Rationalist نوشته: چنانچه بیان داشتم در تراز متافیزیکی فقط "یک" اصیل و فربود است. و از آنجا که در ریاضیات ما اعداد(نمود کثرت)، مقایسه و کمیت(بزرگ تر و کوچکتر) داریم؛ نمی تواند علمی متافیزیکی باشد.
در مورد مفهوم صفر هم بیان داشتم که اصالت با هستی می باشد و نیستی تنها مفهومی انتزاعی در هستیست. شدن و تطور نیز
در آن تراز هستی شناسی صورت نمی گیرد.
دقت داشته باشید که این مفاهیم متافیزیکی که از آنها سخن می گویم، بعضا متفاوت و مستقل از متافیزیک ادیان و مکاتب فلسفیست.
بنده دارم در همین زمینه یکسری مقاله و کتاب را سرچ می کنم و تاکنون هم چندین مقاله در این زمینه را یافته ام که بعد از مطالعه و بررسی آنها ، برایتان اینجا آپلودش می کنم یا لینکشان را می گذارم!
بعدش هم دوست عزیز شما از یک نکته غافل شدید و آن هم اعداد اصلی هستند! یا بهتر است بگویم اعداد اصلی هستی! همانطور که خودتان بهتر می دانید فیثاغورث از اولین کسانی بوده که ادعا کرده است اصل وجود در آفرینش، عدد است و بعد از آنهم حکمای زیادی بویژه حکمای ایرانی بر این نظر صحه گذاشته اند. اعدا اصلی چه اعدادی هستند؟
در ابندای خلقت یک بوجود آمد که نماد "وحدت" است و اصیل است و بعد در امتداد آفرینش به دو می رسیم که بیانگر "کثرت" است و از عدد یک و دو به سه می رسیم . حال این سه عد 1و2و3 را داشته باشید فعلا تا بعد.
Rationalist نوشته: در این رابطه، من مدت ها پیش مقاله ای در راستای تعریف فلسفه و منطق در اینجا آپلود کردم. اکنون که آن را مرور میکردم، با وجود نیاز به برخی ویرایش ها، همچنان می تواند بیانگر زاویه ی نگاه من به این واژه گان اساسی(فلسفه،منطق و...) باشد.
از نقطه نظر آن مقاله اگر به جستار بنگریم، پرسشی اساسی همچون "ریاضیات چیست؟" در حوزه ی فلسفه قرار می گیرد.
البته هرگونه نقد و یا اظهار عقیده ی شما پیرامون آن مقاله و نوع تفکرم، برایم ارزشمند خواهد بود.
ممنون بابت این مقاله ، بسیار لذت بردم از خواندن آن. فلسفه با
حیرت شروع می شود کاملا درست است! حیرت سر آغاز بسیاری از چیزها است حکمت ، عرفان و فلسفه . هرسه ی اینها در عین اینکه در تعاریف جداگانه ای قرار می گیرند اما دارای یک اصل و یک مبنا و یک ریشه می باشند که همانا "حیرت" است.
با این نظر که نظام روانکاوی فروید خالی از تفکر فلسفی عمیق و ژرف بود هم با تمام موجود موافقم.
اما پیشنهادات
کاش در مقاله اتان از آرا شیخ اشراق هم آورده شود او هم آغاز فلسفه را حیرت می داند و آرای فلسفی ایشان بسیار مورد توجه فلاسفه ی غربی بخصوص اگزیستنسیالیست ها قرار گرفته است مانند هانری کربن شاگرد هایدگر که فلسفه اش را از اگزیستنسیالیسم به اشراق تغییر داد و حتی مدعی بود که استادش هایدگر هم به دروازه های اشراق رسیده بود!
Rationalist نوشته: :e405:؟!
اگر امکان دارد در این مورد بیشتر توضیح دهید.
دوست عزیز اول بگذارید این "اعداد" و ریشه ی متافیزیکی ریاضی را به یک سر منزلی برسانیم بعد به هندسه هم خواهیم پرداخت که خود مبحثی بس سنگین و پر چالش می باشد و با یکی دو جمله نمی توان در مورد هندسه و مبنای شهودیش صحبت کرد.
Rationalist نوشته: خوب؟! چرا خیام این بیت را چنین سروده و از آن چهار عدد نام برده است؟
یادتان می آید که از 1 و 2 و 3 بعنوان اعداد اصلی نام برده شد و گفتم فعلا این سه عدد را پیش خود داشته باشد تا بعد. حال در اینجا با این سه عدد کار خواهیم داشت!با کمک چهار عمل اصلی ریاضیات + - * / می توان به بی نهایت عدد رسید! حال این چهار عمل را در مورد این سه عدد بکار می بریم! از آنجا که 2 و3 از اعداد اول می باشند و تقسیم ناپذیرند پس تقسیم در اینجا بکارمان نمی آید . هم چنین با عمل - هم به عدد جدیدی نمی رسیم پس آنرا هم حذف می کنیم. پس اکنون تنها با دو عمل +* به آفرینش اعداد با استفاده از این سه عدد خواهیم پرداخت.
1+2+3=6
1+3=4
2+3=5
2*3 +1=7
شما با کمک این دو عمل ضرب و جمع فقط و فقط به این اعداد خواهید رسید : 4 و5و6و7
همانکه خیام در شعرش اشاره کرده است یعنی هر چهارتای این اعداد
بطور مستقیم و
بی واسطه از اعداد اصلی بوجود آمده اند .
Rationalist نوشته: اگر امکان دارد در مورد درک خودتان از ریاضیات، کاربرد های مختلف آن و سطح دانش و توانایی تان در استفاده از ریاضیات را بیشتر توضیح دهید.
باید یک کتاب در اینمورد بنویسم :) در طول بحث همینطور که جلو برویم به تجربیات شخصی ام و آنچه که از ریاضیات برداشت کرده ام نیز اشاره خواهم کرد.
ولی باید به این نکته اشاره کنم که بین شعر و ریاضی رابطه ی عجیبی یافته ام گویی ریشه اشان یکی است شاید متعجب شوید ولی از آنجا که در جستار دیگری هم "فلسفه هنر " با هم مشغول بحت در زمینه شعر هستیم به این نکته مفصلتر پرداخته خواهد شد.