جالبه که هدف تاپیک از نظر استارتر فقط مختص به کسانیه که از نظرشون اسلام دروغه
این تاپیک هدف خاص داره
به این معنی که باید مخالف اسلام باشی تا بتونی نظری ارائه کنی
ولی من مخالفش نیستم و هنوز دروغش برام ثابت نشده
علاقه ای هم به ثابت شدنش توسط کسانی که حرفشون رو قبول ندارم نیز ندارم
من خودم از صدای اذان لذت میبرم
mosafer نوشته: جالبه که هدف تاپیک از نظر استارتر فقط مختص به کسانیه که از نظرشون اسلام دروغه
این تاپیک هدف خاص داره
به این معنی که باید مخالف اسلام باشی تا بتونی نظری ارائه کنی
ولی من مخالفش نیستم و هنوز دروغش برام ثابت نشده
علاقه ای هم به ثابت شدنش توسط کسانی که حرفشون رو قبول ندارم نیز ندارم
آری حق با شماست.
این جُستار را اگر بنگرید نزدیک به دو سال پیش ولی آغاز شده و آن زمان اینجا تنها
دگراندیشان و بیدینان مینوشتند، مسلمانانی هم پس از آن آمد و رفت داشتهاند ولی زیاد نماندهاند.
هر آینه، نخست آمدن شما به فروم دفترچه را خوش آمد میگویم
دو اینکه بد نیست خودتان برای دگراندن این وضع، اگر دوست داشتید بگویید چه باورهایی دارید و چرا و چگونه به آنها رسیدهاید.
mosafer نوشته: من خودم از صدای اذان لذت میبرم
تنها نیستید:
Mehrbod نوشته: رباره اذان نکتهای در گوشه میخواستم بیافزایم، آیا این تنها من هستم یا کسان
دیگری هم در دفترچه داریم که با اینکه خداناباور و اسلامستیز هستند، از شنیدن اذان لذت ببرند؟
Ouroboros نوشته: جناب مهربد من را در لذت خود شریک بدانید. اذان، به خصوص نوع ِ سه طبقهی ِ شیعی ِ آن که با یک صوت ِ آهنگین هم خوانده میشود اغلب برای من دلنشین و شنیدنیست، مثل دعاها و سرودهای ِ دسته جمعی ِ کلیسا.
Mehrbod نوشته: آری حق با شماست.
این جُستار را اگر بنگرید نزدیک به دو سال پیش ولی آغاز شده و آن زمان اینجا تنها
دگراندیشان و بیدینان مینوشتند، مسلمانانی هم پس از آن آمد و رفت داشتهاند ولی زیاد نماندهاند.
هر آینه، نخست آمدن شما به فروم دفترچه را خوش آمد میگویم
دو اینکه بد نیست خودتان برای دگراندن این وضع، اگر دوست داشتید بگویید چه باورهایی دارید و چرا و چگونه به آنها رسیدهاید.
تنها نیستید:
ممنون بابت خوش امد گوئی
اگه میگفتید مسلمانانی امدند و ما ارشادشان کردیم و ماندگار شدند متعجب میشدم
اینکه نماندن(اگر ماندنی هم در کار باشه اندکند)زیاد تعجب انگیز نیست
Anarchy نوشته: مهربد گرامی خیلی دوست دارم شما هم داستان خودتون رو بگین.شخصا برای شما احترام زیادی قائلم و میدونم باید خیلی از وجود شما استفاده کنیم.
این حرفتون رو میپذیرم چون براستی که داستانند
blackswan نوشته: باورهای مذهبی ما که به وصورت سینه به سینه و شفاهی همیشه از بزرگان به ما ارث رسیده ... این باورهای مذهبی شفاهی اثر گذاشته بر ما تا جایی می توانستند مانور بدهند که هنوز پای عقلانیت به این وسط باز نشده بود ولی خب الان بعد از چند سال زندگی به پشت سرم که نکاه می کنم می بینم راه طولانی را پیش رفتم و الان ارزش واقعی برای من ازاد اندیشی است ...
آزاد بودن و انسان را موجودی محترم شمردن و احترام به انتخاب این موجود دو پا در جایی که قدرت انتخاب باور و عقاید و آرا دارد ...
نمیشه گفت اونی که ارث رسیده به ما باور ماست
باور چیزیه که بهش میرسیم
مسلمون بودن و مسیحی بودن و... چیزهائیه که به ما از نسلی به نسل دیگه ارث میرسه ولی باورمون رو تشکیل نمیده
باور اونیه که بخاطرش بایستی نه اینه فقط ادای اون رو در بیاری
وقتی از مسلمونی به مسیحت میرسم(من ِ نوعی)باور من این دین میشه
به نظر من نوع مذهب هیچ ارزشی نداره وقتی مجبوری انتخابش کنی
ادمها به اونی که خودشون بهش برسن وفادارترند
mosafer نوشته: نمیشه گفت اونی که ارث رسیده به ما باور ماست
باور چیزیه که بهش میرسیم
مسلمون بودن و مسیحی بودن و... چیزهائیه که به ما از نسلی به نسل دیگه ارث میرسه ولی باورمون رو تشکیل نمیده
باور اونیه که بخاطرش بایستی نه اینه فقط ادای اون رو در بیاری
وقتی از مسلمونی به مسیحت میرسم(من ِ نوعی)باور من این دین میشه
به نظر من نوع مذهب هیچ ارزشی نداره وقتی مجبوری انتخابش کنی
ادمها به اونی که خودشون بهش برسن وفادارترند
باور اولیه همه ما در واقع به ما ارث رسیده چرا که پیش از اینکه توان انتخاب داشته باشیم تحمیل شده و احتمال ماندگاری این تحمیل و تصور اینکه انتخابمون بوده کم هم نیست!!
Anarchy نوشته: باور اولیه همه ما در واقع به ما ارث رسیده چرا که پیش از اینکه توان انتخاب داشته باشیم تحمیل شده و احتمال ماندگاری این تحمیل و تصور اینکه انتخابمون بوده کم هم نیست!!
بله اون باوری که نمیشه زیاد مهم دونستش
وقتی ارزش داره که خودمون بهش برسیم
زمانی تصور میکنیم انتخابمون بوده که محدود به اطرافیان و محیط خودمون باشیم
ولی تغییرات همیشه اونی نیست که واقعیت داره
mosafer نوشته: بله اون باوری که نمیشه زیاد مهم دونستش
وقتی ارزش داره که خودمون بهش برسیم
زمانی تصور میکنیم انتخابمون بوده که محدود به اطرافیان و محیط خودمون باشیم
ولی تغییرات همیشه اونی نیست که واقعیت داره
درسته اما بازسازی ذهنی نیاز به گذشتن از خط قرمزهای ذهنی دارد که جز همان ارثیه هستند و مشکل ترین بخش کار است...یعنی اینکه حالتی رو تصور کنیم که در برابر تمام تفکرات و عقاید کاملا حالت خنثی داشته باشیم و از نو بنای فکری خودمون رو بسازیم...حلاصه اینکه باید فراتر از مرزهای ذهنی کنونیمون پرواز کنیم.