کافه دومگو -
Rationalist - 10-07-2014
Russell نوشته: این بسیار خواستنیست، ولی ممکن بنظر نمیرسد. مشکل اصلی اینست که، البته تا آنجا که من فهمیدهام، جامعهیِ غرب با همهیِ حرف و حدیثها نابخردیهایِ خود را دارد، اینست که باید عطای زندگی در جامعه را به لقایش ببخشیم. چیزی که شدنی بنظر نمیرسد
اینکه در منطقه ای خارج از شهر و اجتماع در خانه ای سکونت کنید و تنها در راستای زیستن خردگرایانه ی خود، با اجتماع ارتباط داشته باشید؛ چرا شدنی نیست؟!
نقل قول:و بنظر من باید جامعهای هرچند کوچک از انسانهای باشند تا با دلبستگی به آنها نیازهای روانیمان را تامین کنیم.
این هم جوک جالبی بود!
با از میان برداشتن نیازهای عاطفی، جنسی و... است که تازه می توان آزادانه طعم و معنای راستینِ احساساتی چون عشق و رابطه ی عاطفی را چشید!
"نیاز" نمی تواند برای ما لذتی راستین فراهم کند، زیرا تنها در پی ارضایِ لحظه ای و کور خودش است. و این همان محدوده ی عملکرد ژن هاست که محدوده ی درک و فهم فرگشت گرایان را نیز تشکیل داده است!
کافه دومگو -
Anarchy - 10-08-2014
Rationalist نوشته: فرصت و زمان زیستن اندک است و نمی توان آن را با پرداختن به موضوعات بیهوده هدر داد. از این رو باید با بینشی دقیق و عمیق به مهند ترین و اساسی ترین مسایل پرداخت. برای نمونه یک فیلسوف نمی نشیند تمامی ادیان را مطالعه کند و یا خود را پرسش هایی اشتباه، روزمره و بی انتها مشغول سازد. بلکه دغدغه اش پرسیدن پرسش هایی درست و پرداختن به پرسش هایی اساسی است.
معیار من هم در گفتمان منطق و خرد است؛ نه حالت نوستالژیکی و نوعی حس مسوولیت
شما این فرصت کوتاه عمر رو میخواید چیکار کنید ؟ در پیله فکری خودتون سیر کنید و بعدشم به سلامتی برگردید به آغوش مادر طبیعت ؟ برای من ، نقد اسلام یه حرکت واقع گرایانه است اما فلسفه صرف ، دست و پا زدن در اوهام خود برتر بینی !!
Rationalist نوشته: خودتان را از این جامعه ی واپسمانده رها کنید و برای خودتان زندگی کنید.
اگر بنا به رسیدن به چنین نتایجی هست ، همون زندگی گوسفندی که تازه یه درجه بالاتر از خردگرایی محضه ...
کافه دومگو -
Russell - 10-08-2014
Rationalist نوشته: اینکه در منطقه ای خارج از شهر و اجتماع در خانه ای سکونت کنید و تنها در راستای زیستن خردگرایانه ی خود، با اجتماع ارتباط داشته باشید؛ چرا شدنی نیست؟!
اابته ارتباط خوب یا بد باشه در این روزها نمیشود قطعش کرد. امروزه دیگر جای بکر در جنگلهایِ آمازون هم سخت پیدا میشود. ولی تلاش حداکثری برای فاصله گرفتن از جامعه بنظرم نیاز به تکنیکهایِ ذهنی خاصی داشته باشد(حداقلش). در جایی که من ایستادهام که برایم قابل تصور نیست.
Rationalist نوشته: این هم جوک جالبی بود!
با از میان برداشتن نیازهای عاطفی، جنسی و... است که تازه می توان آزادانه طعم و معنای راستینِ احساساتی چون عشق و رابطه ی عاطفی را چشید!
"نیاز" نمی تواند برای ما لذتی راستین فراهم کند، زیرا تنها در پی ارضایِ لحظه ای و کور خودش است. و این همان محدوده ی عملکرد ژن هاست که محدوده ی درک و فهم فرگشت گرایان را نیز تشکیل داده است!
من حقیقتا در اینباره علاقمندم و دوست دارم دربارهیِ آن بیشتر بدانم (اگر منبعی باشد). درک من، براساس آنچه تا کنون خواندهام و شنیدهام ، این بوده که اینها در هر صورت نیاز هستند و فقط در مراتب بالاتری از هرم قرار دارند. البته انتخاب بیشتر در لذتبخشتر کردن زندگی موثرست، ولی همچنان اساس همهیِ اینها بر نیاز استوار هستند.
کافه دومگو -
Rationalist - 10-09-2014
Anarchy نوشته: شما این فرصت کوتاه عمر رو میخواید چیکار کنید ؟ در پیله فکری خودتون سیر کنید و بعدشم به سلامتی برگردید به آغوش مادر طبیعت ؟ برای من ، نقد اسلام یه حرکت واقع گرایانه است اما فلسفه صرف ، دست و پا زدن در اوهام خود برتر بینی !!
می خواهم درک عمیق تری از ماهیت "فربود" بیابم...ارزش دانستن و چگونگی تشخیص آن را از توهم فراگیرم....منطق و تفکر منطقی را وسیع تر درک کنم... چیستی و کاربرد ریاضیات را، اعتبار و ماهیت علوم تجربی را. به تاریکی مرگ لبخندی بزنم تا اینکه برای زندگی معنا و فرنودی درخور بیابم! در زیستن مطلوب خود جایگاه "فرد" و "اجتماع" را تبیین نموده و یک نظام اخلاقی منسجم بنا کنم...
به تکاملِ متد و روش پژوهشی منسجم و یکپارچه کننده در فلسفه، منطق و ریاضیات با دانش های تجربی بپردازم...جهان هستی را توضیح دهم و تبیین نمایم... از نیاز های حیوانی و غریزی رها شوم؛ بر خویشتن خویش چیره شوم،قوای ذهنی منسجم، روحیه ای شاداب و جسمی ورزیده داشته باشم... با انسان ها،حیوانات و گیاهان ارتباطی آگاهانه و تعاملی معنادار بر اساس سیستم اخلاقی مورد نظرم داشته باشم... شغلی هم راستای جهانبینی خود، ثروتی مطلوب با هدفی آگاهانه و لذت هایی دایمی و گسترده تر را تجربه کنم...
تا اینکه دلیلی برای مردن بیابم و یا برای زیستن بیشتر و چگونه زیستن خود همچنان در تکاپو باشم.
از این رو، شک دارم این سخن شما را بتوان ابطالی بر زیستن خردگرایانه تلقی کرد!
Anarchy نوشته: اگر بنا به رسیدن به چنین نتایجی هست ، همون زندگی گوسفندی که تازه یه درجه بالاتر از خردگرایی محضه ...
کافه دومگو -
bilche - 10-09-2014
دوستان دلم را شکستید
من دوست دارم یک ایدئولوژی داشته باشم . من را با خرد گرایی و تجربه گرایی و یا احیانن فرد گرایی و اگر چیز بهتری هست آشنا کنید . لینک مطالعه میخواهم .
لینکی که از ابتدا عقل و خرد و .... را تعریف کند .
من در مقابل اطلاعات کامل شما چیری نمیدانم
کافه دومگو -
Rationalist - 10-09-2014
Russell نوشته: اابته ارتباط خوب یا بد باشه در این روزها نمیشود قطعش کرد. امروزه دیگر جای بکر در جنگلهایِ آمازون هم سخت پیدا میشود. ولی تلاش حداکثری برای فاصله گرفتن از جامعه بنظرم نیاز به تکنیکهایِ ذهنی خاصی داشته باشد(حداقلش). در جایی که من ایستادهام که برایم قابل تصور نیست.
این چه حرفیست؟! یعنی به نظرتان همه ی خشکی های قابل سکونتِ کره زمین مملو از شهر ها هستند؟!
کافه دومگو -
Rationalist - 10-09-2014
bilche نوشته: دوستان دلم را شکستید من دوست دارم یک ایدئولوژی داشته باشم . من را با خرد گرایی و تجربه گرایی و یا احیانن فرد گرایی و اگر چیز بهتری هست آشنا کنید . لینک مطالعه میخواهم . لینکی که از ابتدا عقل و خرد و .... را تعریف کند . من در مقابل اطلاعات کامل شما چیری نمیدانم
شما خانم هستید؟ یا آقا؟!
کافه دومگو -
Russell - 10-09-2014
Rationalist نوشته: این چه حرفیست؟! یعنی به نظرتان همه ی خشکی های قابل سکونتِ کره زمین مملو از شهر ها هستند؟!
نه، من برای مثال بحث آمازون را مطرح کردم. منظور اینست که حفظ فردیت در این زمانه بسیار سخت شده و هر روز هم عرصه بر آن تنگتر میشود و فرار از آن برای طولانی مدت راهکار مناسبی بنظر نمیرسد.
کافه دومگو -
bilche - 10-09-2014
آقا:e057:
کافه دومگو -
Rationalist - 10-09-2014
Russell نوشته: نه، من برای مثال بحث آمازون را مطرح کردم. منظور اینست که حفظ فردیت در این زمانه بسیار سخت شده و هر روز هم عرصه بر آن تنگتر میشود و فرار از آن برای طولانی مدت راهکار مناسبی بنظر نمیرسد.
درست است که امروزه حفظ فردیت سخت تر شده؛ اما با کوشش،افزایش توانایی ها و عملکردهای سنجیده و خردمندانه، می توان فردیت خود را از جامعه بیشتر مصون داشت.
حفظ فردیت و زیستن فردگرایانه در برابر جامعه امری نسبیست و منطقی نمی نماید به طور سیاه یا سفید به موضوع بنگریم. از این رو ما می توانیم برای فردیت بیشتر و رفتارهای فردگرایانه همواره تلاش کنیم؛ گرچه جامعه نیز ما را در برگرفته باشد.
برای نمونه: من جهت جدایی بیشتر از جامعه، پروژه های کاری خود را به خانه یا کافه ای که محیطش برایم مطلوب است می برم...به سادگی به انسان ها "نه" می گویم...و اگر مجبور باشم(آن هم برای خردگرایی و هدفی بلند مدت) در اجتماع حضور یابم، چنان در دنیای شخصی خود سیر می کنم که گویا تنها جسمم در آن جمع حضور دارد.
همچنین در تلاشم تا در آینده ای نزدیک، به خارج از شهر و در خانه ای در میان باغی زیبا و ساکت اقامت گزینم.