دفترچه

نسخه‌ی کامل: چطور میشه زندگی ای داشت که عالم و آدم به تخمت هم نباشه!؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3
من بعد از ازدواجم تمام اثاثیه منزلم رو عوض کردم هر چند که پدر خانمم خیلی ناچیز داده بود مثلا یه LED خریدم که گرونتر از کل این چیزایی که به دخترش داده بود چون دوست ندارم منت کسی بالای سرم باشه و اونو رو سرم چماق کنه "این رو هم بگم خیلی مرعات میکنم که مبادا حرفی بزنم که منتی رو سر زنم بشه" همش رو از زور بازو خودم خریدم و هرچی هم دارم از زحمت خودم است برای همین وقتی یه گدایی رو میبینم جوان و سالم است میگم خوار کُسه برو کار کن و نون بازوت رو بخور مگر چته؟ فلجی؟ چلاقی؟ البته خودم خیلی به این در و اون در زدم گشنگی کشیدم زحمت کشیدم تا فوت و فن کار رو یاد بگیرم مشتری جذب کنم و خیلی چیزهای دیگه ... حالا بزار مزایای این روی پا خود ایستادن رو بگم E056 مثلا پدر خانمم از اون دنده بلند شده و بعد از سلام و احوالپرسی میبینم اخلاقش کیریه مثل یه دختر پریُد. گویی که ارث‌اش را بالا کشیدم من هم اخمامو تو هم میکنم و کیرم حسابش میکنم و آنجا را ترک میکنم و با خودم میگم کُس اول تا آخرت. E415 من که به تو کُس کش محتاج نیستم تو که هیچ به بزرگتر خودت هم باج نمیدهم. به خانه هم که میروم با فریاد به خانمم میگم پدر کُس کشت چش بود مگر جه هیزم تری بهش فروختم که اینطور برخورد میکند؟ اون هم میدونه تو دلم چیزی نیست فقط میخواهم عصبانیت خودم را تخلیه کنم ساکت میماند و گاهی هم اگر شدت حرفهایم بالا باشد قهر میکند که من هم میگویم به تخمم ولی بعد 5 دقیقه میگم و میخندیم انگار زندگی به خایه‌هایم آویزان است.

داشتم میگفتم ما هم تو خانواده فقیری بزرگ شدیم هیچوقت یادم نمیاد پدرم لباسی یا اسباب بازی چیزی تو دوران کودکی برای ما بخرد کارش فقط سکس و پس انداختن بچه بود هر چند که من عقده‌ای نشدم الان که به پول رسیدم برای بچه‌ام کم نزاشتم لباس، اسباب بازی، خورد و خوراک خوب میخرم. چون من پسر دوم خانواده بودم کیف و لباسی که برای برادر بزرگترم کوچک و قدیمی میشد به ما میرسید مثلا خوار زانوی شلورارش رو میگایید مادرم وصله گرد میزد میداد به ما برادران بعدی. هر چند که زندگی ما محقر و کیری نبود کلا اکثر دهه شصتی‌ها اینجوری بودن.

اما من از پدرم ناراحت نیستم گاهی فحشش میدم که چرا انقدر ساده بود اما خیلی دوستش دارم خیلی مرد با شرف و خوبیه بخاطر اینکه ما را به کسب و کار تشویق کرد کون گشاد و تن پرور بار نیاورد.
Moshref نوشته: مثل یک سراب میمونه هر چی هم جلوتر بری بیشتر بهش نیاز داری و فکر میکنی سوادت باز هم کمه من که خودم به این نتیجه رسیدم.
یه روز پسرخالم گفت خب این کامپیوتر و علم و اینا که میگی تموم نشدنی هست خب اینطوری به درد نمیخوره که چون آدم هیچوقت به تهش نمیرسه و همش سر کاره. بهش گفتم خب قضیه اینه که هرچی بیشتر یاد میگیری هرچی بیشتر دانش و توانایی بدست میاری کیفیت زندگیت بالاتر میره بیشتر توانا میشی بیشتر حال میکنی از خودت بیشتر کارها برات آسون میشه نسبت به دیگران برتری های بیشتری بدست میاری. پس نیازی نیست حتما آدم به ته یه چیزی برسه و ته داشته بشه تا دنبالش بره.

نقل قول:اما خیلی عذر میخوام این چیزی که میگویی شبیه زندگی آخوندی است این واعظان تمام فکر و ذکرشان این است که یک خانه هر چند کوچک در حد 40 متر یا 60 متر بخرند و دیگر فکر مادیات نباشند به قول خودشان هر چقدر خدا رسوند خدا برکت و تنها فکر و ذکر و دق دقه فکریشون شکم و زیر شکم بود
خب هرکس هرجور دوست داره با هرچی حال میکنه زندگی کنه چه اشکالی داره به کسی چه مربوط؟
همین آخوندها خیلی هاشون میبینی عمرهای طولانی دارن جسمشون هم خوب سالم میمونه، نمیگم همشون ولی خیلی هاشون، خب بخاطر همین زندگی ساده و بدون دغدغه و بدون ظلم و پلیدی های بزرگ هست. همهء آخوندها که آخوند سیاسی و حکومتی نیستن و زیاد با این حرفا کاری ندارن و هر آخوند حکومتی هم که لزوما آدم آنچنان بدی نیستش.
خوشبختی چیزی نیست ظاهری باشه به ثروت باشه. یه بحث پیچیده ای هست واسه خودش. خوشبختی به رضایت و احساس و تفکر خود آدم هم بستگی داره. به سراسر عمرت اینکه در تمام عمرت جمع جبری لذت (مثبت) و رنج (منفی) چی میشه هم بستگی داره به اینکه چقدر عمر کنی سلامتی بدنت چطور باشه چه پیری ای داشته باشی چطوری بمیری هم بستگی داره.
مثلا من از زندگیم راضیم. هرچند اگر بتونم و تاوانش صرف بکنه شانس و راحتی خوبی ببینم خب دنبال بیشترش هم میرم و میخوام چرا نخوام. مشغولیت ها و دلخوشی ها و لذت های من مثلا با کامپیوتر و برنامه نویسی و علم و فناوری مدرنه و اینطور چیزا، قدرتهای اصیل و درونی، ورزش، هنرهای رزمی و غیره، چیزهایی که نیاز به ثروت و امکانات زیادی نداره خیلی هاش و بعضا هزینه های کمی هم داره. چه اشکالی داره کی میتونه بگه مثلا لذتی که من از زندگیم میبرم خوشبختی ای که دارم از فلان آدم پولدار کمتره لزوما؟ مگه درون منه؟ مگر اگر اون لذتی داره که من تجربه نکردم اونم لذت هایی رو که من کشف کردم و در اختیار دارم تجربه کرده میدونه قضیه چیه واقعا؟ اصلا مگر آدما لزوما کپی همدیگر هستن از چیزی که اون لذت میبره منم همونقدر لذت میبرم و بعکس؟
من مثلا نمیگم مادیات بیشتر دوست ندارم. مثلا منم یه اتومبیل خوب داشتم باشم بدم نمیاد لذت هم میبرم، ولی خیلی آدما با همون حال میکنن و براشون همه چیز ولی من از اینکه از نظر دانش و بینش و درک مسائل فنی به اون ماشین احاطه داشته باشم لذتی برابر یا حتی بیشتر میبرم اینکه فقط داشته باشم با پولم خریده باشم و باهاش رانندگی کنم مسافرت برم اونقدرها برای من لذت بخش نیست شاید چون آدم عمیق و علمی هستم و این ارضام نمیکنه. یه ماشین اگر زیر پای من باشه دوست دارم همه چیز رو بدونم و طرز کار همه چیزش رو کاملا درک کنم بدونم. اینکه فقط کاربر کور باشم و از طرز کار فناوری سردرنیارم از دانشش چیز درست و حسابی ندونم از نظر فکری بهش احاطه نداشته باشم حس کنم بقدر طراحان اون ماشین سواد و توان ندارم برای من ناخوشاینده و فقط سواری و اینور و اونور رفتن به من حال زیادی نمیده.

نقل قول:این حرفها از کون گشادی و بی‌عرضگی خودمان نشات میگرفت که خدا میرساند و نیازی به حرص خوردن به مال دنیا نیست.
کون گشادی بحث با خردمندی و قناعت جداست. ولی خب بقول شما بله خیلی وقتا اینطور چیزها با هم قاطی و جعل و تحریف شدن. ولی مثلا یکی مثل من که بر اساس این حرفها و دین نیست و خودش بر اساس عقل و تجربه و شرایط خودش بهش رسیده. هیچکس مجبور نیست دنبال چیزی بره که بنظرش تاوان و هزینش ارزشش رو نداره! یوقت من به یه چیزی اصلا علاقهء زیادی ندارم ازش لذت زیادی نمیبرم ولی یکی دیگه بعکس. مثلا من برام مهم نیست خونم چقدر بزرگ باشه یا ماشینم آنچنان باشه، و کلا این چیزای ظاهری و برونی برام چندان جذابیت و لذتی ندارن. من بیشتر با قدرتهای اصیل و درونی و چیزهایی که درون خودم جزیی از وجود خودم باشن حال میکنم و اتفاقا وابسته بودن به چیزهای برونی برای راضی شدن و لذت بردن رو یک ضعف میدونم. وقتی بر درون خودت کنترل داشته باشی وقتی گنج و سرمایه و ثروتت در درونت باشه جزیی از خودت باشه، اینطوری خیلی بهتر و کاراتره بنظر من. نظر که نیست، عین حقیقته که تجربش کردم!
Moshref نوشته: اما من میگم ثروت نیازه یعنی چی این حرف رو میزنی؟ E415 یکت به دو بنده؟ پول لباس و کفشت زورکی جور میشه؟
البته منظورم این نیست که در مضیعه جدی هستم و مشکلی دارم. منظورم اینه که درآمد اینقدر کمه. ولی راحت زندگی میکنم و دغدغهء خاصی نداشتم تاحالا شکر خدا خوب زندگی کردم بنظر خودم.
چند سری پول کفش و شلوار و حتی برای دندان پزشکی از رئیسم گرفتم E105
من زیاد اهمیت نمیدم به خودم فشار نمیارم واسه مادیات و نگرانی بیخود ندارم. کوچک و قانع زندگی میکنم ولی راحت و بی دغدغه و بدون اینکه فشار جسمی و روحی روانی زیادی به خودم وارد کنم.
عوضش اون وقت و انرژی آزادی رو که داشتم صرف این کردم که مثلا توی علم و تخصص خودم هم همزمان پیشرفت زیادی کردم. یعنی نه تنها راحتی و آسایش داشتم و عالم و آدم به تخمم نبوده، بلکه پیشرفت هم کردم و کلی قوی تر شدم کلی دانش و توانایی های خودم رو ارتقا دادم به فکر آینده و پیشرفت هم بودم منتها به روش خودم و در چیزهایی که فکر میکردم ارزش بیشتری داشتن و فرصت برای پیشرفت در اونا محدودتر و استثنایی تر بوده.
فرضا یوقت هم اگر واقعا کم بیارم خب فلج که نیستم عمرم هم هنوز کلی مونده هنوز تا پیری سالها مونده میتونم کار و تلاش بیشتری بکنم و تمرکز برای پول درآوردن و یه پولی به جیب بزنم. از اون طرف چون از نظر دانش و توانایی ها و تخصص و هوش و سواد و غیره خودم رو ارتقا دادم فکر میکنم این راه برام راحتتر میشه طبیعتا و نسبت به خیلی های دیگه برتری های قابل توجهی دارم.
Moshref نوشته: من بعد از ازدواجم تمام اثاثیه منزلم رو عوض کردم هر چند که پدر خانمم خیلی ناچیز داده بود مثلا یه LED خریدم که گرونتر از کل این چیزایی که به دخترش داده بود چون دوست ندارم منت کسی بالای سرم باشه و اونو رو سرم چماق کنه "این رو هم بگم خیلی مرعات میکنم که مبادا حرفی بزنم که منتی رو سر زنم بشه" همش رو از زور بازو خودم خریدم و هرچی هم دارم از زحمت خودم است برای همین وقتی یه گدایی رو میبینم جوان و سالم است میگم خوار کُسه برو کار کن و نون بازوت رو بخور مگر چته؟ فلجی؟ چلاقی؟ البته خودم خیلی به این در و اون در زدم گشنگی کشیدم زحمت کشیدم تا فوت و فن کار رو یاد بگیرم مشتری جذب کنم و خیلی چیزهای دیگه ... حالا بزار مزایای این روی پا خود ایستادن رو بگم E056 مثلا پدر خانمم از اون دنده بلند شده و بعد از سلام و احوالپرسی میبینم اخلاقش کیریه مثل یه دختر پریُد. گویی که ارث‌اش را بالا کشیدم من هم اخمامو تو هم میکنم و کیرم حسابش میکنم و آنجا را ترک میکنم و با خودم میگم کُس اول تا آخرت. E415 من که به تو کُس کش محتاج نیستم تو که هیچ به بزرگتر خودت هم باج نمیدهم. به خانه هم که میروم با فریاد به خانمم میگم پدر کُس کشت چش بود مگر جه هیزم تری بهش فروختم که اینطور برخورد میکند؟ اون هم میدونه تو دلم چیزی نیست فقط میخواهم عصبانیت خودم را تخلیه کنم ساکت میماند و گاهی هم اگر شدت حرفهایم بالا باشد قهر میکند که من هم میگویم به تخمم ولی بعد 5 دقیقه میگم و میخندیم انگار زندگی به خایه‌هایم آویزان است.
بهرحال روشهای مختلفی هست برای رسیدن به خواسته های آدمهای مختلف.
مثلا منم الان عالم و آدم رو به تخمم حساب نمیکنم کسی هم نمیتونه مجبورم کنه همه مجبورن با خواسته ها و شرایط من کنار بیان چون میدونن نقطهء ضعف بزرگی ندارم نیاز خیلی کمی به درآمد دارم و اهمیت زیادی برام نداره و اونا بهم بیشتر نیاز دارن تا من به اونا. منجمله هر کارفرمایی که تاحالا باهاش بطور جدی کار کردم.
حالا من این شرایط رو از طریق قناعت و البته تاحدی پشتوانهء مالی که از قبل داشتم (ارث پدری) بدست آوردم و البته با ترکیب با دانش و توانایی های گسترده و بالای خودم و خصوصیات کمیابی که دارم (آدم قابل اعتماد و سالمی هستم)، یکی مثل شما از طریق کسب ثروت و یاد گرفتن فوت و فن تجارت و پول درآوردن و اینکه خودش کسب و کار کنه و با دیگران در این زمینه رقابت کنه.
شاید بگی خب اگر این سرمایهء اولیه و ارث پدری و مکان زندگی رو نداشتی چه میکردی، باید بگم اگر شرایطم فرق میکرد خب با تفکر و روش مناسب اون شرایط پیش میرفتم برنامه ریزی و عمل میکردم، دلیلی نداره وقتی شرایط الان چیز دیگس من با اگر و فرض شرایط تخیلی دیگری فکر و برنامه ریزی و عمل بکنم. اصلا شاید اون موقع منم در نهایت مثل شما میشدم همین راه رو میرفتم. کسی چه میدونه؟ ولی شرایط ما دوتا متفاوت بوده.
یه روز با یکی از همکارها بحث علم بهتر است یا ثروت داشتیم، بهم گفت بدبخت اگر حاجی (رئیسم) نبود از گشنگی میمردی!! گفتم برو بینیم باووو! اولا که تو که به خدا اعتقاد داری باید بدونی روزی دست خداست و رئیس و این حرفا فقط وسیله هستن، دوما که من اینطور نبود فقط این گزینه این راه این توان رو داشته باشم بلکه به سادگی دیدم خب این آدمای پولدار هستن که علم و تخصص و توان فنی ندارن یا وقت ندارن بهرصورت نمیخوان نمیتونن خودشون همه کار رو انجام بدن بنابراین چنین نقش و جایگاهی برای امثال منم هست خب منم بر اساس این واقعیت ها و فرصتهای موجود برنامه ریزی کردم چون این با خواسته ها و خصوصیات و شرایط من بیشتر جور درمیامد، وگرنه خب میرفتم دنبال یه راه یه کار و هدف و شکل و روش دیگری مگر توی این دنیای بزرگ فقط همین یه راه همین یک کار همین افراد هستن و همه لزوما محتاج اینان خودشون توان و امکان و جراتی ندارن که کار دیگه بکنن؟!!

خلاصه بنظر من هر آدمی خودش باید تشخیص بده چی دوست داره هدفش چیه شرایط و گزینه هاش چیه و از دید خودش بهینه ترین و بهترین رو انتخاب کنه. مهم نیست رئیس هستی یا کارگر یا کارفرما یا کارمند، دانشمند هستی یا ثروتمند، مهم اینه از زندگیت راضی باشی خودت رو اداره کنی به خودت فشار ناروا و زیادی نیاری و سالم زندگی کنی هم از نظر جسمی هم از نظر روحی-روانی و چیزی رو پیدا کنی که واقعا خودت میخوای و ازش راضی هستی با شرایطت با توانایی ها و خصوصیات شخصی تو سازگاری بهینه تری داره.

اینکه یه چیزایی رو کلیشه بکنیم بگیم مثلا حتما همه باید ثروتمند بشن حتما باید همه بیزینس و تجارت و شرکت و کارخونه شخصی خودشون رو داشته باشن و اینطور حرفا بنظر من معقول نمیاد. من توی همین آپارتمان فسقلی 56 متری خودم اونقدر آزاد و راحت زندگی میکنم اونقدر لذت میبرم آرامش دارم که شاید اونی که خونهء 2000 متری مجلل داره اونقدر راحتی و آرامش و لذت نداشته باشه! اصلا هم از چیزی نمیترسم محتاج کسی نیستم خودم رو حقیر نمیبینم حتی باوجود اینکه ازدواج نکردم، و حتی اگر برم در و دهات زندگی کنم بازم خوشحالم و لذت میبرم و چیزی از خودم کم نمیبینم فکر نمیکنم دیگران آدمهای ثروتمند آدمهای توی شهر آدمهایی که با زنهای زیبای زیادی رابطه دارن لزوما از من خوشبخت تر هستن از زندگیشون بهرهء بیشتری میبرن. خودمو بخاطر این مسائل اذیت نمیکنم به خودم فشار نمیارم آزرده نمیکنم روح و روانم رو سالم و آزاد و ساده و سرافراز نگه میدارم. خودم در حق خود بدی نمیکنم. میدونم که آدم باید در درون خودش دنبال خوشبختی و قدرت بگرده و همین که سلامتی روحی و جسمی داشته باشی آرامش و آسایش داشته باشی گشنه و تشنه نمونده باشی خودش بخش اعظمی از خوشبختیه که بعنوان حداقل کفایت میکنه. ولی خب آدم بتونه پیشرفتی بکنه اشکالی نداره باید دید تا چه حد شدنیه چه گزینه هایی در دسترس و واقعا عملی هستن با چه هزینه ها چه خطرات و ریسک هایی چه تاوان هایی دارن آدم در مقابل باید چیا بده چه چیزهایی رو به خطر بندازه آیا ارزشش رو دارن یا نه آیا اصلا براش جذابیت دارن ازشون لذت کافی میبره یا نه.
kourosh_iran نوشته: یه روز پسرخالم گفت خب این کامپیوتر و علم و اینا که میگی تموم نشدنی هست خب اینطوری به درد نمیخوره که چون آدم هیچوقت به تهش نمیرسه و همش سر کاره. بهش گفتم خب قضیه اینه که هرچی بیشتر یاد میگیری هرچی بیشتر دانش و توانایی بدست میاری کیفیت زندگیت بالاتر میره بیشتر توانا میشی بیشتر حال میکنی از خودت بیشتر کارها برات آسون میشه نسبت به دیگران برتری های بیشتری بدست میاری. پس نیازی نیست حتما آدم به ته یه چیزی برسه و ته داشته بشه تا دنبالش بره.

خب منظور منم همینه. من نگفتم سر کاریه و بدرد نخوره برعکس باید بیشتر تلاش کرد تحقیق و مطالعه کرد اما تو خیلی از پستات ادعای فهمیدن و علامه دهر بودن میکنی برای همین این مثال را آوردم و گفتم علم مثل سراب میمونه و هر چقدر هم بدانی باز هم بهش نیاز داری پس نمیتونی بگی عقل کل هستی و اینها همش یک ادعای مسخره است. پس با این حال فیلسوفان کارل مارکس، آرتور شوپنهاوئر ، توماس هابس، مارتین هیدگر، نوآم چامسکیحرفه ووو ... پس اینها چه باید بگویند E415 منظور من اینه که ثروت هم در کنار علم خیلی لازمه شاید چون من متاهل هستم دیدگاهم فرق میکنه و اگر مثل تو عزب میموندم به درآمد ناچیز قانع بودم. بقول خودت اصلا به چه کسی مربوط هر کی هرجور حال میکنه زندگیشو میچرخونه اینطور که از حرفات فهمیدم خیلی از آدمای مذهبی هم مذهبی‌تر هستی هنوز اعتقادت به دین قوی هستش بیشتر جاها خواسته یا نخواسته از عقایدشون دفاع میکنی نمیشود خورده گرفت به هر حال توی خانواده مذهبی بزرگ شدی! شاید هم چیزایی که برات سخت بوده یا قابل هضم نبوده را دور ریختی :e057: اما من از همه‌ء آخوندا متنفرم اینها غیر از بخور و بخواب و سکس چیزی یاد نگرفتن اینها هیچ منفعتی ندارن و باعث عقب افتاده‌گی بشر هستن. حالا هی گول تبلیغات این آخوندارو بخور و از اینها حمایت کن E105 میگی من جوری رفتار میکنم که اونها به من نیاز داشته باشن اما آخرش کارت به رئیس گیر است و برای خرجی بهش رو میزنی. این حرف‌ها همش متناقض است گفته بودم اینها همش رویا پردازی است.
Moshref نوشته: خب منظور منم همینه. من نگفتم سر کاریه و بدرد نخوره برعکس باید بیشتر تلاش کرد تحقیق و مطالعه کرد اما تو خیلی از پستات ادعای فهمیدن و علامه دهر بودن میکنی برای همین این مثال را آوردم و گفتم علم مثل سراب میمونه و هر چقدر هم بدانی باز هم بهش نیاز داری پس نمیتونی بگی عقل کل هستی و اینها همش یک ادعای مسخره است.
والا من کی ادعا کردن عقل کل هستم؟! ولی از خیلی آدمهای معمولی طبیعتا برتر هستم.

نقل قول:پس با این حال فیلسوفان کارل مارکس، آرتور شوپنهاوئر ، توماس هابس، مارتین هیدگر، نوآم چامسکیحرفه ووو ... پس اینها چه باید بگویند E415
اینا که گفتی بنظرم همشون فیلسوف و اینا بودن! علاقهء خاصی به فلسفه داری؟
بنظر من آدم باید از تمام قدرتها داشته باشه، نه فقط یک فیلد محدود مثل فلسفه. باید همه چی بلد باشی همه توانایی داشته باشی. هم انیشتین باشی هم بروسلی E105
البته تاجاییکه میشه! طبیعتا آدم نمیتونه توی تمام رشته ها اطلاعات کامل و تخصص و مهارت بالا داشته باشه، ولی بنظر من خیلی وقتا همه فن حریف بودن بهتره تا اینکه فقط توی یک رشته دانش و مهارت و توانایی داشته باشی.
حتی اینا که میگی مثلا به خیال خودت مثال زدی فکر میکنی حتما اینا دیگه آخر قدرت و برانسان بودن، ولی بنظر من دلیل و اثباتی نداره لزوما اینطور فکر کنیم. دست کم نگیر شاید خیلی آدمها بوده و باشن که درواقع حتی از این افراد معروف هم کاملتر و قوی تر باشن. کسی چه میدونه؟ مثلا شاید خود من از بعضی از اینا باهوش تر دانشمندتر تواناتر باشم! دلیل نداره طرف حالا توی فلسفه فقط مشهور شده وارد بوده بگی پس کلا آدم خیلی بزرگ خیلی باهوش خیلی قوی و کاملی بوده. بنظر من مثلا آدمی که هنر رزمی ورزش نمیشناسه ناقصه حالا میخواد انیشتین باشه میخواد هاوکینگ باشه، یک کسی که هم هوش و دانش و هم قدرت بدنی داره و رزمی کار کرده بنظر من میتونه در کل آدم کاملتر و قوی تری محسوب بشه.
اصلا هم بنظر من مقایسه درستی نیست بر اساس فیلدهای علمی و دانشمندانی که تخصصشون یه چیزی بوده و مشهور شدن بیایم و برای همیشه همهء آدمها رو با نظرات اونا مقایسه کنیم. اونا هم آدم بودن اشتباه کردن که بارها در طول تاریخ هم مشخص شده بعدم برای زمان و مکان و شرایط خودشون بودن شاید الان شرایط و نیازها عوض شده باشه سوالات و مشکلات و راه و روشهای جدیدی بوجود آمدن که لزوما نظرات و عقاید اونا پاسخگو نیست.

نقل قول:منظور من اینه که ثروت هم در کنار علم خیلی لازمه شاید چون من متاهل هستم دیدگاهم فرق میکنه و اگر مثل تو عزب میموندم به درآمد ناچیز قانع بودم.
بله خب کسی که ازدواج میخوره خربزه میخوره باید پای لرزش هم بشینه.
شما به پدرت میتونی ایراد بگیری بگی کون گشادی خودش رو با باورهای مذهبی توجیه میکرده، چون اون زن و بچه داشته مسئول شرایط حال و آیندهء زن و بچه خودش هم بوده، ولی من که ازدواج نکردم زن و بچه ندارم سربار کسی هم نیستم هرجور بخوام زندگی میکنم کون گشاد هم باشم به کسی مربوط نیست دوست دارم و اول و آخر واسه خودم زندگی خودم شرایط خودمه.

نقل قول:بقول خودت اصلا به چه کسی مربوط هر کی هرجور حال میکنه زندگیشو میچرخونه اینطور که از حرفات فهمیدم خیلی از آدمای مذهبی هم مذهبی‌تر هستی هنوز اعتقادت به دین قوی هستش بیشتر جاها خواسته یا نخواسته از عقایدشون دفاع میکنی نمیشود خورده گرفت به هر حال توی خانواده مذهبی بزرگ شدی! شاید هم چیزایی که برات سخت بوده یا قابل هضم نبوده را دور ریختی
من هرچیزی از هر منبعی باشه فکر میکنم هضم و تجربه و تست میکنم اگر بنظرم درست بود مفید بود قبول میکنم استفاده میکنم میگم درسته خوبه.
دلیل نمیشه بگیم هرچیزی توی دین هست غلطه و مفید نیست و باید بندازیم دور قبول نکنیم. ممکنه حتی خودت مستقلا به خیلی چیزهایی برسی که در ادیان هم هست.
نقل قول:میگی من جوری رفتار میکنم که اونها به من نیاز داشته باشن اما آخرش کارت به رئیس گیر است و برای خرجی بهش رو میزنی. این حرف‌ها همش متناقض است گفته بودم اینها همش رویا پردازی است.
رو نمیزنم. میگم لازم دارم بده! همین! البته نه با بی احترامی، اما خجالت هم نمیکشم منت سرم نمیره. چون حقوقم کمه اون میدونه منم باهوش هستم که وقتی یه خرجهایی دارم باید خودش بده، وگرنه که مشکل واسه من پیش بیاد طبیعتا مشکل اونم خواهد بود! قضیه قضیهء سود و ضرر دو طرفه و اینکه براش صرف میکنه یا نه.
نده خب منم مشکل بخورم بعد خشمم هم انگیخته بشه باهوش هم هستم بقدر کافی پررو و شجاع هم هستم اونوقت برنامه واسش پیاده میکنم حالیش میکنم، نهایتش هم با هم به توافق و سازگاری و صلح و رضایت دو طرفه نتونستیم برسیم خب اصرار ندارم حتما این کار حتما این کارفرما و میگم من رفتم به تخمم! چون تنها هستم چون نیاز به درآمد و پول زیادی ندارم ترک کار و مدتی بیکار موندن هم برام خیلی راحته و هیچ ترسی از این ندارم. بالاخره آدم یه فکری میکنه دیگه، چه بسا حتی برام بهتر بشه یه فکر اساسی تر بکنم یه کار و درآمد بهتر و آینده بهتری واسم جور بشه. تاحالا که سه چهار تا کار عوض کردم هر دفه از دفهء قبل کلی بهتر شده! بهرحالش هم خیالی نیست چون گفتم که زن و بچه ندارم مکان زندگی هم مال خودمه اجاره خونه نمیدم، فقط یه خرج آب و غذا و مخلفات یه نفره که اونم بی کس و کار نیستیم و راه و کمک هست فرصت های دیگه هم هست خیالی نیست. اصلا من اعتقادی ندارم که آدم بخاطر این نیازهای اولیه باید بترسه و کون خودش رو پاره کنه. بنظر من اینطور نیازها و آدمی در این حد قانع باید گذران زندگی براش تقریبا مجانی بیفته! همین الانش هم کاری که من میکنم کسی نداره یعنی کار نیست تقریبا و بیشتر تفریح و سرگرمیه تا کار بخوای بگی به اون صورت. همه هم میدونن و میبینن ولی کسی هم نمیتونه چیزی بهم بگه انتظار بیشتری داشته باشه ازم بیگاری بکشه چون همه میدونن که عالم و آدم به تخمم هم نیست از اونور کسی مثل من که متخصص کار بلد و سالم و قابل اعتماد باشه به این آسونی ها گیر نمیاد. منم که حقوق کمی میگیرم که تقریبا کسی با اون حقوق پیدا نمیشه کار کنه (مگر کارآموزی چیزی باشه که اونم کارایی منو نداره) چون بالاخره بقیه دنبال زن و بچه و آینده و پس انداز و پیشرفت مادی و درآمد درست و حسابی تری هستن.
یه کاری کردم یعنی کارفرماها جرات نمیکنن بهم بگن بالای چشت ابروس. طرف زنگ میزنه پای تلفن مثلا میخواد بگه بیا کار داریم برامون انجام بده دست پاچه میشه چند بار سلام و ادای احترام میکنه که من خودم خندم میگیره E415
حالا طرف کی بوده یه آدم اصلا قد و ادعا که یه وقتا سر همه داد میزنه چقدر رجز میخونه و واسه خودش هیکل و هیبت و ادعاهای گنده داره!
آره عزیز اگر پشتوانه داشته باشی اگر خودت آدمش باشی اگر عقل و هوش و ارادهء خودت رو بکار بگیری البته هزینه داره باید از یکسری چیزهایی هم چشم بپوشی، اونوقت نیازت خیلی کمتر از اکثریت مردم میشه اونوقت دیگران حتی رئیس روئسا باید بهت احترام بذارن خایت رو هم بمالن چون بهت نیاز دارن چون میدونن عالم و آدم به تخمت هم نیست نقطه ضعف بزرگی نداری مجبور نیستی تحت هر شرایطی تحملشون کنی. البته که باید آدم توانمند و سالم و کارایی باشی البته نه اینکه یه آدم کم سواد و شوت و معمولی که نظیرت زیاد پیدا بشه. من یه کارهایی میتونم انجام بدم که دیگران توش گیر میکنن.
اخیرا دوباره نیاز به خرج دندون دارم. به رئیسم گفتم رئیس، نیازمند یاری سبزت هستم! وعده داده بابت یه پروژه که اخیرا تموم کردن واسه یه شرکتی پولشو به زودی که بگیرن به من هم شیرینی میده. ولی اگر طولانی بشه اگر بزنه زیرش یا کم بده اونوقت من میدونم و اون! منتها چطوری، خب با سیاست با زیرکی عمل میکنم ولی بقدر کافی با پیام آشکار و جدی و قوی! مثلا چکار میکنم؟ یه روز دیر میرم یا اصلا نمیرم، یه روز دفتر رو تمیز نمیکنم بعد زنگ میزنه یا بعدا میگه چرا دفتر رو تمیز نکردی مهمون داشتم اومدن کثیف بود آبروم رفت، میگم آخه دندونم درد میکرد E415

آره دوست عزیز خیلی وقتا زیردست بیشتر میتونه کارفرما رو اذیت کنه ترفند و روش بیشتر بلده زیر دستش امکانات زیاد هست برای رسوندن پیام و حال گرفتن و مجبور کردنش. منتها زیردست یکی باشه مث من، نه هر چلمنگ دوزاری و کسی که محتاج باشه، شب دست خالی بره خونه زنش کتکش بزنه بچه هاش رو نتونه پاسخگو باشه، بی زبون و بی عرضه باشه، آیکیو پایین باشه، ضعیف و توسری خور باشه، کسی باشه که راحت بتونن بندازن بیرون ده تا بهتر جاش صف کشیده باشن!

البته من و رئیسم در کل رابطهء خوبی داریم منصفانه و انسانی و اخلاقیه. البته یدونه جوجه رئیس هم دارم که گفتم اولش قد بود احترام کافی نمیذاشت قدر منو نمیدونست زیاد رعایت نمیکرد خب تجربه نداشت جوانی خام و بی تجربه بود فک کرده بود من چون ازدواج نکردم چون ماشین ندارم چون حقوقم پایینه آدم بی دست و پایی هستم، منم آخرش که روشهای دیگه سیاست ها در طول زمان جواب نداد (البته تاحدی جواب داد ولی نه اونقدری که لازم بود) تهدید کردم به رفتن، بعد از اون موقع دیگه توافق کردیم یه روز درمیون میرم (اولا هر روز میرفتم) کارم یک چهارم شده چقدر هم بهم عزت احترام میذاره تازه، چون میدونه من دیگه یه پام دم دره واسه رفتن؛ یجورایی توی برزخ موندیم هردو اصلا قرار بود بعد از یک ماه دیگه نرم، ولی چندین ماه بدون اینکه چیزی بگیم ادامه دادیم روابط و کار رو. البته این برزخ واسه من خیلی خوبه! الان مثل این ناحیه های خودمختار شدم واسه خودم! یعنی خیالی نیست سر وقت هم نرم کسی نمیتونه بهم چیزی بگه، هروقت هم حال نداشته باشم یا کار داشته باشه واسه خودم زنگ میزنم یه بهانه ای میارم و نمیرم. البته حقوقم نسبت به اون موقع که هر روز میرفتم نصف شده، ولی واسه من کافیه و از اونور هم کارم یک چهارم هم کمتر شده بگم اصلا یک ششم شده اغلب اوقات که میرم بیکارم و رفتن یک ربع تا نیم ساعت دیرتر وارد محل کار میشم و از اونور هم نیم ساعت زودتر میام کلا بگی یک روز درمیون روزی فقط 2 ساعت 1 ساعت کار میکنم و پول خیلی راحتی درمیارم! هرچند پول زیادی نیست. اگر پول بخواد زیاد باشه خب اونم دیگه انصاف نیست و مشکل هم ایجاد میکنه بالاخره کارفرما هم اعصابش بهم میریزه و حق هم داره انتظارش بالا میره میگه دارم ماهی این همه پول میدم و جو دوستانه خراب میشه و اصطکاک پیش میاد. باید یجور باشه واسه اونم صرف کنه راضی باشه حالت زور و سوء استفاده نباشه. من یجوری هست سیستمم که خودکار همینطور میشه و طرف میدونه من نیاز ندارم بلکه اونه که نیاز داره و متقاضی خدمات منه. منم ازش زیادی نمیگیرم قدری میگیرم که واقعا کمتر از اون صرف نمیکنه و تقریبا هیچکس دیگری هم با اون پول براش کارش رو اونطور انجام نمیده. یعنی نه سیخ بسوزه نه کباب. البته باید بگم درواقع فشار و کار روی کارفرماها بیشتر از منه! ولی خب چاره ندارن میدونن مجبورن و یا دارن بالاخره پولش رو درمیارن زورشون هم به من نمیرسه!! اینطوریه که میبینی حتی میشه شرایط رو برعکس کرد و یه زیردست از رئیس راحتتر باشه امتیازات بیشتری داشته باشه و واسه خودش یه پا رئیس باشه!! من خودم یکی از افراد قدیمی رو شخصا از دفتر رئیسم انداختم بیرون بدون مشورت و اجازهء رئیس با اینکه طرف پیرمردی بود سابقش از منم بیشتر بود، رئیسم با مردم زیادی رودروایسی داره. پیرمرده عصبانی شده بود گفت میرم یکی میارم جات مجانی کار کنه تو رو بندازن بیرون. من از این حرفش به قهقه افتادم گفتم عجب حرفی زدی ای نادان برو تلاشت رو بکن ببینی میتونی یا نه مثل اینکه نفهمیدی قضیه چیه من چه آدمی هستم و چقدر ارزش دارم واسه کارفرما تازه فکر کردی اصلا اخراجم هم بکنه چی میشه من عالم و آدم به تخمم هم نیست دیگه یه کار با این حقوق که تحفه نیست. آقا خلاصه طرف رفت و هرچی تلاش کرد نتونست هیچ غلطی بکنه فقط خودش ضایع شد آخرش هم دوباره چشم توی چشم شدیم انگار نه انگار و اون بهم سلام و احترام کرد منم ضایش نکردم ولی بهش رو هم ندادم وگرنه دوباره خورده فرمایش هاش شروع میشد اونم آدم بدبخت و بیچاره مذهبی هم هست توی این سن اجاره نشینه و چندتا بچه داره بچه هاش دهنش رو سرویس کردن داره کلی بابت اونا باج و قسط و بدبختی میده ولی خب من میگم کسخلی بی عقلی از خود آدم هم هست من مثلا ازدواج نکردم ریدم به هرچی زن و بچه که بخواد اونطوری باشه!

و اینا همه با چی بدست میاد دوست عزیز؟ با خرد، با هوش، با قدرتهای اصیل و درونی، و با قناعت! شما بدون قناعت نمیتونی اینطوری زندگی کنی. هرکس هرچیزی میخواد باید بدونه راه و روش و هزینه و تاوانی داره. اگر قناعت نکنی، اگر ازدواج کنی، حتی اگر دنبال جک و جنده بازی باشی، خب خرج داره وقت و انرژی میبره از چیزهای دیگه میمونی، نمیتونی به آدمی بشی مثل من نمیتونی مثل من زندگی کنی. گندم بکاری گندمت رو درو میکنی، نه چیز دیگه. هرچی بخوای بکاری درو کنی باید تخم همون رو بکاری شرایط کاشت داشت برداشت خودش رو داره. حرف اینه. بحث توجیه و کون گشادی نیست. بحث اینه که خیلی وقتا میشه زندگی رو تا حد زیادی تحت تاثیر خواست و برنامه و شکل دهی شخصی قرار داد، حتی در کشورهای درپیت و فقیر، ولی باید از راه و روش خودش عمل کنی باید اینقدر قوی و باهوش باشی اینقدر خردمند و واقعگرا باشی که بفهمی راه و روشش چیه تاوان و هزینش چیه و بپردازی پای انتخاب خودت مردانه بایستی کارهایی بکنی که دیگران نمیکنن. آدمهایی که نمیتونن از جنس مخالف و سکس بگذرن، به اندازهء من قوی نیستن! بیشتر آدمها چنین قدرتی ندارن. منم ادعا نمیکنم خیلی قوی هستم ولی حداقل تونستم این کار رو بکنم چون میدونستم بدون این اون چیزهایی که میخوام تقریبا شدنی نیستن تضمین کافی نمیشه کرد. نمیدونم شاید عقلم بود شاید ویژگیهای شخصیتی و استعدادهای خاصی که تونستم این کار رو بکنم. شاید هم بخاطر ضعفهایی هم بوده، ولی بهرحال از نتیجش خوشحالم! هرچند سختی های خودش رو داره، ولی من این زندگی رو ترجیح میدم و فکر میکنم کنترل و تسلط بیشتری دارم روی زندگیم. من اهل ریسک و شانس برای چیزهای کم ارزش و سطحی نیستم.

البته همواره در طول تاریخ آدمهایی مثل من هم بودن و کم هم نبودن. مثلا تارک دنیاها، راهب ها، رزمی کارهای شائولین. اینا هم اغلب ازدواج نکردن و با قناعت و گوشه نشینی زندگی کردن. ولی خب من یک نوع خاص و ترکیبی و مدرنش هستم گویی!

از من میپرسی عالم و آدم ارزش این رو ندارن که آدم بخاطرشون به خودش زحمت و رنج زیادی روا بداره کون خودش رو پاره کنه. اصلا چرا باید کلیشه های مسخرهء اجتماع رو بپذیریم؟ باید اینقدر قوی اینقدر باهوش و مستقل باشی که بتونی القاهای دروغین دیگران و اجتماع و باورهای عامه رو تشخیص بدی و اونا رو خنثی کنی. کار راحتی نیست البته، ولی وقتی تلاش کنی به راهش بری به مرور قوی تر میشی بیشتر دستت میاد.
تازه آدمهایی مثل من کمتر به دنیا و دیگران صدمه میزنن چون خیلی از فسادها جنایت ها ظلم ها بخاطر رقابت و اصطکاک و منفعت طلبی و زیاده خواهی های آدمهای معمولی و کلیشه های اجتماع بوجود میاد که ما ازشون تاحد بیشتری در امان هستیم.
صفحات: 1 2 3