بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد
سلام علیکم
از آنجا که یکی از کاربران از بنده توضیحاتی پیرامون «ماهیت وجود» خواستند چند کلامی عرض میکنم. اول باید بدانیم که آنچه که در فلسفه بحث میشود شناخت عالم هستی هست یعنی شناخت موجودات از این حیث که هیچ قیدی نداشته باشند.مثلا شما در ریاضی موجود را بررسی می کنید با این قید که ریاضی باشد یا در فیزیک با قید اینکه آن چیز باید در عالم طبیعی باشد اما در فلسفه موجود را بررسی می کنید بدون هیچ قید.لذا موضوع فلسفه را می گویند« موجود بما هو موجود».
اما در مورد وجود.اول آنکه وجود هم مفهوما بدیهی است یعنی ما همگی یک تصور مشخصی از وجود داریم بدون نیاز به مفهوم دیگر.مثلا انسان را به کمک مفاهیم دیگر می فهمیم اما وجود اینطور نیست. و هم تصدیق به آن بدیهی است.از این رو حرف دکارت در پایه گذاری فلسفه خویش حرف بسیار باطلی است. دوم آنکه وجود را که بر موجودات حمل می کنیم به اشتراک معنوی است نه اشتراک لفظی.یعنی وقتی می گوئیم «فلان چیز وجود است» و «من وجود دارم» وجود در هر دو به یک معناست..سوم آنکه ما دو چیز را از هر چیز در می یابیم یکی وجود(هستی) و دیگری ماهیت(چیستی) و این دو مفهوم عین هم نیستند.(با عنوان «زیادت وجود بر ماهیت») .چهارم اینکه هر شیء خارجی دو حیثیت یک حیثیت ماهوی ودیگر حیثیت وجودی و اینکه حیثیت وجودی اصیل(با عنوان «اصالة الوجود و اعتباریة الماهیة).پنجم آنکه وجود دارای مراتبی است که فرق بین مراتب آن فقط در شدت و ضعف وجود است نه اینکه در مراتب پائین تر وجود و عدم با مخلوط شوند(با عنوان« تشکیک در وجود»).عنوان های دیگر به بررسی ویژگی های وجود می پردازد مثل آنکه وجود غیری ندارد،جزء ندارد و.... .
بدیهی است آقایان با دیدن این نوشته معرفت چندانی به نگاه فلسفه اسلامی(البته اینجا بنده با تقریر«صدرائی» عرض کردم)به وجود پیدا نمی کنند و باید به کتب مناسب رجوع فرمایند.توصیه بنده «منطق و فلسفه» شهید مطهری،«کلیات فلسفه»دکتر شیروانی و پس از اینها «آموزش فلسفه مقدماتی» بر اساس کتب شهید مطهری نوشته عبدالرسول عبودیت رجوع فرمایند.پس از مطالعه مناسب این کتب شما می توانید به یکی از کتب فلسفی یکی از بزرگترین فلاسفه تاریخ یعنی «بدایة الحکمة» علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه رجوع فرمائید که ایشان برای نوآموزان فلسفه نوشته اند. والسلام علی من اتبع الهدی
ابن سینا نوشته: از این رو حرف دکارت در پایه گذاری فلسفه خویش حرف بسیار باطلی است.
می اندیشم پس هستم!! اول فعل آمده بعد فاعل آن !! عمل را انجام داده است که بفهمد عامل است!! بقول مرحوم صفایی حائری اوج انحطاط فکری است!!
اگر لینکی هست از پی دی اف این کتب که معرفی کرده اید ، ممنون می شوم اگر بگذارید.
سارا نوشته: می اندیشم پس هستم!! اول فعل آمده بعد فاعل آن !! عمل را انجام داده است که بفهمد عامل است!! بقول مرحوم صفایی حائری اوج انحطاط فکری است!!
درست این گزاره است:
میگمانم, پس میاندیشم, پس هستم.
نخست از «گمانیدن (= شک کردن)» میاید.
دیگر اینکه شما دستور زبان را با شناختشناسی (epistemology) جابجا گرفتهاید.
سوم اینکه این دریافت دکارت نادرست بوده (یک کژدریافت) و با این گزاره تنها
میتوان گفت که "یک چیزی که میگماند پس میاندیشد, هست (= exists), و
این چیز به نگر میاید «من» باشم".
به دیگر زبان, دکارت کیستی (هویت) را نافرنودانه (illogically) پیشانگاشته است.
Mehrbod نوشته: درست این گزاره است:
میگمانم, پس میاندیشم, پس هستم.
نخست از «گمانیدن (= شک کردن)» میاید.
دیگر اینکه شما دستور زبان را با شناختشناسی (epistemology) جابجا گرفتهاید.
سوم اینکه این دریافت دکارت نادرست بوده (یک کژدریافت) و با این گزاره تنها
میتوان گفت که "یک چیزی که میگماند پس میاندیشد, هست (= exists), و این چیز به نگر میاید «من» باشم".
به دیگر زبان, دکارت کیستی (هویت) را نافرنودانه (illogically) پیشانگاشته است.
سلام
بنده می توانم جوابتان را بدهم ولی هیچ نمی گویم! چون شما هم تاکنون جوابی به سوالاتم ندادید
فقط یک چیز را می گویم آنهم از قول سید عباس معروف ولیعهد دکتر فردید در ایران :
افسون هستی ما افسانه بُد معارف
دلدار شیوه ای کرد پنداشتی که هستی
ابن سینا نوشته: آنجا که می گوئید فرضا چون این ویژگی نیست (ویژگی انقسام پذیری عقلی یا ذهنی و بودن حداقل در سه بعد) صرفا تمایز را می رساند.این خیلی سخن سخیفی است چونکه ما گفتیم یکی از ویژگی هائی که ماده دارد این است انقسام پذیر باشد.یعنی اگر چیزی ماده باشد این ویژگی را دارد.این دو همیشه با هم هستند.وقتی که چیزی این ویژگی را نداشته باشد دیگر ماده نیست.البته دقت بفرمائید که انرژی از این قائده استثنا نیست تا بگوئید ما در طبیعت علاوه بر ماده داریم چیزی به نام انرژی، چون می دانیم انرژی هم دارای مکان است و چیزی که مکان داشته باشد ویژگی های مذکور بر آن صادق است.
تا آنجا که من در فیزیک(خصوصا کوانتوم) مطالعه داشته ام، امروزه آنچه شما ویژگی های ماده می خوانید
همچون( انقسام پذیری و مقید بودن در مکان) چندان معنایی نمی دهند! زیرا در تراز ذرات بنیادی، این ویژگی ها نقض شده اند. همچون اصل عدم قطعیت.
امروزه چه در فلسفه و چه در علم مشخص شده که بسیاری از تجربیات و ادراکات ما حاصل کارکرد مغز و ذهن می باشند و این دیدگاه کلاسیک شما در توضیح جهان، با مسایل فراوانی دست به گریبان است!
ابن سینا نوشته: با گذشت زمان اگر در ذهن شما تصویر دیگری بیاید بدان معنا نیست که تصویر قبلی از بین رفته باشد بلکه یعنی تصویر رفت و تصویر جدیدی آمد.نمی شود موجود معدوم شود به حکم بدیهی امتناع اجتماع نقیضین.اگر بگوئید ما بداهتا می بینیم چیزهائی الان هستند و چندی بعد نیستند.در پاسخ گفته می شود که چیزی که الان هست جدا از زمانش نیست و چیزی که قبلا بوده است جدا از زمانش نیست،پس می گوئیم شیء چند لحظه قبل موجود است در آن زمان و الآن نیست یعنی هیچ نحوه وجودی ندارد تا بخواهید بگوئی موجودی،معدوم است بلکه معدوم است که معدوم است.پس سوال از آنجا ناشی شده است که شما زمان شیء را چیزی جدا از شیء فرض کرده اید در حالی که زمان جزئی از وجود شیء است.
من ارتباط این توضیحات شما را در رابطه با سخن خودم درنمی یابم! اصلا بحث من از بین رفتن تصویر یا به قول خودتان معدوم شدن آن نبود، بلکه در بستر زمان بودن تصورات و خاطرات را به خاطر دگرگونی شان مطرح کرده بودم و این سخنان شما هم آن را تایید می کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
با ادای احترام خدمت آقای rationalist
ابتدا خیلی ممنون هستم که در فضای علمی مطرح شده سخنان بی ربط بعضی آقایان را مطرح نکردید و صحبت را به حاشیه نبردید.
اما بحث...جنابعالی باید دقت بفرمائید که وقتی میگویند ذرات بنیادی خود ایجاد ابعاد میکنند معنای کلامشان چیست؟ثانیا اینکه ابعاد در حد ذرات بنیادی نه تنها از بین نمی روند بلکه بیشتر هم میشوند که براثر منطبق شدن با هم در اندازه ماکرو ما سه بعد درک می کنیم(البته خوشحال میشویم اگر اشتباه گفته باشم نقد بفرمائید) ثالثا بنده یک سوال دارم.آیا شما شما هستی و بنده بنده هستم؟آیا شما من هستی یا بالعکس؟قصد بنده از این سوال این بود که بگویم شما هیچ وقت قبول نمی فرمائید که بدن دو انسان یکی باشند هرچند از ذرات مشابه تشکیل شده باشند.اگر دو کل با هم فرق میکنند اجزاء ایشان با هم فرقی ندارند؟
اما در سیطره زمان بودن یک چیزی زمانی است با تغییر زمان یک شیء تغییر بکند مثل اشیاء طبیعت اما صور علمی با گذر زمان معدوم نمی شوند بلکه در نفس ما باقی می مانند که به کمک قوه ذاکره و حافظه ما به یاد می آوریم.البته به یک بیان هیچ موجودی معدوم نمی شود که گمان نمیکنم به بحث ما مرتبط باشد و برای اطلاع به جلد 3 اصول فلسفه و روش رئالیسم مراجعه بفرمائید.
درود!
به دلیل اساسی بودن و گسترده بودن هر یک از موضوعات مطرح شده، من تلاش می کنم به مرور زمان به طور جداگانه به آنها بپردازم.
ابن سینا نوشته: وقتی میگویند ذرات بنیادی خود ایجاد ابعاد میکنند معنای کلامشان چیست؟ثانیا اینکه ابعاد در حد ذرات بنیادی نه تنها از بین نمی روند بلکه بیشتر هم میشوند که براثر منطبق شدن با هم در اندازه ماکرو ما سه بعد درک می کنیم
نظریه های مختلفی در فیزیک وجود دارد که هر کدام بر اساس آنچه بیان می کنند، تعداد ابعاد متفاوتی را نیز درنظر می گیرند. همچون نظریه M و یا نظریه ی ابر ریسمان ها که نظریه هایی مهم برای توضیح جهان محسوب می شوند.
اما آنچه در اینجا مقصود من بود، بیان ساده انگارانه بودن این دیدگاه بود که بخواهیم از نگاه فلسفه ی کلاسیک برای "ماده" چند ویژگی خاص را درنظر بگیریم و مثلا بگوییم ماده: این تعداد بعد را دارد، انقسام پذیر است و محدود به مکان. در حالیکه تا آنجا که من می دانم، یافته ها و نظریه های فیزیک نوین گام را از منطق کلاسیک و حتی مشاهدات آزمایشگاهی نیز فراتر گذاشته و با ریاضیات، اطلاعات(در تراز کیهانی) و مقوله ی آگاهی به توضیح جهان می پردازد.
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض احترام خدمت آقای Rationalist
جنابعالی می توانید ویژگی های ماده از نظر فیزیک مدرن را بفرمائید تا در مورد آن صحبت کرد.خیلی از آقایان دائمند می گویند فیزیک مدرن چیز دیگری می گوید ولی نمی فرمایند فیزیک مدرن چه می گوید.هم چنین تا جائی که بنده در اطلاعم نه تنها فیزیک مدرن وجود ابعاد را برای ماده رد نکرده است بلکه بعد جدیدی به آن اضافه کرده است( به نام زمان).شما از بنده بیشتر مطلعید که انیشتین در نظریه خود این را به خوبی تبیین کرده است(البته اثبات بعد رابع در فلسفه سالها پیش از ایشان توسط صدرالمتألهین اثبات شده بود.البته بدون شک اثبات بعد رابع از حیث علمی آن از شاهکارهای این داشمند بزرگ بوده است).علی ای حال بنده نمی دانم دوستان اشکال ابعادی که در نظریات فیزیکی طراحی میشود ندیده اند.التماس دعا.