دفترچه

نسخه‌ی کامل: نوشته‌های پراکنده دینی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
کهنه ولی خواندنی:


از چیست خدایا که تو بسته است زبانت
ولگرد بیابان شده پیغام رسانت

پیغمبـــــرت ار دکتر و عالم بُد و استاد
دین بلکه جز این بود که آورد شبانت

گر داشت سواد و خبراز دانش امروز
شاید به از این بود کنون وضع جهانت

گر قصد شناساندن خود بر همه داری
از چیست فرستادن پیغام نهـــــــــانت

در غار و سر کوه و در گوش پیمبر
گفتی ز چه پنــــــهان ز خلایق سـخنانت

وقتیکه به زنبور و شتر وحی نمودی
مقدور نبودت به بشــــــــر وحی ِعیانت

میکردی اگر آگهمان جنگ نمیخواست
باور به تو میکرد همه خلق جهـــــانت

گویند که در جنگ احد تیر پراندی
قربان تفنگ و قمه و تیر و کمــــــــانت

آسانتر از این بود که الهـــام نمائی
خودرا به همــــه خلق زمینت و زمانت

تا اینکه نه مجبور به کشتن شوی و جنگ
نه تیر و کمـــان لازمت آید نه سنایت

پس چیست اگر خالق رحمان و رحیمی
آن دوزخ و این دین به شمشیر نشانت

از دین تو خلقند پناهنده به کفـــــــار
بیش است چو تهدید تو از مهر و امان ات

اینقدر که در دین به زنان سخت گرفتی
لابد که بتو سخــــــــــت گرفتند زنانت

گفتی به کتابت که توئی قادر و قهـــار
پیداست از این دین چنین زور چپانتکهنه ولی خواندنی:

از چیست خدایا که تو بسته است زبانت
ولگرد بیابان شده پیغام رسانت

پیغمبـــــرت ار دکتر و عالم بُد و استاد
دین بلکه جز این بود که آورد شبانت

گر داشت سواد و خبراز دانش امروز
شاید به از این بود کنون وضع جهانت

گر قصد شناساندن خود بر همه داری
از چیست فرستادن پیغام نهـــــــــانت

در غار و سر کوه و در گوش پیمبر
گفتی ز چه پنــــــهان ز خلایق سـخنانت

وقتیکه به زنبور و شتر وحی نمودی
مقدور نبودت به بشــــــــر وحی ِعیانت

میکردی اگر آگهمان جنگ نمیخواست
باور به تو میکرد همه خلق جهـــــانت

گویند که در جنگ احد تیر پراندی
قربان تفنگ و قمه و تیر و کمــــــــانت

آسانتر از این بود که الهـــام نمائی
خودرا به همــــه خلق زمینت و زمانت

تا اینکه نه مجبور به کشتن شوی و جنگ
نه تیر و کمـــان لازمت آید نه سنایت

پس چیست اگر خالق رحمان و رحیمی
آن دوزخ و این دین به شمشیر نشانت

از دین تو خلقند پناهنده به کفـــــــار
بیش است چو تهدید تو از مهر و امان ات

اینقدر که در دین به زنان سخت گرفتی
لابد که بتو سخــــــــــت گرفتند زنانت

گفتی به کتابت که توئی قادر و قهـــار
پیداست از این دین چنین زور چپانت
زینب بنت حجش

روزی محمد برای دیدار پسر خوانده اش زید، رهسپار خانه او شد. زید با زینب بنت حجش، دختر عموی محمد که زن بسیار زیبائی بود ازدواج کرده بود. در آنروز زید در خانه نبود و زینب که کم و بیش نیمه لخت بود، در را بروی محمد باز کرد و او را به درون خانه فراخواند. زیبائی زینب از بدن نیمه لختش آشکار شده بود و محمد را در جا میخکوب کرد. پس از لختی سکوت، محمد اظهار داشت: «فتبارک الله الحسن الخالقین» سپس در حالیکه مشاهده زیبائی زینب، محمد را به خود آورده بود، خانه زید را ترک کرد.

هنگامیکه زید به خانه برگشت و زینب رویداد رخ داده را به اطلاعش رساند، زید یکسره نزد محمد رفت و اظهار داشت که میل دارد زنش را طلاق دهد. اما محمد مخالفت کرده و گفت: «از الله بترس و همسرت را نگه دار». زید که درک کرده بود عشق زینب در دل محمد خانه کرده‌است، او را طلاق داد ولی محمد از ترس سرزنش مردم، هنوز در ازدواج با زینب تردید داشت.

علاوه بر آن در سنت عرب، پسرخوانده با پسر تفاوتی نمی‌کرد و عرب‌ها ازدواج با همسر پسرخوانده را ازدواج با محارم به شمار می‌آوردند. ولی بنابر رسم معمول همیشگی، آیه هایی[ آیه ۴و۵ و 6 سوره احزاب] از طرف الله به محمد وحی شد و به او جرأت داد تا این هنجار را نقض کند. بطوریکه در روزی که محمد در خانه عایشه بود، به گونه‌ای ناگهانی وارد یکی از غش و ضعف‌های هنگام وحی گردید. هنگامی که از آن حالت بیرون آمد، اظهار داشت: «چه کسی نزد زینب خواهد رفت و به او شادباش خواهد گفت، زیرا، الله ازدواج او را با من تجویز کرده‌است» (ابن وراق، صفحه‌های ۲۱۸و۲۱۹)

اما طبق روایت انس، زید به قصد شکایت از زینب به نزد محمد رفت. نه به قصد پیش قدم شدن برای ازدواج زینب با محمد. محمد او را به ترس از خدا و نگهداشتن زنش نصیحت کرد. (صحیح بخاری، جلد ۹، کتاب ۹۳، شماره ۵۱۶)




[ATTACH=CONFIG]610[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]659[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]660[/ATTACH]
Russell نوشته: مهتاب جان منظور منبعی در فقه و کتب اسلامی بود.چون من دیم جایی در پاسخ و پرسشهای فقهی ارتباط باکرگی را با ورود به بهش بکل منکر شده بودند.

راسل جان من اینو پیدا کردم:

پرسش و پاسخ : دختران باکره در بهشت

نقل قول:پرسشبا سلام بنده در پی منبع حدیث "باکره ها مستقیماً به بهشت می روند" که ظاهراً منسوب به پیامبر، صلی الله علیه و آله، می باشد؛ هستم، لطفا راهنمایی فرمایید.

پاسخ
[TABLE="width: 100%"]
[TR]
[TD]آیات و روایاتی که از حال بهشتیان خبر می دهد؛ شرط رسیدن به بهشت را عمل صالح، بیان نموده اند. حال فرقی نمی کند که مکلف سیاه باشد، یا سفید. باکره باشد یا غیر باکره.
البته چند روایت مرتبط با مبحثی که شما سؤال کردید؛ وجود دارد:
1- «پیرزنی از انصار به پیامبر اسلام، عرض کرد: از خدا برای من بهشت را طلب کن. حضرت فرمود: زنان پیر، داخل بهشت نمی شوند. آن زن گریست. حضرت خندیدند و فرمودند: جوان و باکره می شوند و داخل بهشت می شوند»[1]
2- در کتاب اطیب البیان، ذیل آیه شریفه «وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ: اهل بهشت همیشه به حالت جوانی و زیبایی، باقی هستند. پیری و شکستگی در آن ها نیست» از جمله مزاح های پیغمبر صلی الله علیه و آله، نقل کردند که روزی فرمود: پیر مردان بهشت نمی روند؛ سیاه پوستان بهشت نمی روند و کوران نیز بهشت نمی روند. این باعث نگرانی جمعی شد. فرمودند: پیران جوان می شوند؛ سیاه پوستان سفید پوست می شوند و کوران بینا می شوند و بهشت می روند. حتی طعام و میوه و شراب بهشتی تمام به حالت اولی باقی هستند، تغییر پیدا نمی کنند. حتی حوریان بهشت، همیشه باکره و جوان هستند. عمارت ها و قصرها و فرش های بهشتی و البسه اهل بهشت، کهنگی و خرابی و افسردگی ندارند. دنیا دار تغییر، است و آخرت تغییر پذیر نیست.[2]

پی نوشت:


[1] منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل ،ج‏1، ص 76.

[2] أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏13، ص 326.


[/TD]
[/TR]
[/TABLE]

اینو هم ببین واقعا این دین اسلام خیلی باحاله:

میرداماد - وضعیت زنان در بهشت

نقل قول:1 ـ اما زنی که قبل از ازدواج وفات نموده الله تعالی او را به عقد مردی از مردهای اهل دنیا که در بهشت جای دارد در می آورد . با استناد بکلام رسول الله صلی الله علیه وسلم : (در بهشت هیج مجردی وجود ندارد.) بروایت از مسلم
شیخ بن عثیمین می گویند : زمانی که زن در دنیا ازدواج نکرده باشد الله تعالی او را به عقد کسی که در بهشت برای او خنکی چشم باشد در می آورد و نعمتهای موجود در بهشت تنها خاص مردان نیست و ازجمله نعمتهای بهشت ازدواج کردن است .