(12-09-2020, 06:59 PM)Dariush نوشته: [ -> ](11-28-2020, 10:33 PM)Mehrbod نوشته: [ -> ]
Dorud Dariush jaan,
Neveshtahye vaapas-e shoma talxtaro kam-hoseletar az gozashte mizanand. Shayad ruzhayi corona-i bi-ta'sir nabude and.
Man darbaareye Iran va badbinihe shoma be pishraftemaan miandishidan, bedide man iranian tavand (potential) besyar balayih baraye pishraft dashte o daarand, vali beraasti bozorgtarin gire ma injast ke hambastegihe basande nadaarim. Man negariste am, nemunevan shoma be chiniha negah konid, baavaretan beshavad ya na be chin eshgh mivarzand va ba inke ba dowlate xod saarsaar hamsu nistand, vali be keshvareshan mibaaland.
Be amrikaha benegarid, hanuz ke hanuz ast "being an american" barayeshan arzesh ast.
In chasbe farhangi ma az chand sadeye gozashte Eslam e shiy bude ke aanham in ruza naxnema va rish-rish gashte. Farhange "ariaih" in ruzha digaar delhara garm nemikonad, eslam ham ke bezanim be taxte guya ham az bix bi-din shode bashand, dowlate o keshvareman ham ke doshmane shomare yek be shomar miravand, che mimaanad? hich, har kas baraaye xod-ash.
Chizhayih ke dar Iran bedide man mitavannand naqshe in chasb ra baazih konand:
- Zabaane Parsi
- Daneshvarzih (hanuz dar iran daanaa budan arzesh ast)
- Jahaanbinihe irani va farhange pisha-islami (nowruz, etc.)
- ...
In chasb-ha bayad anjaa bashand ta mardom be ham chasbide va sude jam'i-eshan bishtar az sude taki-eshan beshavad ta betavanand dar reqabaat ba digar keshvarha az qafele pish namananand.
درود مهربد عزیز؛ عجیب و شرمآور اینکه من تازه این پیام شما را خطاب به خود دیدم!
واقعبینی تمامیتخواه است مهربد جان، آنگاه که شما واقعبینی را برگزیدید، دیگر خوشبینی یا بدبینی معنا ندارد و من اتفاقا اصلن بدبین نیستم، بلکه نسبت به آنچه میبینم، در حال حاضر میکشم خنثی باشم (غیر از آنجاهایی که بطور مشخص و محسوس به خودم مربوط میشود) تا رنج کمتری را متحمل شوم. راستاش من اتفاقا به هیچ رو تصور نمیکنم مردم ایران کمهوش یا کمتوان هستند؛ بلکه کاملا برعکس! ایرانیان بسیار باهوش هستند. آنچه را که میخواهند به هوشمندانهترین شکل، حداقل در محدودهی ایران، به شما تحمیل میکنند. این کار را حتی میتوانند با دشمنان (ظاهری) خود نیز بکنند. مثال زدم از رابطهی همین مردم و حکومت. همین مردم شجریان که شعار مرگ بر دیکتاتور میداد را به جمهوری اسلامی تحمیل کرد و کوروش را، تتلو را، فردوسی را، مرتضی پاشایی و شاملو و حتی زدبازی را! از آن گذشته، من آتئیست خایهی آن را ندارم که پسرم را ختنه نکنم در همین ایران، نه از ترس حکومت، از ترس همین مردم. جرئت اینکه در خیابانی که اثری از هیچ مامور و بسیجیای نیست پارتنرم را ببوسم. مثالها پرشمار هستند واقعا. کافیست در میان یک گروه 30 نفره، یک نفر مذهبی حضور داشته باشد و زن من بیاعتنا به او، روسری سر نکند، تمام آن جمع، که خود همگی بیدین، یا چُسدین هستند، به او چشمغره خواهند رفت. اینها همگی نشان از قدرت و نفوذ جامعه در لایههای مختلف زیست اجتماعی ما دارد و اکنون پرسش اولی، یعنی اینکه «چرا مردم ایران نمیتوانند از سد جمهوری اسلامی بگذرد؟» باید تبدیل شود « آیا واقعا ایرانیان چنین میخواهند؟».
من در حال نوشتن مطلبی هستم کاملا مرتبط با همین موضوع، با عنوان «ستیز بیهوده» که بخش نخست آن تکمیل شده. بزودی آن را در «پارهخط» منتشر خواهم کرد. پس از آن احتمالا بخث در این مورد کمی فرم دقیقتری به خود میگیرد.
انگیزهی راستین پشت هرگونه همبستگی افزایش سود دو-سویه است. ولی گیر رياضیاتی اینجاست, نخست یک استانهای باید پیموده شود انگاه سود همگانی از زیان همگانی پیشی خواهد گرفت. در این راستا, برای اینکه هر کس از روی خودخواهی سود شخصی'اش را به همگانی برنگزیند نیاز به "چسبهای همبودین" پیدا میشود. این چسبها در حقیقت برنامهای ذهنی میباشند که رفتار مردمی را الگو بخشیده و راستادهی مینمایند. زمانیکه این چسبها نباشند یا بسنده چسبندگی نداشته باشند, هرکس برای خوداش میشود, و فرجام این همواره در سود کوتاه-زمان و زیان دیر-زمان است.