دفترچه

نسخه‌ی کامل: نگر شما درباره ی شعر کلاسیک و شعر نو
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4
Dariush نوشته: بجای این، من یک پرسش خیلی ساده‌تر از دوستان دارم و آن اینکه به طور عینی به من نشان دهند که این چرا شعر نیست:

دست‌نوشته‌یِ آهنگین بهتر از چامه میزند, من هم با هموند [MENTION=477]nasimparsi[/MENTION] همنگرم, چامه باید آهنگین و یکزمان دستورین باشد.

ما اینجا واژه و کران‌نمایی هم فراوان داریم, چیزهایی مانند مهرچامه (غزل),
چامه و .. را هم نباید همینجوری یکی دانست, هر چیزی که آهنگین بود چامه نیست!

پارسیگر
دوستان شعر سنتی یک سری قوانین نه چندان جالبی دارد که عرصه را برای چامه‌سُرایی تنگ می‌کند.
برای نمونه تفاوت "دوبیتی" و "رباعی" که در اوزان آن‌ها می‌باشد حقیقتا در حین چکامه خوانی به چشم
نمیاید. وزن عروضی به خودی خود بد نیست، ولی اینکه آن را جزء لاینفک هر شعری بدانیم روا نیست.
اینکه این دوستمان [MENTION=477]nasimparsi[/MENTION] می‌گوید که شعر هزاران سال اینگونه "تعریف" می‌شده چیزی به جز
سفسته‌ی توسل به آتوریته نیست. امروزه شاعران نوین این تعاریف را درهم‌شکسته‌اند و نباید با استناد
به "تعریف" شعر در این باره گفت‌وگو کرد.
شعر نو فقط در وزن و قافیه پیرو قوانین سنتی نیست؛ اگرنه تمام ویژگی‌های سرشار شعری و ادبی بوفور
در آن مشاهده می‌شود.
Alice نوشته: امروزه شاعران نوین این تعاریف را درهم‌شکسته‌اند و نباید با استناد
به "تعریف" شعر در این باره گفت‌وگو کرد.

در فرجام,
نوچامه ≠ چامه

پارسیگر
Mehrbod نوشته: در فرجام,
نوچامه ≠ چامه

پارسیگر

در فرجام,

سخن بی‌فرنود = حرف مفت

پارسیگر
Alice نوشته: در فرجام,

سخن بی‌فرنود = حرف مفت

پارسیگر


اوکی, از دیدگاهی دیگر مینگریم 4

در کشوری, مردم از دیرباز کباب را لای نان گذاشته و خورده و
آنرا در فرهنگ خود اشان به نام خوراک "کباب شامی" میشناسند.

در کشور همسایه, مردم همان کباب را جور دیگری پخته, ولی لای همان نان گذاشته و در کنار
اش یک سس محلی و چند گونه سبزی ویژه و نایاب هم زده و به آن کباب شامی نو یا نوشامی میگویند.

چند دهه دیرتر, از کشور همسایه ناگهان کسانی بیکار شده و میگویند
این کباب شامیِ نوینی که ما میخوریم همان کباب شامی است و نباید به آن "نو" گفت.

کسانی‌ از کشور دیگر برگشته و میپاسخند درسته که هر دوی اینها کباب و نان دارند, ولی
ما از دیرباز به این خوراک میگفته‌ایم شامی و آنچه شما میخورید همان شامیِِ شامی نیست.

"زنی" در این میان خشمگین شده و بیخودگویان درمیاید «سفسته‌یِ ارجاع به
آتوریته! همانا کباب کباب است, نان هم نان است, اینها هم دو شامی هستند و لاغیر :e059: ...»!

...

داستان ما به سر رسید ... کلاغه به خانه اش نرسید 4
حاجی آقا سفسته‌ی سنجش نابرابر و پهلوان پنبه و دستیازی به آتوریته می‌کنید.
--
سنجش شما نابجاست چراکه نوچامه، مهرچامه و ... همگی از شاخه‌های "چامه" است و با کباب شامی و
نمی‌دانم کله پاچه سنجیده نمی‌شود.
سفسته‌ی پهلوان پنبه هم اینکه داو مرا جابجا کردید و من هرگز نگفتم کباب شامی که با مدل نوین پخته می‌شود
با کباب شامی کهن یکسان است.
نوچامه، چامه است چراکه بیشنه‌ی فروزه‌های چکامه و "شعر فارسی" را در خود دارا می‌باشد و کران‌نمایی
چامه با قافیه و وزن هم چیزی جز سفسته‌ی دستیازی به آتوریته نیست.

پارسیگر
nasimparsi نوشته: خیر

ما پیش از این 100 سال اخیر که برخی با توجه به آشنایی با ادبیات غرب آمدند و تقلید کردند و به اصطلاح شعر نو گفتند، در زبان پارسی و در ادبیات پارسی نوشتارهای موزون پر از احساسات و .. داشته ایم که هیچ گاه آن را شعر نخوانده اند

شعر ار روز آغازش چند ویژگی داشته که داشتن وزن یکسان و قافیه دوتا از ویژگی های بنیادین اش بوده. شما می توانید این نوشتارهای موروزن زیبا! را که البته ارزش ادبی هم دارند چیز دیگری بنامید ولی شعر ویژگی هایی داشته از گذشته های دور و حقیقت تاریخی همین است

حتی اگر همه ی مردم امروز بگویند نه خیر ما به نوشتار موزون اینچنینی شعر می گوییم باعث نمی شود حقیقت تاریخی را در نظر نگیریم. حقیقت تاریخی با بررسی اشعار (نوشته هایی که به شعر اشاره داشته اند) می گوید این نوشتارها که ورزن یکسان و قافیه ندارد شعر نیست و کسی هم که این نوشتارها را می نوسد شاعر نیست

مانند این است که زمانی که دوربین به میان آمد شماری که توانایی نگارگری نداشته اند بیایند و بگویند این نگارگری نو است (به جای عکاسی)

چامه ی نو ، شاید به گونه ای برگرفته از ادبیات و چامه ی غرب باشد ولی حرکت آغازین و مداوم آن در چند دهه ی اخیر نشان داد
که میتواند برای چامه های پارسیگ نیز جواب گو و برآوردنده ی نیاز ادبیات در این زمینه باشد .

حرکت تارخی از چامه ی هجایی و گونه های متفاوت چامه در قالب های غزل و مثنوی و قصیده و رباعی و .... که دارای برابری مصراع
بوده اند و سیر و مسیر تاریخی ادبیات ، شیوه ای دیگر را همراه با تحولات اجتماعی و ... می طلبید و آنانکه این راه را آغازیدند انحصار
چامه را از قالب هایی با محدودیت وزنی و عروضی ، برابری مصرع ها با یکدیگر و سپس برابری بیت ها با یکدیگر ، برداشتند .
خود چامه ی نو هم چند نوع است ...و برابری وزن عروضی هم تنها یکی از فرنودها برای چامه بودن یک نوشته است .

در بین این گونه چامه ها نیز با دقت بیشتر میتوان بر روی تاکیدها بر روی کلمات در هر بند و هتا در بعضی موارد به رعایت وزن عروضی
( نه به گونه ی چامه ی کلاسیک و سنتی ) دست یافت .
Alice نوشته: سنجش شما نابجاست چراکه نوچامه، مهرچامه و ... همگی از شاخه‌های "چامه" است

شاخه‌ای از چامه ≠ چامه

باید دید چامه چیست, آیا هر سخن آهنگینی را میشود چامه دانست؟ یا در کنار آهنگین
بودن, نیاز است سخن دستورین هم باشد؟ اگر هر دو بایسته بودند, آنگاه میتوان نوچامه که آهنگین
است, ولی دستورین نیست را بدرستی و همانجور که من هم گفته بودم, یک شاخه‌یِ دیگر
و دگرسان از چامه‌سرایی دانست و نابرابریِ زیر که بیخود به من پرخاشیدید حاج خانوم, در دنباله درست خواهد بود:
نوچامه ≠ چامه

مگر آنکه بشیوه‌‌ای جادوئین, نوچامه همزمان هم همان چامه باشد, هم همان چامه نباشد که اینها دیگر در فرنودسارِ کوانتومیک و رسته‌یِ کار [MENTION=307]undead_knight[/MENTION] خواهند بود! (:

پارسیگر
Mehrbod نوشته: مگر آنکه بشیوه‌‌ای جادوئین, نوچامه همزمان هم همان چامه باشد, هم همان چامه نباشد که اینها دیگر در فرنودسارِ[٤] کوانتومیک و رسته‌یِ[٥] کار @undead_knight خواهند بود! (:

همین است. ما که با شما سر ناسازگاری نداریم. نگرستیزی من با کاربر [MENTION=477]nasimparsi[/MENTION] است که
پی‌ورزی داشت و نوچامه را بیخود و جدای از چامه می‌پنداشت؛ ما هم می‌خواهیم به ایشان نشان
بدهیم که چامه به ناگزیر نباید "موزون" باشد و چامه‌سُـرایی پایه‌هایی دارد که در نوچامه به سرشار
یافت می‌شوند. (مانند انگارپروری، سهش‌افروزی، پیام‌مندی و یگانگی و ..)
با پوزش؛ شما مهر کنید دست از سر ما بردارید، نون درگیر نهیلیسم و آبزوردیسم و .. هستیم و چنته‌ی
پرداختن به هنر و زیبایی و اینها را نداریم. مگر اینکه از صادق هدایت و پوچی و ... بگویید تا زبان گشوده و
تا بامداد چانه‌وری کنیم :))

پارسیگر
Mehrbod نوشته: در فرجام,
نوچامه ≠ چامه

پارسیگر

?!
الف زیرمجموعه‌ای از ب است ، ولی الف، ب نیست؟!
کلاغ نوعی پرنده است، اما پرنده نیست؟!
صفحات: 1 2 3 4