دفترچه

نسخه‌ی کامل: آیا ساختار زندگی و هدفهای گذشته، امروزه ارزش و لزومی دارند؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
زندگی همین جوریش هم به زور میصرفه!
چه برسه به اینکه آدم بخواد درگیر مسائل بکنه خودش رو.

بعضیا منو درک نمیکنن. باورشون نمیشه. مثلا فکر میکنن الکی میگم!
ولی من عین واقعیت دارم میگم که بنظرم زندگی صرف نمیکنه.

میدونید شاید یه علتش رشتهء بنده و کامپیوتر و اینترنت هم باشه.
چرا؟
چون در کامپیوتر و اینترنت، کارها خیلی راحت و سریع انجام میشن و با هزینهء ناچیز.
کارهایی که مثلا قبل از عصر رایانه و اینترنت، با صرف وقت و زمان و سختی و هزینهء قابل توجهی انجام میشدن.
ولی الان خدا بده برکت به رایانه و اینترنت. سه سوت میزنی هرچی میخوای انجام میشه، هر اطلاعاتی راجع به هر چیزی در هر کجای دنیا باشه میاد جلوی چشمت. اصلا استثنایی، عالی، معجزه وار. برنامه مینویسی سه سوت منتشر میکنی توی کل دنیا، کار میذاری یجا در تمام دنیا در دسترس است و میتونه کلی کارهای جالب بکنه. فقط باید مخ و سواد و وقت پرداختن به این چیزها رو داشته باشی! این تنها نیازهای اساسیش هست که محدودیت بیشتری دارن نسبت به چیزهای دیگر. ولی آدم اگر یکسری شرایط اولیه رو داشته باشه و تلاش کنه و زحمت بکشه بعد از مثلا 10 سال بالاخره میتونه برای خودش یک نیمچه غولی حداقل بشه در این زمینه و ظرفیت خودش رو به حد قابل توجهی افزایش بده.

اینه که آدم وقتی میبینه اینقدر میتونه بازدهی در حد سرعت نور بالا بره، و اینقدر از وقت و انرژی استفادهء بهینه بشه، با این هزینهء ناچیز، تقریبا بدون محدودیت، این توی ذهنش جا میفته و دیگه چیزهای سخت تر و طولانی تر و پرهزینه تر رو قبول نداره. یعنی خب صرف نمیکنه. مثل یک جنسی که فکر کنید کیفیت عالی، قیمت پایین، در دسترسی راحت توی بازار اومده، اونوقت دیگه آدم عاقل حاضر میشه یک جنس با کیفیت کمتر و قیمت بیشتر رو که جای دورتری میفروشن بخره بجاش؟

منم این زندگی عادی رو قبول ندارم و بنظرم صرف نمیکنه.
مثلا بری ازدواج کنی مثل خر کار کنی بچه دار بشی مدتها براشون زحمت بکشی صبر کنی هزینه کنی، و آخرش چی عایدت میشه و چقدر اطمینان و تضمین توش هست؟
فقط توی سنت و تفکر قدیم و ادیان و مذاهب که خودشون مال اون دوران هستن هست که این چیزا رو تقدیس میکنن!
و البته عجیب هم نیست. خب اون موقع همینا اساس زندگی و جامعه بوده. و اون موقع هر گروه و قوم و کشور و دار و دسته ای هم منفعت خودشون رو در تدام و تقویت این ساختارها میدیدن. چندان چیز دیگر جذاب و شدنی هم وجود نداشته. حداقل نه مثل الان که کامپیوتر و اینترنت و فناوری مدرن و امنیت و رفاه و امکانات عمومی زیادی هست. هرچند من همون موقع هم اگر زندگی میکردم شاید ترجیح میدادم برم توی جنگل ها و مرداب ها و اینطور جاها واسه خودم تنها و آزاد زندگی کنم و حال طبیعت و آزادی و رهایی رو ببرم. الانم خیلی دوست دارم زندگی در چنان جاهایی رو. ولی آدم برای زندگی تنها اونم در چنین جاهایی، باید خودش هم خیلی قوی باشه. بخاطر همینه که من قدرت رو خیلی دوست دارم و اساسی میدونم برای زندگی.

شاید از اولش هم دل خوشی از این زندگی نداشتم، ولی از وقتی با رایانه و اینترنت آشنا شدم و فهمیدم چقدر راحت و سریع میشه چقدر چیزهای زیاد و مهم و کاربردی رو یاد گرفت، دیگه زندگی عادی برام هیچ اولویتی نداره و دلیلی نمیبینم برم طرفش. زندگی عادی یه چیزی کهنه و ناکاراست مربوط به گذشته ها. جنس بنجل!

کارایی/بازدهی بقیهء بخشهای زندگی واقعا پایینه.
ازدواج کردن، تشکیل خانواده، داستانها و مناسک دینی و مذهبی، ... .
دیگه هیچکدام نمیصرفه.
حتی کار کردن و پول جمع کردن هم زیادش نمیصرفه.
چون اینم باز اغلب فرایند طولانی و تضمین ناپذیر و پرهزینه (هزینه از چیزهای دیگر) داره و دست آخر هم نمیشه باهاش همه چیز رو بدست آورد: مثلا سلامتی، عمر رفته، دانش و مغز قدرتمند و خیلی توانایی های دیگر، قدرتهای اصیل و درونی و خوشبختی و لذتی که قدرتهای اصیل و درونی به ارمغان میارن.

باز من کنگفو رو خیلی کاربردی تر و پربازده تر میبینم تا اون موارد دیگه.
و با کنگفو و هنرهای رزمی هم میشه قدرت اصیل و درونی زیادی بدست آورد و آدم رو خیلی خوشبخت تر و بهره مندتر میکنه در مجموع.
10 سال وقت بذاری و زحمت بکشی یک رزمی کار خفن میشی، بقیهء عمرت رو میتونی حالش رو ببری و راحت زندگی کنی.

اما ازدواج میکنی 30 سال مثل خر کار میکنی آخرش هم زن و بچه وابستگی های برونی و غیرقابل کنترل هستن و معلوم نیست چی به سرشون بیاد یا چی به سر خودت بیارن!!

10 سال من وقت گذاشتم روی کامپیوتر و اینترنت و بطور کلی علم و فناوری مدرن. خب الان خوبه باز به یه جاهایی رسیدم و حالش رو میبرم، ولی بازم قدرت بیشتری میخوام! نه فقط توی قدرت ذهنی و علم و فناوری، بلکه مثلا قدرت رزمی. کنگفو! میخوام خیلی قوی باشم. خیلی!
الانم ورزش میکنم. فعلا 43 تا شنا میرم. بتونم برسونم به 50 تا خوبه. بیشتر هم بشه چه بهتر. 100 تا اصلا! 200 تا! 1000 تا.
یعنی میخوام چند نفر آدم قوی هیکل رو همزمان حریف باشم بزنم خورد و داغونشون کنما!
عطش شدیدی برای قدرتهای اصیل و درونی در درون من برافروخته شده که گمان نمیبرم به این زودی و راحتی خاموش بشه.

من میخوام از همهء شما نفله ها قوی تر باشم E415

دوست دارم بزنم آدم ها رو له کنم.
البته نه همینجوری.
منظورم برای دفاع از خودمه.
میخوام اینقدر خفن و جنگی باشم که کسی جرات نکنه باهام دربیفته. اگر هم درافتاد، کم نیارم.
راستی این تاپیک شاید شبیه تاپیک چرا خانواده مهم است باشه، یا بنظر میرسه حداقل مشترکاتی دارن.
بهرحال من خودم الان به این نتیجه و فکر رسیدم که این تاپیک رو بزنم و این مطالب رو بگم. فکرها هم همش اورجیناله اورجیناله جون شما و از جایی کپی نکردم :e057:

ضمنا والا من نمیخوام با خدا و دین و پیامبران سرشاخ بشم، ولی خب اینا دیگه واقعیت امروزه روزه توی دنیایی که نسبت به گذشته خیلی عوض شده. خودسانسوری تا کی دیگه آخه! اونم وقتی دین و مذهب و تفکرهای دیگر هم میخوان دنیا رو کنترل و هدایت کنن و طبیعتا این مسئله یا هزینه های جانبیش کم و بیش به امثال ما هم تحمیل میشه.

بنظر من روزگار خیلی چیزها دیگه به سر آمده.
اما هنوز افرادی هستن که این واقعیت ها رو درک/باور نمیکنن!
یک هدف منم همین بود که این مسائل رو صریح تر و روشنتر بیان کنم تا اینطور افراد هم متوجه بشن.
زندگی کیری شده.
جامعه کیری.
مملکت کیری.
حالم از همشون بهم میخوره.
همه آدما هم بیخود.
کم پیدا میشن مثل خودم حداقل دنبال قدرتهای اصیل و درونی باشن.
الان مثلا میبینی اکثرا دنبال شهوت رانی و سکس هستن.
ولی بنظر من الان عصری هست که برای بدست آوردن قدرتهای اصیل و درونی هم خیلی خوبه؛ شاید درحد عالی و ایدئال.
بهرحال شاید برای امثال من بد هم نباشه که بقیهء مردم به اینطور چیزا مشغول باشن.
اونوقت من میتونم در خفا ازشون جلو بزنم و قدرتمندتر بشم و بر همشون برتری داشته باشم. یوها ها ها ... E11a
ولی جون تو من بخاطر این نرفتم دنبال قدرت که بر مردم همینطور برتری داشته باشم بخوام غرور کنم یا زور بگما.
نه قضیه اینه که اگر ازشون قوی تر نباشم اونا خار منو میگاهن!