11-09-2019, 06:00 AM
چیزهایی که از همه به آدم نزدیکتر اند دیرتر از همه دیده میشوند.
یکی از چیزهاییکه ما نیمهخودآگاه شاید بخوبی به آن آگاهیم رفتارهای خود-ویرانگرانه است, و این نیمهخودآگاه چندیست برای
من به خودآگاه دگریسته و اندیشه ام را به خود گرفته, بویژه با برخی از رفتارهای خودویرانگرانهای که داشتم و و چندین نگرهی پیرامون آن.
یکی از کتابهای خوب و فراهنجاری که سالها پیش خوانده بودم این است: The Lucifer Principle
کتاب درونمایهی گیرایی دارد و چکیدهی آن به این میپردازد که آدمی, از آنجاییکه یک جاندار همبودین (اجتماعی) میباشد رانههایی
درون وی فرگشتهاند مانند رانهی "وجدان درد" که رفتارهای کس را رگوله (regulate) میسازند. برای نمونه کس اگر در درونش خود
را آدم بد و نااخلاقگرا بداند و ازینرو ارزش خودش را کمتر از دیگران ببیند, ناخودآگاه بسیاری از رفتارهای وی رنگ و بوی خودویرانگرانه
خواهند گرفت هتّا اگر خودآگاهانه رفتارهای او سودجویانه باشند.
به زبان دیگر, مهادی لوسیفر همانند اهریمنی درون ژنهای کس میباشد که با خود-ارزیابی پیوسته به کس پاداش و پادافره میدهد
و اگر کس را برای همبود او زیانمند ببیند, او را به سمت رفتارهای خودویرانگرانه سوق میدهد.
نکتهی گیرایی که اینجا بایستی به آن کنارپرداخت سازوکار apoptosis یا خودپایانش (self-termination) در یاختههای زندهی آدمی میباشد!
یاختههای آدمی, و کمابیش همهی جانداران دیگر زمانیکه آسیب میبینند, برای نمونه از روی پرتوهای آفتاب دچار جهش میشوند,
گویا - این بخش چندان روشن نیست - از سوی فرمانی که از مغز میاید - و شاید خودبهخود, سازوکار خودپایانش اشان را
فعال کرده و خود را نیست و نابود میکنند, و با این کار از ویران شدن دیگر یاختهها پیش گیری میکنند.
این سازوکار که در زیستشناسی apoptosis نامیده میشود یکی از سازوکارهای نیازین و سرشتین در جانداران و در نبود آن
احتمال گرفتن سرطان اگر نه هزاران برابر, دستکم صدها برابر میشود.
مهاد لوسیفر در حقیقت همین سازوکار, ولی در ترازی بزرگتر یا همان همبودین میباشد. یک آدم, بمانند یاختههای خود در
پیکر همبودین یک یاخته به شمار میرود و همین سازوکار را میتوان نمونهوار یکی از ریشههای خودکشی در آدمی دید. زمانیکه
کس خود را ناسودمند میبیند و آینده را سراسر تیره و تار, آنگاه رانههای خودپایانش درون او فعّال شده و او را به سوی خودکشی
و آسودن همبود از هستی خود سوق میدهند!
نگرهی «مهادِ لوسیفر» ساختاری فرنودین و بسنج دارد و به دید من بسیاری از موردهای خودکشی و رفتارهای خودویرانگرانه را
توضیح میدهد, هر آینه, نگرهی دیگری که من در ذهن پروردهام بخش دیگری از این موردها را دربر میگیرد و آنهم رفتارهای خودویرانگرانهای است که در حقیقت, در بلندزمان سودمند میباشند!
یکی از چیزهاییکه ما نیمهخودآگاه شاید بخوبی به آن آگاهیم رفتارهای خود-ویرانگرانه است, و این نیمهخودآگاه چندیست برای
من به خودآگاه دگریسته و اندیشه ام را به خود گرفته, بویژه با برخی از رفتارهای خودویرانگرانهای که داشتم و و چندین نگرهی پیرامون آن.
یکی از کتابهای خوب و فراهنجاری که سالها پیش خوانده بودم این است: The Lucifer Principle
کتاب درونمایهی گیرایی دارد و چکیدهی آن به این میپردازد که آدمی, از آنجاییکه یک جاندار همبودین (اجتماعی) میباشد رانههایی
درون وی فرگشتهاند مانند رانهی "وجدان درد" که رفتارهای کس را رگوله (regulate) میسازند. برای نمونه کس اگر در درونش خود
را آدم بد و نااخلاقگرا بداند و ازینرو ارزش خودش را کمتر از دیگران ببیند, ناخودآگاه بسیاری از رفتارهای وی رنگ و بوی خودویرانگرانه
خواهند گرفت هتّا اگر خودآگاهانه رفتارهای او سودجویانه باشند.
به زبان دیگر, مهادی لوسیفر همانند اهریمنی درون ژنهای کس میباشد که با خود-ارزیابی پیوسته به کس پاداش و پادافره میدهد
و اگر کس را برای همبود او زیانمند ببیند, او را به سمت رفتارهای خودویرانگرانه سوق میدهد.
نکتهی گیرایی که اینجا بایستی به آن کنارپرداخت سازوکار apoptosis یا خودپایانش (self-termination) در یاختههای زندهی آدمی میباشد!
یاختههای آدمی, و کمابیش همهی جانداران دیگر زمانیکه آسیب میبینند, برای نمونه از روی پرتوهای آفتاب دچار جهش میشوند,
گویا - این بخش چندان روشن نیست - از سوی فرمانی که از مغز میاید - و شاید خودبهخود, سازوکار خودپایانش اشان را
فعال کرده و خود را نیست و نابود میکنند, و با این کار از ویران شدن دیگر یاختهها پیش گیری میکنند.
این سازوکار که در زیستشناسی apoptosis نامیده میشود یکی از سازوکارهای نیازین و سرشتین در جانداران و در نبود آن
احتمال گرفتن سرطان اگر نه هزاران برابر, دستکم صدها برابر میشود.
مهاد لوسیفر در حقیقت همین سازوکار, ولی در ترازی بزرگتر یا همان همبودین میباشد. یک آدم, بمانند یاختههای خود در
پیکر همبودین یک یاخته به شمار میرود و همین سازوکار را میتوان نمونهوار یکی از ریشههای خودکشی در آدمی دید. زمانیکه
کس خود را ناسودمند میبیند و آینده را سراسر تیره و تار, آنگاه رانههای خودپایانش درون او فعّال شده و او را به سوی خودکشی
و آسودن همبود از هستی خود سوق میدهند!
نگرهی «مهادِ لوسیفر» ساختاری فرنودین و بسنج دارد و به دید من بسیاری از موردهای خودکشی و رفتارهای خودویرانگرانه را
توضیح میدهد, هر آینه, نگرهی دیگری که من در ذهن پروردهام بخش دیگری از این موردها را دربر میگیرد و آنهم رفتارهای خودویرانگرانهای است که در حقیقت, در بلندزمان سودمند میباشند!