دفترچه

نسخه‌ی کامل: ماوراء الطبیعه و قرآن
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
داشتم با یکی از دوستانم راجع به روح صحبت میکردم و میگفتم روح یک چیز ماوراالطبیعی هست و با علوم طبیعت قابل اثبات یا رد کردن نیست که او به من جوابی داد که من جوابی براش نداشتم!

او به من گفت همان روحی هم که خدا به انسان دمیده باید از نظر مادی قابل اثبات باشد چرا که برعکس چیزی که تو فکرش رو میکنی ماوراالطبیعه بعدها توسط فلاسفه مسلمان به اسلام چسبانده شد و اگر از نگر محمد بخواهیم به مسئله نگاه کنیم او چیزی از ماوراالطبیعه نمیدانسته و حتی در قرآن وقتی حرف از زنده کردن مردگان میزنه میگه تمامی اجزاء بدن انسان مرده رو خدا میتونه دوباره جمع کنه در صورتی که اگر محمد اطلاعی از ماوراالطبیعه داشت میتوانست به راحتی بگوید روح یک چیز ماوراالطبیعی هست و با مرگ جسم نابود نمیشود تا فلاسفه مسلمان مثل ابن سینا گیر کنند و بگن معاد جسمانی فقط از طریق صدق نبی قابل باور هست وگرنه از نظر منطقی چنین چیزی قابل اثبات نیست! پس روح وجودش باید از نظر مادی اثبات شود.

آیا در قرآن سخنانی آمده است که نشان بدهد روح ماوراالطبیعی هست یا اینکه اصلا از قرآن میتوان فهمید ماوراالطبیعه ای در کار هست؟!
m@hdi نوشته: پس روح وجودش باید از نظر مادی اثبات شود.

حالا دوستتون روح مادی رو تونست تشریح و اثبات کنه ؟



m@hdi نوشته: آیا در قرآن سخنانی آمده است که نشان بدهد روح ماوراالطبیعی هست یا اینکه اصلا از قرآن میتوان فهمید ماوراالطبیعه ای در کار هست؟!

اصولا مبحث "روح" هم در قرآن مثل خیلی از مسائل دیگه اسلام ، گنگ و نا مشخص بیان شده و باز مثل خیلی از مسائل اسلام ، تنها منبع قرآن نیست !! در قرآن نه گفته شده روح مادی هست نه گفته غیر مادی...


[URL="http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,7521?PHPSESSID=c83b55f9e82eee50da19db511743a56e"]روح در قرآن
[/URL]

نقل قول:
روح در قرآن

مركز مطالعات و پژوهش های حوزه علمیه
برای روشن شدن مطلب، در این مقاله به دو بحث به صورت خلاصه پرداخته می شود:
1. معنی روح و كاربردهای آن در قرآن
2. معنی «از امر خدا بودن روح»
الف) معنی روح و كاربرد های آن در قرآن: روح از نظر لغت به معنی «نفس» و «دویدن» است بعضی تصریح كرده‌اند، كه روح و ریح (باد) از یك معنی گرفته شده است،[1] و اگر روح انسانی كه گوهر مستقل مجرّدی است به این نام نامیده شده بدان جهت است كه از نظر تحرك و حیات‌آفرینی، و ناپیدا بودن همچون نفس و باد است امّا موارد استعمال آن در قرآن متعدد است كه به برخی از آنها اشاره می‌شود:
1. روح مقدسی كه پیامبران را در انجام رسالتشان یاری و تقویت می‌كرده.[2]
2. نیروی معنوی كه مؤمنان را یاری و تقویت می‌كند «اَیَّدَهُمْ بِروحٍ مِنْهُ»[3]
3. فرشته مخصوص وحی.[4]
4. فرشته بزرگی از فرشتگان و یا مخلوقی برتر.[5]
5. وحی آسمانی.[6]
6. روح انسانی «نفخ فیه من روحِهِ»[7] همین روح عظیمی است كه ما را از حیوانات جدا می‌سازد و برترین شرف، است و تمام قدرت و فعّالیت‌ ما از آن سرچشمه می‌گیرد، و به كمك آن اسرار علوم را می‌شكافیم، و به اعماق موجودات راه می‌یابیم.[8]
ب: معنی از امر خدا بودن روح: خداوند در قرآن در چهار مورد با تعبیرات مختلف فرموده «كه روح از امر خداست»[9] كه متن كامل یكی از آیات چنین است «وَ یَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً»[10] از تو درباره «روح» سؤال می‌كنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است، و جز اندكی از دانش به شما داده نشده است؟ اكنون از دو طریق، به بررسی آیه مذكور و مانند آن می‌پردازیم:
الف: دیدگاه روایات:
ائمه ـ علیهم السّلام ـ به عنوان مفسّران اصلی وحی، درباره آیه، بیاناتی دارند، كه به برخی از آنها اشاره می‌شود.
1. در روایات متعددی كه در كتب شیعه و اهل‌سنّت آمده است كه مشركان قریش این سؤال را از دانشمندان اهل كتاب گرفتند و می‌خواستند پیامبر را با آن بیازمایند به آنها گفته شده بود كه اگر محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ اطلاعات فراوانی درباره روح در اختیار شما بگذارد، دلیل بر عدم صداقت او است، لذا جمله كوتاه و پر معنی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ برای آنها اعجاب‌انگیز بود.[11]
2. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل شده است كه فرمود: «إنما الروح خلقٌ من خلقه، لهُ بصر و قوه...»[12] روح از مخلوقات خداوند است بینائی و قدرت و قوت دارد، خدا آنرا در دل‌های پیغمبران و مؤمنان قرار می‌دهد.
3. در روایت دیگر می‌خوانیم «هی من الملكوت» روح از عالم ملكوت و از قدرت خداوند است»[13] در نتیجه از این روایات استفاده می‌شود كه مراد از این‌كه «روح از امر خداست» یعنی خلق ویژه الهی است كه از عالم ملكوت می‌باشد.
ب: اقوال مفسرین:
1. تفسیر نمونه: از آنجا كه روح، ساختمانی مغایر با ساختمان مادّه دارد و اصول حاكم بر آن غیر از اصول حاكم بر مادّه و خواص فیزیكی و شیمیائی آن است، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ مأمور می‌شود در یك جمله كوتاه و پرمعنی بگوید: «روح از عالم او است یعنی خلقتی اسرار آمیز دارد» سپس برای این‌كه از این پاسخ تعجب نكنند، اضافه می‌كند، كه بهره شما از علم و دانش بسیار كم و ناچیز است، بنابراین چه جای شگفتی كه رازهای روح را نشناسید، هرچند از همه چیز به شما نزدیكتر است؟[14] و مؤید این معنی آیاتی است كه در آنها تعبیر «نفخ من روحه»؛[15] (از روح خود در آن دمید) و یا «نفخت فیه من روحی»[16] از روحم در او دمیدم، با توجه به دو نكته 1. «مِنْ» در من روحی، نشویه ‌است كه بیان سرچشمه و منشأ پیدایش چیزی می‌باشد. 2. اضافه (و نسبت روح) به خدا اضافه تشریفی است و منظور یك روح مقدّس الهی است كه خدا به آدمیان بخشیده است.
2. مرحوم علاّمه طباطبائی (ره) می‌فرماید: 1. سؤال از حقیقت مطلق روح است[17] و روح هم در لغت به معنای مبدأ حیات و زندگی است كه حیوان بوسیله آن احساس و حركت را ارادی خود را انجام می‌دهد.[18]
2. روح از سنخ امر است و امر خداوند چنان است كه خود معرّفی نموده است «فرمان او چنین است كه هرگاه چیزی را اراده كند، تنها به آن می‌گوید «كُنْ؛ آن نیز بی‌درنگ موجود می‌شود»[19]
از آیه فوق استفاده می‌شود كه امر خداوند سخن خداوند است نسبت به اشیاء به صورت «كُنْ» به معنای ایجاد، وجود یافتن شیء از آن جهت كه استناد به خداوند دارد.
3. خداوند می‌فرماید: «امر و خلق برای اوست».[20] او عبارت است از وجود شیء از آن جهت كه فقط استناد به خداوند دارد، امّا خلق استناد به حقیقت اشیاء است به خداوند توسط اسباب تكوینی.
4. امر خداوند در هر چیزی ملكوت (و درون) آن شیء است و ملكوت رساتر از مُلك (ظاهر است) در نتیجه هر شیء ملكوتی دارد چنانكه امر دارد.[21]
در نتیجه امر خداوند یعنی ایجاد ملكوتی و آسمانی خداوند بدون واسطه‌گری اسباب و بدون داشتن زمان و مكان، پس روح از امر خداست یعنی مخلوق مستقیم الهی است كه بدون دخالت اسباب طبیعی بوجود آمده است،‌و زمان و مكان در آن راه ندارد.
نتیجه این شد كه روح از امر خداوند است یعنی موجود و مخلوق بی‌واسطه، و ملكوتی و ویژه الهی است چنانكه در روایت هم داشتیم روح از عالم ملكوت و از قدرت (بی‌واسطه) خداوند است. این نكته را هم در پایان اضافه كنیم، كه در بخشی از روایات اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ در تفسیر آیه مذكور، به ما رسیده، كه روح به معنی مخلوقی برتر از جبرئیل و میكائیل معرّفی شده كه با پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و امامان همواره بوده است و آنان را در خط سیرشان از هرگونه انحراف بازمی‌داشت.[22] این روایات با آنچه در تفسیر آیه گفته شد نه تنها مخالفتی ندارد، بلكه با آنها هماهنگ است چرا كه روح آدمی مراتب و درجاتی دارد، آن مرتبه‌ای از روح كه در پیامبران و امامان است مرتبه فوق‌العاده والایی است كه از آثارش معصوم بودن از خطا و گناه و نیز آگاهی و علم فوق‌العاده است و مسلّماً چنین مرتبه‌ای از روح از همه فرشتگان برتر خواهد بود حتی از جبرئیل و میكائیل و روایات گذشته هم این امر را تأكید می‌كنند.
پاورقی ها

[1] . حسین بن محمد، معروف به راغب اصفهانی، مفردات راغب، (دفتر نشر الكتاب، چاپ دوّم، 1404) ص 205.
[2] . سوره‌ بقره، آیه 253.
[3] . سوره مجادله، آیه 22.
[4] . سوره شعرا، ایه 193.
[5] . سوره قدر، آیه 4.
[6] . سوره شوری، آیه 52.
[7] . سوره حجر، آیه 29.
[8] . ر.ك. آیت‌الله مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، (تهران، دارالكتب، الاسلامیّه) ج 12، ص 252.
[9] . سوره نساء، آیه 171، سوره اسراء آیه 17، سوره مجادله، ‌آیه 22، سوره شوری،‌آیه 52.
[10] . سوره اسراء، آیه 85.
[11] . تفسیر نمونه،‌ (پیشین) ج 12، ص 253.
[12] . تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 216، به نقل از تفسیر نمونه، (پیشین) ج 12، ص 253.
[13] . نورالثقلین، ج 3، ص 215، به نقل از همان و ر.ك:‌ فیض كاشانی، تفسیر صافی، (مؤسه الاعلمی) ج 3، ص 108.
[14] . تفسیر نمونه، (پیشین) ج 12، ص 252.
[15] . سوره سجده، آیه 9.
[16] . سوره حجر، آیه 29.
[17] . علامه طباطبائی، المیزان، (تهران، دارالكتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1362) ج 13، ص 212.
[18] . همان، ص 208.
[19] . سوره یس، آیه 82.
[20] . سوره اعراف، آیه 54.
[21] . المیزان، (پیشین) ج 13، ص 211.
[22] . ر.ك: تفسیر نمونه، (پیشین) ص 253، و تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 215، و ر.ك: تفسیر صافی (پیشین) ج 3، ص 107ـ109.


روح در قرآن | اسلام پدیا


نقل قول:آنچه از کلمۀ «روح» در علوم مختلف اراده می شود متفاوت بوده و این واژه در هر علمی چه در علوم قدیمه و چه علوم جدید معنای اصطلاحی خاص خود را دارد و در اصطلاح قرآنی نیز معنایی خاص از آن مورد نظر است که در ضمن تعبیرات متفاوتی به کار برده شده است، از جمله: کلمه «الروح»،[۱] به طورمطلق، «روحی»،[۲] «روحٌ مِنه»،[۳] «روح الامین»،[۴]«روح القدس»[۵] و … .

روح در آیه ۸۵ اسرا:یکی از آیات مهمی که در قرآن کریم اشارِِۀ اجمالی به ماهیت روح دارد این آیۀ شریفه است: «یسألونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً»؛[۶] از تو در باره روح می پرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است و جز اندکی از علم آن به شما داده نشده است.در مورد این که در این آیه کدام یک از معانی روح مراد بوده است، نخست احتمالاتی مطرح می شود؛ همچون روح حیوانی، روح انسانی (نفس ناطقه)، روح القدس یا جبرئیل و روح به معنای مخلوقی برتر از ملائکه، اما آنچه مسلم است شناخت روح حیوانی که در علم طب از آن بحث می شود نمی تواند منظور این آیه باشد؛ چرا که شناخت ماهیت آن دور از دسترس علوم نبوده و در طب قدیم و علوم روحی جدید در مورد ماهیت آن مطالب مختلفی ارائه شده است.همچنین روح را نمی توان همان جبرئیل دانست؛ چرا که کلمه روح غیر از آیه مذکور، در بسیاری از آیات قرآن تکرار شده و به قرینۀ این که در کنار ملائکه و متمایز از آنها ذکر شده ( الملائکة و الروح) مسلماً امری غیر از ملائکه است و صریح برخی از روایات نیز به این تمایز اشاره دارد. علامه طباطبائی در باره چیستی روح در آیه “یسئلونک عن الروح……” می گوید: روح ظاهراٌ خلقی است بسیار وسیع تر از جبرئیل و غیر جبرائیل.در این جا به برخی از روایاتی که دلالت دارد بر این که روح غیر از ملائکه و غیر از جبرئیل است اشاره می شود:۱٫ «اتی رجل امیر المومنین (ع) یسأله عن الروح الیس هو جبرئیل فقال له امیر المومنین (ع): جبرئیل من الملائکه و الروح غیر جبرئیل؛[۷] فردی نزد حضرت علی (ع) آمد و پرسید: آیا روح همان جبرئیل نیست، حضرت فرمودند: جبرئیل از ملائکه است و روح غیر از جبرئیل است.۲٫ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع ) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ کَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ وَ هُوَ مِنَ الْمَلَکُوتِ”؛[۸] ابی بصیر از امام صادق (ع) در مورد قول خداوند که می فرماید: یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی” سوال کردند؛ حضرت فرمودند: خلقی است اعظم از جبرائیل و میکائیل که همراه با رسول الله (ص) بود و با ائمه همراه است و از عالم ملکوت است.با این حال در برخی آیات می بینیم که جبرئیل را روح الامین معرفی کرده، ولی وجه جمع این دو مطلب همچنان که علامه طباطبائی نیز به آن تذکر داده است؛ از اشارات قرآن قابل استنباط است و آن این که جبرئیل و ملائکه حاملان و ناقلان روح هستند و روح را در تنزلات و ترقیات خود، همراهی می کنند و به همین لحاظ روح به وجهی ملازم ملائکه و جبرئیل است و به وجهی جدای از آنها است.[۹]

در مورد ماهیت و حقیقت این روح، خدای سبحان در آیه مذکور با بیانی اجمالی چنین فرموده است: «قل الروح من امر ربی»؛ بگو روح از امر پروردگار من است. برای این که ماهیت امر الاهی برای ما روشن شود می توان به برخی از آیات رجوع کرد از جمله آیه: «انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون»؛[۱۰] امر او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند تنها به آن می گوید موجود باش آن نیز بی درنگ موجود می شود.
از نظر علامه طباطبائی در تفسیر المیزان این آیه نشان می دهد روح که از سنخ امر خداوند است منسوب به ذات بوده و از آن جا که «امر الاهی» عبارت است از: کلمه «کن» که همان کلمۀ ایجادی است و اشاره به فعل مختص ذات خدا دارد، از همین رو روح نیز که از سنخ امر الاهی است به مقیاس زمان و مکان و هیچ خصیصۀ مادی دیگری اندازه گیری نمی شود.[URL="http://islampedia.ir/fa/1389/11/%d8%b1%d9%88%d8%ad-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/#_edn11"][۱۱]

[/URL]
این روح در قرآن با تعبیرات مختلفی توصیف شده است؛ یکی این که به تنهایی و به طور مطلق ذکر شده؛ مانند آیه مذکور. همچنین گاهی با ملائکه همراه است و گاهی آن حقیقتی است که در عموم آدمیان نفخ و دمیده می شود و گاهی آن حقیقتی است که مومنان را همراهی و تأیید می کند و گاهی دیگر، آن حقیقتی است که انبیا با وی در تماس هستند.به طور کلی در مورد ماهیت روح همین اندازه می توان گفت که حقیقتی مجرد و از سنخ امر خداوند است، ولی درک چگونگی این امر ربوبی و مراتب آن نیاز به علمی شهودی دارد و از اسرار مکاشفه محسوب می شود و چون اکثر مردم فاقد چنین ادراکی هستند، لذا سخن گفتن در این مورد باعث حیرت عقول بوده و شاید باعث ضلالت نیز باشد. بنابراین، تفصیل بیشتر در مورد شناخت روح در ظاهر قرآن مطرح نشده است.از این رو نباید گمان کرد که خود پیامبر از این علم بی بهره بوده، همچنان که شناخت ماهیت روح بنور کشف و یقین، جزو مقامات عارفان بوده و بیان اسرار آن برای کسانی که محجوب از این علوم هستند، دارای فایده ای عملی نخواهد بود.[۱۲]و اما معنای جمله «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا»، این است که آنچه بهره علمای ظاهر در این مسئله بوده تنها اندکی از بسیار است و حقیقت روح امری فراتر بوده و پی بردن به آن جز از طریق علوم کشفی امکان پذیر نیست.بنابراین، روح، حقیقتی ورای زمان و مکان و سایر خواص مادی است، لذا قابل ادراک حسی و رؤیت ظاهری نخواهد بود، هرچند مکاشفه و شهود قلبی حقیقت روح برای معصومین امکان پذیر است و شاید عرفای واصل نیز اجمالا از این شهود بر خوردار باشند و منافاتی با تجرد روح ندارد.
[۱] الاسراء، ۸۵؛ غافر، ۱۵٫[۲] الحج، ۲۹؛ صاد، ۷۲٫[۳] المجادله، ۲۲؛ النساء،۱۷۱٫[۴] الشعراء، ۱۹۳٫[۵] بقره، ۸۷و ۲۵۳؛ مائده، ۱۱۰؛ نحل ۱۰۲٫[۶] اسراء، ۸۵٫[۷] کلینی، کافی، ج ۱، ص ۲۷۴، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۶۵٫[۸] کافی، ج۱، ص۲۷۳٫[۹] طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ۱۳، ص ۱۷۱- ۱۷۲، جامعه مدرسین، قم، ۱۳۷۴٫[۱۰] یس، ۸۲٫[۱۱] المیزان، ج ۱، ص ۵۲۸- ۵۲۹٫[۱۲] مرآت الاکوان (تحریر شرح هدایه ملاصدرا)، ص۳۶٫
Anarchy نوشته: حالا دوستتون روح مادی رو تونست تشریح و اثبات کنه ؟

اون که به وجود روح اعتقاد نداشت منم که مشکوکم و اون در راستای سخنان قرآن گفت که روح باید از نظر مادی اثبات شود.
m@hdi نوشته: اون که به وجود روح اعتقاد نداشت منم که مشکوکم و اون در راستای سخنان قرآن گفت که روح باید از نظر مادی اثبات شود.

خب ازشون بپرسید کجای قرآن نوشته روح ، مادی هست ؟
Anarchy نوشته: خب ازشون بپرسید کجای قرآن نوشته روح ، مادی هست ؟

جایی ننوشته اما چون خدا در قرآن گفته بعد مرگ تک تک اعضای بدن را جمع آوری میکند پس این دوباره برانگیخته شدن نه از نظر ماوراالطبیعی بلکه از نظر طبیعی و مادی مطرح است و چنین چیزی تاکنون اثبات نشده و ابن سینا هم که دنبال اثبات آن بود به نتیجه ای نرسید و فقط گفت براساس صدق نبی به معاد جسمانی اعتقاد دارد.
m@hdi نوشته: جایی ننوشته اما چون خدا در قرآن گفته بعد مرگ تک تک اعضای بدن را جمع آوری میکند پس این دوباره برانگیخته شدن نه از نظر ماوراالطبیعی بلکه از نظر طبیعی و مادی مطرح است و چنین چیزی تاکنون اثبات نشده و ابن سینا هم که دنبال اثبات آن بود به نتیجه ای نرسید و فقط گفت براساس صدق نبی به معاد جسمانی اعتقاد دارد.

خب پس چه موضوعی هست که دوستتون گفتن و شما نتونستید بهشون جواب بدید ؟
Anarchy نوشته: خب پس چه موضوعی هست که دوستتون گفتن و شما نتونستید بهشون جواب بدید ؟

او به من گفت از نظر اسلام ماوراالطبیعه وجود نداره من هم دلیلی در قرآن پیدا نکردم که نشان دهد ماوراالطبیعه وجود دارد. حتی وقتی مطلب "چرا روح وجود ندارد" سایت زندیق را خواندم جناب آرش بیخدا به این مسئله پرداخته بود و گفته بود از نظر اسلام همه چیز مادی هست و ماوراالطبیعه را فلاسفه مسلمان به اسلام چسبانده اند.
m@hdi نوشته: او به من گفت از نظر اسلام ماوراالطبیعه وجود نداره من هم دلیلی در قرآن پیدا نکردم که نشان دهد ماوراالطبیعه وجود دارد. حتی وقتی مطلب "چرا روح وجود ندارد" سایت زندیق را خواندم جناب آرش بیخدا به این مسئله پرداخته بود و گفته بود از نظر اسلام همه چیز مادی هست و ماوراالطبیعه را فلاسفه مسلمان به اسلام چسبانده اند.

مساله مادی بودن یا نبودن تنها به "روح" مربوط است و گرنه چه کسی گفته در اسلام همه چیز مادیست ؟ پس یعنی خدا هم مادیه ؟ البته فلسفه به اصطلاح اسلامی رو قرن های بعد فلاسفه ای که تحت تاثیر فلسفه ایرانی و یونانی بودن ساختن و بسیاری مسائل رو در واقع اونها وارد دین اسلام کردن نه جناب محمد بن عبدالله ...

به هر حال من متوجه نشدم ، موضع این دوست شما دفاع از اسلام هست یا انتقاد از اسلام و در نهایت حرف حسابش چیه ؟
Anarchy نوشته: مساله مادی بودن یا نبودن تنها به "روح" مربوط است و گرنه چه کسی گفته در اسلام همه چیز مادیست ؟ پس یعنی خدا هم مادیه ؟ البته فلسفه به اصطلاح اسلامی رو قرن های بعد فلاسفه ای که تحت تاثیر فلسفه ایرانی و یونانی بودن ساختن و بسیاری مسائل رو در واقع اونها وارد دین اسلام کردن نه جناب محمد بن عبدالله ...

چرا روح وجود ندارد؟ | زندیق

نقل قول:اما گذشته از این ماجرا آشکار است که محمد در مورد مسئله روح بسیار گیج بوده است و از همین رو است که نمیتواند پاسخ خوبی به این مسئله بدهد و از این رو است که مسئله را به گردن دوست خیالی اش الله انداخته است. گیجی محمد در مورد روح را میتوان در قرآنش نیز دید. اساساً در قرآن حرفی از ماوراء طبیعت زده نمیشود و تمامی باورهای دین خویان اسلامی برخاسته از تلاش فلاسفه و نوابغ دنیای اسلام است که پدیده روح را از فلاسفه یونان گرفته و آنرا تئوریزه کردند. بعنوان مثال محمد در قرآنش به فرشتگان بال داده است؛ در (سوره فاطر آیه 1) میگوید که فرشته ها دو، سه و یا چهار بال دارند. اگر فرشتگان موجوداتی غیر طبیعی هستند چه لزومی دارد دارای بال باشند؟ بال پرندگان برای آن است که با حرکت دادن آن بتوانند بر جاذبه زمین غلبه کنند و از جایی به جای دیگر بروند. در مغز محمد گویا هر چیز که قرار است پرواز کند باید بال داشته باشد برای همین است که او به فرشتگان کتاب قصه اش نیز بال میدهد.

اساساً در قرآن و کتابهای قدیمی اسلامی حرفی از ماوراء طبیعت زده نمیشود. تمامی اتفاقهای قرآنی و اسلامی کاملاً طبیعی هستند. قرآن از کلمه غیب، یعنی غیر قابل دیدن استفاده میکند نه غیر طبیعی و یا فراطبیعی (25)، در کتابهای اولیه اسلامی حتی در بسیاری از مواقع جبرئیل سوار بر خر میشود و در روی زمین راه میرود (26). در باورهای اسلامی موجوداتی که امروزه ماوراء طبیعی خوانده میشوند تماماً طبیعی هستند، محصور در زمان هستند و حتی جا و مکان نیز دارند. بعنوان مثال باور رایج در میان مسلمانان است که بر روی شانه های انسانها دو فرشته نشسته اند که یکی اعمال خوب انسان را مینویسد و دیگری اعمال بد انسان را، این باعث میشود که این فرشته ها هم محصور در زمان و هم محصور در مکان باشند، زیرا جایگاهشان بر روی شانه ها است (حال اگر کسی شانه اش را از دست بدهد فرشته بیچاره کجا خواهد نشست؟) و همزمان با اعمال شخص رفتارش را ارزیابی کرده و ثبت میکنند، و هر چیز که محصور در زمان و مکان باشد لزوماً چیزی طبیعی است.

در باورهای اسلامی حیات پس از مرگ نیز کاملاً طبیعی گزارش شده است. بسیاری از مسلمانان گمان میکنند که این روح انسان است که در روز قیامت در بهشت وارد خواهد شد. این درحالی است که در قرآن گفته شده است که خداوند ذرات بدن شما را جمع آوری خواهد کرد. معاد اسلامی کاملاً مسئله ای جسمانی است. در قرآن همچنین گفته میشود که دست و پای شما علیه شما در روز قیامت شهادت خواهند داد. گذشته از اینکه شهادت دادن اعضای بدن در روز قیامت همچون باقی باورهای اسلامی بسیار نابخردانه و کودکانه است، این مسئله امروزه از آنجا که اعضای بدن انسانها با یکدیگر پیوند زده میشود بسیار مضحکتر به نظر میرسد. تصور کنید شخصی بر اثر تصادف دست خود را از دست بدهد و پزشکان دست شخص دیگری را به دست او پیوند بزنند. در روز قیامت کدام دست است که علیه او شهادت خواهد داد؟ آیا دست خودش علیه او شهادت خواهد داد یا دست دومی که مربوط به شخص دیگر بوده است؟ آشکار است که این دو دست باید هردو علیه آن شخص شهادت بدهند. البته ممکن است مسلمانان بگویند اول آن دست اصلی شهادت خواهد داد بعد این دو دست با یکدیگر عوض خواهند شد و دست دوم بجای دست اول خواهد نشست و علیه شخص شهادت خواهد داد، بنابر این در روز قیامت مقدار زیادی جراحی باید انجام بگیرد.

علاوه بر تمام این مسائل، در دین اسلام حتی خود خدا نیز موجودی کاملاً طبیعی است. در قرآن نوشته شده است که الله دو دست دارد (سوره ص آیه 75، و سوره الزمر آیه 67). برخی از مفسرین قرآن کلمه «ید» برای الله را به «قدرت» ترجمه کرده اند، این درحالی است که در قرآن کلمه ید بصورت «مثنی» استفاده کرده است، یعنی گفته است دو دست دارد و یکی دست چپ و دیگری دست راست است، اگر قرار است ید به قدرت ترجمه شود، قدرت را باید «دو قدرت» ترجمه کرد و مفسرین قرآن نمیتوانند چنین خطای آشکاری را ماست مالی کنند. سلفیان (معروف به وهابی ها) معتقدند منظور از دست واقعاً همان دست است و نیازی نیست که اینگونه آیات در قرآن را بصورت غیر جسمانی در نظر بگیریم، و به نظر میرسد که واقعاً پیامبر اسلام خدا را اینگونه انسانگرایانه تصور میکرده است. الله همچنین دارای صورت است (سوره انعام آیه 52، سوره رعد آیه 22، سوره کهف 28، سوره روم 38 و 39) و مومنان قرار است الله را در قیامت «ببینند» و با او لقاء کنند، یعنی الله قابل دیدین نیز هست (سوره یونس آیه 7) الله دارای چشم است (سوره طه آیه 39)، الله دارای ساق پا است (سوره القلم آیه 42، برای توضیحات دقیقتر مراجعه شود به صحیح بخاری جلد نهم، کتاب 60، شماره 441 و صحیح بخاری جلد نهم، کتاب 93، شماره 532 و برای ترجمه های بیشتر رجوع شود به ترجمه صاحب محدث دهلوی، ترجمه فیض الاسلام، ترجمه عباس مصباح زاده، ترجمه محمد کاظم معزی، ترجمه حاج محمود یاسری، ترجمه اشرفی تبریزی، همچنین مراجعه شود به ترجمه آیت الله مکارم شیرازی برای اینکه بدانیم چگونه یک آیت الله مفتضحانه دروغ میگوید و کلمه مفرد را جمع میکند)، الله حرکت میکند و در روز قیامت در صف فرشتگان «می آید»، یعنی حرکت میکند (سوره الفجر آیه 22). همچنین قرار است الله در روز قیامت بر تخت (عرش) بنشیند و چند فرشته او را حمل کنند (سوره الحاقه آیه 17)، و همچنین فرشته ها دور عرش الله گرد آمده اند (سوره غافر آیه 7 و سوره الزمر آیه 75) . الله در قرآن بر اساس رفتار انسانها عکس العمل نشان میدهد، عصبانی میشود، خوشحال میشود و این مسئله به دلیل آنکه الله تابع رفتار انسانها است نشان میدهد که انسانها به نوعی کنترل بر روی الله دارند. و همچنین نشان میدهد که الله نیز محدود به زمان است و در زمان و مکان مشخصی به سر میبرد. اینها همه و همه گواه این مسئله هستند که خالق الله اسلامی، یعنی پیامبر اسلام از مسئله ای به نام ماوراء طبیعت کاملاً بی اطلاع بوده است و اباطیل خود را بگونه ای کاملاً طبیعی سراییده است، و درکی که مسلمانان امروزه از خدا بعنوان موجودی فراطبیعی دارند، تماماً برخاسته از تلاش و تحقیقات فلاسفه ای است که ماوراء طبیعت را از یونانیان باستان آموخته اند نه از برخاسته از خود اسلام و این تفاسیر فلسفی مورد اعتراض بسیاری از علمای اسلام بوده است.

جناب آرش بیخدا بخوبی توضیح داده اند که چگونه در اسلام همه چیز مادی هست. یک چیزی که الان به ذهن من رسید همان سفر خیالی محمد به سمت خدا هست که نوشته شده با الاغی به نام براق میرود در حالی که اگر محمد میگفت این سفر ماوراالطبیعی هست نیازی به الاغ نبود!

به نظر من هم بعدها فلاسفه مسلمان تحت تاثیر فلاسفه یونانی ماوراالطبیعه را وارد اسلام کردند تا یک مقدار بتوانند مفاهیم مسخره آمیز قرآن را تغییر دهند. اصلا کافیست نگاهی به عقاید وهابیون بیاندازید که کاملا بنیادگرایانه هست و عادت دارند هر چیزی را ظاهری بپذیرند و اصلا اهل تفسیر نیستند. آنها هم به ماوراالطبیعه اعقادی ندارند.

Anarchy نوشته: به هر حال من متوجه نشدم ، موضع این دوست شما دفاع از اسلام هست یا انتقاد از اسلام و در نهایت حرف حسابش چیه ؟

موضعش مخالف موضع من بود که میگفتم در اسلام همه چیز مادی نیست اما حالا که بهتر توجه میکنم میبینم که واقعا در اسلام همه چیز مادی هست و ماوراالطبیعه یک برساخته است توسط فلاسفه اسلامی برای توجیه برخی ایرادات اسلام.
m@hdi نوشته: جناب آرش بیخدا بخوبی توضیح داده اند که چگونه در اسلام همه چیز مادی هست. یک چیزی که الان به ذهن من رسید همان سفر خیالی محمد به سمت خدا هست که نوشته شده با الاغی به نام براق میرود در حالی که اگر محمد میگفت این سفر ماوراالطبیعی هست نیازی به الاغ نبود!

به نظر من هم بعدها فلاسفه مسلمان تحت تاثیر فلاسفه یونانی ماوراالطبیعه را وارد اسلام کردند تا یک مقدار بتوانند مفاهیم مسخره آمیز قرآن را تغییر دهند. اصلا کافیست نگاهی به عقاید وهابیون بیاندازید که کاملا بنیادگرایانه هست و عادت دارند هر چیزی را ظاهری بپذیرند و اصلا اهل تفسیر نیستند. آنها هم به ماوراالطبیعه اعقادی ندارند.

احتمال این چیزی که میگید هم هست... اما از اون طرف آیه هایی تو قرآن هست که اشاره به غیر مادی بودن خدا داره ظاهرا !!

نقل قول:سوره انعام آیه 103

لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ
چشمها او را درنمى‏یابند و اوست كه دیدگان را درمى‏یابد و او لطیف آگاه است

سوره بقره آیه 55

وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ
و چون گفتید اى موسى تا خدا را آشكارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد پس در حالى كه مى‏نگریستید صاعقه شما را فرو گرفت


سوره شوری آیه 11
فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا یَذْرَؤُكُمْ فِیهِ لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ
پدیدآورنده آسمانها و زمین است از خودتان براى شما جفتهایى قرار داد و از دامها [نیز] نر و ماده [قرار داد] بدین وسیله شما را بسیار مى‏گرداند چیزى مانند او نیست و اوست‏ شنواى بینا






البته ما اعتقاد شخص محمد رو هم نمیدونیم چون قرآن که نویسندگان متعددی داشته و احتمال دخل و تصرف و بیان نظرات گاه متضاد افراد مختلف ، در اون خیلی زیاده... روایاتی هم البته داریم که اشاره به مادی بودن خدا داشته باشه !!

در مورد روح هم آیه ای در قرآن داریم که میگه اطلاعات ناچیزی در مورد روح داریم و احتمالا خود محمد یا نویسنده اون بخش از قرآن هم نمیدونسته چی باید جواب بده و برای اینکه ضایع نشه ، به صورت مبهم جواب داده ....



m@hdi نوشته: موضعش مخالف موضع من بود که میگفتم در اسلام همه چیز مادی نیست اما حالا که بهتر توجه میکنم میبینم که واقعا در اسلام همه چیز مادی هست و ماوراالطبیعه یک برساخته است توسط فلاسفه اسلامی برای توجیه برخی ایرادات اسلام.

در این همینه زمینه این مطلب رو بخونید که خود مسلمین ناخود آگاه به همین تضادی که در عقاید اسلامی هست اعتراف کرده و در صدد توجیه بر اومدن :

اندیشه قم


[TABLE="width: 0, align: center"]
[TR]
[TD="width: 100%, bgcolor: #eaf8f3"][TABLE="class: ntext, align: center"]
[TR]
[TD]پرسش :

عدم امکان دیدن خدا با چه دلایلی ثابت می شود؟

پاسخ :

گذشته از آیاتی كه ثابت می‌نماید كه رؤیت خداوند ناممكن است مانند آیات: «انعام، 103؛ اعراف، 143؛ نساء، 153؛ فرقان،21» از نظر عقل نیز این مطلب قابل اثبات است، زیرا لازمة رؤیت و دیده شدن خدا جسم بودن، مكان داشتن، جهت داشتن و دارای اجزا بودن می باشد، حال اگر ما بگوییم خدا دیده می‌شود، در این صورت باید بگوییم، خداوند جسم و ماده است و جسم بودن و مادی بودن با نیازمند بودن و مركب بودن ملازم است، نتیجه این می‌شود كه آنچه را كه ما خدا فرض كرده‌ایم، خدا نباشد، بلكه مثل خود ما جسم و مركب و محتاج به اجزاء و نیازمند به مكان باشد.
به دیگر سخن رؤیت با چشم، جنبة مادی دارد و این امر مادی، حتما تعلق به امور مادی می‌گیرد و ممكن نیست انسان بتواند با ابزار مادی، ماوراء ماده و خداوند را ببیند.
علامه طباطبایی (ره) در این باره می‌گوید: رؤیت با چشم خواه با همین كیفیتی باشد كه امروز است و یاتحول به شكل‌ دیگری پیدا كند، به هر حال یك امر مادی و طبیعی است كه با اندازه و شكل و رنگ و نور سرو كار دارد و اینها همه امور مادی و طبیعی است ومحال است به ذات پاك پروردگار چه در دنیا و چه در آخرت ارتباطی پیدا كند.
بنابراین، اگر در برخی از آیات یا روایات، تعبیراتی دیده ‌شد كه با جسم بودن و دیده شدن خدا سازش داشت، باید به كمك دلیل عقلی و قرآنی و روایی، آن تعبیرات را طوری معنا كنیم، كه معنای جسم بودن و دیده شدن از آن استفاده، نشود مثلاً بگوییم معنای دیدن خدا، دیدن رحمت خدا است و منظور از ملاقات با خدا، ملاقات جزای اعمال و یا معنای صحیح دیگر است.
ولی باكمال تأسف گروهی از غیر شیعه با صراحت قائل هستند كه؛ خداوند درجهان آخرت، با همین چشم ظاهر رؤیت می‌شود! گاهی آن را تفسیر و توجیه می‌كنند كه خدا با حس دیگری كه آن را «حس ششم» می‌نامند و در آخرت خلق می‌شود، قابل رؤیت است. ظاهراً عمده چیزی كه آنها را وادار به پذیرش این عقیده كرده و در تنگنای تفسیر آن گرفتار ساخته است، در درجه اول روایاتی است كه در كتب خود از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، نقل كرده‌اند و در درجه دوم، ظواهر بعضی از آیات قرآن است كه درست تفسیر نشده است.
برخی از نمونه‌هایی كه از روایات نقل می‌كنند، عبارت است از:
1. در حدیثی از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل كرده‌اند كه فرمود: «شما به زودی پروردگار خود را می‌بینید همانگونه كه این ماه را می‌بینید و برای دیدن او مشقتی ندارید و ازدحامی نمی‌كنید»![1]
2. در حدیث دیگر در همان كتاب از ابوهریره نقل می‌كنند كه رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ سؤال فرمود: «آیا به هنگام رؤیت ماه در شب چهارده با هم مزاحمتی دارید؟ اصحاب و یاران گفتند: نه!
فرمود: «همین گونه برای مشاهده پروردگارتان در قیامت ازدحام و مزاحمتی نخواهید كرد.»
3. در روایت دیگری در همان كتاب از «ابن رزین» نقل شده كه رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «پروردگار ما از مأیوس شدن بندگان و نزدیك شدن به دیگران خندید»!
راوی می‌گوید، پرسیدم ای رسول خدا آیا خدا هم می‌خندد؟ فرمود: آری!
گفتم: پروردگاری كه می‌خندد از هیچ نیكی فروگذار نخواهد كرد!
این روایات كه متأسفانه در منابع معروف آنها به طور مكرر نقل شده است و تنها قسمتی از آن را در بالا آوردیم، از آنجا كه مخالف صریح بعض آیات قرآن است كه می‌فرماید: «هیچ چشمی خدا را نمی‌بیند»[2] و «هرگز مرا نخواهی دید ای موسی»[3] مخالف حكم عقل نیز می‌باشد. و اگر توجیه و تفسیر روشنی برای آن پیدا نشود، باید گفت حتما جزء روایات مجعوله است كه به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت داده‌اند.
عجب آن كه بسیاری از این روایات به شخص ابوهریره باز می‌گردد، كه از جهات مختلفی زیر سؤال است. از امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ نیز نقل شده است كه فرمود: «چگونه امكان داردكسی كه از سوی خداوند پیام‌های صریحی آورده كه خدا هرگز دیده نمی‌شود، بعد ادعا كند كه مؤمنان روز قیامت خدا را می‌بینند، یا هر شب ازآسمان نازل می‌شود»[4] چنین تضادی ممكن نیست.
وانگهی، روایات فوق همان گونه كه به مسأله رؤیت خدا اشاره دارند به مسأله جسمانی بودن آن نیز اشاره دارندو برای خداوند، صعود، نزول، خنده و قهقهه قائل شده‌اند و این مطلبی است كه حتی اشاعره كه قائل به رؤیت خدا هستند، آن را نمی‌پذیرند، زیرا آنها نیز با صراحت در این باره می‌گویند: رؤیت خداوند به معنی جسم و جسمانیت او نیست.
هم چنین طرفداران مسأله رؤیت از میان آیات بیشتر بر آیة شریفه: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ»؛[5] صورت‌هایی در آن روز شاداب و مسرور است و به سوی پروردگارش می‌نگرد استدلال می کنند.
در حالی كه كلمه «ناظره» از ماده «نظر» هم به معنی نگاه كردن آمده و هم به معنای انتظار كشیدن آمده است.[6] وانگهی این آیه را كه از متشابهات است باید كنار آیات محكمی كه می‌فرماید: «هیچ چشمی خدا را نمی‌بیند» گذاشت و آن را تفسیر كرد.
احتمال دیگر در تفسیر آیه شریفه آن است كه بگوییم منظور از نگاه كردن، همان شهود باطنی و رؤیت صریح و خالی از هرگونه شك و تردید با چشم دل است.[7] دلیل آن هم روایتی از انس بن مالك از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است كه فرمود: «آنها به پروردگارشان می‌نگرند بدون كیفیت و حد محدود و صفت مشخص».[8] مسلما اگر منظور رؤیت با چشم باشد، محال است بدون كیفیت و صفت مشخص صورت گیرد.
علامه بزرگوار مرحوم سید شرف الدین در كتاب «كلمة حول الرؤیة» بعد از اشاره به احادیثی كه محدثان اهل سنت دربارة‌ رویت خداوند در قیامت نقل كرده‌اند، می‌گوید: «آنها به گمان صحت این روایات، ناچار به راهی رفتند كه قائلین به جسمیت خداوند رفته‌اند، راهی بر خلاف عقل و نقل، در حالی كه نه این احادیث صحیح است و نه چیزی است كه شرع و عقل آن را بپذیرد، ولی كثرت این احادیث سبب شده كه حكم عقل را كنار بگذارند و حتی به زحمت آیاتی از قرآن مجید را با آن تطبیق دهند، كاری كه هرگز انتظارش نمی‌رفت.»
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، پیام قرآن دارالکتب الاسلامیه، ج4، ص 221 ـ 254.
2. سبحانی، جعفر، الهیات و معارف اسلامی، موسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ چاپ 4، 1376، ص 151.
3. علامه مجلسی، بحارالانوار، موسسه الوفاء بیروت ـ لبنان، ج4، ص 28 الی 33 و ج7، ص 119 الی 193.
4. شیخ صدوق، توحید، انتشارات جامعه مدرسین، قم، ص 116.
[1] . سنن ابن ماجه، ج 1، مقدمه باب 13، حدیث 177.
[2] . انعام/ 103.
[3] . اعراف/ 143.
[4] . توحید صدوق، ج 9، ص 111.
[5] . قیامت/ 22 ـ 23.
[6]. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه المیزان، مترجم سید محمد باقر موسوی، انتشارات اسلامی، چاپ یازدهم، تابستان 1378، ج20، ص 186 و 185.
[7]. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، همان، ص 178.
[8]. ر.ک: الدر المنثور، ج6، ص 290.[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
[/TD]
[/TR]
[/TABLE]