با سلام و درود به همه دوستان
گویا هفته پیش در میدان ونک دوباره محمد نوری زاد بهمراه مادر مرحوم ستاربهشتی (هر چند مناسبترین کلمه بجای مرحوم باید شهید باشد!) و جمعی از یارانش تحصن کرده بودند. هر هفته گویا ایشان در جایی از تهران تحصن می کنند و اجتماعاتی را برپا می کنند. راستی قضیه ی این آقا چیست؟ ایشان که به گفته ی خودشان تا قبل از سال 88 دلداده ی رهبری بوده اند و بعد با اتفاقاتی که در سال 88 در جریان انتخابات رخ داد یکهو عقیده اشان نسبت به رهبر و نظام 180 درجه می چرخد! البته تنها ایشان این چرخش 180 درجه ای عقیده را تجربه نکرده اند، افراد بسیاری از سیاسیون گرفته تا اهل قلم و حتی مردم عادی هم از سال 88 به بعد در فاز مقابل نظام و رهبری قرار گرفته اند. یک نمونه از این سیاسیون حسین علیزاده است که دیپلمات سابق ایران در اروپا بوده است. ایشان در مصاحبه ای که با صدای آمریکا داشتند صریحاً بیان کردند که تا قبل از 88 به رهبر و نظام دلبستگی داشتند ولی با جریاناتی که در سال 88 رخ داد و با رویت چهره واقعی نظام تمامی این دلبستگیشان از هم گسیخته شد!
حال سوال اینجاست که آیا تنها در سال 88 در ایران تظاهرات اعتراض آمیز رخ داده است؟ یعنی قبل از این سال هیچ اعتراضی نبوده است ؟ هیچ اجتماعی بر ضد بی عدلتی شکل نگرفته است؟ آیا تنها در این سال عده ای بدون هیچ گناهی کشته شدند؟ (چه در تظاهرات چه در بازداشتگاه ها)
در صحبتهای تمام این افرادی که از سال 88 به بعد دچار تحول شده و در نقطه مقابل نظام قرار گرفته اند، یک حرف مشترک وجود دارد و آن اینست "ما فکر نمی کردیم نظام با معترضین این رفتار را داشته باشد انتظار خشونت از نظام را نداشتیم". آیا فقط در سال 88 خشونت رخ داده است و..........
سوالات همچنان پابرجا هستند همانطور که نوری زاد همچنان پابرجاست آنهم در شرایطی که افراد را بخاطر یک وبلاگ که در آن اعتراض کوچکی به حکومت شده بر دار می کشند ولی نوری زاد همچنان سایتش را فیس بوکش را هر روز آپدیت می کند و هر روز نامه ی جدیدی به رهبری می نگارد و همچنان صحیح و سلامت است ........
این مسئله را به صورت زیر میتوان تحلیل کرد:
1- ما از مبارزان و فعالان سیاسی اطلاع دقیق نداریم. ممکن است فرد خوبی باشد آن را بد بدانیم یا برعکس. برخی هم خاکستری اند.
2- ممکن است فردی مثلا لیبرال باشد در حزب الله نفوذ کرده تا در یک تاریخ معین نافرمانی کند. شاید این شخص برای احزاب اپوزیسیون کار می کرده یا برای خارجی ها یا خودش شخصا چنین برنامه ریزی کرده.
3- آیا باورپذیر است یکدفعه اعضای جناح چپ یک دفعه همگی دچار تحول فکری شده اند؟ شاید مهره اروپا و آمریکا هستند می خواهند ظاهرا لیبرال شوند بعد نوکری آمریکا را ادامه دهند و اقتصاد را پایین دست نگهدارند.
4- ممکن است کسی واقعا خزب اللهی باشد و به مرور زمان لیبرال شود و این هم دور از ذهن نیست.
راه حل چیست؟
1) چون حکومت اسلامی ایران همان حکومت داعش است ولی ظاهر آن فرق می کند برای رهایی باید مردم از هر نوع حرکت ضد ولایت فقیه دفاع کنند چون از بدتر حداقل به بد می رسند. حکومت ایران تنها حکومتی است که همه چیز ممنوع است. زمان شاه فقط آزادی سیاسی نبود. الان آزادی انتخاب دین نیست. تبعیض بین زن و مرد و تبعیض بین ادیان است. عدم آزادی انتخاب پوشاک است و... الان مردم قیام کنند اگر حکومت لیبرال واقعی نیاید حداقل مثلا مثل دیکتاتوری پینوشه خواهد شد که همه آزادی ها تضمین خواهد شد غیر از سیاسی.
کتاب کنترل رسانه های چامسکی را بخوان در آمریکا هم مردم آزادی سیاسی ندارند ولی خیال می کنند دارند.
Agnostic نوشته: این مسئله را به صورت زیر میتوان تحلیل کرد:
1- ما از مبارزان و فعالان سیاسی اطلاع دقیق نداریم. ممکن است فرد خوبی باشد آن را بد بدانیم یا برعکس. برخی هم خاکستری اند.
2- ممکن است فردی مثلا لیبرال باشد در حزب الله نفوذ کرده تا در یک تاریخ معین نافرمانی کند. شاید این شخص برای احزاب اپوزیسیون کار می کرده یا برای خارجی ها یا خودش شخصا چنین برنامه ریزی کرده.
3- آیا باورپذیر است یکدفعه اعضای جناح چپ یک دفعه همگی دچار تحول فکری شده اند؟ شاید مهره اروپا و آمریکا هستند می خواهند ظاهرا لیبرال شوند بعد نوکری آمریکا را ادامه دهند و اقتصاد را پایین دست نگهدارند.
4- ممکن است کسی واقعا خزب اللهی باشد و به مرور زمان لیبرال شود و این هم دور از ذهن نیست.
نتیجه ی همه ی این تحلیل ها به این ختم شد که نوری زاد واقعا اپوزیسیون نظام هست و می شود به او اعتماد کرد!!
چرا اینجور تحلیل نکنیم:
1-او یک دلبسته ی واقعی به نظام است و بعد از سال 88 که موج اعتراضات از جنبش های دانشجویی و روشنفکری به عامی ترین طبقات جامعه هم رسید و اینبار جمعیت کثیری از مردم با این موج همراه شدند (بر خلاف اعتراضات پیشین که فقط قشر دانشجو و فرهیخته در آن دخیل بودند) به نوری زاد ماموریت داده می شود که چهره ی یک اپوزیسیون را به خود بگیرد و بین مردم رود و با کسانی که با تمام قوا در مخالفت با سیاست های نظام فعالیت می کنند آشنا گردد و طرح دوستی بریزد و اعتمادشان را جلب کند تا بوقتش و هنگامی که خب همه ی سران مخالف را شناخت دو دستی آنها را تحویل رژیم دهد و همه ی نقشه هایشان را هم لو دهد.
2- با زهم او یک دلبسته ی واقعی به نظام است و ماموریت دارد که سالها در نقش یک معترض نظام قرار گیرد و مردم بویژه جوانان و دانشجویان را که سراسر شور هستند را بخود جذب کند بعد از گذشت چند سال هم یک رسوایی بزرگی ببار آورد و بعنوان جاسوس غرب و رانت خوار و فریبکار ........ به مردم شناسانده شود و اینطور اعتماد مردم و بخصوص جوانان را خدشه دار کند بطوریکه اینطور نتیجه گیری کنند که هر کس که بر ضد نظام باشد آدم شریفی نیست و فریبکار است و بفکر خویش است و......... و در نتیجه افزایش محبوبیت نظام بین مردم و جوانان!
در هر حال به آدمی چون نوری زاد نمی توان صد در صد اعتماد کرد! مرا یاد یکی از داستان های مثنوی معنوی مولانا می اندازد، پادشاه یهودیان می خواست مسیحیان را شناسایی کرده و نسل آنها از روی زمین بر دارد و آنها را نابود کند ولی مسیحیان دینشان را مخفی می کردند و خود را لو نمی دادند. وزیر پادشاه یهود به او پیشنهاد می کند که او را بعنوان یک مسیحی زندانی کرده و در میدان شهر شکنجه کنند و گوشش را ببرند و......... بعد او را خونین و مالین و نیمه مرده رها سازند . پادشاه همین کار را انجام میدهد. وقتی وزیر را نیمه مرده رها می کنند مسیحیان در نیمه های شب می آیند و او را بر می داردند و از او مراقبت و پرستاری می کنند تا بهبود یابد و بعد او را رییس خود می کنند و..... که در آخر داستان همین اعتماد مسیحیان به او باعث نابودیشان می گردد.
شاید نوری زاد هم همان وزیر باشد !!!
Agnostic نوشته: کتاب کنترل رسانه های چامسکی را بخوان در آمریکا هم مردم آزادی سیاسی ندارند ولی خیال می کنند دارند.
اگر لینکی هست از پی دی اف این کتاب ، ممنون می شوم اگر بگذارید.
خب سیاست رسانه های آمریکا و کلا ً غرب بر خلاف ایران است . در شبکه های پر طرفدار آمریکایی که میلیونها بیننده دارد منتقدین دولت بسیار راحت هر چه دلشان می خواهد به رییس جمهور آمریکا که بالاترین مقام را دارد می گویند و تمام سیاست هایش را به چالش می کشند و آب از آب هم تکان نمی خورد و مردم هم می گویند عجب آزادی بیانی داریم و ... در حالی که همه ی اینها و همه ی این منتقدین هم در همان چارچوب سیاسی دولت آمریکا عمل می کنند.
ولی در ایران اصلا ما منتقد ولایت فقیه نداریم!!! هیچ کس جرات انتقاد از بالاترین مقام حکومتی ایران را ندارد!!! یک مطهری داریم که آنهم باید حرفش را بگذارد در دهان رهبری و بگوید خودِ رهبری هم همیشه می گویند مرا نقد کنید!!!!!!!! تا رهبری و طرفدارانش را در یک عمل انجام شده قرار دهد و زنده بماند!!!
نوریزاد تنها کسی نیست که از جریانات سال 88 به بعد از نظام بریدند ولی شاخص ترین آنهاست. در همین سپاه بعد از سال 89 تصفیه های زیادی شد. خیلی از صاحب منصبان سپاه پیش از موعد بازنشستگی از کار بر کنار شدند.
این حداقل دستاوردیه که من از جنبش سبز میشناسم.
در زمان جنگ میرحسین بسیار محبوب بود بین رزمندگان و سپاهیان. حتی محسن رضایی که کل تاریخ انقلاب را به نفع خودش در فیلم تبلیغاتی ریاست جمهوریش تحریف کرده بود هم به این نکته اشاره کرده بود!!! اما نوری زاد از اول با خاتمی و رفسنجانی و میرحسین و.. خوب نبود و فدایی رهبری بود. ایشان شاگر و دست پرورده ی حسین شریعتمداری هم می باشند و نکته ی جالب قضیه اینجاست که شریعتمداری هم سعی در ماله کشی جریان نوری زاد دارد و اصلا به کارهای نوری زاد کاری ندارد و انتقادی نمی کند.
نوری زاد در نامه هایش به رهبری هر چه دلش می خواهد می نویسد یک خط از نامه ی نوری زاد را اگر کسی در دفترچه ی خاطراتش بنویسد فردا روز سرش بر بالای دار می رود.
شاید هم واقعا نوری زاد یک اپوزیسیون باشد ! به هرحال از آدمهایی که افراطی هستند باید تفریط را دید! نه به آنزمانش که جان در ره رهبری می داد و نه به الانش که جانِ رهبری را می خواهد !
kourosh_bikhoda نوشته: این حداقل دستاوردیه که من از جنبش سبز میشناسم.
ولی آسیبهاش بیشتر از دستاوردهاش بود!
همین تصفیه ها منجر به ایجاد یکپارچگی بیشتر در ساختار اصلی قدرت در جمهوری اسلامی شد و عملن دست هر کسی که خارج از دایره اعتماد بود به مسایل مهم کشور بسته شد!
اضافه کنید خفقانی که بعدش بر جامعه حاکم شد، تندرویهایی که صورت گرفت، آب سردی که در نتیجه سرکوب بر روی جامعه ریخته شد و باعث ناامیدی مردم نسبت به آینده شد، سانسور بیشتر، خراب تر شدن روابط خارجی و ... دامنه تخریبی اش تا دامان ایرانیان مقیم خارج را هم گرفت و فقط محدود به داخل ایران نبود!!
خاطرتون باشه نظارت بر اینترنت و دستگیری فعالین اینترنتی هم از همون موقع به اوج خودش رسید و حتا باعث از هم پاشیده شدن خیلی سایتها و مسدود شدن بیش از پیش جریان آزاد اطلاعات شد.
شاید اگر از همون اولش جنبش سبز رادیکال میبود این طوریا نمیشد! شاید هم هیچ چی نمیشد و از این بدتر میشد!!! ولی به نظر من مردم ما با شرکت دوبارشون در سیرک انتخاباتی نشون دادند که خیلی راحت قابل کنترل هستند.
sonixax نوشته: ولی آسیبهاش بیشتر از دستاوردهاش بود!همین تصفیه ها منجر به ایجاد یکپارچگی بیشتر در ساختار اصلی قدرت در جمهوری اسلامی شد و عملن دست هر کسی که خارج از دایره اعتماد بود به مسایل مهم کشور بسته شد!اضافه کنید خفقانی که بعدش بر جامعه حاکم شد، تندرویهایی که صورت گرفت، آب سردی که در نتیجه سرکوب بر روی جامعه ریخته شد و باعث ناامیدی مردم نسبت به آینده شد، سانسور بیشتر، خراب تر شدن روابط خارجی و ... دامنه تخریبی اش تا دامان ایرانیان مقیم خارج را هم گرفت و فقط محدود به داخل ایران نبود!!خاطرتون باشه نظارت بر اینترنت و دستگیری فعالین اینترنتی هم از همون موقع به اوج خودش رسید و حتا باعث از هم پاشیده شدن خیلی سایتها و مسدود شدن بیش از پیش جریان آزاد اطلاعات شد.شاید اگر از همون اولش جنبش سبز رادیکال میبود این طوریا نمیشد! شاید هم هیچ چی نمیشد و از این بدتر میشد!!! ولی به نظر من مردم ما با شرکت دوبارشون در سیرک انتخاباتی نشون دادند که خیلی راحت قابل کنترل هستند.
درودمن میخواهم نظری دیگر را در اندازماگر مانند فروید یک ملت را نیز بسان یک شخص تصور کنیم و ان را روانشناسی کنیم به این نتیجه میرسیم که مراحل ایجاد اسیبهای روانی در بین ملتها اتفاق می افتدمرحله نخست:تروماتیسم پیش رسیا ضربه ابتدایی خارجی که میتواد مصداق فشارهای وارده بر مردم باشدمرحله دوم:دفاعیعنی در جهت مقابله برامدن از سوی مردممرحله سوم:اختفایعنی از میان رفتن دفاع پس از شکست و پنهان شدن بدون فراموشی تاریخی یعنی روایات و سخنان پیرامون ان باشد مرحله چهارم:انفجار اختلال روانییعنی پس از قدرت گیری بازتاب نشان دادن توسط قشر اسیب خوردهمرحله پنجم:بازگشت جزیی واپس زدهیعنی دوباره شکل گرفتن به حالت که از ان اسیب ایجاد شدهاگر این نظریه فروید برای جامعه ما صدق کند ما هم اکنون در مرحله اختفا هستیم