بازی : گفتگو -
Crusader - 04-12-2014
Nevermore نوشته: اینجا پرسش نخست من این است که گه تست "نه" به قرار را چگونه می توان به سلامت رد کرد؟دو اینکه اشارات جنسی را چه زمانی باید شروع کرد؟
آخرین پرسش هم اینکه به نگرتان جای امیدی هست که ادامه دهم یا بروم پی کارم؟
قطعا جای امید فراوانی وجود دارد. اما نباید در مرحلهی فرندزون با او گفتگوی جنسی کنید، شما باید نشان بدهید که شیفتهی ویژگیهای جنسی او نشدهاید، از اخلاق و افکار او تعریف بکنید. مثلا بگویید از طرز حرف زدن و بیان تو خیلی خوشم میاید و از این چرندیات خندهدار! به حرف بازیکنان آماتور توجه نکنید، اگر بگویید چه کونی داری و ... ریسک کردهاید و دختر به خیال اینکه برای سکس با او دوست هستید ممکن است شما را رها کند. اگر خودش پا پیش گذاشته یعنی شما را آلفا دیده و متمایل است از شما بیشتر بداند، این یعنی برای شما موقعیت مناسبی پیش آمده و تا میتوانید باید ذهنپردازی دختر را معطوف به ویژگیهای جذاب خود کنید. بنابراین پررو باشید اما چهارچوب جنسی دختر را در این مرحله درهم نشکنید.
این را فراموش نکنید، قانون اول دختربازی میگوید که دخترها هرگز شما را انتخاب نمیکنند، مگر اینکه شما را از «تمام» مردهای موجود در محافل دوستی و محل کار و ... سرتر ببیند. پس در محل کار شما باید با رفتاری آلفا مابانه خودتان را از مردان دیگر سرتر نشان بدهید، مراحل سنتی آلفا شدن را به طور ذهنی طی کنید: مردان دیگر باید به طور گروپی دور شما حلقه بزنند و رئیس باشید، جلف نباشید تا مردان دیگر به شما احترام بگذارند و ... اینها تماما در ذهنپردازی دختر تاثیر مستقیم دارند.
به دختر زنگ بزنید و هرگز به اساماس اکتفا نکنید، دختر باید صدای شما را به دفعات بشنود تا بیشتر و بیشتر ذهنپردازی کند. اساماس هیچ تاثیری ندارد، دخترها به طور سمعی شدیدا عاشق و شیدا میشوند. نوع بیان را هم که خودتان میدانید باید جذاب و مقتدر باشد...
در قرارهای اول بازی کینو را رعایت کنید، میتوانید از تکنیک من بهره ببرید. به او با مزاح بگویید یکی از معیارهای من برای همسرگزینی دستهای دختر میباشد، دستت را بده ببینم چطور است و دقایقی دست او را لمس کنید. به شوخی در کتف او بزنید و خلاصه به نحوی با او تماس جسمانی برقرار کنید تا تنشها زدوده شوند. سعی کنید به طور ضمنی و ناخوداگاه خودتان را در موقعیت فاعلی و فرمانده و دختر را در جایگاه مفعولی و فرمانبردار قرار بدهید، حتی در موارد کوچک باید به او دستور بدهید. مثلا اگر میخواهید تفالههای ساندویچی که در پارک خوردید را به سطل آشغال بیاندازید به او بگویید که این کار را انجام بدهد. اما در عین حال باید به او «احترام» هم بگذارید که از خطر افراط در بازی بکاهید، در کافه در را بگشایید تا اول او وارد شود و ... پس در رفتار فرمانده باشید اما در گفتار بتا و زندوست.
علاوه بر اینها پیشگزینی و اصول مهم بازی را رعایت کنید تا اولین ارتباط جنسی را از او دریافت کردید. خلاصه حواستان باشد که دختر از زیر دستانتان سُر نخورد، اینکه در محل کار با شماست یعنی موقعیت فریبگری برای شما پیش آمده و تا میتوانید باید استفاده بکنید، اینکه به شما کنجکاو است یعنی بهترین فرصت برایتان پیش آمده... از این فرصتها به نحو احسنت استفاده بکنید و نتیجه را اینجا گزارش بدهید.
بازی : گفتگو -
Russell - 04-12-2014
Nevermore نوشته: اینجا پرسش نخست من این است که گه تست "نه" به قرار را چگونه می توان به سلامت رد کرد؟دو اینکه اشارات جنسی را چه زمانی باید شروع کرد؟
شهریار جان در مورد پیشنهاد قرارت و چگونگی «نه»یِ او بیشتر توضیح میدهی؟
بازی : گفتگو -
Nevermore - 04-12-2014
امید نوشته: قطعا جای امید فراوانی وجود دارد. اما نباید در مرحلهی فرندزون با او گفتگوی جنسی کنید، شما باید نشان بدهید که شیفتهی ویژگیهای جنسی او نشدهاید، از اخلاق و افکار او تعریف بکنید. مثلا بگویید از طرز حرف زدن و بیان تو خیلی خوشم میاید و از این چرندیات خندهدار! به حرف بازیکنان آماتور توجه نکنید، اگر بگویید چه کونی داری و ... ریسک کردهاید و دختر به خیال اینکه برای سکس با او دوست هستید ممکن است شما را رها کند. اگر خودش پا پیش گذاشته یعنی شما را آلفا دیده و متمایل است از شما بیشتر بداند، این یعنی برای شما موقعیت مناسبی پیش آمده و تا میتوانید باید ذهنپردازی دختر را معطوف به ویژگیهای جذاب خود کنید. بنابراین پررو باشید اما چهارچوب جنسی دختر را در این مرحله درهم نشکنید.
این را فراموش نکنید، قانون اول دختربازی میگوید که دخترها هرگز شما را انتخاب نمیکنند، مگر اینکه شما را از «تمام» مردهای موجود در محافل دوستی و محل کار و ... سرتر ببیند. پس در محل کار شما باید با رفتاری آلفا مابانه خودتان را از مردان دیگر سرتر نشان بدهید، مراحل سنتی آلفا شدن را به طور ذهنی طی کنید: مردان دیگر باید به طور گروپی دور شما حلقه بزنند و رئیس باشید، جلف نباشید تا مردان دیگر به شما احترام بگذارند و ... اینها تماما در ذهنپردازی دختر تاثیر مستقیم دارند.
به دختر زنگ بزنید و هرگز به اساماس اکتفا نکنید، دختر باید صدای شما را به دفعات بشنود تا بیشتر و بیشتر ذهنپردازی کند. اساماس هیچ تاثیری ندارد، دخترها به طور سمعی شدیدا عاشق و شیدا میشوند. نوع بیان را هم که خودتان میدانید باید جذاب و مقتدر باشد...
در قرارهای اول بازی کینو را رعایت کنید، میتوانید از تکنیک من بهره ببرید. به او با مزاح بگویید یکی از معیارهای من برای همسرگزینی دستهای دختر میباشد، دستت را بده ببینم چطور است و دقایقی دست او را لمس کنید. به شوخی در کتف او بزنید و خلاصه به نحوی با او تماس جسمانی برقرار کنید تا تنشها زدوده شوند. سعی کنید به طور ضمنی و ناخوداگاه خودتان را در موقعیت فاعلی و فرمانده و دختر را در جایگاه مفعولی و فرمانبردار قرار بدهید، حتی در موارد کوچک باید به او دستور بدهید. مثلا اگر میخواهید تفالههای ساندویچی که در پارک خوردید را به سطل آشغال بیاندازید به او بگویید که این کار را انجام بدهد. اما در عین حال باید به او «احترام» هم بگذارید که از خطر افراط در بازی بکاهید، در کافه در را بگشایید تا اول او وارد شود و ... پس در رفتار فرمانده باشید اما در گفتار بتا و زندوست.
علاوه بر اینها پیشگزینی و اصول مهم بازی را رعایت کنید تا اولین ارتباط جنسی را از او دریافت کردید. خلاصه حواستان باشد که دختر از زیر دستانتان سُر نخورد، اینکه در محل کار با شماست یعنی موقعیت فریبگری برای شما پیش آمده و تا میتوانید باید استفاده بکنید، اینکه به شما کنجکاو است یعنی بهترین فرصت برایتان پیش آمده... از این فرصتها به نحو احسنت استفاده بکنید و نتیجه را اینجا گزارش بدهید.
امید جان، سپاس از پاسخ مفصل ات،اما من به دنبال پاسخ روشن تر و دقیق تری بودم،اینکه به طور کلی هرکس اگر با "نه" به قرار مواجه شد باید چه کند،یکی از راه هایی که به ذهن خود ام رسید،قرار اجباری بود،به این ترتیب که سر ساعت مشخص که می دانم دختر مورد نظر کجاست بروم سوار اش کنم اما این کار قدری به نظرم بتاگونه آمد.
نقل قول:شهریار جان در مورد پیشنهاد قرارت و چگونگی «نه»یِ او بیشتر توضیح میدهی؟
یک چیزی در این مایه ها:
من:امروز خیلی هوس قلیون کردم،نمی خوای یه قلیون منو مهمون کنی؟
دختر:من مهمونت کنم؟چه پررویی تو.
من:پس چی؟نکنه توقع داشتی من مهمونت کنم؟ساعت چند میای دنبالم؟
دختر:امروز و این هفته اینقدر کارای دانشگاه ریخته سرم که نگو،پدرم داره در میاد،اصن وقت نمی کنم برم بیرون.
.
.
.
دوبار چنین حالتی پیش آمد.:e108:
بازی : گفتگو -
Dariush - 04-14-2014
امید نوشته: اکنون مایلم بدانم که شروع لایت و آرام شما چه میزانی از موفقیت و مخ زنی را برایتان به ارمغان آورده است؟
خب من فعلا بازی را بیشتر روی دختران و زنانِ دور و برِ خودم امتحان میکنم؛ نه در خیابان و پارک، هنوز برای اینها زود است. در این حالت بازی برایم ارمغانهایی داشته که برای خودم هم گاهی تعجببرانگیز هستند! در یک مورد من توانستم با دختری قرار داشته باشم که تقریبا برایش نامرئی بودم (او هم تقریبا همینطور بود البته!)؛ البته بعد از اینکه با دو دخترِ دیگر روابط حسنه برقرار کردم. کاری که برای مرئی شدن کردم اینطور بود که به جای آنکه مستقیما نگاهِ او را به خودم جلب کنم نگاهِ اطرافیاناش را جلب کردم. ما هفتهای دوس سه روز در محیطی که حدود 20 نفر حضور دارند با هم هستیم و کار میکنیم. من کاری کردم که دوستانِ (پسر و دختر) او که مرا بیشتر میشناختند توجه بیشتری به من داشته باشند و آن را معمولا با شایع کردنِ دروغهایی شاخدار انجام میدادم. مثلا برای چند هفتهای که نبودم شایع کردم که قرار است بروم تورِ اروپایی! من میدانستم رد کردنِ آن صدمهی چندانی به من نمیزند، همین که تصوراتِ او در این چند هفته به من کمک میکردند کافی بود. البته من هرگز ان دروغ را رد هم نکردم، از این بابت که به آن نیاز داشتم.
من یک چیز فهمیدم و آن اینکه بعد از یک هفته کار کردن روی این پروژه کاملا در آن غرق شده بودم؛ تمامِ کنشها و واکنشهای من در آن محیط به این پروژه وابستگی پیدا کرده بودند، همه جا به آن فکر میکردم و جزئیترین حرکاتِ دخترِ مربوطه را کاملا دقیق و هوشیارانه زیر نظر داشتم! گویی شترنگ بازی میکردم و نه تنها دختر را زیر نظر داشتم تمامِ رقبایم در آنجا نیز از چشمانِ من دور نبودند. بار دیگر به قدرت رانههایم ایمان آوردم. تمامِ کارهایم طبقِ الگوریتمهایی ناخودآگاه ارزشیابی و شبیهسازی ذهنی میشدند، در تندایی که قبلا کمتر تجربهاش کرده بودم. اینها البته وابستگی تام به روش من (بازی) نداشتند بلکه به هدفم مربوط بودند، من به چیزی فکر میکردم که باید آن را تا آخر ادامه میدادم و آن آزمایش کردنِ بازی در عمل بود و بررسی نتایجاش بود.
خودنمایی عینی بیشک فازِ بعدی بود. باید بیشتر جلویش میبودم و او مرا بیشتر میدید! وقتِ نهار و وقتِ رفتن بهترین وقتها برای اینکار بودند. سعی میکردم جلوی او بیشتر با دختران لاس بزنم و آنها را بخندانم! کارِ خیلی سختی برای من بود، شاید یکی از سختترین کارهایی که تاکنون کردهام. اما داشتم موفق میشدم، چون او کم کم به جمعِ ما ملحق شد. اوائل ساکت بود و فقط میخندید یا خیلی محتاطانه جملهای میگفت. گهتستهایش از همان دورِ هم بودنها آعاز شد. یکی دوتا از گهتستها را بسیار بد پاسخ دادم، چنانکه ناامید شدم از اینکه بتوانم بدستاش بیاورم. اما خوشبختانه اینطور نشد.
یک پرانتز: بتای درونام مرا رسما داشت میگائید! شاید صدها بار خواستم بیخیالِ این بازیها شوم، شبهای زیادی با عذابوجدان از دروغهایم خوابیدم، بارها حالم از خودم بهم خورد، خلاصه اینکه داشتم خفه میشدم، گویی سرطان روان گرفته بودم؛ اما کافی بود او یکبار از جلوی اتاقِ من رد شود و بوی تناش به مشامام برسد، همهی آن درگیریهای درونی برباد میرفتند، همچون نرّه اسبی در دشتها و چمنزارهای پهناور بهاری بودم که بوی مادیان چنان از خود بیخودم میکند که میتوانستم کیلومترها دنبالاش بدوم! گویی درونم یک جانور بیدار شده بود؛ من قبلا هرگز اینطور نبودم! من قبلا هرگز چند ساعتِ متمادی به فکرِ یک دختر نبودم!ذهن و فکرم در اختیارِ خودم نبودند. من هورمونها را درونِ رگهایم حس میکردم. میخواستم هرجور شده به هدفم برسم، اینبار اما هدفِ نخستینِ من فراموشم شده بود و فقط میخواستم او را به چنگ آورم.
Passions!
Passions!
Passions!
من داریوشی را تجربه میکردم که قبلا هرگز نبودم. من یک جانور شده بودم! نمیخواستم همیشه اینطور باشم، ولی نمیتوانستم دختر را رها کنم. چند باری که او در محلِ کار نبود همچون دیوانهها شده بودم ، گویی خورهی شهوت دارد مرا از درون میخورد. راستاش من نمیتوانم اینطور باشم؛ این منای نیست که بتوانم به آن افتخار کنم، بازی با خردِ من سازگار نیست. بعید است که من هرگز بازیکن شوم ولی برنامه دارم که حداقل تا دو سال هرجور که شده بازی را ادامه دهم.
نگاههای او از دور را میدیدم؛تا همین جا من به دستاورد بزرگی رسیده بودم: من دیگر نه تنها برای او نامرئی نبودم که توسطِ او دنبال میشدم. اما میدانستم که هنوز برای پیشنهاد دادن زود است. حداقل یکبار گپ و گفتِ خودمانی و خصوصی لازم بود. من باید تمامِ سخنانِ او را میفهمیدم. شاید صدها سوژه برای گفتگو با او را تحلیل کردم و انواعِ گوناگونِ سناریوها را در ذهنم شبیهسازی میکردم. تا اینکه بالاخره فرصت دست داد و من توانستم با شروع کردن در مورد همکاری که مدتی بود که ناپیدا بود با او یک ساعتی گفتگو کنم. دختر سختی بود واقعا، خیلی مراقبِ حرفهایش بود و تا آنجا که میتوانست حینِ حرف زدن به من نگاه نمیکرد. به هیچ وجه امکان نداشت بتوانم در آن شرایط کینو را به کار ببرم. چون نمیخواستم به گوشاش برسد که من در حالِ تحقیق در موردش هستم، با کسی در موردش حرف نمیزدم و اطلاعاتِ خیلی کمی از او داشتم؛ اما الان وقتاش بود که بفهمد من دنبالش هستم، شمارهاش را از جایی گیر آوردم و پیام دادم:
من:سلام، شب بخیر، اگه گفتی من کیام؟
دختر: سلام، می دونم!
من:واقعا؟ کی هستم؟
دختر:داریوش!
رسما شاخ درآوردم. امکان نداشت! من داشتم خیلی زیرکانه او را دنبال میکردم! دو حالت داشت:
یا او شماره مرا داشت
یا اینکه واقعا فهمیده بود که من دنبالش هستم!
با توجه به اینکه او دختر باهوش و زیرکی بود، موردِ دوم کاملا محتمل بود! برای اینکه مطمئن شوم:
من:شمارهی منو داشتی؟
دختر:نه!
من: دروغ نگو!
دختر: دروغ چیه؟ شمارهی تورو میخام چیکار آخه؟
من: پس از کجا فهمیدی که منم؟
دختر: فهمیدم دیگه!
من: آخه همچین چیزی خیلی بعیده!
دختر: بعیده واسه اینکه تو هنوز ما دخترا رو نشناختی:)
من واقعا نمیتوانستم بفهمم! امکان نداشت او از پروژهی من باخبر شود. فهمیدنِ او شبیه به درکِ حرفهاییست که پشتِ نگاهِ مردیست که از دویست متری میگذرد و نیمنگاهی میاندازد و میرود. شبیه به پیدا کردن ردِ پای یک اردک روی رودخانه بود! ترجیح دادم در این مورد چیزِ دیگری به او نگویم، چون به نظرم رسید این که خودش از اول همه چیز را فهمیده ، بیشتر به نفعم است. پیشنهادِ قرار دادم، رد کرد! بدونِ اینکه علتاش را بپرسم گفتم هرجور راحتی. با اینکه حسِ بدی داشتم و نمیتواسنتم راحت باشم، اما میدانستم این پایانِ ما نیست. حدسم درست بود: فردای آن شب، خودش به اتاقم آمد و گفت:
میدونی چرا پیشنهادتو رد کردم؟
من سعی میکردم تا میتوانم به او سگمحلی کنم:
به خودت مربوطه، دلیلی نداره من بدونم.
خب حالا، لوس نشو دیگه!
لوس چیه بابا، حتما فکر کردی خیلی واسم مهمه که بدونم چرا پیشنهادمو رد کردی؟
نیست؟
هه...
از اتاقم رفت. چند دقیقه بعد پیام دادم:
میخای فردا تو کافیشاپِ پایینِ خیابون بگی چرا ردم کردی؟
ساعتِ چند؟
بعد از کار دیگه.
اوکی:)
فردا در موردِ همه چیز حرف زدیم غیر از دلیلِ رد کردناش، اصلا فراموشمان شده بود! قرار خوبی بود و جز شلوغی کافیشاپِ مربوطه هیچ مشکلی پیش نیامد.
من چندین جا را برای آنکه رعایتِ برخی مواردِ امنیتی عوض کردهام اما کلیتِ آن همین بود! من در این مورد بعدا بیشتر خواهم نوشت. از این تجربه چند نکتهی مهم قابلِ استخراج است که فردا در جستارِ بازی:آموزش قرار خواهم داد. نظر دوستان چیست؟ من هنوز تماسِ فیزیکی با او نداشتهام، به نظرم زود است، اینطورنیست؟
بازی : گفتگو -
izabel - 04-14-2014
به نظر شما دوستان این جمله چقدر درسته؟
وجود فرد به اصطلاح دخترباز فاقد معرفت و انسانیت هست.
بازی : گفتگو -
Anarchy - 04-14-2014
@
Dariush
خوشمان آمد ! از این جهت که این بازی صرفا برات بازی نبوده و احساس هم توش بود ... حالا نه صرفا جنبه رمانتیک !! در حالی سایر دوستان بازیکن ، بدون احساس وارد بازی میشن ...
بازی : گفتگو -
بانو گشسب - 04-15-2014
Dariush نوشته: من واقعا نمیتوانستم بفهمم! امکان نداشت او از پروژهی من باخبر شود. فهمیدنِ او شبیه به درکِ حرفهاییست که پشتِ نگاهِ مردیست که از دویست متری میگذرد و نیمنگاهی میاندازد و میرود. شبیه به پیدا کردن ردِ پای یک اردک روی رودخانه بود! ترجیح دادم در این مورد چیزِ دیگری به او نگویم، چون به نظرم رسید این که خودش از اول همه چیز را فهمیده ، بیشتر به نفعم است.
معلوم شد که باهوش نگم حداقل با دختر خنگی روبرو نیستی.
Dariush نوشته: من هنوز تماسِ فیزیکی با او نداشتهام، به نظرم زود است، اینطورنیست؟
نه زوده بابا جان!! ابن قرارها و رفت و آمدها باید بیشتر بشه تا هم بیشتر شیفته ات بشه و هم اعتمادش بیشتر. بعد از این قرار به نظرم کمی کم محلی کن. حداقل چند روزی پیگیرش نباش و بگذار او مشتاق تو بشه و سراغت بیاد. جوری وانمود کن که انگار اتفاقی نیفتاده و انگار از ذهنت همه چیز پاک شده.
بازی : گفتگو -
Crusader - 04-15-2014
Dariush نوشته: خب من فعلا بازی را بیشتر روی دختران و زنانِ دور و برِ خودم امتحان میکنم؛ نه در خیابان و پارک، هنوز برای اینها زود است.
اگر شما دوستان مایل بودید من بازی را به زوری وارد فاز خیابانی میکنم و هر روز روی ده دختر تصادفی کار میکنیم تا عیار بازی را به جلقیهای منتقد در عمل نشان بدهیم. اما داریوش گرامی به نظرتان چرا وقتی که شما برای دختر نامرئی بودید او هم برای شما چنین بود؟ چرا زنان برای بتاهای نازکصدا در محل کار و درس و ... نامرئی هستند؟ برای اینکه در عمق ذهنشان میدانند شانسی برای رسیدن به سوراخ ندارند، هیچ شانسی. این است که سر به زیر میشوند و دختر را نگاه نمیکنند! سربهزیری؟ بله، سربهزیری به بدترین وجه من الجوه بتاست! شما حتی وقتی با دختر ارتباط چشمی استواری برقرار میکنید پس از گسستن ارتباط نباید به پایین نگاه کنید! باید اطراف یا بالا را ببینید، پایین نگاه کردن و سربه زیر بودن نماد مطیع بودن است. من بارها در قهوهخانه میبینم که تازهواردها قلیان را پایین دود میکنند و لات و لوتها با اعتماد به نفس فراوان دود را به سمت اطراف یا بالا میدهند، بله شما باید به اینها توجه کنید. چون کوچکترین رفتار شما که شاید هرگز خودآگاهانه نباشید میتواند ذهنپردازی دختر را دگرگون کند. من در خیابان کنار دخترها سروی میکنم، دود سیگارم را بالا میدهم، در حین رد شدن از خیابان دستش را گرفته و او را به کنار خودم میکشانم و به طور ضمنی از او «محافظت» میکنم!
مورد شما کاملا قابل درک است، ما حیوانات نر وقتی بوی ماده را استشمام میکنیم مثل نره اسبان دشت و صحرا برای رسیدن به مادهها از انسانیت بیخود میشویم. اگر با خودمان صادق باشیم و بتای درون را در معرض نمایش بگذاریم بدترین تاکتیک ممکنه را به کار بردهایم. من مردان فراوانی را دیدهام که برای بدست آوردن دختر صادق بودند و با ابراز نامشروط عواطف خود برای همیشه دختر را فراری دادند. اما سگمحلی بخش کوچکی از ماجراست که در مرحلهی فرندزون میباید استاندارد آن را رعایت بکنید. بخش عمدهی ماجرا بالا رفتن از پلکان سنتی آلفابودگی در ذهن دختر است. همین که شما توجه دختران دیگر را معطوف میکنید و خودتان را تثبیت شده مینمایانید یعنی موفق بودهاید. اگر در قرارهای اول کینو نکردید مهم نیست، چون دختر اکنون به شما کنجکاو است و این یعنی فرصتهای مناسبی در آینده برایتان موجود است. اما در مورد قرار گذاشتن گویا دوستان کمی با این مهم دست و پنجه نرم میکنند! قرار گذاشتن و نمایش اقتدار شما در محیط بیرون اتفاقا مهمترین قسمت ماجراست! دخترها معمولا در این باره طفره میروند، باید طوری اعتماد و اشتیاق او را جلب بکنید. هرگز به اساماس کفایت نکنید، شما میتوانید به طور سمعی نبض بازی را در اختیار بگیرید. آخر شب به او زنگ بزنید و حتی برای چند دقیقه هم که شده حتما با او حرف بزنید. یک شب در میان یا هرشب این کار را بکنید، سعی کنید قانون سه به یک را پس از دریافت ارتباط جنسی رعایت کنید، در مرحلهی فرندزون شما علاوه بر اینکه خودتان را «بیتفاوت» نشان میدهد اما باید کمی هم «گیر» بدهید تا دل او را به دست آورید. من برای این کار طوری به دختر میفهمانم که آلترناتیوهای بیشماری برای دوستی دارم اما فعلا روی وی زوم کردهام و مایلم از او بیشتر بدانم. بعد از اینکه دل او را به دست آوردم کمتر و کمتر گیر میدهم.
من اما عملکرد شما را تا به اینجا مثبت ارزیابی میکنم، آثار موفقیت شما در مرحلهی اول مشهود بود. اما باید بگویم مرحلهی فرندزون به باریکی مویی بسته است، میباید مراقب تلهگذاریهای دختر باشید تا مسیر پیش رو را با سلامتی طی کنید و به «غول آخر» برسید. پس حتما این تاپیک را فراموش نکنید، هرگاه به دستانداز رسیدید بیایید اینجا تا با یکدیگر مشاورت کنیم. بعد از این نکات مهمی که از این پروژه استخراج کردید را در جستار بازی: آموزش قرار بدهید تا به دلخواه استفاده کنیم. ولی همواره مراقب فریادهای خروشان بتای درون باشید، وجدانتان را در توالت بیفکنید و سیفون را بکشید. مردان در تمام روابط ممکنه با دخترها بازنده هستند و مونث همیشه در موضع قدرت قرار دارد، پس دلسوزی نکنید. وضعیت جنسی هوموساپینزهای نر وخیمتر از پستانداران دیگر است، ما برای به دست آورن ماده نه تنها با رقبای دیگر مبارزه میکنیم، بلکه تا آخرین ثانیه در موضع نکبت قرار داریم. برای بدست آوردن و داشتن دختر باید پول خرج کنیم، از او صیانت بکنیم، امنیت جانی و اجتماعی و اقتصادی و ... را برای او تامین کنیم تا دختر به نحوی حق نانوشتهی خود را از ما «مطالبه» کند! اما ما به این معرکه فیصله میدهیم، و از طریق قوانین بازی موضع قدرت را بدست میاوریم.
[ATTACH=CONFIG]3941[/ATTACH]
بازی : گفتگو -
Crusader - 04-15-2014
izabel نوشته: به نظر شما دوستان این جمله چقدر درسته؟
وجود فرد به اصطلاح دخترباز فاقد معرفت و انسانیت هست.
نه درست نیست. اینکه ما دخترهای بیشماری را میخواهیم به این معنا نیست که فاقد انسانیت هستیم. این مسئله فقط استراتژی جنسی اجداد ما برای گسترش ژنوم خودشان بوده که به ما هم رسیده است. یعنی استفادهی حداکثری از تمام تخمکهای یک جمعیت.
بانو گشسب نوشته: نه زوده بابا جان!! ابن قرارها و رفت و آمدها باید بیشتر بشه تا هم بیشتر شیفته ات بشه و هم اعتمادش بیشتر. بعد از این قرار به نظرم کمی کم محلی کن. حداقل چند روزی پیگیرش نباش و بگذار او مشتاق تو بشه و سراغت بیاد. جوری وانمود کن که انگار اتفاقی نیفتاده و انگار از ذهنت همه چیز پاک شده.
آفرین بانو.
برای راهنماییهایی مربوطه یادمان باشد از تجربیات شما هم کمک بگیریم.
بازی : گفتگو -
بانو گشسب - 04-15-2014
امید نوشته: آفرین بانو.
برای راهنماییهایی مربوطه یادمان باشد از تجربیات شما هم کمک بگیریم.
من در خدمتم؛ اتفاقا امروز داشتم فکر میکردم چه خوب میشد اگه میتونستم از اطرافیانم به یکی کمک کنم تا مرد آلفا بشه...
fun خوبی بود!