چرا باید کشورمون رو دوست داشته باشیم؟ عرق ملی دقیقن چیه؟ تعصب به مفهوم "کشور" از کجا میاد و اصلن چرا وجود داره؟
خاطراتی از دوران نوجوانیم دارم که برای "ایران" واقعن و از صمیم قلب گریه میکردم، و یا خاطراتی از شادیهای دسته جمعی دیوانهواری که تنها بخاطر برد تیم ملی فوتبال کشورم در برابر (مثلن) عمان از خودم در میکردم.
سوالی که برام پیش میومد این بود: چرا من از برد یک تیم فوتبال که منتسب به کشوریه که توش زندگی میکنم تا این حد خوشحال میشم طوری که انگار یک موفقیت شخصی بزرگ بدست آوردم؟
چه چیزی باعث میشه که من به عنوان یک "فرد" اونقدر خودم رو وابسته به یک مفهوم ببینم ( مفهوم کشور) که وقتی حس میکنم کشورم دستاوردی داشته تا این حد خوشحال میشم و یا بلعکس وقتی که میفهمم اوضاع کشورم بده بشدت ناراحت میشم.
بنظر میرسه که مفهوم "میهن پرستی" ریشه در اخلاق زیستی-تکاملی داره.
چرا اخلاقه؟ چون وقتی که شما با نمونههایی از "وطن ناپرستی" در افراد موجه میشین (به ویژه هنگامی که کشور در حالت بدی باشه، برفرض در حالت جنگ) با سرعت تمام به این نتیجه میرسین که کار اون فرد اشتباهه (یا حتی باید مجازات بشه). قضاوت هایی که بدون سیر واضح منطقی گرفته میشم عمومن ریشه در اخلاقیات دارن.
چرا تکاملیه؟ چون بهترین توضیح برای دلیل وجود داشتن همچنین باورهایی رو "انسان شناسی تکاملی" میده. قبیله برای بقا نیاز به اتحاد اعضا داره، اتحاد اعضا چطور بوجود میاد؟ ایجاد یک باور عمومی و فراگیر بین اعضا. برای مثال باور به نوع خاصی از جهان بینی یا باور به اینکه قطعه زمین مشخصی از آن اجتماع آنهاست (کشور). ایجاد اشتراکات اعتقادی (دین) یا اشتراکات مادی (زمین، محدودهی شکار...) باعث میشن که اعضای مشترک احساس همبستگی بیشتری با هم بکنن.
چرا من بیوطنم؟ چون من بیاخلاقم
چرا حوصله ندارم بشینم مثه آدم این بحثو وا کنم؟ چون حوصله ندارم!
نقل قول:سوالی که برام پیش میومد این بود: چرا من از برد یک تیم فوتبال که منتسب به کشوریه که توش زندگی میکنم تا این حد خوشحال میشم طوری که انگار یک موفقیت شخصی بزرگ بدست آوردم؟
خب همزادپنداری دیگه!
قدرتی موفقیتی شهرتی که خودت آرزوش رو داری ولی فعلا در دسترست نیست یا همتش رو نداری اونوقت با فیلم و تیم ملی و هرچی که بشه همزادپنداری میکنی.
که البته تمام اینها در نهایت احمقانه است و آدمهایی که به رشد و بلوغ فکری کافی میرسن باید این رو بذارن کنار.
من دیگه مسابقه های تیم ملی فوتبال والیبال ملی حتی فینال جام جهانی هم باشه با برزیل، حتی نگاه هم نمیکنم چون گذشته از اینکه اتلاف وقت و انرژی بیهوده است حتی منم تاحدی تحت فشار و هیجان و استرس قرار میگیرم که خوب نیست فقط رنج و فرسودگی بیهودس واسه آدمی مثل من.
نقل قول:وقتی که میفهمم اوضاع کشورم بده
میدونم شاید منظورت اوضاع از نظرهای دیگری بود ولی درمورد ورزش و مسابقات بطور خاص اگر بگیم بنظر من اوضاع کشور به فوتبال و والیبال نیست.
باز میگفتی مثلا کنگفو بنظر من هنرهای رزمی به واقعیت خیلی بیشتر ارتباط دارن.
ورزشهای دیگه اساسا سرکاری هستن.
فقط قدرتهای اصیل و درونی و اقتصاد و قدرت نظامی و اینطور چیزهاست که توی دنیای حال حاضر بدرد میخوره. البته میشه از ورزش هم درآمد داشت مقداری اعتبار کسب کرد ولی بهرحال بنظر من محکم و بهینه و قابل اتکا نیست چیز دندان گیری نیست سرنوشت ساز نیست.
نقل قول:چرا اخلاقه؟ چون وقتی که شما با نمونههایی از "وطن ناپرستی" در افراد موجه میشین (به ویژه هنگامی که کشور در حالت بدی باشه، برفرض در حالت جنگ) با سرعت تمام به این نتیجه میرسین که کار اون فرد اشتباهه (یا حتی باید مجازات بشه). قضاوت هایی که بدون سیر واضح منطقی گرفته میشم عمومن ریشه در اخلاقیات دارن.
چرا تکاملیه؟ چون بهترین توضیح برای دلیل وجود داشتن همچنین باورهایی رو "انسان شناسی تکاملی" میده. قبیله برای بقا نیاز به اتحاد اعضا داره، اتحاد اعضا چطور بوجود میاد؟ ایجاد یک باور عمومی و فراگیر بین اعضا. برای مثال باور به نوع خاصی از جهان بینی یا باور به اینکه قطعه زمین مشخصی از آن اجتماع آنهاست (کشور). ایجاد اشتراکات اعتقادی (دین) یا اشتراکات مادی (زمین، محدودهی شکار...) باعث میشن که اعضای مشترک احساس همبستگی بیشتری با هم بکنن.
چرا من بیوطنم؟ چون من بیاخلاقم
چرا حوصله ندارم بشینم مثه آدم این بحثو وا کنم؟ چون حوصله ندارم!
البته درست هم نیست انسان اینقدر خودخواه فقط دنبال منافع شخصی باشه که زرتی وطن خودش ملت خودش رو تنها بذاره. کلا اخلاقی نیست با هر گروهی که هستی بهرحال با هم رابطه داشتید دوستی بوده نون و نمکی کمک و همیاری و سود و رابطهء دو طرفه بوده بوده حالا از خانواده و بستگان نزدیک شروع کن تا برسی به گروههای بزرگتر و روابط دورتر در سطوح بعدی تا سطح ملت، قومیت، و حتی آخرش میرسی به سطح جهانی به سطح بشریت و حتی سطح موجودات زنده، که اخلاقی نیست آدم اگر میتونه کاری برای دیگران بکنه نکنه و حاضر نباشه کوچکترین ریسک کوچکترین هزینه ای بکنه.
ولی خب تا حد و بسته به شرایط اینکه چقدر معقول باشه بهرحال چقدر توان داشته باشی.
من یه بار خواب میدیدم یه زمانی در صدها سال پیش زمانی که با شمشیر میجنگیدن توی یه قبیله ای گروهی چیزی بودم و یک دوست نزدیک داشتم با هم بودیم دشمن شب داشت توی دره چادر زده بود استراحت میکرد نور آتش هاشون مشخص بود میدونستیم صبح میان سراغمون سر راهشون هستیم به ما رحم نمیکنن، من خیلی فرز و چابک بودم مثل گربه از درختها میرفتم بالا توی فکر فرار بودم که جون خودم رو نجات بدم اما دیدم نمیتونم دوستم رو تنها بذارم که اونم بند و دلبستهء بستگان و مردم دیگر قبیله بود که متشکل از کلی زن و مرد و پیرمرد و پیرزن دست و پا گیر بود با شکم های ورقلمبیده وا رفته که نمیتونستن همپای ما فرار کنن با سرعت کافی در مسافت طولانی دوام بیارن بهرحال دشمن بهمون میرسید چاره ای جز موندن و تسلیم سرنوشت شدن نداشتن. منم خب حس خوبی نداشتم براحتی نمیتونستم اونا رو رها کنم خودم تنهایی فرار کنم چون بهرحال قبیلهء من هم بودن نامردی بنظر می آمد، ولی یک دلیل اصلیش هم دوستم بود اون برام مهمتر از همه بود. من بدون اون دوست و قبلیه و آشنایان اصلا شاید دیگه چیز زیادی ازم باقی نمی موند تنها و بی کس میشدم بی هویت بی هدف میشدم با حس نامردی و بزدلی و عذاب وجدان خودم میموندم! خواب اونجا که فهمیدم مجبورم با وجود تمام تلخ بودن و وحشت آور بودنش همونجا بمونم تموم شد در نتیجه فکر کنم آخرش مجبور شدم بمونم و احتمال زیاد فرداش هم هممون قتل عام شدیم!
شاید این یکی از زندگی های گذشتهء من بود شایدم یک نمایش و آزمون روانی. نمیدونم.
گویی هرمردی بالاخره مجبور خواهد شد با نهایت ترس ها با درد و جراحت و مرگ روبرو شود. وگرنه مردانگی از میان خواهد رفت.
ولی مردانگی و حماقت یک چیز نیستند!
بخاطر هرکسی بخاطر هر هدفی در هر شرایطی که نباید به جان و سلامتی و رفاه خویش صدمه زد!
باید سلحشور بود. باید قدرتمند بود. باید شجاع بود.
برای دست یافتن به اینها باید تلاش کرد تمرین کرد سعی کرد زمان میخواهد آمادگی پیشاپیش فکر کنم ضروری یا خیلی مفیده حداقل.
شجاعت و سلحشوری حس خوبی داره. غلبه بر ترسها حس خوبی داره. عظمت و شکوهی در آنست که اگر بچشی میدانی و میدانی چقدر ارزشمند است.
kourosh_iran نوشته: میدونم شاید منظورت اوضاع از نظرهای دیگری بود
بله منظورم چیز دیگری بود، برای مثال وقتی که 17 ساله بودم و برای اولین بار در مورد اعدام های تابستان 68 خوندم واکنشم گریه بود و تار دیدن مانیتور برای یکی دو ساعت! همچنین من از دیدن وضعیت قشر فرودست هم بشدت در عذاب بودم (یه مدتی توی بازار کار میکردم و با این مردم تعامل داشتم)
kourosh_iran نوشته: کلا اخلاقی نیست
دقیقن اخلاقی نیست! و من هم گفتم آدم اخلاق باوری نیستم. درستش رو بخوام بگم اینه که توی زندگی شخصیم به هیچ وجه به اخلاقیات باور ندارم ولی از اونجایی که برای رفع نیازهام مجبورم که توی جامعه زندگی کنم و با دیگران تعامل کنم پس مجبورم که قوانین جامعه رو رعایت کنم (اما بهشون باور ندارم.)
نقل قول:من یه بار خواب میدیدم
یه فیلم دیدم دقیقن داستانش همینطوری بود، مطمئنی فیلم نبوده؟
Apocalypto کارگردان Mel Gibson محصول سال 2006 از کشور آمریکا. (یکی از فیلمای خوبی که تابحال دیدم)
از اونجایی که موضوع این فیلم به طور مستقیم به این بحث مربوطه، مایلم که دعوتتون کنم که از این لینک تورنت فیلم رو دانلود کنید.
https://thepiratebay.mn/torrent/7166353/...4.anoXmous
حجم فیلم 1.15 گیگابایته و کیفیت فیلم 1080 بلوری.