ،درستند چون در فلان
کتاب امده ..دنیایی که جولانگاه جنیان وپریان و فرشتگان بوده انسان هایی که اسطوره ها و افسانه ها را حقیقی می پنداشتند.
عقیده و باور ،چنان مهم بوده که بی اعتقادی حکم مرگ را داشته.ادمیان عمری را در آزار و اذیت خویش والبته دیگری ،
تحت عنوان مذهب و خوشنودی خدا یا خدایان ورسیدن به رستگاری سپری می کردند. انسان امروزی می تواندالبته آزاد
باشد از چنین دنیایی که در سطور بالا توصیف شد و لیکن اسیراست به دنیایی که شما توصیف کردید .
نگرش و دگرگزین (alternative) بازگشت به زندگی نخستینی بوده, و زندگی نخستینی چیز جدا از زندگی شهرمندی (متمدّانه) است.
زندگی نخستینی میشود چیزیکه در شکارچی-گردآوران (hunter-gatherers) یافت میشود و بیشترین زمان فرگشت را آدمی در این بازه گذرانده است.
ازینرو چیزیکه بالا آوردهاید بیشتر به میانسدگان (قرونوسط) پیوند دارد که باور به فراطبیعت و اجنّه و دیگر خرافهها بسیار گسترش یافته بود.
رویهمرفته سه بازهیِ زمانی اینجا هست:
شکارچی-گردآوران = hunter-gatherers
کشاورزان-دامداران = farmers
...
شهرمندی = civilization
میانسدگان = middle ages
نوزایش = renaissance
نوینگرایی = modernism
پسانوینگرایی = post-modernism (جاییکه اکنون ایستادهایم).
Transcendence نوشته: اما خارج از موارد بالا ،من آزادی و فردیت را در ارتباط تنگاتنگی با اگاهی و خوداگاهی می بینم.
خودآگاهی بدرستی یک فاکتور سرنوشتساز در داشتن احساس آزادیست, چه
رویهمرفته جانداری که خودآگاهی ندارد آگاهیای از در بند شدگی خود هم نمیتواند بدارد.
Transcendence نوشته: ابر مرد نیچه بر وسوسه های ماورا الطبیعی غلبه کرده است و معنی زمین است ،معیار و ملاک و سنجش ارزش هاست .
آری, تنها در سرآغاز و پیش از پیروزی نوینگرایی (modernism) بود که سخنی همچنان تازه و ساختارشکنانه به شمار میرفت; پس
از آن همهیِ این باورهای فراطبیعت و اجّنه و خدا کم کم راهی آشغالدان شدند, جوریکه تنها امروز نزدیک به یک سده دیرتر, در
جامعهیِ پسانوین غربی جای همهیِ این باورها را تنها و تنها یک باور گرفته و آنهم «باور به دانش و تکنولوژی» است.
تفاوت دانش و تکنولوژی در برابر دین و خدا این بوده که از خود دستآوردهایِ ملموس و چشمگیری داشته, ولی
همان سبک و شیوهیِ نگاهی که به دین بوده اینبار خودش را به جامهیِ فندپرستی (technocracy) درآورده است.
فردریش ویلهلم نیچه -
Transcendence - 03-10-2016
Mehrbod نوشته: از چه رو این را میگویید؟
In the past the man has been first .in the future the system must be first
This is no sense ,however ,implies that great men are not needed.
Frederick Winslow Taylor (1911)
Mehrbod نوشته: نکتهای که همواره در مدرنیت جابجا میگیرند همین است که چون امروزه بیشتر از هر زمان دیگری در گوش کس میگویند "تو آزادی" و "تو مهمی", پس او براستی هم
آزاد و مهم است, هنگامیکه در کنش در هیچ بازهای بیشتر از امروز در تاریخ کس به گروه اجتماعی خود وابسته و پس ناآزاد نبوده است.
من آلترناتیو (بازگشت به زندگی نخستینی) را در ذهن داشتم ولی این بخش بود که ذهن من را به این سو کشاند که آیا به راستی در قیاس با دوران های ما قبل از مدرنیسم انسان امروز آزادتر و مهم تر به حساب می آید یا نه؟
ما آدمیان تجربه های گوناگونی از بردگی (مثلا بردگی سیاه پوستان یا بردگی مذهبی...) درطول تاریخ داشته ایم.در پست قبلی من راجع به بردگی مذهبی نوشتم.دورانی که فکر کنم
برای شما احتیاج به توصیف نداشته باشد.ولی نکته این جاست که شاید ما این دوران را دیگر مثل زمانی که غلبه داشت احساس نمی کنیم.شاید در کتاب ها از تفتیش عقاید و
سوزاندن جادوگران می شنویم. دورانی که ترجمه یک کتاب مثل انجیل هنجار شکنی در حد کفر داشت یا دانشمندان به خاطر نظرات علمی اشان باید زانو زنده و توبه می کردند (هرچند
برخی از این ها هنوز در خاورمیانه دیده می شود.)و....
خوب ما آزادیم به این معنا که کسی حق ندارد ما رو به خاطر رنگمان به بردگی گرفته و از حقوقمان محروم کند.
آزادیم به این معنا که می توانیم در باورهایمان تجدید نظر کرده باورهای دیگری را بپذیریم و تحت تعقیب و آزار و
شکنجه قرار نگیریم. و موارد پر شمار دیگر که می دانم شما خیلی خوب می دانید و احتیاجی نیست که من بیشتر
توضیح بدهم.
ولی مبنای حرف شما اینجاست که وابستگی آدم های امروزین به سیستم های اجتماعی نسبت به دوران های پیشین بسی بیشتر است و هیچ دورانی این چنین نبوده است.
خوب فکر کنم این را می شود با نظرات امیل دورکیم (جامعه شناس فرانسوی )بهتر فهمید طبق نظر او جوامع دارای
دو نوع همبستگی می باشند که نوع اول مکانیکی می باشد (بیشتر بر مبنای همانندی و وجدان جمعی)و نوع دوم
ارگانیکی می باشد (نتیجه پیچیدگی و تقسیم کار فزاینده و وابستگی متقابل هرچه بیشتر).
اتفاقا از نظر دورکیم در نوع اول فردیت نمود کمتری دارد .انسان ها در آن جوامع بیشتر به ربات شبیه هستند.جامعه
سرکوبگر است و مجازات های سنگین اعمال می شود..............
در نوع دوم البته وابستگی فرد به جامعه بیشتر و یکپارچگی اجتماعی کاهش پیدا می کند .در حقیقت یکپارچگی
نظام از طریق تقسیم کار بالا می رود.
اگر نظرات دورکیم را بپذیریم حرف های شما در مورد وابستگی بیشتر فرد به سیستم های اجتماعی درست می
باشد ولی در مورد فردیت به نتیجه ای ضد حرف شما خواهیم رسید.
فردریش ویلهلم نیچه -
سارا - 03-12-2016
Rationalist نوشته: حتی در میان برخی کتاب های متفرقه در تاریخ فلسفه و زندگی فیلسوفان، از او به عنوان فردی به راستی دیوانه و مهمل گو یاد شده بود.
دیوانگی همیشه هم جیز بدی نیست گاهی اوج خرد را جنون می نامند! و براستی که نیچه دیوانه بود چون دیوزده شده بود! او همچون دیوژن به دنبال ابر انسان چراغ بر دست تمام شهر را می گشت و جز دیو هیچ نمی دید! پس حق داشت که دیو زده گردد و به دیوانگی برسد!
Rationalist نوشته: سپس پس از مدتی گفتگو با برخی افراد، کتاب "چنین گفت زرتشت" را خواندم که تنها حدود ۱۰٪ آنرا فهمیدم! ولی همان ۱۰٪ برایم شامل مفاهیمی بسیار عمیق و باارزش بود.
بعدها دریافتم که حرف های نیچه را(به قول خودش) باید تجربه کرد تا فهمید. چیزی که به مرور زمان در چند ماه گذشته گاه به گاه تجربه کرده ام.
اکنون نیچه را فیلسوفی(البته اگر به راستی فیلسوف باشد!) بسیار خاص و متفاوت می دانم که برای مطالعه و درکی گسترده از فلسفه اش، می بایست با سلسله ای از مقدمات
و باریک بینی ای بسیار ویژه وارد میدان شد.
منظورتان از
باید تجربه کرد تا فهمید چیست؟ شهود ِ فلسفی؟
درباره چنین گفت زرتشت می شود هزاران ساعت حرف زد! من اینقدر شیفته ی این کتاب هستم که حتی بخش هایی از آن را چندین بار خوانده ام و از جمله کتابهایی است که زیاد به آن رجوع می کنم ! و اینکه در این کتاب جنونِ نیچه را هم عرض با جنون حلاج و مولانا دیدم و چقدر هم جملاتش شبیه به آنان هست!
فردریش ویلهلم نیچه -
Transcendence - 03-15-2016
چند جمله ای از نیچه راجع به شاعران:
شاعران آب های خود را گل آلود می سازند تا به نظر عمیق جلوه کند.
فریدریش_نیچه
چنین_گفت_زرتشت
روح شاعر در پی تماشاچی می گردد.
حتی اگر این تماشاچیان چیزی جز تعدادی گاو وحشی باشند هم اهمیتی نمی دهد.
من از شعرای قدیم و جدید خسته شده ام ؛
همه ی آن ها را بسیار سطحی و پوشالی می یابم و به دریا های کم عمق تشبیه میکنم.
آنان هرگز فکرشان به اندازه ی کافی عمق نداشته و از این رو هرگز احساسات آنان به کف دریا نرسیده است.
بهترین اندیشه های آنان را قدری خودپرستی و قدری کسالت به وجود آورده.
چنین_گفت_زرتشت
تمام خدایان ، چیزی جز تشبیه و تمثیل های فریبنده ی شاعران نیستند.
چنین_گفت_زرتشت
:e420:
فردریش ویلهلم نیچه -
Rationalist - 03-17-2016
سارا نوشته: دیوانگی همیشه هم جیز بدی نیست گاهی اوج خرد را جنون می نامند!
من عمیقا باور دارم
گاهی می نامند نیست! به راستی همین طور است.
اما واضح است که تفاوت وجود دارد میان "دیوانه" به معنای عامیانه ی آن، با جنون از اوج آگاهی و عقلانیت.
نیچه پژوهی من نیز در بستر فلسفه، در راستای پرداختن به آن جنون عقلانی می باشد.
و یا چنانچه اشاره کردید، شکل باشکوه تر آن، یعنی
فلسفی زیستن و عمل کردن دیوژن!
سارا نوشته: منظورتان از باید تجربه کرد تا فهمید چیست؟ شهود ِ فلسفی؟
من نمی دانم معنای مورد نظر شما از "شهود فلسفی" چیست. ولی منظور من همان تجربه به معنای عام کلمه بود.
سخنانی از قبیل
ستودن و به استقبال رنج ها و مشقات رفتن، خطرناک زیستن، در پی مرگ بودن در جهت ارزش یافتن برای زندگی و... سخنانی هستند که به برداشت من، شخصا باید آنها را زندگی و تجربه کرد تا بتوان درکشان نمود.