دفترچه

نسخه‌ی کامل: داستان های تکراری زندگی - جهان رنجها!
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2
خدای تو اگر واقعا وجود داشت، اگر واقعا کریم و مهربان بود، باید تاحالا یه نشونه ای اثباتی چیزی ارائه میداد که آدم دلگرم بشه یا نه؟ درحالیکه تاحالا جز رنج و بدبختی ندیدم همش کون من و دیگران رو پاره کرده، وقتی دنیا جز ظلم و زور ندیدم جز اینکه ضعیفان استثمار میشن زیر پا له میشن لگدمال میشن در نظام طبیعت، بعد بیام به خدای تو ایمان بیارم بهش دلخوش باشم اعتماد کنم؟ بر چه اساسی آخه؟ چه دلیلی چه شواهدی داره که بعد از ازدواج وضع آدم عوض بشه بهتر بشه این قضایا بصورت معجزه آسایی تغییر کنن؟!

من به خرد و ارادهء خودم بیشتر اعتماد دارم. اما قدرتم محدوده. ازدواج خرجش زیاده نیازهاش زیاده ریسک و احتمالاتش زیاد و غیرقابل کنترله یکی دیگه رو هم ببندم به کون خودم نمیتونم اداره کنم خب خودم توان خودم رو میدونم خواست و رضایت خودم رو میدونم اینکه چه درجه ای بنظرم ارزشش رو داره به کونم چقدر فشار بیاد صرف میکنه بنظرم.
mbk نوشته: من خودم کودکی گونه های درد را دیدم از شکستگی خون دماغی هم خواهرم باز زمانی که شکسته شدم را به آسانی فراموش کردم هر چند به یاد دارم انگیزان زدگی از زندگی نمی شود به خودم می بالم که پیه سختی ها بر تن من هم مالیده شده
اینا که چیزی نیست!
درد و رنج خیلی بیشتر از این وجود داره.
خصوصا درد و رنجهایی که مزمن هم باشن و سالهای مدید مداوم وجود داشته باشن، روح و روان آدم رو فرسوده میکنن.
صفحات: 1 2