پاتوق شب نشینی -
mamad1 - 12-14-2012
Alice نوشته: چیکار کرده ؟
خنجر زدن از پشت
فکر کن من با یه بابایی رفتم بیرون
ایشون میدونسته رفته به خونواده اون بابا گفته
یه همچین چیزی
پاتوق شب نشینی -
Alice - 12-14-2012
mamad1 نوشته: خنجر زدن از پشت
فکر کن من با یه بابایی رفتم بیرون
ایشون میدونسته رفته به خونواده اون بابا گفته
یه همچین چیزی
خب اون بابا دختر بوده
؟
چه دوستان خاله زنکی داری
؛ ما از این
چیزها نداریمــــ...
!
--
وضعیتت را به غمگین دگرانده ای خنده دار شدی
!
روی هم رفته خیلی جوکی ممد
؛
پاتوق شب نشینی -
mamad1 - 12-14-2012
Alice نوشته: خب اون بابا دختر بوده ؟
چه دوستان خاله زنکی داری ؛ ما از این
چیزها نداریمــــ... !
--
وضعیتت را به غمگین دگرانده ای خنده دار شدی !
روی هم رفته خیلی جوکی ممد ؛
اره من ادم جوکی هستم
اره دختر بوده
اره دوستان .... می دارم
اره وضعیتمو به غمگین دگرانده ام
پاتوق شب نشینی -
nirvana - 12-14-2012
mamad1 نوشته: اره من ادم جوکی هستماره دختر بودهاره دوستان .... می دارماره وضعیتمو به غمگین دگرانده ام
:))))لابدفکرکرده بش مدال میدننترس بابای دختره فوقش دوتابادمجون زیرچشمات میکاره کاری نداره بات:))
پاتوق شب نشینی -
mamad1 - 12-14-2012
nirvana نوشته: :))))لابدفکرکرده بش مدال میدننترس بابای دختره فوقش دوتابادمجون زیرچشمات میکاره کاری نداره بات:))
اینها مهم نیست اصلا
وقتی این ماجرا رو فهمیدم شوکه شدم
که چه چیزی باعث شده اون دوستم همچین کاری رو بکنه
ما نونو نمک همو خورده بودیم
اختلافی نداشتیم
دشمنی نداشتیم
یک احتمالی که میدم شاید به خاطر حسودی بوده
و الا هیچ دلیل منطقییی نمیتونم پیدا کنم واسه این ماجرا
پاتوق شب نشینی -
nirvana - 12-14-2012
بیخیال بابابخند :))
پاتوق شب نشینی -
mamad1 - 12-15-2012
چه طورید دوستان؟
یک شب دیگه گذشت
پاتوق شب نشینی -
nirvana - 12-15-2012
بریدجلوی ماشین بشینیدبعدوسط راه بفهمید دست راننده زیرباسنتون بوده چه عکس العملی نشون میدید؟:-|
پاتوق شب نشینی -
iranbanoo - 12-15-2012
عذر خواهی میکنم دستشونو بر میگردونم:)
پاتوق شب نشینی -
nirvana - 12-15-2012
وقتی سوارمیشدم هم داشتم باموبایل حرف میزدم وهم موقع بازکردن در ،در روکوبوندم به ماشینی که پارک بود درحال عذرخواهی ازاون هم بودم ونشستم وسط راه دیدم دستشوالبته به اندازه 4انگشت از زیرباسنم موزیانه بیرون کشیدومن تا اون موقع نفهمیدم وبا اینکه خیلی بم فشاراومده بودفقط سکوت کردم و نیمه راه پیاده شدم