دفترچه

نسخه‌ی کامل: حافظ ,عارف یا شاعر؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
حافظ تنها شاعر پارسی زبان است که در طول 700 سال گذشته عارف و عامی را به خود مشغول کرده است.
دیوان حافظ هم ترین و گاه تنها کتاب پارسیست که در خانه های مردم ایران یافت شد
بسیاری دلبسته ی این هستند که حافظ چنان باشد که انان می اندیشند و البته معمولا راحت ترین راه را انتخاب میکنند
و متاسفانه شاهد این هستیم که بعضی حافظ را انگونه که خود می پسندند می شناسانند
عارفی مسلمان ....!!
اما نگاهی اجمالی به اشعار این شاعر بزرگ و نگاه حقیقی به ان چیز دیگری به ما میگوید

عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام
iranbanoo نوشته: اما نگاهی اجمالی به اشعار این شاعر بزرگ و نگاه حقیقی به ان چیز دیگری به ما میگوید

من تنها از سرور مزدک این نکته را یادآوری میکنم که شخصیت یک آدم در زندگیش‌اش یکسان نیست و از جوانی تا پیری زیر هزار و یک دگرش میرود.

حافظ هم چنانکه می‌برآید در آغاز مسلمان شستشوی مغزی داده‌ای چون خود ما بوده، ولی دیرتر از چیزهای آسمانی و موهوم بسوی خرد و زندگی زمینی میاید.
بله.
از اونجایی که خیلی استقبال شد ادامه میدم.....

-علاقه ی حافظ به می و میخوارگی بر کسی پوشیده نیست.(گرچه بعضی این می را شرابی الهی تعبیر میکنند!)
دلبستگی حافظ به حدیست که در وصفش شعرها سروده
تا بدانجا که وقتی شاه مورد علاقه اش شاه شجاع به پادشاهی میرسد چنین میسراید:

سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش

یا وقتی امیر مبارزالدین مظفر که پادشاه سخت گیر بر کار بود:
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه ی تزویر و ریا بگشایند
مهربد گرامی
اما وقتی اشعار دوران جوانی حافظ نیز مورد بررسی قرار میگیرد چنین نمینماید
تنها شاید در جوانی ان جسارتی که در اشعار دوران میانسالی و پیریش است دیده نمیشود
وگرنه در آن دوران نیز در لفافه شعرهایی به این مضمون می سراید

میخواره و سرگشته و رندیم و نظر باز
وانکس که چو مانیست در این شهر کدام است
از هر چیزی زیبا تر خدای حافظ است که در اشعارش تجلی میابد
خدایی متفاوت
خدایی بدون هیچ اغراق و بزرگ بینی

خدایش رهگشای کوی میکده است و اگر رفیق ره کمکی نکند او میانجی میشود
خدای را مددی ای رفیق ره تا من.........به کوی میکده دیگر علم برافرازم
..
خدای حافظ چنین است
تا بر آوردن آرزوی حافظ فرود می آید و هرگز حافظ را بالا نمی برد
و علم الله حسبی من سوالی
درود
چیزی كه بسیار در اشعار رند شیراز نظر مرا به خود جلب كرده شاهد(1) گزینی ایشان است :

ای نازنین پسر تو چه مَذهب گرفته ای / كِت خون ما حَلال تر از شیر مادر است

---

گر آن شیرین پسر خونم بریزد / دلا چون شیر مادر كن حلالش

---

بگشا بند قبا(2) تا بگشاید دل من / كه گشادی كه مرا ز پهلوی ِتو بود

---

ز خط یار بیاموز مهر بیا با رخ خوب / كه گرد عارض(3) خوبان خوش است گردیدن

---

بگشا بند قبا ای مَه ِخورشید كلاه / تا چو زلف سر سودا زده درپافكنم



البته یك بیتی از ایشان هم كه بسیار در بین ادبا سرو صدا كرده همان بیت معروف :


الا یا ایها الساقی ادر كاسا وناولها / كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها

كه این گونه پیداست ایشان این بیت را از اشعار امیرالمومنین یزید بن معاویه گرفته اند :


انا المسموم و ما عندی بتــریاق و لا راقی
ادر کاســـــا و ناولـــها الا یا ایها الساقی


------
اهلی شیرازی این چامه را به همین فراخور (مناسبت) سروده است :


خواجه حافظ را شبی دیدم به خواب
گفتم ای در فضل و دانش بی مثال

از چه بستی بر خـــود این شعر یزید
با وجــود این همـه فضل و کمال

گفت واقف نیستــی زیـــن مسئلــه
مــال کافــر هست بر مؤمن حلال

کاتبی نیشابوری نیز این چامه را به همین شَوَند(علت) سروده است :

عجب در حیرتم از خواجه حافظ
به نــوعی کز خرد زان عاجز آید

چه حکمت دید در شعر یزیـد او
که دردیوان نخست از وی سرآید

اگر چه مــال کافـــر بر مسلمـان
حلال است و در او فعلـی نشاید

ولی از شیر عیبی بس عظیم است
کــه لقمـــه از دهـــان سگ رباید


-------------
1-شاهد : شاهد. [ هَِ ] (ع اِ) مرد نیکوروی و خوش صورت . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). ریدک . نکل . نوخط. نوجوان . لیتک . (برهان ) :
شاهدان زمانه خرد و بزرگ
دیده را یوسفند و دل را گرگ .


2-قبا :قبا. [ ق َ ] (ع اِ) قَباء. جامه ٔ پوشیدنی را گویند. (برهان ). جامه ای است معروف که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف پیش رابا دکمه بهم پیوندند.


3-عارض : موی تازه روییده در صورت جوان
حافظ شیرازی خواجه ی رندان میفرمایند: آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند/اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
تلخ وش چیست؟شراب را به آوند(دلیل) تلخی تلخ وش خوانده.
صوفی کیست؟آیا صوفی همانی نیست که حافظ در جای جای دیوانش او را کوبیده و از او بد گفته؟
پیامبر اسلام محمد ابن عبدالله حدیثی دارد:شراب ام الخبائث است
این غزل با مطلع دل میرود ز دستم ... در ماتیکان(کتاب) ادبسار دوم دبیرستان آمده و شگفت انگیز است که این بیت را سترده اند!!
در قرآن و دین اسلام بحث "اتقان صنع" را داریم ولی حضرت حافظ میفرمایند: پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/آفرین بر نظر پاک "خطا پوشش" باد
این حافظ به گمان عده ای عارف و زاهد چرا یک بار هم محمد را نستوده است؟؟ولی چندی از فرمانروایان آن زمان شیراز را ستوده است؟آیا محمد برای حافظ زاهد و دیندار ارزشی نداشته؟؟؟ داوری با خودتان...
درود جناب Barbad
ضمن سپاس از نوشتار ارزشمندتان آنچه که میتوان در کلیات از حافظ گفت این است که چنین فردی اکنون برای غرب و غربیان بود غزل به غزلش را کتابی میکردند و به جهان نشان میدادند.
خوب یادم است که در دوران دبیرستان هم چه بی مایه تمامی مفاهیم اصیلی که حافظ با چه هوشیاری و هنرمند ی در غزلهایش جای داده بود را تفسیر های مذهبی و عرفانی میکردند و اگر خیلی انصاف به خرج میدادند تنها به معنی لغوی آن بسنده میکردند.در حالیکه اگر به مغز و مفهوم اصیل اشعار ی اینچنین از شاعرانی اینچنین نگاه کنیم دیگر نیازی به رجوع به کتب فیلسوفان دیگر فرهنگ ها نبود و نیست.
جالب اینکه شاگردان و مریدان متفکران و ادیبان دیگر فرهنگ ها همچنان مشغول حفاری اندیشه هایشان هستند اما چنین آثار زیبایی در بایکوت و انزوا و تفسیر های بیمایه و دلبخواه در حال فاصله گرفتن از رساندن اصل مفهوم خود در مسیر فراموشیست....
خوشبختانه در باره ی غزلیات حافظ و آنچه در شعرهایش نمود پیدا میکند باید بگوییم ، یکی از هنرهای حافظ سنت شکنی است .
قاعده بر این بود که صوفی ، صوفی خانقاه باشد ولی در شعر حافظ اینگونه نیست .
رند ، در معنایی متفاوت به کار می رود و به گونه ای دیگر در شعر های حافظ شخصیت پردازی می شود .

این سنت شکنی ها در شعر حافظ یکی از دلایل ماندگاری غزل های وی است ، درست در جاییکه در زمان خود و بر خلاف آنچه مرسوم است واژگان و اصطلاحات را در تعابیری دیگر گرفتار میکند که البته خوشایند هم هست .