پاتوق شب نشینی -
Mehrbod - 09-07-2015
سارا نوشته: برای خودتان خوب سفسطه بهم می بافید:))
شعر را باید از اول تا آخر ش را خواند و کلِ شعر را در نظر گرفت!! شعر خواندنتان مرا یادِ قرآن خواندتان می اندازد!!
=>
نقل قول: من خودم را دوست دارم ولی نه همه ی خودم را :)
همینجور که این را گشودید, بکوشید خدا را هم از آن یکی بند وابرهانید!
سارا نوشته: راستی بنظرتان ما الان با هم چت نمی کنیم؟؟ اینجا را شما تبدیل به یک چت روم کرده اید:)))
سارای بیچارهیِ ناز که از سوی
همه اینجا کوچک شده و بد
دیده اکنون میکوشد گناه چتروم شدن را به گردن مهربد بیاندازد.
در کنار خودسری, یک خرده پُردلی هم بایستی به شما آموخت از این بُزدلی در بیایید ..!
--
دیگر اینکه بیمی نداشته باشید, این سخنگاه چنان وضع بدخیمی دارد که خوانندگان و بازدیدکنندگان ناشناسش از اینکه روزی یک دانه پست
هم اینجا بخورد گرچه شبنشینی بسیار شاد میشوند و احساس میکنند
یک کاری دارند میکنند, گرچه خوانندهیِ ناشناس بودن باشد.
پاتوق شب نشینی -
سارا - 09-07-2015
Mehrbod نوشته:
من هم میدانستم که شما خواه ناخواه خواهید نوشت خواستم کمی خودسری بیاموزیم بساکه از این بنده بنده در بیایید.
--
اکنون این پرسش بجا میماند که آیا شما هم میدانستید که من میخواهم به شما خودسری بیاموزانم یا نه ...
ممنون از لطفتان ولی بنده در زمینه ی خودسری PhD دارم:))
باید به من راه و رسم بندگی را آموخت !
می دانستم که دوست دارید اذیتم کنید که و نه بگویید تا نافرمانی کنم:)) خب الان بهترین زمان برای اخراجم هست دیگر مدیران هم راضیند دیگر معطل چه هستید؟
پاتوق شب نشینی -
سارا - 09-07-2015
Mehrbod نوشته: =>
همینجور که این را گشودید, بکوشید خدا را هم از آن یکی بند وابرهانید!
راستش نمی دانم چطور منظورم را بیان کنم. فقط می توان بگویم که قیاسی که شما انجام داده اید قیاس مع الفارق است!
تو در آیینه ها خودخواه ِ من هستی که من هستی
مرا انکار کن در خویش تصویر تماشایی
مرا انکار کن چون اختیاری نیست یاری نیست
اگر خاموشترم از تو دلیلش چیست تنهایی
Mehrbod نوشته: سارای بیچارهیِ ناز که از سوی همه اینجا کوچک شده و بد
دیده اکنون میکوشد گناه چتروم شدن را به گردن مهربد بیاندازد.
در کنار خودسری, یک خرده پُردلی هم بایستی به شما آموخت از این بُزدلی در بیایید ..!
--
دیگر اینکه بیمی نداشته باشید, این سخنگاه چنان وضع بدخیمی دارد که خوانندگان و بازدیدکنندگان ناشناسش از اینکه روزی یک دانه پست
هم اینجا بخورد گرچه شبنشینی بسیار شاد میشوند و احساس میکنند یک کاری دارند میکنند, گرچه خوانندهیِ ناشناس بودن باشد.
نه بخدا منظورم این نبود ! گناهش با من :)) بنده چه در نهان و عیان باید اینجا جوابگو باشم بابت کارهایی که نکرده ام :)))
در ضمن بنده بزدل نیستم!
چرا که بقول ابولحسن خرقانی:
خردمند با خداوند ناباک است زیرا که وی بی باک است
و هر آنکس که وی نا باک بُوَد بی باکان را دوست می دارد!
جناب مهربد چرا اینقر مرا مسخره می کنید
(؟ بنده نه بزدلم و نه هر آنچه که شما فکر می کنید!!
پاتوق شب نشینی -
Mehrbod - 09-07-2015
سارا نوشته: می دانستم که دوست دارید اذیتم کنید که و نه بگویید تا نافرمانی کنم:))
چه خوب! من همهیِ تله را جوری چیدم که شما به همین خستو (معترف) شوید
که آری
نافرمانی در سرشت شماست; تنها زمینهیِ درخور میخواهد تا شکوفا شود.
همین اندک نافرمانی را با خدا هم به خرج دهید خودبهخود به این رستگاری زودگذر که
خدایی نیست خواهید رسید, ولی زودگذر چون پس از رسیدن راز کهکشانها بر شما
گشوده نمیشود و چیز آنچنانی رخ نمیدهد. به زبان دیگه, نکردید هم چیزی از دست ندادهاید.
سارا نوشته: خب الان بهترین زمان برای اخراجم هست دیگر مدیران هم راضیند دیگر معطل چه هستید؟
میگویند در جنگ کسانیکه از همه بیشتر دوست دارند کشته و قهرمان بشوند و دلاوری نمایش میدهند
سرانجام کار جان سالم به در میبرند, آنهایی که از مرگ میترسند ولی زودتر از همه کشته میشوند.
ازینرو شما هم باید بیشتر بکوشید تا در راه گسترش خداپرستی شهید بشوید,
تازه من گرداننده (مدیر) نیستم باید این "بازی ستمدیدگی" را جای دیگر بروید.
پاتوق شب نشینی -
Mehrbod - 09-07-2015
سارا نوشته: راستش نمی دانم چطور منظورم را بیان کنم. فقط می توان بگویم که قیاسی که شما انجام داده اید قیاس مع الفارق است!
یعنی میگویید در
سرتاسر این زمین پهناور کسی پیدا نمیشود که بخواهد برود دوزخ, ولی از بهشت هم همان اندازه خوشش بیاید؟!
سارا نوشته: نه بخدا منظورم این نبود ! گناهش با من :)) بنده چه در نهان و عیان باید اینجا جوابگو باشم بابت کارهایی که نکرده ام :)))
در ضمن بنده بزدل نیستم!
چرا که بقول ابولحسن خرقانی:
خردمند با خداوند ناباک است زیرا که وی بی باک است
و هر آنکس که وی نا باک بُوَد بی باکان را دوست می دارد!
جناب مهربد چرا اینقر مرا مسخره می کنید(؟ بنده نه بزدلم و نه هر آنچه که شما فکر می کنید!!
چامهیِ زیبایی بود!
ولی بپذیرید که بزدلید, چون از خدا ته دلتان میترسید. در حقیقت اگر بخواهیم درست بنگریم بایستی
اگر خدایی هم بود از او ترسید چون آفریدگار است و همهدانا و هروَسپتوانا (omnipotent) زور کسی بهش نمیرسد, ولی خب ...
پاتوق شب نشینی -
سارا - 09-07-2015
Mehrbod نوشته: =>
سارای بیچارهیِ ناز که از سوی همه اینجا کوچک شده و بد
دیده اکنون میکوشد گناه چتروم شدن را به گردن مهربد بیاندازد.
در کنار خودسری, یک خرده پُردلی هم بایستی به شما آموخت از این بُزدلی در بیایید ..!
--
من در این فروم نه تنها احساس حقارت نکردم بلکه یک حس عجیبی را تجربه کردم!! حسی که والاتر از عزت و بزرگی بود چیزی شبیه حس حلاج بر بالای دارش!
من قبل از ثبت نام در این فروم از خوانندگان آن بودم و بعد که تصمیم گرفتم که در اینجا ثبت نام کنم یادِ حلاج افتادم:)) اینجا یک forum است که معنای بازار هم می دهد و حلاج را در بازار شهر بغداد به دار کشیدند پس
انالحق بازدارم در نظر بازارِ بغدادت
مرا تکفیر کن هان ای جنید بن فریبایی
در تکفیر شدن لذتی است که در تحسین شدن نیست خیلی مرا به او نزدیکتر کرد !!
پاتوق شب نشینی -
سارا - 09-07-2015
Mehrbod نوشته: یعنی میگویید در سرتاسر این زمین پهناور کسی پیدا نمیشود که بخواهد برود دوزخ, ولی از بهشت هم همان اندازه خوشش بیاید؟!
بهشت و دوزخ را باید اول معنا کنیم بعد ببینیم برویم یا نرویم:)))
بهشت و دوزخ را هر کسی با عمل خودش می سازد............
Mehrbod نوشته: چامهیِ زیبایی بود!
چامه نبود جمله ی قصار از عارف نامی خرقانی بود!
Mehrbod نوشته: ولی بپذیرید که بزدلید, چون از خدا ته دلتان میترسید. در حقیقت اگر بخواهیم درست بنگریم بایستی
اگر خدایی هم بود از او ترسید چون آفریدگار است و همهدانا و هروَسپتوانا (omnipotent) زور کسی بهش نمیرسد, ولی خب ...
چه ترسی از مهربان می شود ترسید؟ از یک وجود زیبا و سراسر جود و سخا سراسر بخشنده چگونه بترسم؟
روزی ابولحسن خرقانی مشغول عبادت بود ندا آمد که ابولحسن می خواهی آنچه را که در درونت هست نزد خلق فاش کنیم تا سنگسارت کنند؟
ابولحسن پاسخ داد: می خواهی آنچه که از مهربانیت می دانم به خلق بگویم تا هیچکس عبادتت نکند؟
پاسخ آمد : نه من نه تو !!
ما با این خدا طرفیم که مهربانیش را نمی توان کرانه گرفت!!
پاتوق شب نشینی -
سارا - 09-07-2015
Mehrbod نوشته: چه خوب! من همهیِ تله را جوری چیدم که شما به همین خستو (معترف) شوید
که آری نافرمانی در سرشت شماست; تنها زمینهیِ درخور میخواهد تا شکوفا شود.
همین اندک نافرمانی را با خدا هم به خرج دهید خودبهخود به این رستگاری زودگذر که
خدایی نیست خواهید رسید, ولی زودگذر چون پس از رسیدن راز کهکشانها بر شما
گشوده نمیشود و چیز آنچنانی رخ نمیدهد. به زبان دیگه, نکردید هم چیزی از دست ندادهاید.
کاش نافرمانی از وجودم رخت بر بندد و عاشق او شوم
عاشقان را بر سرِ خود حکم نیست
هرچه فرمانِ تو باشد آن کنند
Mehrbod نوشته: میگویند در جنگ کسانیکه از همه بیشتر دوست دارند کشته و قهرمان بشوند و دلاوری نمایش میدهند
سرانجام کار جان سالم به در میبرند, آنهایی که از مرگ میترسند ولی زودتر از همه کشته میشوند.
ازینرو شما هم باید بیشتر بکوشید تا در راه گسترش خداپرستی شهید بشوید,
تازه من گرداننده (مدیر) نیستم باید این "بازی ستمدیدگی" را جای دیگر بروید.
آخر جناب آنارشی عمرا ًمرا اخراج کنند;) در عین بی رحمی (البته بیشتر با فلسطینی ها ) بسیار مهربان هستند.
بنده بدنبال گسترشش نیستم راستش از کثرت خسته ام بدنبال وحدتم:))
پاتوق شب نشینی -
Mehrbod - 09-07-2015
سارا نوشته: من در این فروم نه تنها احساس حقارت نکردم بلکه یک حس عجیبی را تجربه کردم!! حسی که والاتر از عزت و بزرگی بود چیزی شبیه حس حلاج بر بالای دارش!
من قبل از ثبت نام در این فروم از خوانندگان آن بودم و بعد که تصمیم گرفتم که در اینجا ثبت نام کنم یادِ حلاج افتادم:)) اینجا یک forum است که معنای بازار هم می دهد و حلاج را در بازار شهر بغداد به دار کشیدند پس انالحق بازدارم در نظر بازارِ بغدادت
مرا تکفیر کن هان ای جنید بن فریبایی
در تکفیر شدن لذتی است که در تحسین شدن نیست خیلی مرا به او نزدیکتر کرد !!
در واژهسار سربازی شما هنوز سرباز ردهیِ "آشخور" به شمار میروید.
شما اینجا یک آنارشی و میلاد دو تا چیز بهتان گفتهاند احساس شهید راه حق و تکفیر شدن در دلهیِ بازار بهتان دست داده,
هنگامیکه بیشتر هموندان اینجا و خود من درست بمانند شما از این بازیها پیشتر داشتهایم. برای نمونه در همان سخنگاه
هممیهن مرا پنج باری اخراج کردهاند (آنهم اخراجهای بلندتر از دیگران) و از نمیدانم چهار هزار و اندی پست, تنها هزار و چهارصد
تاییش بجا مانده که این هزار و چهارصدها هم هر چند ماه یکبار یکی دو تا ازش کم میشود و به تیغ سانسور گرفتار میاید!!
تازه انگار یکبار هم مرا جنجالیترین چهرهیِ هممیهن بازشناخته بودند:
پایان نطرسنجی جنجالی ترین فرد:جناب mehrbodجنجالی ترین شد
--
به دیگر زبان, شما اینجا مهربانی بیش از اندازه هم دیدهاید ... ولی من بوارونهیِ دیگران
خوب درکتان میکنم و میدانم ته دلتان چه اندازه میخواهید یکی شما را گوشمالی بدهد
و کتک بزند چه بسا اخراج کند تا احساس اینکه یک کاری انجام دادهاید بهتان دست بدهد.
ولی دریغ, که از این نمونهوار آنارشی مهربانتر پیدا نمیکنید و بیچاره هر بار چیزی گفته دو پیک آنورتر ای وای ببخشاید بانو سارا و من
این روزها به خدا پرخاشگر نیستم و مسلمانستیز نیستم و اسلامستیزم دیگه نیستم گرچه بودم ولی نیستم و ... آورده. افسوس ...
پ.ن.
سند:
سانسورهای سایبری دولت
پاتوق شب نشینی -
Mehrbod - 09-07-2015
سارا نوشته: کاش نافرمانی از وجودم رخت بر بندد و عاشق او شوم
لاس زدن با خدا (قلدر محله).
به گمانم فانتزیهای جنسی که این بُوندهیِ سرکش و هَروَسپتوانا شما را رام کند و
عاشقش بشوید با این واقعیت که بابا این جهان را سرانجام کسی آفریده یا نه درهمآمیختهاند ...