سلام دوستان
من دانشجوی مقطع کارشناسی فلسفه ام ،
ازم خواسته شده تا روی یک مقاله با موضوع زیر کار کنم:
چرا شخصیت انسان در طول زندگی همواره ثابت است؟
چرا نمیشه یک ربات با تمام ویژگی های انسان(کاملا با انسان یکی فقط از جنسش آهنه ) رو "انسان " خطاب کرد؟
لازم به ذکره که پاسخ دینی نباید باشه و رویکرد باید خیلی جامع تر باشه
اگه چیزی میدونید درمورد دوتا سوالی که مطرح کردم نظرتون رو بنویسید حتما ازش استفاده میکنم
سوفی نوشته: سلام دوستان
من دانشجوی مقطع کارشناسی فلسفه ام ،
ازم خواسته شده تا روی یک مقاله با موضوع زیر کار کنم:
چرا شخصیت انسان در طول زندگی همواره ثابت است؟
تفاوت میان یک انسان و یک ربات با ویژگی های کامل انسان (همه ویژگی ها ) چیه؟
لازم به ذکره که پاسخ دینی نباید باشه و رویکرد باید خیلی جامع تر باشه
اگه چیزی میدونید درمورد دوتا سوالی که مطرح کردم نظرتون رو بنویسید حتما ازش استفاده میکنم
درود. به دفترچه خوش آمدید
.
از شما خواسته شده مقالهای در این مورد بنویسید؟
من اگر بودم همان اولِ مقاله توضیح میدادم که چرا این پرسش یک «مصادره به مطلوب» است یا «پرسشِ گمراه کننده» است. بسی از بزرگانِ روانشناسی با این عقیده مخالف بودهاند و نهایتا آنچه را که ثابت میدیدند «هویت» بوده، نه شخصیت( شخصیت لایهای روییتر از هویت است). اکنون به نگر من شما مسیر خویش را چنین ترسیم بفرمائید: نخست نشان بدهید که شخصیت دقیقا چیست؟ تعریفی جامع از شخصیت داشته باشید، تمایزها و روابطاش را با هویت، ذهنیت، رفتار، روان ... نشان بدهید، سپس نشان بدهید که چرا این پرسش اشتباه است و باید اینطور پرسیده میشد :«آیا شخصیت انسان همیشه ثابت باقی میماند؟ » . سپس بیطرفانه به این پرسش بپردازید و با رفرنسها و مراجع معتبر نشان بدهید که اگر ثابت هست یا نه چرا؟ در این مورد به نظر بهتر است به نظراتِ بزرگانِ روانشناسی و فلسفه مراجعه بکنید و نظراتِ آنها را با هم مقابله بکنید.
ما اینجا پیش از این جستاری تقریبا در همین مورد داشتهایم:
هویت شخصی: مسئله بقای شخص در گذر زمان
یک نگاهی به این بیاندازید.
Dariush نوشته: درود. به دفترچه خوش آمدید.
از شما خواسته شده مقالهای در این مورد بنویسید؟
من اگر بودم همان اولِ مقاله توضیح میدادم که چرا این پرسش یک «مصادره به مطلوب» است یا «پرسشِ گمراه کننده» است. بسی از بزرگانِ روانشناسی با این عقیده مخالف بودهاند و نهایتا آنچه را که ثابت میدیدند «هویت» بوده، نه شخصیت( شخصیت لایهای روییتر از هویت است). اکنون به نگر من شما مسیر خویش را چنین ترسیم بفرمائید: نخست نشان بدهید که شخصیت دقیقا چیست؟ تعریفی جامع از شخصیت داشته باشید، تمایزها و روابطاش را با هویت، ذهنیت، رفتار، روان ... نشان بدهید، سپس نشان بدهید که چرا این پرسش اشتباه است و باید اینطور پرسیده میشد :«آیا شخصیت انسان همیشه ثابت باقی میماند؟ » . سپس بیطرفانه به این پرسش بپردازید و با رفرنسها و مراجع معتبر نشان بدهید که اگر ثابت هست یا نه چرا؟ در این مورد به نظر بهتر است به نظراتِ بزرگانِ روانشناسی و فلسفه مراجعه بکنید و نظراتِ آنها را با هم مقابله بکنید.
ما اینجا پیش از این جستاری تقریبا در همین مورد داشتهایم:
هویت شخصی: مسئله بقای شخص در گذر زمان
یک نگاهی به این بیاندازید.
همه پست هارو خوندم (البته بجز پست های مهربد چون هیچی ازش نمیفهمم!)
بیشتر پست های شما توجهمو جلب کرد و چند تا نکته رو ازش نوشتم:
هویت یک ابزار است
هویت یعنی تلقی فرد درباره مفهوم من که دربازه زمان به وجود می اید
هویت وابسته به خود اگاهی است
چند تا سوال برام پیش اومد.
هویت وابسته به خود اگاهی است یعنی رباتی که توی سوال دوم ازش یاد کردم خوداگاهی داره یانه؟
اگه یه ربات دارای خوداگاهی و درک وجودی باشه میشه انسان خطابش کرد؟
چه چیزی باعث میشه نتونیم به یک ربات با ویژگی ها کامل انسان بگیم "انسان"؟
هویت فقط یک عمر ذهنیه و دراین باره وجود روح غیر مادی رو نفی میکند؟
+اینم بگم که توی مقاله باید خودم به یه نتیجه برسم و نباید از نظریه اندیشمندان پیشین استفاده کنم
هدفم هم از طرح این سوال برای استفاده از نظریات شما و دوستان دیگه برای رسیدن به یه مطلب کلی برای ارائه دادن هست.
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب سوفی.در ابتدا بنده باید نکته ای را عارض شوم و اینکه منظورتان از جواب دینی چیست؟اگر منظورتان این است که به صرف اینکه دینی یا شخصی دینی چیزی گفته است پذیرفته نیست بلکه باید دلیل عقلی آورد باید بگویم اگر همین دین یا شخصیت دینی دلیل عقلی آورد کاملا صحیح است و شما را به مطلوب می رساند.بنده از آنجا که با قطره ای از فلسفه اسلامی آشنائی اندکی دارم پیشنهادی در موضوع مربوط به شما می دهم.موضوعاتی در فلسفه اسلامی مطرح شده است از قبیل اثبات تجرد نفس ناطقه انسانی،تجرد علم و استثناء نداشتن قواعد عقلی(منظور از تجرد این است که مادی نیست).اگر موضوعات بالا اثبات شود می توان گفت از آنجا که نفس انسان مجرد است و می دانیم که علم به نفس تعلق می گیرد چند نکته قابل توجه است.اول آنکه تغییر و تبدل مربوط است به ماده ونه مربوط به مجردات،پس آنچه که مربوط است به موضوع گفته شده از طرف جنابتان در طول زمان ثابت است.اما منابع مسائل گفته شده:1-اثبات تجرد نفس ناطقه انسان(ابن سینا رساله تحفه،ابن سینا الاشارات ج3ص263تا292-نمط هفتم-،ابن سینا النجاة ص378تا386،ملاصدرا الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعه تصحیح:علی اکبر رشاد ج8صص307تا375،ملاصدرا المبدا و المعاد صص421تا433،فخر رازی المباحث المشرقیه ج2صص359تا412،علامه طباطبائی ترجمه المیزان ج1 صص549 تا 559)2-اثبات تجرد علم(ترجمه المیزان ج1صص77تا81)(بنده در همین انجمن مختصری از این قسمت را قرار داده ام.)3-استثناء نداشتن قواعد عقلی(دکتر علی شیروانی شرح بدایة الحکمة ج1)
چنانچه جنابتان به منابع مذکور دسترسی نداشتید بنده می توانم مختصری از آنرا در اختیارتان قرار دهم.والسلام علی من اتبع الهدی
سوفی نوشته: .....
پوزش بانوی گرامی بابت ِ تاخیر من در پاسخگویی. ذهن ِ من مدتیست که ناخودآگاه بیدلیل از اندیشیدن و پرداختن به برخی از موضوعات (به طور اتفاقی) میپرهیزد.
ببینید این نگر من است: تفاوت روبات با انسان در این است که انسان معنا میآفریند و آن را میجوید و از این لحاظ روبات در پیشرفتهترین حالت ِ خویش نیز هرگز برابر با انسان نخواهد بود و تماما استاتیک تلقی میشود. به ربات میتوان ماهیت و چیستی یک پدیده را از طریق خزانهی دادهایش آموخت، اما این انسان است میتواند معنای آن را درک کند و بشناسد و از همه مهمتر با آن ارتباط برقرار کند. چند صد هزار سال پیش این یک اثر هنری حساب میشده:
[ATTACH=CONFIG]4442[/ATTACH]
الان آیا شما حاضرید از این تصویر یک تابلو تهیه بکنید و آن را روی دیوار خانهتان به عنوان یک اثر هنری نصب بکنید؟ آنچه به روان ِ بشر پیچیدگی میبخشد و ساخت ِ بیانهای الگوریتمیک یا مدسازی از آن را غیرممکن میسازد همین جستجوی او برای معناست. شما به روبات نیازهای اساسیاش را بشناسانید: خوراک خوب، همسر خوب، اوضاع اقتصادی خوب و ... اگر او یک سوپرربات ِ فوقهوشمند باشد بعد از مدتی به بهترینهای اینها خواهد رسید، اما تنها یک انسان است که هتا با فراهم بودن ِ تمام ِ این ها باز ممکن است «احساس» خوبی نداشته باشد.
اخیرا من دیدهام تلاشهای احمقانهای مثلا برای هرمنوتیک آموختن به روباتها آغاز شده
اینها یک خالیبندیایست که در نهایت هم آبروی علم را خواهد برد. روبات (حداقل هماکنون و با این پارادایمی که ما از روبات داریم) چیزی نیست جز مجموعهای از دادهها و شرایط از پیش تعریفشده. شما شاید ستارهی شش پر داوودی را بتوانید به روبات به عنوان «نماد» برای چیزی خاص تعریف بکنید، اما هرگز او نخواهد توانست تفاوت نگاه یک یهودی و یک نازیست به آن را دریابد. شاید بهترین مثال در اینجا تفاوت ِ روش بازی یک شترنگباز و یک برنامهی کامپیوتری شترنگ است: برنامههای امروزی تمام ِ حرکات را از پیش در خویش میتواند داشته باشد و با استفاده از آنها تمامی حرکات ِ ممکن در مقابل شما را در یک ساختار دادهای ضبط بکند، سپس در مقابل ِ هر حرکت ِ شما میان ِ مجموعه حرکاتِ موجود آن را که بهترین است(بیشترین امتیاز را دارد) برگزیند (این یک مدل ِ کاملا ریاضیاتیست)، شخص شترنگباز اما فکر میکند و با مجموعهای از احتمالات، تجربیات و آموختههای خویش که کارآیی آنها وابسته به فاکتورهای زیادی هست، عمل میکند. از این جهت بازی شترنگباز ابدا قابل ِ مدلسازی نیست، بلکه تنها میتوان آن را شبیهسازی کرد(کاری که برنامههای کامپیوتری میکنند) چرا که رفتار ِ انسان قطعیت ندارد.
من به شما پیشنهاد میکنم پیرامون روانشناسی معناشناسانه نگاهی به آثار ویکتور فرانکل داشته باشید. شاید نمادشناسی یونگ نیز به کارتان بیاید.
شما اگر در پی نمره هستید، حقیقتاش من تا آنجا که میدانم در مدارس ِ فلسفهی ایرانی تفاوت ِ انسان با روبات را با چیزهای سادهلوحانهای مثل همدردی، احساس و ... بازشناسی میکنند؛ شما اگر نمره میخواهید شاید بد نباشید اشاراتی به اینها داشته باشید، اما من به شما تاکید میکنم که اینها تنها رویه هستند، آنچه در عمق عمل میکند، «ارادهی معطوف به معنا» است!
پیرامون ِ هویت، جلوتر خواهم گفت.
اینحقیر قویا توصیه می کنم از محضر استاد جلیل القدر در و مروارید عالم فلسفه جناب استاد ابن سینا مستفید شوید.
Dariush نوشته: پوزش بانوی گرامی بابت ِ تاخیر من در پاسخگویی. ذهن ِ من مدتیست که ناخودآگاه بیدلیل از اندیشیدن و پرداختن به برخی از موضوعات (به طور اتفاقی) میپرهیزد.
ببینید این نگر من است: تفاوت روبات با انسان در این است که انسان معنا میآفریند و آن را میجوید و از این لحاظ روبات در پیشرفتهترین حالت ِ خویش نیز هرگز برابر با انسان نخواهد بود و تماما استاتیک تلقی میشود. به ربات میتوان ماهیت و چیستی یک پدیده را از طریق خزانهی دادهایش آموخت، اما این انسان است میتواند معنای آن را درک کند و بشناسد و از همه مهمتر با آن ارتباط برقرار کند. چند صد هزار سال پیش این یک اثر هنری حساب میشده:
[ATTACH=CONFIG]4442[/ATTACH]
الان آیا شما حاضرید از این تصویر یک تابلو تهیه بکنید و آن را روی دیوار خانهتان به عنوان یک اثر هنری نصب بکنید؟ آنچه به روان ِ بشر پیچیدگی میبخشد و ساخت ِ بیانهای الگوریتمیک یا مدسازی از آن را غیرممکن میسازد همین جستجوی او برای معناست. شما به روبات نیازهای اساسیاش را بشناسانید: خوراک خوب، همسر خوب، اوضاع اقتصادی خوب و ... اگر او یک سوپرربات ِ فوقهوشمند باشد بعد از مدتی به بهترینهای اینها خواهد رسید، اما تنها یک انسان است که هتا با فراهم بودن ِ تمام ِ این ها باز ممکن است «احساس» خوبی نداشته باشد.
اخیرا من دیدهام تلاشهای احمقانهای مثلا برای هرمنوتیک آموختن به روباتها آغاز شده اینها یک خالیبندیایست که در نهایت هم آبروی علم را خواهد برد. روبات (حداقل هماکنون و با این پارادایمی که ما از روبات داریم) چیزی نیست جز مجموعهای از دادهها و شرایط از پیش تعریفشده. شما شاید ستارهی شش پر داوودی را بتوانید به روبات به عنوان «نماد» برای چیزی خاص تعریف بکنید، اما هرگز او نخواهد توانست تفاوت نگاه یک یهودی و یک نازیست به آن را دریابد. شاید بهترین مثال در اینجا تفاوت ِ روش بازی یک شترنگباز و یک برنامهی کامپیوتری شترنگ است: برنامههای امروزی تمام ِ حرکات را از پیش در خویش میتواند داشته باشد و با استفاده از آنها تمامی حرکات ِ ممکن در مقابل شما را در یک ساختار دادهای ضبط بکند، سپس در مقابل ِ هر حرکت ِ شما میان ِ مجموعه حرکاتِ موجود آن را که بهترین است(بیشترین امتیاز را دارد) برگزیند (این یک مدل ِ کاملا ریاضیاتیست)، شخص شترنگباز اما فکر میکند و با مجموعهای از احتمالات، تجربیات و آموختههای خویش که کارآیی آنها وابسته به فاکتورهای زیادی هست، عمل میکند. از این جهت بازی شترنگباز ابدا قابل ِ مدلسازی نیست، بلکه تنها میتوان آن را شبیهسازی کرد(کاری که برنامههای کامپیوتری میکنند) چرا که رفتار ِ انسان قطعیت ندارد.
من به شما پیشنهاد میکنم پیرامون روانشناسی معناشناسانه نگاهی به آثار ویکتور فرانکل داشته باشید. شاید نمادشناسی یونگ نیز به کارتان بیاید.
شما اگر در پی نمره هستید، حقیقتاش من تا آنجا که میدانم در مدارس ِ فلسفهی ایرانی تفاوت ِ انسان با روبات را با چیزهای سادهلوحانهای مثل همدردی، احساس و ... بازشناسی میکنند؛ شما اگر نمره میخواهید شاید بد نباشید اشاراتی به اینها داشته باشید، اما من به شما تاکید میکنم که اینها تنها رویه هستند، آنچه در عمق عمل میکند، «ارادهی معطوف به معنا» است!
پیرامون ِ هویت، جلوتر خواهم گفت.
با تشکر از این همه توضیح مفیدی که دادیدو من حتما از گفته های شما استفاده میکنم ، در باره مطلبی که عرض
کردید مدارس فلسفه ایرانی تفاوت رو با حس توجیه میکنن اتفاقا تو دانشکده ما همچین اتفاقی نیوفتاد و حتی استاد پا فشاری میکرد که این دو فرقی ندارن !
و من تظر بود ما جوابی بدیم که نقض بشه ولی عموما هرچی میگفتیم رو با یه مثال نقض رد میکرد حتی خود اگاهی