Spehr نوشته: بسیاری از کارها را ما ناخودآگاه انجام می دهیم. مثلاً وقتی شما به گرمابه می روید و دوش میگیرد ، گاهی به طور ناخودآگاه کارها را انجام می دهید. اندیشه تان جای دیگریست.
دارید به فردا فکر می کنید. و ناگهان می بینید که دوش گرفتنتان به پایان رسیده. از خود می پرسید آیا اصلا تنم را شستم؟؟؟
و این اصلاً خوب نیست. شاید از یک دید کارکردگرایانه بگویید چه خوب. بدون توجه همه کارها را می کنم، چه خوب که ضمیر ناخودآگاه داریم.
ولی راستش گُم شدن در اندیشه ها و ناهشیاری هیچ خوب نیست. شما در گرمابه خود را به عادت سپردید.
عادت یعنی ناهوشیاری و مثل یک آدم آهنی بدون اینکه معرفتی پشت کارها باشد کار را انجام دهیم.
بله البته درست است اما ناخودآگاه هم کاربرد خودش را دارد و فکر میکنم خیلی وقتها سپردن کارهای ساده یا کم اهمیت تر به ناخودآگاه عاقلانه یا حتی ضروری است.
یک مسئله ای که هست انجام همزمان چند کار است.
در اینطور مواقع میتوانیم کارهایی را که ناخوآگاه بقدر کافی خوب و مطمئن انجام میدهد و از اولویت و اهمیت کمتری برخوردار هستند به ناخوآگاه بسپاریم و به این شکل توجه و وقت و انرژی بیشتری را معطوف کارها و اندیشه های مهمتری در همان زمان کنیم.
بطور مثال وقتی راه میرویم یا میدویم، نیازی نداریم به فرایند راه رفتن و جزییات آن زیاد دقت و خودآگاهی داشته باشیم، چون مغز و پاهای ما بطور خودکار این کار را برایمان انجام میدهند، و احتمالا در همان موقع ما کارهای مهمتر و پیچیده تر و بیشتر نیازمند خودآگاهی داریم که باید انجام دهیم؛ مثلا تهیهء نقشه و دقت برای عبور از عرض خیابان (که در ایران واقعا برای خودش یک میدان کارزار کوچکی است)، یا اینکه چطور به کجا از دست حیوان یا انسان درنده ای که درحال تعقیب ماست فرار کنیم، و غیره.
ولی این هم هست که گهگاه هم که شده باید به سیستمها و اعمال و اعضای ناخودآگاه و زحمت کش خودمان توجه کنیم، هم بخاطر ابراز ارادت و تشکر و دلجویی از آنها (جدی میگویم!) و هم بخاطر اصلاح و تغییرات و تقویتی که فقط با قوهء خودآگاه و توجه و هوش کامل ما میتوانند صورت گیرند برای افزایش کارایی بخشهای مختلف وجودمان اعم از ذهن و جسم. ناخودآگاه همینطور به کارهای خودش ادامه میدهد و تفکر و هوشمندی کامل و سریع و قوی درحد خودآگاه از او انتظار نمیرود، یعنی مثلا انتظار نمیرود به روشی غیرتصادفی بتواند یک روش بهتر راه رفتن یا ایستادن را کشف کند، اما هوش و خودآگاه و منطق و علم و دانش ما میتواند این کار را بکند.
بخاطر همین بنده میگویم که آدم راه رفتنش هم در خیابان باید بر طبق اصول رزمی باشد، باید ایستادن او هم بر طبق اصول رزمی باشد، چون این را بصورت خودآگاهانه و با منطق و تحلیل ذهنی از هنرهای رزمی استنتاج کرده ام.
بعضی چیزها هست که نباید بطور کامل به ناخودآگاه سپرد، چون آن مسئله مهمتر است و ناخودآگاه هم بقدر کافی برای انجامش مطمئن نیست.
بطور مثال بارها برای بنده پیش آمده که از آپارتمان محل سکونتم برای رفتن به سر کار خارج شده ام اما به در ورودی ساختمان که رسیده ام شک کرده ام که آیا درب آپارتمان را قفل کردم (یا حتی اصلا بستم!) یا نه، و بخاطر همین مجبور شده ام چند طبقه پله ها را بالا بروم و این را چک کنم! بنابراین به مرور سعی کردم و یاد گرفتم که لحظهء قفل کردن درب را بخاطر بسپارم (یا شاید هنوز هم ناخودآگاهم آن کار را انجام میدهد اما کاری میکند که بتوانم آنرا بیاد بیاورم).
خلاصه بستگی دارد.
انسان موجودیست، جهان واقعیتست، که باید هر لحظه در آن جاری و منعطف و دینامیک بود و تغییر و تطبیق یافت.
و مدام سعی کرد که قویتر شد. کاری که من یاد گرفتم و میکنم.
و این پایانی ندارد!
زندگی همین است.
عاقلانه اینست.
چون خطرات و مشکلات حال و آینده پیشبینی ناپذیر و زیاد هستند و تضمینی هم درکار نیست.
آدمی باید همیشه درحال فیدبک کردن خودش باشد. هر لحظه! حتی در مسائل به ظاهر کوچک.
ولی از آنجایی که توانایی مغز و جسم ما محدود است، در مواقعی که چند کار با هم داریم و نمیتوانیم همه را همزمان با حداکثر سرعت و با تمام و قوی ترین ابزارهای خودمان انجام دهیم، دست به تشخیص و مقایسهء اهمیت و اولویت بندی آنها میزنیم.
از این روی شاید بعضی وقتها هم مشکلی نداشته باشد که در حمام به یک مسئلهء مهمتر و ضرب العجل تر فکر کنیم و فرایند حمام کردن را بعهدهء ناخودآگاه بسپاریم. بهرحال چیز خیلی مهمی هم نیست که! ولی یادمان نرود که هروقت فرصت شد باید حداقل مقداری از توجه و خودآگاه خود را به این کار هم معطوف کنیم. یا حداقل هرچند وقت یک بار. چون انسان کلا باید به همه چیز خودش و همهء کارهایش و تمام اعضایش توجه کند و قدر همه را بداند و از این بابت متشکر باشد. اگر نباشیم، خب کم کم از واقعیت ها هم دور میشویم و مثلا فکر میکنیم بیشتر چیزها بد است، چیز زیادی نداریم، و غیره، و خلاصه هزار جور تاثیر به هزار شکل میتواند داشته باشد از ذهنی تا جسمی.
من حتی گاهی به اعضای داخلی بدنم هم توجه میکنم. مثلا اینکه الان روده هایم چه شکلی اند و دارند چطور چکار میکنند و چه حالی دارند.
این خوب است که انسان آگاهی خودش را به تمامی نقاط وجودش سرایت دهد و اگر نمیتواند همیشه به همه چیز خودش و دنیای پیرامون توجه داشته باشد، ولی در کل هر از چندگاهی به هرچیزی سری بزند و سرکشی کند بطوریه در عرض یک مدتی از تمامی کشور وجودش بازدید بعمل آورده باشد!
البته خیلی وقتها ممکن است یک بخش از بدن یا یک سیستمی یک فکری یک چیزی خودش به اصطلاح ما کامپیوتری ها یک interrupt (وقفه) به CPU بفرستد که بعد CPU میتواند تصمیم سریع و خارج از برنامه بگیرد که به آن بخش سرکشی و کنترل خودآگاهانه بکند.
البته هر عضوی و هر کارکردی اهمیت یکسان ندارد و ناخودآگاه در ادارهء هر چیزی کارایی یکسان ندارد، بخاطر همین این سرکشی و دخالت آگاهانه میتواند برای هر عضو و هر کارکردی و چیزی متفاوت باشد. بعضی بخشهای ساده و کم مشکل تر را میتوان با توجه کلی به بدن ویزیت کرد. یا مواقعی که بنظر میاید تمام بخشهای بدن دارند بدون مشکل و فشار خاصی کار میکنند میتوان بجای سرکشی و دقت و خودآگاهی جزیی به اعضاء خاص، تمامی بدن را بعنوان یک سیستم کلی درنظر گرفت و به آن توجه و سرکشی کرد.
مثلا من به مفصل های انگشتان دست خودم تاحالا توجه خیلی کمتری داشته ام تا بعضی اعضای دیگر؛ چون مفصل انگشتان نسبت به اعضای دیگر ساده تر و کم خرابی تر و کم ریسک تر هستند و بطور خودکار کار خودشان را بخوبی و راحتی انجام میدهند. معمولا بیماری و مشکلی هم حداقل تا این سن و سال ندارند.
ولی مثلا به روده ها یا قلب و اینطور چیزها بیشتر توجه کرده ام. چون اینها اعضای پیچیده تر و مهمتر و پرخطرتری هستند و خودآگاهی میتواند به یاری آنها بیاید.
البته مفصل انگشت هم مهم است، اما مثل بعضی اتومبیل هاست که از اتومبیل های مارک و مدل دیگری خیلی کمتر خراب میشوند و کمتر هزینه و دردسر دارند.
البته ما کلا فنی مان نسبتا خوب ردیف است