درود
وقتی با دوست ِ دوران کودکیم که اینروزها مسلمان نیست به بحث می نشینم ، او مدام از زن ستیز بودن اسلام برایم می گوید و..و گویی تنها دلیلش برای رد اسلام همین دیه ی زن نصف مرد است! حال شما چه ؟ شما چه شد که از اسلام و یا هر دین دیگری که قبل پیرو آن بودید ، دست برداشتید ؟ زکریای رازی از آنجا که نبوت و امامت را با عدالت خدا سازاگار نمی دانست از اسلام دست کشید . شما چه ؟
چند تا بیشتر نبود:
١. جزیه
٢. کشتار کافران و بیدینان
٣. نابرابری زن و مرد: دیه و ... (بچه بودیم)
٤. سنگسار و دست بریدن و دیگر کارها
٥. ...
Mehrbod نوشته: چند تا بیشتر نبود:
١. جزیه
٢. کشتار کافران و بیدینان
٣. نابرابری زن و مرد: دیه و ... (بچه بودیم)
٤. سنگسار و دست بریدن و دیگر کارها
٥. ...
پس اصول دین به مانند زکریای رازی چندان برایتان اهمیت نداشته و فقط به این چیزها که خب در همه جا و در همه ی ادیان هست توجه داشتید!
سارا نوشته: پس اصول دین به مانند زکریای رازی چندان برایتان اهمیت نداشته و فقط به این چیزها که خب در همه جا و در همه ی ادیان هست توجه داشتید!
بیدین دیگر, مشت نمونهیِ خروار.
چه دگرسانیای میدهد علَت چه بوده؟ یک علَت خوب بسنده است.
Mehrbod نوشته: بیدین دیگر, مشت نمونهیِ خروار.
چه دگرسانیای میدهد علَت چه بوده؟ یک علَت خوب بسنده است.
نه خب دوست داشتم ببینم هرکسی با چه دیدی به دین می نگرد! شما خب نگاهتان به مانند رازی خردِ صرف نبوده و عواطف انسانی و .. را هم در بر می گیرد! اما برای نمونه من وقتی شش هفت ساله بودم تنها چیزی که از اسلام براستی مرا رنج می داد آیات قرآنی مربوط به یهودیان بود که در آن از یهودیان بسیار بد گفته شده بود و هیچ استثنایی هم قائل نشده بود! برایم به دلایلی بسیار سنگین و رنج آور بود! در همان کودکی مدام به هر فرد مذهبی و دینی ای که می رسیدم تنها این پرسش را می کردم اگر یک نفر از قوم یهود باشد ولی بسیار خوب باشد آیا بازهم بد است و دشمن اسلامست؟:))
سارا نوشته: نه خب دوست داشتم ببینم هرکسی با چه دیدی به دین می نگرد! شما خب نگاهتان به مانند رازی خردِ صرف نبوده و عواطف انسانی و .. را هم در بر می گیرد! اما برای نمونه من وقتی شش هفت ساله بودم تنها چیزی که از اسلام براستی مرا رنج می داد آیات قرآنی مربوط به یهودیان بود که در آن از یهودیان بسیار بد گفته شده بود و هیچ استثنایی هم قائل نشده بود! برایم به دلایلی بسیار سنگین و رنج آور بود! در همان کودکی مدام به هر فرد مذهبی و دینی ای که می رسیدم تنها این پرش را می کردم اگر یک نفر از قوم یهود باشد ولی بسیار خوب باشد آیا بازهم بد است و دشمن اسلامست؟:))
احساس خودش همان چکیدهیِ منطق است و تا زمانیکه خرد آنرا نادرست ندیده منطقی است. برای نمونه
احساس چندشی که از دیدن یک خوراک دست میدهد گرچه برای کس شاید دریافتنی نباشد و منطق اش را نگیرد,
ولی این احساس میتواند از نشانههایِ ریز و نامحسوسی باشد که ناخودگاه همانکس دریافت کرده.
احساس ما آدمها هم میگوید که خب وحشیت و سر بُریدن و دست بُریدن و
اینجور کارها درست نیستند و اینجا نیازی به خرد هم هتَا نیست که بگوید چرا نیستند.
خب من قبلا که معتقد بودم همه چیو چشم و گوش بسته میپذیرفتم.
بعد که عقل خودم رو بکار انداختم و در مورد معجزات پیامبران یا عدالت الله و موجودات خیالی مثل جن و فرشته و شیطان و احکام بی پایه و اساس اسلام دریافتم که چه کلاه بزرگی رو سر ما گذاشتن.
در واقعه بعد فهمیدم من مسلمان نبودم بلکه ارثی یک چیزی بهم رسیده بود.
شاید این اسلامی که بدست ما رسیده تحریفات زیادی درش صورت گرفته من که نمیدونم، ولی چیزی که من میبنم با عقل و خرد جور در نمیاد.
پس لزومی نمیبنم دنباله رو، و پیرو اسلام باشم تا وقتی که با دلیل منطقی یکی بیاد ثابت کنه، نه حرفای صدمن یه غاز آخوندی.
انقدر سوال تو ذهنم دارم که حوصله پرسیدن و جواب تکراری شنیدن ندارم.
تو قرآن هم سوال کننده و کنجکاو رو لعن و نفرین کرده. چرا؟ چون جواب منطقی نداره.
موضوع انتخاب کفر و دین بیشتر تابع عوامل بیرونی است به عبارت دقیق تر بیشتر انسانها تا یک جایی در موضوع پذیرش وجود خدا با هم اشتراک فکری دارند و قبول رابطه علی و معلولی به عنوان یک پیش فرض در وجود همه ما نهادینه شده است
اما این خواسته ها و انتظارات ما از هستی پیرامون هستند که موجب سنگین شدن کفه به نفع یکی از دو طرف کفر و دین می شود و این موضوع عقل و احساس و سایر مواردی که دوستان اشاره کردند و یا در نظرات بعدی به عنوان دلیل ذکر می کنند در حقیقت بهانه اند نه دلیل
مثل دلائلی که هر کدام از طرفداران تیم های آبی و قرمز برای آبی و قرمز بودن خودشان ذکر می کنند
کفر و دین نیز تقریبا چنین حالتی دارد
اصل دین و وجود خدا با توجه به میل به جاودانگی که در وجود همه هست موضوعی قابل پذیرش برای همگان است اما
یک یا چند عامل بیرونی مثلا میل شدید به نوشیدن شراب یا داشتن رابطه آزاد با جنس مخالف و یا حتی داشتن یک تصور موهوم در یک موضوع و معقول پنداشتن آن سپس مخالفت دین با این تصور موهوم
موجب گرایش افراد و تغییر جهت فکری آنها می شود.
آنچه به عنوان صحت این ادعا می توان به آن تکیه نمود کاهش میزان خداناباوری با توجه به بالا رفتن سن افراد است
هر چه میزان هیجانات و شر و شور جوانی بیشتر باشد میل به معنویات و انجام تکالیف دینی کمتر است
و
هر چه این هیجانات کمتر و استقامت فکری و عقل بیشتر می شود میزان خداباوری و توجه به معنویات نیز بیشتر می گردد.