بیایید در مورد دروغ و دروغگویی بحث کنید. این گفته کورش رو زیاد نقل قول میکنن و شما هم زیاد شنیدید که از اهورا مزدا خواسته سرزمینش رو از دروغ و خشکسالی و جنگ محفوظ بداره. و همچنین این گفته هرودوت که ايرانيان از پنج سالگي تا بيست سالگي سه چيز را مي آموختند 1- سواركاري 2- تيروكمان 3 - راستگويي من میگم اگه مردم در اون زمان راستگو بودن در نتیجه دروغگویی هم مفهوم چندانی نمیتونه براشون داشته باشه چون راست گفتن براشون یه امر طبیعی و بدیهی هست. چه لزومی داشته که اینقدر رو راستگویی و آموزش به فرزندانشون تاکید کنن؟ و چه لزومی داشته کورش اینقدر نگران دروغگویی باشه؟ من اگه تو جامعه م و خانواده م از بچگی دروغ نشنیده باشم و عادت داشتم همیشه همون چیزی که هست رو بگم چه لزومی داره که بخوان برام کلاس آموزش راستگویی بذارن؟ و آیا تو کشورهایی که دروغ نمیگن مردمشون آموزش میبینن برای راستگویی یا از همون اول دروغگویی رو یاد نگرفتن؟
اینکه 2500 سال پیش مردم دروغ میگفتند در ایران یا نه فهمیدنش کار سختیه ولی فکر میکنم بین اخلاق و مدنیت و تمدن رابطه هستش،اگه اعتمادی بین انسانها نبود اساسن اجتماع انسانی نمیتونست شکل بگیره.در ایران هم راستی بنظر میرسه در گذشته آموزه اخلاقی مهمی بوده.هم در زرتشت میشه این تاکید رو دید و هم در فردوسی حالا چقدر این توصیه ها اخلاقی عمل میشده جرف دیگه ایه.
البته اینم درسته که یک چیزی تا پادش نباشه نمیشه تعریفش کرد.یعنی راستی بدون دروغ قابل تعریف نیست ولی خود مفهوم یا مقدار کم دروغ هم کافیه و از طرف دیگه انگیزه های شخصی برای دروغ گویی همیشه هست و از اون چیزهاییه دروغ که همیشه باهاش باید مبارزه کرد و مثل برده داری نیست که یکبار که از دستش خلاص شدی بشه گفت که مبارزه باهاش دیگه معنی نداره چون چیز بدیهی شده.
خب خیلی خصوصیات اخلاقی زشت دیگه هم هست. چرا اینقدر ایرانیا نسبت به آموزش راستی و راستی حساس بودن؟ فرضا تو جامعه به طور طبیعی همه سالمن و تعدادی هم فلج که در اقلیت قرار دارن. در یه جامعه هیچوقت کسی اینقدر نگران نیست که نکنه همه افراد جامعه فلج بشن و کلاسهای آموزش نمیذارن تا مردم رو از شر فلج شدن نجات بدن. و پادشاه هم نمیاد از خدا بخواد که خداوندا مردم منو از فلج شدن ایمن نگه دار، مگر اینکه یه بیماری همه گیر بشه و همه نگران فلج شدن بشن و دنبال راهکار تا خودشون رو از فلج شدن مصون نگه دارن.
البته دروغ یکی از پایه ای ترین و بدترین دشمنان اخلاق هست.در واقع راستگویی یکی از پایه ای ترین اصول اخلاقی هست و از مشترکات تقریبن همه جوامع انسانی،دروغ دشمن همکاری و اعتماد انسانها هست و بدون اعتماد و همکاری هم مدنیت نمیتواند باشد.
این سفارش بر راستگویی هم دلیل بر شیوع آن نمیشود.این سفارشات اخلاقی یک پدیده فرهنگیست.فرهنگ هم در واقع راه انتقال داده ها از گذشتگان به فرزندان است و اشتباهات گذشته را تکرار نکردن مخصوصن تجاربی که اثراتشون بلند مدت هست.مثل واکسن که به بچه های متولد شده میزنند.درصد کسانی که این بیماریها رو میگیرند در جامعه خیلی کم هست ولی بخاطر خطر زیاد این بیماریهاست که روشون اینقدر تاکید میشه.
shirin نوشته: خب خیلی خصوصیات اخلاقی زشت دیگه هم هست. چرا اینقدر ایرانیا نسبت به آموزش راستی و راستی حساس بودن؟ فرضا تو جامعه به طور طبیعی همه سالمن و تعدادی هم فلج که در اقلیت قرار دارن. در یه جامعه هیچوقت کسی اینقدر نگران نیست که نکنه همه افراد جامعه فلج بشن و کلاسهای آموزش نمیذارن تا مردم رو از شر فلج شدن نجات بدن. و پادشاه هم نمیاد از خدا بخواد که خداوندا مردم منو از فلج شدن ایمن نگه دار، مگر اینکه یه بیماری همه گیر بشه و همه نگران فلج شدن بشن و دنبال راهکار تا خودشون رو از فلج شدن مصون نگه دارن.
من فکر نمیکنم درباره خود راستگویی آن اندازه سخن آمده باشد.
اگر سرچشمه را زرتشتیگری و گاثاها بگیریم، ما بیشتر درباره "نیک" بودن در زندگی پند و اندرز داریم.
همچنین در پارسیک، "راستی" همچم و مترادف نیکی است و شاید اینجا لغزشی هم میان راستی و راستگویی رخ داده باشد:
نقل قول:دریافتم که اندیشی رسا از تُست .خرد جهان آفرین از تست وای خداوند جان و خرد این نیز از تست که جهانیان را آزادی داد و راه نمود که اگر بخواهند به راستی گِرایند و یا دروغ را برگزینند.
گاتاها، یسنای 31 بند 9
نقل قول:بهترین گفته را با گوش بشنوید
وبا اندیشه روشن بنگرید
سپس هر مرد و هر زن از شما
از این دو راه نیکی و بدی
یکی را برای خود برگزینید.
(30-2)
در دو بند بالا میتوان دید که راستی و دروغ پیوندی با راستگویی و دروغگویی ندارند.
نیکی و بدی دو مفهوم فلسفه کهن هستند که پایه زرتشتیگری را میریزند، بدینگونه که کنشهای آدمی و
سرشت را به سرچشمه نیک و بد بخشیده و در این دیدگاه، جهان نبردگاه این دو نیروی روشن و تاریک خواهد بود.
بهشت و دوزخ ما در این جهان در دستان خود ماست. نیکی پاسخ نیکی است و بدی سزای بدی. هوده زندگی ما برآمده کنشهای ماست.
یسنای 30 و 31 – بند 11
راسل درسته دروغ یکی از پایه ای ترین دشمنان اخلاق هست. ولی من میگم چرا در بین مردمی که دروغگویی وجود نداشته یا خیلی کم بوده و مردم عادت داشتن که راست بگن، اینقدر دایم تاکید به راستگویی میشده؟ جامعه ای که از وقتی ما میشناسیمش دروغ بسیار رایج و گفتنش برای مردمانش راحته. چقدر احتمال داره از همون موقع هم دروغ پدیده ای رایج می بوده ؟ آیا بقیه جوامع هم همینطور بوده. مثلا الان که مردم در کشورهای اروپایی کمتر دروغگو هستن و به نسبت ایرانیا بسیار صادقتر هستن آیا در گذشته آموزش راستگویی به فرزندانشون رایج بوده و دایم به فرزندانشون میگفتن حقیقت رو بگین؟
مرسی مهربد. پس شما معتقدی که منظور از راستی و دروغ در واقع نیکی و بدی بوده و مفهومش بعد ها تغییر کرده؟
خوب اینکه مردم ایران الان یکی از دروغگو ترین مردم جهان هستن و در یکی از دورترین دوران خودشون هم از تمدن بسر میبرند دلیل نمیشه که در دوران عظمتشون هم دروغگو بودند.
چیزی رو که روش زیاد تاکید میکنند دلیل نمیشه که حتمن رعایت هم نمیکنند بلکه نشون میده براشون اولویت بالایی داره رعایتش.مثل اینه که از روی اینکه در آمریکا و اروپای غربی بیشتر روی دموکراسی تاکید میشه تا چین و روسیه نتیجه بگیریم چین و روسیه دموکراتتر از امریکا و اروپا هستن.
تاکید میشه در مورد دموکراسیشون چون تجربه های بسیار بدی از استبداد و دیکتاتوری داشتن. و در نتیجه قدر دموکراسی الانشون رو میدونن و مواظبش هستن.
shirin نوشته: مرسی مهربد. پس شما معتقدی که منظور از راستی و دروغ در واقع نیکی و بدی بوده و مفهومش بعد ها تغییر کرده؟
فکر نمیکنم 'منظور' واژه خوبی باشد. امروز هم همان چم و معنی را دارند.
راست میشود واقعیت. راست گفتن میشود بازگویی واقعیت.
از راست و گفتن ما نامواژه و زاب راستگو (کسی که واقعیت را میگوید) و راستگویی (بیان واقعیت) را درست کردهایم.
- راست = واقعیت
- راستین = واقعی
- راستی، براستی = واقعا، حقیقتا
- راستی = واقعیت (realness)
- راستینگی = حقیقت (truth)
دروغ نیز پادواژه راست یا همان ناراست است:
- دروغین = unreal, fake
- دروغینگی = falsensess, falsehood