مرزبان کوچک نوشته: اینا رو دلت میخواد یا عقلت؟
دل میخواد و عقل هم مخالفتی نداره.
اصولا انگیزهء همه چیز در نهایت به دو نیروی بنیادین رنج و لذت برمیگرده. میتونیم با اصطلاح جاذبه و دافعه هم به این دو نیرو اشاره کنیم.
عقل با لذت بردن و دوری کردن از رنج مشکلی نداره. اصولا هدف همینه. چون ما هر کاری کنیم نمیتونیم از این دو نیروی بنیادین فرار کنیم و اگر این دو نیرو نباشن اصولا انگیزه ای برای هیچ اراده و حرکتی هم نخواهد بود.
عقل فقط این رو تعیین میکنه که چطوری از کدوم راه معقول تره شدنیه بهینه تره که بشه در مجموع به لذت بیشتر/پایدارتر و دوری از رنج ها رسید.
مثلا شما میتونی برای لذت بری دنبال مصرف مواد مخدر قوی مثل هروئین، ولی عقلت میگه نه این درسته لذت داره اما در میان مدت طولانی مدت ضررش بیشتره یه مدت لذت شدیدی میده ولی به مرور ضررها و رنج هایی تولید میکنه و آدم رو خیلی زودتر از عمر طبیعی داغون میکنه میکشه.
البته شاید شرایط خاصی هم باشه کسی بتونه چنین اعتیادی رو با عقل هم توجیه بکنه. نمیشه از پیش اینقدر مطمئن بود مطلق گفت هیچوقت در هیچ شرایطی ممکن نیست، ولی بهرحال در شرایط نرمال آدم نرمال فکر نمیکنم.
نقل قول:یارو دکتره به صورت علمی و تجربی میدونه سیگار مضره ولی میکشه . چرا؟ عقلش کمه یا احساس دلش قوی تره . که میگه دلم میخواد بکشم .
خب این هم توجیه عقلی میتونه داشته باشه و هم میتونه از روی کمبود اراده/عدم توان مقاومت در برابر وسوسه و لذت گذرا باشه.
من خودم مثلا نوشابه میخورم با اینکه میدونم ضرر داره. ولی وقتی فقط گهگاهی کم میخورم میتونم توجیه عقلی بیارم. چون وقتی کم بخوری اونقدری ضرر و ریسک نداره هرکاری هم بکنی حتی هیچوقت نوشابه نخوری باز عوامل کنترل نشده دیگه و یکسری چیزهای به ظاهر تصادفی میتونه بیمارت کنه، و اینکه یه چیزی خیلی دلت بخواد هیچوقت نخوری بنظر من معقول نمیاد چون اون لذتی که از دست میدی و اون عقده و ناراحتی و فشاری که برات ایجاد میکنه خودش میتونه ضررش در کل بیشتر باشه. پس بعضی وقتا و گهگاه، یعنی کم، نوشابه بخوری اشکال زیادی نداره بنظر من. واسه اینکه عقدش به دلت نمونه حداقل! بهرحال نوشابه کمش ضررش هم خیلی کمه و اون انرژی و روحیه که بهت میده مثلا میتونی ورزش کنی کار مفید کنی و اون شادابی و لذت و حالی که بهت میده خودش میتونه برای سلامتی در مجموع مفیدتر از ضررهای نوشابه باشه، ولی وقتی خوردن نوشابه زیاد شد ضررش هم خیلی بیشتر میشه که دیگه با اون فوایدی که بدست میاد جبران نمیشه و ضرر خیلی بیشتر میشه. منم گاهی نوشابه زیاد میخورم و ضررش رو دقیقا احساس کردم هر چند وقت یک بار ترک میکنم بجاش شیر میخورم
حالا اینکه زیاد نوشابه میخورم خب این دیگه کمبود اراده کم آوردن قدرته کم شدن انگیزه بخصوص وقتی آدم روحیه خودش رو از دست داده دیدی مثلا آدمهای ناامید دیگه سلامتی حتی جونشون هم براشون مهم نیست. این به روحیه و انگیزه و ارادهء آدم برمیگرده گذشته از سلامت عقلش و دانشش.
البته درمورد سیگار نمیدونم تا چه حد ضرر داره تا چه حد حال میده میتونه از نظر روانی مفید باشه چون خودم سیگاری نیستم و اهل این چیزا نیستم چند دفه ای معدود هم تست زدم هیچ اثری روم نداشت مثلا هرچی قلیون کشیدم نفهمیدم مردم چه حالی ازش میبرن! یک بار عرق هم میخوردن یجا منم خوردم ببینم چیه چطوریه ولی اثر نداشت بعد اون بروبچ گفتن باید چند برابر این بخوری تا اثر کنه ولی من چون سلولهای خاکستری مغزم برام خیلی مهم بود گفتم نه من حاضر نیستم اینقدر زیاد این مادهء خطرناک رو بخورم چون قدرت و سلامت ذهن و مغزم و دانشی و توانایی هایی که با زحمت در طول سالها بدست آوردم برام خیلی ارزش داره نمیخوام ریسک صدمه زدن بهش رو بکنم اونم با این عرق هایی که معلوم نیست چقدر استاندارد و طبیعی باشن!
بهرحال هم هرچیزی هرچی درجهء اعتیاد آوریش بیشتر باشه آدم باید درموردش احتیاط بیشتری بکنه. نوشابه هم اعتیادآورده تقریبا هرچیز لذت آور میتونه اعتیادآور باشه ولی درجه شدت اعتیادآوری چیزها با هم فرق میکنه. مثلا سیگار شاید از نوشابه بیشتر. بعد از سیگار یا در کنارش احتمالا الکل، بعدش مواد مخدر که دیگه خیلی خطرناک هستن بخصوص اونایی که قوی هستن درجهء اعتیادآوری بالا دارن مثل هروئین و کراک و اینها که ضررشون هم زیاده. ولی مثلا تریاک یا حشیش خطرش میگن کمتره یا ماری جوانا میگن تقریبا اعتیادآور نیست، ولی خب از اونور باید اثرات منفی اونا رو هم برآورد کرد در نظر گرفت مثلا حشیش میگن هر بار میکشی نمیدونم صد هزارتا سلول مغز از بین میرن و این حرفا. از اونور من آدم عرق خور دیدم اکثرا مغزشون بنظر مختل میاد بنابراین فکر میکنم به مغز صدمه میزنه.
نقل قول:یارو شراب میخوره . قرص روانگردان میزنه . مضراتش رو میدونه . اما چرا احساسش به عقلش غلبه میکنه . آیا احساس قویتره؟
کمبود اراده، کمبود انگیزه، خرابی روحیه، کمبود سواد و دانش و درک و شعور، ...
عوامل مختلفی هست و اغلب ترکیبی از چند عامل.
ولی میگم در شرایط خاص شاید بشه استفاده از اینا رو توجیه کرد برای بعضیا. ولی منکه عقلم میگه اصلا ریسکش ارزشش رو نداره خطرش زیاده طرف اینطور چیزا نرو. همونطور که عرق رو حاضر نشدم زیاد بخورم. مطمئنا طرف مواد مخدر قوی هم نمیرم اگر به اختیار خودم باشه و در حالت نرمال باشم. مواد مخدر ضعیف تر یا غیراعتیادزا و اینها باز خطرش کمه ولی اینا هم تاحالا مصرف نکردم و فکر نمیکنم خودم برم سراغش همینطوری، چون اینا هم بهرحال خطر داره و برای مغز و اینها ضرر واضح و قابل توجهی داره توی اون حالت هم آدم ممکنه خیلی کارهای خطرناک بکنه.
نقل قول:جناب کورش عزیز . شما و مادرتون رو تصور میکنم در شبی که دزدی به منزل شما اومده و فقط شما 2 تا خونه هستین . مادر زود تر از شما با یه چوب در دست احساس خطر کرده . شما رو بیدار میکنه و هر دو پاورچین به دنبال نقطه مرموز میرین . یه صدایی میشنوی شما میری برق رو روشن کنی که در همون لحظه که همه چی روشن میشه دزده به مادرتون حمله کرده و چوب رو گرفته . شما فاصلتون کمه . به سمت اونا میری . طرف چوب رو بالا برده تا به سر مادرتون بزنه .
اینایی که گفتم رو تصور کنید و این که کاری از شما بر نمیاد جز اینکه مادرتون رو هل بدین و این جابجایی میتونه باعث شه شما در موقعیت مادر قرار بگیرین . من نمیخوام بپرسم با عقل تصمیم میگیرین یا با احساس . میدونم که ناخوداگاه یک کاری انجام میدین . ولی اینم میدونم که عقل نمیگزاره آدم کاری به ضرر خودش انجام بده . حالا بگو دل و احساس قویتره یا عقل در تصمیمات بحرانی .
نمیدونم باید در شرایطش قرار بگیرم! این چیزا رو نمیشه از قبل پیشبینی کرد. بخصوص برای آدمهای مثل من که عقلانی هستن.
ولی آدم اگر بخاطر مادرش خودش رو به خطر بندازه یا حتی فدا کنه حالا مشکلش کجاست کی گفته مخالف عقله؟ لزوما اینطور نیست. بستگی به اعتقادات طرف هم داره خب. ولی میگم سوال مشکلیه و فکر هم نمیکنم که تا آدم در شرایطش قرار بگیره بتونه قضاوت قطعی درمورد عکس العمل خودش داشته باشه. آدمهای زیادی هم هستن که در این شرایط خودشون رو در معرض خطر جدی قرار نمیدن! درست و نادرستش کار نداریم حالا.
بهرحال همهء اینا هم توجیه زیر پا گذاشتن عقل و اعتبار بیشتر دادن به احساس نمیشه. چرا؟ چون اینا موارد خاص هست که قدرت مقاومت دربرابر احساس نیست یا کمه، چون قدرت این احساسات بسیار زیاده در اون لحظه، و اینکه احساس بر عقل غلبه میکنه لزوما به معنای حقانیت احساس نیست از نظر منطقی چیزی رو ثابت نمیکنه، و باعث نمیشه در بقیهء موارد عادی هم بیایم احساس رو بر عقل ترجیح بدیم چون در موارد دیگه احساسات اینقدر قوی و غیرقابل غلبه نیستن و آدم هم اغلب از احساسی عمل کردن به نتیجهء درست نمیرسه و پشیمون میشه حداقل برای خود منکه اینطور بوده. ولی شما مادرت رو نجات بدی حالا سر خودت هم یه بلایی بیاد بعدا میتونی توجیهش کنی میگی بابا مادرم بود و خودت رو مقصر و احمق ندونی حس پشیمانی و ندامت نداشته باشی. ولی درمورد اکثر دیگر احساسات اینطور نیست و آدم بعدا حس پشیمانی و حماقت داره و خودش رو مقصر میدونه رنج میکشه. شاید این بخاطر اینم باشه که خودت رو با دیگران با آدمهای عاقل تر مقایسه میکنی میبینی که شدنی بوده اونا کردن اما تو نتونستی اندازهء اونا عاقل باشی. ولی معمولا هیچکس نمیاد کسی رو که بخاطر نزدیکانش خودش رو فدا کرده سرزنش کنه خیلی ها تازه اون رو قهرمان هم میدونن، بنابراین توجیه و تحمل نتیجهء اینطور اعمال راحتتره بعدها برای آدم، حتی اگر اشتباه/احمقانه بوده باشن.
شما از چند مثال و موارد خاص و شدید نمیدونم چطوری به چی میخواید برسید! اینا احساسات خیلی قوی و واضح عینی هستن. درحالیکه احساسات دیگری مثل حس وجود خدا اینطور نیستن و میشه به مرور اونا رو کنترل کرد. آدم اگر برای مادر خودش کاری نکنه ممکنه یک عمر عذاب وجدان بکشه، ولی برای خدا اینطور نیست چون در باب وجود خدا اینقدر مطمئن نیستیم اینقدر بدیهی و اینقدر علاقه جاذبه و احساس شدید و غیرارادی در کار نیست در حالت معمول.
نقل قول:فدا کاری یه نفر و دادن جونش برای یه دوست یا یه عزیز رو چطور با عقل و منطق تفصیر میکنید . عقل با پردازشگر قوی ای چون مغز به هیچ وجه نمیخواد سیستم بدن شما بهم بریزه . ولی این کارا بارها انجام شده . هیچی نباشه تو فیلما که شده . نه فیلمای ایرانی . تو خارجی هاش که شده . عشق مادر به فرزند هم نمونه بارز دیگه ای هست .
گفتم که اینا موارد خاص و شدید هست و بازم دلیل حقانیت و اثبات درستی چیزی نمیشه و دلیل تعمیم دادن به موارد عادی تر و قابل کنترل نمیشه.
این هست که این احساسات چون خیلی قوی هستن هم اون موقع جلوشون رو گرفتن خیلی سخته و هم بعدها شاید بخاطر کاری که میتونستی بکنی ولی نکردی خیلی عذاب وجدان بکشی. عقل جایی که میبینه دیگه قدرت مقاومت در برابر احساس رو نداره ایراد هم نمیگیره! میگه خب توانش نبوده نمیشده دیگه! چون گفتم که عقل در نهایت در خدمت همین احساسات هست و میخواد ما رو به لذت ها برسونه و از رنج ها دور کنه. عقل در خدمت خود ماست تحت ارادهء ما؛ اگر ما احضارش نکنیم اگر باهاش مشورت نکنیم شک نداشته باشیم نتونیم مقاومت کنیم اراده ای از خودمون نداشته باشیم اون جز فرمانبر ما چیزی نیست کاری به کارمون نداره که!
نقل قول:اگه دقت کنی میبینی دلت خیلی قوی تر از عقلته . بح که از خواب پامیشی اکثر کارایی که انجام میدی با عقلت نیست . مثلا کلی کار و مشغله داری اما دلت میگه یه سر بزنم ببینم تو این انجمن کی دوباره یه شر و ور جدید نوشته .
بله خب آدم به تفریح و سرگرمی و دلخوشی هم نیاز داره روبات که نیست!
ولی گفتم از همهء اینا نمیشه به این رسید که پس احساس بر عقل اولویت داره در مورد تمام چیزها در همه اوقات!
شما اگر تفریح نکنی عقلت نمیتونه این خلاء رو برات پر کنه و هدف اصلی که لذت بیشتر بردن از زندگی و گریز از رنجهاست مخدوش میشه. این چیزا نیازهای شدید پایه هست که باید به صورتی ارضا بشه. البته عقل وقتی شرایطش فرصت و امکانش باشه میتونه لذت های عمیق تر پایدارتری پیدا کنه. مثلا شما میری هنر رزمی یاد میگیری با اینکه مدتها به خودت زحمت سختی میدی ولی چون عقلت میگه و میدونی که در ازاش در نهایت لذت بیشتری بدست میاری از رنج های بیشتری رها میشی پس این کار رو میکنی. بعدا حالش رو میبری برات تفریح هم میشه.
نقل قول:مثلا شما میخوای ببر باشی و حتی اگه شد یه پلنگ در کنارت باشه . اینا رو عقلت اینجوری توصیف میکنه یا دلت ؟ میخوای از همه قویتر باشی . این خواستن از دل یا از عقل؟ واقعا عقل همچین چیزی رو رد نمیکنه ؟ واقعا دل اینطور نمیخواد؟
عقل در خدمت احساسات ماست. احساسات بنیادین البته!
ممکنه احساس من بخواد من برم عیاشی و خوش گذرانی کنم خیلی از وقت و انرژی خودم رو اینطوری صرف کنم، ولی عقل این لذت رو رد میکنه چون میگه این در نهایت در کل در مدت طولانی تر لذتی که میده و هزینه هایی ضررهایی که داره رنج ها و خطراتی که ایجاد میکنه در مقابلش میشه دنبال کارهای مفیدتری رفت که در نهایت در کل در طولانی مدت بازدهی بیشتری دارن لذت بیشتری عمیق تر پایدارتری نصیبت میشه از رنج ها و خطرات بزرگ تری نجات پیدا میکنی.
احساس راه و روش رو تعیین نمیکنه. و هر احساسی هرچیزی که دلمون خواست به نفع ما نیست. عقل هست که اینو تشخیص میده و تاحدی که قدرت اراده و روحیه اجازه بده ظرفیتش باشه کنترل رفتار ما رو بدست میگیره. ممکنه هر آدمی نیاز به یک حداقلی عیاشی هم داشته باشه که عقل دیگه زورش نمیرسه جلوی اون رو بگیره چون اراده و ظرفیت و روحیهء آدم انگیزهء آدم جواب نمیده، که گفتم در بعضی موارد حتی از نظر عقلانی هم میشه توجیهش کرد بصورت محدود مثل مثال خوردن نوشابه که زدم، ولی عقل اون جایی که میتونه زورش میرسه و انسان امید و انگیزه روحیه داره عمل میکنه تعیین میکنه که کدام راه کدام روش رو بریم و این وسط از یکسری لذت های گذرا و سطحی هم میشه گذشت بخاطر اینکه میدونیم با دنبال کردن توصیه های عقل و کمی تحمل سختی و صرفنظر کردن از یکسری لذت های محدود و گذرا میتونیم در نهایت به کامیابی بیشتری برسیم بیشتر حال کنیم پایدارتر باشه.
نقل قول:من از اینکه شما اینقدر ادقانه باب گفتگو رو با من باز کردین خیلی لذت بردم . ولی اگه لازمه کمی به حرفام فکر کنید بعد جواب بدین .
من پیش از اینها به تمام اینا فکر کردم همه رو تحلیل و ارزیابی کردم.
فکر نمیکنی اینطور بوده؟