فردریش انگلس(1820-1895)برگردان:خسرو باقری
مورگان1نخستین کارشناسی است که کوشده نظم معینی را از پیشاتاریخ زندگی انسان ارایه نماید. انتظار میرود طبقهبندی او به اعتبار خود باقی بماند؛مگر آنکه، دادههای مهم دیگری،تغییراتی را در آرای او ایجاب کند.
از سه دورهی اصلی توحش،بربریت و تمدن،او به دو دورهی اول و دوم و گذار آنها به دورهی (1). morgan
سوم میپردازد.مورگان هریک از ایندورهها را برحسب پیشرفتی که در تولید ابزار معاش حاصل میشود،به مرحلههای پایینی،میانی و بالایی نیز طبقهبندی میکند.او مینویسد:
«تفوق بشر بر زمین به مهارت او در تولید ابزار معاش وابسته بود.انسان تنها موجودی است که گفته میشود کنترل کاملی بر تولید خوراک به دست آورده است...دورههای پیشرفت بشر،کم و بیش بهطور مستقیم با توسعهی منابع معاش تشخیص داده میشوند.»1
تحول خانواده نیز همزمان با توسعهی منابع معاش صورت میپذیرد؛اما در اینباره،معیار قاطعی برای تعیین این دورهها ارایه نمیشود.
1-توحش
الف:مرحلهی پایینی:نوزادینژاد بشری.انسان که دست کم بخشی از آن روی درختان سکونت داشت،هنوز در زیست محیط اولیهاش یعنی جنگلهای منطقههای استوایی و معتدل میزیست.خود این شرایط زندگی،به تنهایی،تداوم حیات انسان را،باوجود حیوانات درندهی بزرگ توجیه میکند.میوهها،هستهها(گردو،باام و...)و ریشههای خوراکی گیاهان،غذای او را تامین میکردند.شکلگیری قدرت بیان اصلیترین دستاورد انسان در این دوره است.هیچیک از گروههای انسانی که در این مرحلهی تاریخی شناخته شدهاند،در دورههای بدوی دیگر تاریخ تداوم نمییابند.گرچه این دوره ممکن است هزاران سال طول کشیده باشد؛اما ما گواه مستقیمی دال بر وجود آن،در دست نداریم.ولی هنگامی که اصل و نسب انسان از قلمرو حیوانی را میپذیریم،پذیرش این مرحله گذار اجتنابناپذیر میشود.
ب:محلهی میانی:این مرحله با استفاده از ماهی،خرچنگ،صدف و دیگر آبزیان بهعنوان خوراک و نیز بهرهگیری از آتش آغاز میشود.این دو مکمل یکدیگرند،زیرا خوراک ماهی،تنها با استفاده از آتش به راستی آمادهی مصرف میشود.به هرحال،این خوراک جدید،انسان را از بند شرایط اقلیمی و بودگاهی2آزاد کرد.با دنبال کردن رودها و سواحل،انسان توانست حتا در دورهی توحش خود،بر بخشهای وسیعی از سطح کرهی زمین پراکنده شود.ابزارهای سنگی نتراشیده و صیقل نیافتهی اوایل عصر سنگی،به اصطلاح دیرینه سنگی3که بهطور کلی و عمده به این مرحله تعلق دارند و در سراسر قارهها پراکندهاند،گواهی بر این مهاجرتها هستند.
(1). morgan,ancient society,1877,repreint,chicago;charles,h,kerr,n,d.),p.19
(2). locolity
(3). paleolithee
سرزمینهای تازه به دست آمده و نیز میل جوشان بیوقفهی کشف که با تسلط انسان مرحلهی میانی عصر توحش بر هنر مهیاسازی آتش از طریق ساییدن سنگها همراه بود،مواد خوراکی تازهای چون ریشههای نشاستهای و حبوبات غذایی-که در خاکستر داغ یا چالهای پخت و پز(اجاقهای زمینی)پخته میشدند-و نیز گوشت شکار را که پس از اختراع اولین سلاحها-چماق و نیزه-گاهی به غذای روزمره افزوده میشد،در دسترس انسان قرار داد. گروههای انسانی شکارگر-که در کتابها به تصویر درآمدهاند-یعنی گروههای انسانی که تنها از راه شکار ادامهی حیات دهند،هرگز وجود نداشتهاند.زیرا دستاورد شکار بیشاز آن بیثبات بود که چنین شیوهی زندگی را امکانپذیر سازد.درنتیجهی عدم اطمینان پایدار نسبت به تامین مواد غذایی،به ظاهر در این مرحله،آدمخواری سر برآورد و مدتهای مدیدی ادامه یافت. بومیان سیاهپوست استرالیایی و بسیاری از اهالی پولینزی1تا همین امروز هم در مرحلهی میانی توحش به سر میبرند.
پ:مرحلهی بالایی:این مرحله با اخترع تیر و کمان که با کاربرد آن،گوشت شکار حیوانات وحشی،به خوراک متداول تبدیل و شکارگری از حرفههای عادی شد،آغاز میشود.کمان،زه و تیر،مجموعهی بسیار پیچیدهای است که اختراع آن متضمن تجربهی اندوختهی طولانی و نیروی فکری سازمانیافته و درنتیجه آشنایی همزمان با تعداد دیگری از اختراعها است.
اگر ما گروههای انسانی را که گرچه با تیر و کمان آشنایند،اما هنر سفالگری(که مورگان آن را نقطهی گذار به بربریت میداند،بیگانهاند،مورد توجه قرار دهیم،درمییابیم که حتا در این مرحله نیز،سکناگزینی در دهکدهها،تسلط قطعی تولید ابزار معاش،پیدایش ظرفها و ابزار چوبی،بافندگی دست(بدون چرخ)،با استفاده از الیاف ساقهی گیاهان،هنر سبدبافی از ساقهی گیاهان و ساخت ابزار سنگی صیقلدیده(نوسنگی2)تکوین یافته است.
در بیشتر منطقهها،از آتش و تبر سنگی برای تهیه زورق-که الوار توخالی شدهای بود-و از الوار و تخته برای خانهسازی استفاده میشده است.تمام این پیشرفتها را میتوان برای نمونه، در میان سرخپوستان شمالغربی امریکا که گرچه با تیر و کمان آشنایی دارند،اما از سفالگری چیزی نمیدانند،مشاده کرد.تیر و کمان در دورهی توحش،حکم خنجر آهنین برای دورهی بربریت و اسلحهی گرم برای دورهی تمدن را داشت،یعنی سلاحی تعیینکننده بود.
(1). polynesia
(2). neolithic
2-بربریت
الف:مرحلهی پایینی:این مرحله با پیدایش سفالگری آغاز میشود.سفالگری،بهطور مشخص و در بسیاری از موارد و به احتمالی در همهجا با روکش(اندود)رسی سبدها یا ظرفهای چوبی به منظور عایق کردن آنها آغاز شد؛اما انسان به زودی دریافت خاک رسی که به این ترتیب شکل گرفته است،میتواند بدون ظروف داخلی هم منظور او را تامین کند.
تا این مرحله،میتوانیم جریان تحول را بهطور عام برای دورهی معینی،در میان تمام گروههای انسانی صرفنظر از بودگاه آنها معتبر بدانیم.اما با پیدایش بربریت،ما به مرحلهای میرسیم که تفاوت در قابلیتهای طبیعی دو قارهی بزرگ آشکار میشود.ویژگی مشخص دورهی بربریت،اهلی کردن حیوانات و پرورش آنها(دامپروری)و کشت گیاهان است.در این زمان نیمکرهی شرقی با به اصطلاح دنیای کهن،به تقریب تمام حیوانات مستعد اهلی شدن و نیز تمام غلات قابل کشت-به جز یک مورد استثنایی را در خود داشت،درحالی که نیمکرهی غربی یعنی آمریکا،تنها از یک پستاندار قابل اهلی شدن،یعنی لاما1،آن هم در بخش جنوبی خود،و تنها از یک نوع غلهی قابل کشت-گرچه بهترین آن یعنی ذرت-برخوردار بود،تاثیر این شرایط طبیعی متفاوت،این بود که از آن به بعد،در هریک از نیمکرهها،رشد جمعیت گروههای انسانی سیر ویژهی خود را طی کرد،و درنتیجه،ملاکهای تعیین مرز میان مرحلههای مختلف، در هریک از این قارهها متفاوت شد.
ب:مرحلهی میانی:این مرحله در نیمکرهی شرقی با اهلی کردن حیوانات و در نیمکرهی غربی با پرورش گیاهان خوراکی از طریق آبیاری و نیز کاربرد خشت(قالبهای خشک شده در آفتاب)و سنگ در بناها،آغاز میشود.
ما بررسی خود را از قارهی غربی آغاز میکنیم،زیرا این نیمکره تا زمان پیروزی اروپاییان در هیچ نقطهی خود،این مرحله را پشت سر نگذاشته بود.سرخپوستان مرحلهی پایینی بربریت (که تمام سرخپوستان شرق میسیسیپی نیز در این مجموعه قرار میگیرد)،تا هنگام تسلط اروپاییان بر سرزمینهایشان،تا حدودی به کشت محصولات باغی از جمله ذرت،شاید کدوی تنبل،صیفیجات و محصولاتی از این نوع-که بخش مهمی از خوراک آنها را تشکیل میداد- اشتغال داشتند.اینان در خانههای چوبی و در دهکدههایی که با حصارهای چوبی محصور میشد،زندگی میکردند.قبایل شمال غرب،بهویژه آنان که در منطقهی رود کلمبیا میزیستند، (1). llama
هنوز در مرحلهی بالایی دورهی توحش به سر میبردند،بنابراین نه با سفالگری و نه با کاشت هیچ نوع گیاهی آشنایی نداشتند.
از طرف دیگر،سرخپوستان پویبلوی1نیو مکزیکو،مکزیکیها و پروییها،در زمان تسخیر آمریکا توسط اروپاییان،در مرحلهی میانی دورهی بربریت بودند.آنان در خانههای بارو مانند که از خشت یا سنگ ساختهشده بود،میزیستند و باتوجه به تنوع شرایط اقلیمی و بودگاه،در باغستانهایی که بهطور مصنوعی آبیاری میشد،ذرت و دیگر گیاهان خوراکی-که منبع اصلی غذایی آنها را تکشیل میداد-کشت میکردند.اینان تعداد محدودی از حیوانات-مکزیکیها: بوقلمون و سایر پرندگان و پروییها:لاما-را اهلی کرده بودند.علاوه بر این،آنها با کاربرد بعضی فلزات،به جز آهن،آشنا بودند.عدم آشنایی با آهن بود که آنان را از صرفنظر کردن از کاربرد سلاحها و ابزارهای سنگی بازمیداشت.تسخیر آمریکا توسط اسپانیا،تکامل عادی این قاره را بهطور کلی متوقف کرد.
در نیمکرهی شرقی،مرحلهی میانی بربریت،با اهلی کردن حیوانات شیرده و گوشتی شروع شد؛درحالی که به ظاهر پرورش گیاهان تا اواخر این دوره،ناشناخته مانده بوده است.چنین به نظر میرسد که اهلی کردن و پرورش احشام و تشکیل گلههای بزرگ،عام تمایز آریاییها و سامیها از سایر نژادهای دورهی بربریت باشد.اسامی دامها هنوز هم بین اروپاییها و آسیاییها آریایی مشترک است،درحالی که این اشتراک در اسامی گیاهان قابل پرورش،چنین نیست.
در منطقههای مناسب،تشکیل گله،به زندگی شبانی انجامید.در میان سامیها در جلگههای سرسبز فرات و دجله،در میان آریاییها،در جلگههای هند،اوکسوس2(اکنون آمودریا نامیده میشود)،جاکسارتز3(اکنون سیر دریا نامیده میشود)،دن4و دنیپر5
اهلی کردن حیوانات باید در ابتدا در حول و حوش چنین مراتعی صورت گرفته باشد،بنابراین در نظر نسلهای بعدی،گروههای انسانی دامدار در منطقههایی پاگرفتند که نه تنها از گهوارهی بشریت دور بودند،بلکه برای پیشینیان وحشی آنها و حتا گروههای انسانی مرحلهی پایینی بربریت نیز غیرقابل سکونت بود.برعکس هنگامی که بربرهای مرحلهی میانی به زندگی شبانی روی آوردند،هرگز پیش نیامد که به میل خود جلگههای سرسبز پرآب را ترک کنند و به منطقههای جنگلی که خاستگاه نیای آنها بود،بازگردند.
(1). pueblo
(2). oxus
(3). jaxartes
(4). don
(5). dnieper
حتا زمانی که آریاییها و سامیها بیشتر به طرف شمال و غرب رانده شدند،سکونت در منطقههای جنگلی آسیای غربی و اروپا غیرممکن یافتند.تا اینکه سرانجام با کشت غلات موفق شدند دامهای خود را در زمینهای کم حاصلتر تغذیه و بهویژه زمستان را در آنجاها سپری کنند.به تقریب قطعی است که کشت فلات در ابتدا،به خاطر ضرورت تهیه علوفه برای دام پا گرفت و بعدها نقش آن در تغذیهی انسان اهمیت یافت.
گوشت و شیر فراوان موجود در میان آریاییها و سامیها،بهویژه اثر سودمند این غذاها بر رشد کودکان،شاید بتواند تکامل عالیتر این دونژاد انسانی را توضیح دهد.در حقیقت سرخپوستان پویبلوی نیومکزیکو که تنها به گیاهخواری بسنده میکردند،از سرخپوستان مرحلهی پایینی بربریت که گوشت و ماهی بیشتری میخوردند،مغز کوچکتری داشتند.به هر حال،در این مرحله،آدمخواری به تدریج از بین میرود و تنها به صورت مناسک مذهبی-یا آنچه که در اینباره با آن مشابه است،یعنی جادوگری باقی ماند.
پ:مرحلهی بالایی:این مرحله با ذوب سنگ آهن آغاز میشود و با اختراع دستگاه نوشتار الفبایی و کاربرد آن در آثار ادبی به دورهی تمدن گذر میکند.در این مرحله همانگونه که یادآوری کردیم،تنها در نیمکرهی شرقی،تمدن بهطور مستقل جریان یافت و از مجموع مرحلههای پیشین،در تولید پیشرفت بیشتری به وجود آمد.یونانیان عصر حماسی،قبیلههای ایتالیایی پیش از تاسیس روم،ژرمنهای عهد تاسیتوس1و نورمنهای2عصر وایکینگها3، به این دوره تعلق دارند.
از همه مهمتر در اینجا برای نخستین بار با خیشی که توسط گاو کشیده میشود کشت زمین را در سطح وسیع-کشت و زرع-ممکن میسازد موجه میشویم.این ابزار با امکاناتی که در آن زمان وجود داشت،افزایش نامحدود وسایل معاش را فراهم آورد.در این ارتباط هم چنین تسطیح جنگلها و تبدیل آنها به زمین کشاورزی و چراگاه را-که باز بدون وجود تبر آهنی و بیل در سطحی وسیع غیرممکن است-مشاهده میکنیم.اما همراه با این پدیده،ازدیاد سریع جمعیت و تمرکز آن در منطقههای کوچک نیز پدید آمد.پیش از زراعت زمین،تنها در شرایط بسیار استثنایی،نیم ملیون نفر تحت رهبری واحد در یک مکان جمع میشدند که درواقع این امکان هرگز فراهم نشد.
(1). tacitus
(2). norman
(3). vikings
در شعرهای هومر،به ویژ ایلیاد،اوج مرحلهی بالایی بربریت را مییابیم.ابزارهای آهنی پیشرفته،دم(آهنگری)،آسیاب دستی،چرخ سفالگری،روغنکشی و شرابسازی،کار با فلزات که به فعالیتی هنری تکامل مییابد،کالسکه و ارابه جنگی،کشتیسازی با الوار و تیرچوبی، آغاز معماری به مثابهی هنر،شهرهای محصور با برج و بارو،حماسه حومری و استورهشناسی تمام عیار،باری همهی اینها،اصلیترین میراثهای گذار یونیان از بربریت به تمدن بهشمار میروند.اگر اینها را با توصیف قصیر و حتا تاسیتوس از ژرمنها که در آستانهی آن مرحلهی فرهنگی قرار داشتند که یونانیهای هومری درحال عبور از آن و ارتقا به مرحلهی بالاتری بودند، مقایسه کنیم؛مشاهده خواهیم کرد که تکامل تولید در مرحلهی بالایی بربریت تا چه حد غنی بوده است.
تصویر تحول بشریت از توحش و بربریت به سرآغاز تمدن که در اینجا به شیوهی مورگان طرح کردهام،از نظر تازگی،به اندازهی کافی غنی و بیشاز آن انکارناپذیر است.انکارناپذیر،زیرا بهطور مستقیم از تولید برگرفته میشود.با این وجود اینها در مقاسه با تصویری که در انتهای سفر ما آشکار میشود،کمرنگ و اندک به نظر میرسند.تنها در آن زمان است که میتوانیم منظرهی کامل از گذار بربریت به تمدن و تفاوت فاحش آن به دست دهیم.
اکنون میتوانیم دربارهی دورهبندی زمان مورگان این احکام کلی را صادر کنیم،توحش- دورانی را که در آن تصاحب محصولات طبیعی آمادهی مصرف،تفوق داشت.چیزهایی که توسط انسان تولید میشد،بهطور عمده ابزاری بود که روند این تصاحب را تسهیل میکرد.بربریت- دورانی که در آن دانش دامپروری و کشاورزی پیدا شد،و شیوههای افزایش باروری طبیعت براثر فعالیت انسانی آموخته شد.تمدن-دورهای که در دانش بعدی تکمیل تولیدات طبیعی، صنعت به مفهوم معین و هنر،حاصل شد.
پایان مقاله