04-20-2014, 04:12 PM
04-20-2014, 04:44 PM
با خوشآمد به بانویِ فرهیخته [MENTION=1155]Mehrnuš[/MENTION],
پیرامون نوشتاری که برای من فرستادید این پیشنهادها به ویر من میرسند:
واژهیِ «بهکردارشناسی» برای ethics زیباست, ولی در اینباره [MENTION=43]مزدك بامداد[/MENTION] پیشتر روشنگری کردهاند و واژههایِ آرتائیک و آرتا را بازیافتهاند:
برابر بیسامه برای non-conditional زیبا بود.
واژهیِ ژاد برای sex افزوده بود, «جنس» خود واژهایست پارسیک:
زابواژهیِ آن بهتر است بشود «جنسین = sexual», ولی "جنسی" هم ایدون پذیرفتنیست.
برای to analyze ما کارواژههایِ فراوانی داریم, یکی از اینها را بردارید:
واژهیِ "فرد" در پارسیک همان است که امروزه در "تک و تنها" میگویم, یا درستتر آن:
واژهیِ «فرخویی» دلنشین بود.
یافتن «همچندی» برای equation درست و بجا بود, ولی درستتر آن میشود «یکچندی» که همسنگی با پیشوند eq نیز دارد.
برای اخلاقیات از این واژهها میتوانید بهرهبگیرید:
برای significant میتوانید از واژهیِ مِهند بهره بگیرید.
جایگشت برای permutation درست است, برای combination هم آمایش را اگر مینیازید, داریم.
neuron =
بهمینسان:
سُهشی برای sensoriel نزدیک است, ولی همان گفتگو پیرامون پسوندها را اگر در یاد داشته باشی:
برای انگیزه و قصد کردن داریم:
برای کار با فرایافتهایِ جهان هستی داریم:
فلسفه چیست؟ - برگ 9
برای اندام تناسلی سرور مزدک واژهیِ «زادافزار» را نیز پیشنهادهاند.
existence و باشندگی چندان جور نیستند, در یاد داشته باشید:
پس:
واژهیِ «کردمان» برای پراکسیس گوشنواز بود, ولی چندان فرنودین نیست; برای آن داریم:
برای "عقل" و فرایافتهای وابسته داریم:
در پایان باید بگویم رویهمرفته نوشتار بسیار خوانا و درخوری بود و از خواندن آن
بسیار خوشی بردم; امیدوارم هر چه زودتر نگارش پایانی آنرا نیز بنویسید
پارسیگر
پیرامون نوشتاری که برای من فرستادید این پیشنهادها به ویر من میرسند:
واژهیِ «بهکردارشناسی» برای ethics زیباست, ولی در اینباره [MENTION=43]مزدك بامداد[/MENTION] پیشتر روشنگری کردهاند و واژههایِ آرتائیک و آرتا را بازیافتهاند:
Mehrbod نوشته: ٭٭٭٭ حق, حقیقت
حقوق به چم juristics = theory of law = دادیک
حقوق به چم rigths = سزامندی(ها)
حقوق به چم salary = ماهانه، مزد، دستمزد ..
حق (حقیقت) به چم truth = فرهود
حق در برابر باطل = هوده در برابر بیهوده
اخلاق به چم ethics = study of morals = آرتائیک
اخلاق به چم moral = the right way of life =آرتا
کسی که اخلاق moral را نگه میدارد = اردوان (آرتابان)
اخلاق به چم mood = خوی - خیم و سرشت ( بداخلاق= بدخو/بدخیم)
برابر بیسامه برای non-conditional زیبا بود.
واژهیِ ژاد برای sex افزوده بود, «جنس» خود واژهایست پارسیک:
زابواژهیِ آن بهتر است بشود «جنسین = sexual», ولی "جنسی" هم ایدون پذیرفتنیست.
برای to analyze ما کارواژههایِ فراوانی داریم, یکی از اینها را بردارید:
واکافتن
آناکافتن
...
آناکافتن
...
واژهیِ "فرد" در پارسیک همان است که امروزه در "تک و تنها" میگویم, یا درستتر آن:
ستیز تاگ دربرابر همبود = Conflict between the individual and society
واژهیِ «فرخویی» دلنشین بود.
شکل = نماد, چهره, نگاره
شکلک = نگارک
شکلک = نگارک
یافتن «همچندی» برای equation درست و بجا بود, ولی درستتر آن میشود «یکچندی» که همسنگی با پیشوند eq نیز دارد.
برای اخلاقیات از این واژهها میتوانید بهرهبگیرید:
فرامنشی = Farâmaneših = Moral
فرامنشیک = Farâmanešik = Moralistic
آرتائیگ / آرتائیک = Ethics
فرخویی (که خودتان گزیده بودید).
فرامنشیک = Farâmanešik = Moralistic
آرتائیگ / آرتائیک = Ethics
فرخویی (که خودتان گزیده بودید).
برای significant میتوانید از واژهیِ مِهند بهره بگیرید.
جایگشت برای permutation درست است, برای combination هم آمایش را اگر مینیازید, داریم.
neuron =
پِییاخته = پِـی (عصب) + یاخته
بهمینسان:
Peyyâxtæ = Neuron
Peydâneš = Neuroscience
Peysâmânæ ≈ Neural system = دستگاه یاختهیِ عصبی
Peydâneš = Neuroscience
Peysâmânæ ≈ Neural system = دستگاه یاختهیِ عصبی
سُهشی برای sensoriel نزدیک است, ولی همان گفتگو پیرامون پسوندها را اگر در یاد داشته باشی:
to feel = sohidan
sensual = sohi[gk]
sensuality = sohigih
sensation, feeling = soheš
sensational = sohešig / sohešik
sensor/sensory ≈ soheš+gar —> sohešgar
sensorial ≈ soh+eš+gar+ik —> sohešgarik
sensual = sohi[gk]
sensuality = sohigih
sensation, feeling = soheš
sensational = sohešig / sohešik
sensor/sensory ≈ soheš+gar —> sohešgar
sensorial ≈ soh+eš+gar+ik —> sohešgarik
برای انگیزه و قصد کردن داریم:
yâxtan = to intent = یاختن
yâzeš = intention = یازش
yâzeš = intention = یازش
برای کار با فرایافتهایِ جهان هستی داریم:
فربود = reality = farbud
فربودین = real = farbudin
فرهود = truth = farhud (هوده = حق, بیهوده = ناحق; فرهوده = حقیقت)
فرهودین
رُخکرد = fact
رُخکردین = factual
در رخکرد = in fact
...
فربودین = real = farbudin
فرهود = truth = farhud (هوده = حق, بیهوده = ناحق; فرهوده = حقیقت)
فرهودین
رُخکرد = fact
رُخکردین = factual
در رخکرد = in fact
...
فلسفه چیست؟ - برگ 9
مزدك بامداد نوشته: درود!
"درخشیدن" یک فرایافت ویری ( مفهوم ذهنی) است، چون برای یک آدم کور، چنین نیست. پس:
این یک فرهود است که خورشید میدرخشد. این فرهود از آشکارگان است. truth, obvious truth
این یک فربود است که از خورشید، فوتون ها (پرتو های آهنکهربایی ) تابیده میشوند. reality ( present reality)
این یک رخکرد است که خورشید در چند میلیارد سال پیش از توده ی گازها پدید آمد. , something which happened in reality= fact
fact (from Latin factum "event) , from facere (To do, to make)= Tatsache (in German, Tat +Sache) = something done
factory = a thing which is making & doing
آشکارگان = چندینه ی (plural) آشکاره
آشکاره = چیز بدیهی aashkaare
آشکارگان = بدیهیات
برای اندام تناسلی سرور مزدک واژهیِ «زادافزار» را نیز پیشنهادهاند.
existence و باشندگی چندان جور نیستند, در یاد داشته باشید:
هستن = to exist: هز/هس و ex یکی هستند.
بودن = to be: بودن یا نبودن, پرسش این است.
بودن = to be: بودن یا نبودن, پرسش این است.
پس:
hastih = existence = هستی
bâšande = being = باشنده
...
bâšande = being = باشنده
...
واژهیِ «کردمان» برای پراکسیس گوشنواز بود, ولی چندان فرنودین نیست; برای آن داریم:
پیشبردین = pragmatic
پیشبردگرایی = pragmatism
in practice = در کُنش, در کردار
پیشبردگرایی = pragmatism
in practice = در کُنش, در کردار
برای "عقل" و فرایافتهای وابسته داریم:
عقل = خرد = reason
عقلی = خردین = rational
معقول = خردپذیر = reasonable
نامعقول = خردناپذیر = unreasonable
ضد عقلی = خردستیز / ناخردین = irrational
...
عقلی = خردین = rational
معقول = خردپذیر = reasonable
نامعقول = خردناپذیر = unreasonable
ضد عقلی = خردستیز / ناخردین = irrational
...
در پایان باید بگویم رویهمرفته نوشتار بسیار خوانا و درخوری بود و از خواندن آن
بسیار خوشی بردم; امیدوارم هر چه زودتر نگارش پایانی آنرا نیز بنویسید
پارسیگر