11-05-2010, 06:37 PM
چنگیز خان
چهره ای واقعی چنگیز خان1
>
وقتی تاریخ را ورق میزنیم ناخواسته به اسم هایی برمیخوریم که دست آوردها و ویژگیهای شخصیتهای برجسته ای آنان باعث میگردد تا یاد آنان در تاریخ بشر ماندگارباقی بماند. تاریخنویسان معمولا با در نظر داشتن روابط گذشته ای این مردان تاریخ با ممالک و یا قبایلی که خود متعلق به آن هستند از آنها تعریف میکنند. به همین دلیل است که تاریخ را هیچ گاه دقیقا و کاملا نمیتوان گفت که طوری رخ داده است که در کتابها ذکر شده است. در رابطه با شخصیت چنگیز خان هم نویسندگان تاریخ در کتابها و مقالات خود نظرات مختلفی را بیان نموده اند. اما عموما نویسندگان میکوشند تا صرفا نکته های منفی را به چنگیز خان و حکومتش نسبت دهند. حتی تا جایی که ممکن باشد صحنه سازیها صورت میگیرد بدون هیچ اشاره ای به اهداف واقعی او، خدمات و تاثیرات مفید او که بر سرزمینها و فرهنگهایی تحت حکومتش ارائه نموده بود. از او چهره ای وحشتناکی ساخته اند تا توانسته باشند فاصله ای میان ما و حقیقت که شخصیت و ویژگیهای واقعی اوست ایجاد نمایند.
چنگیز خان که اسم اصلیش “تیموجین” بود در خانواده ای ریس قبیله ای “بورجیگین” (و یا در لهجه ای هزاره گی “بورجیگای”) چشم به جهان گشود. او از سنین طفولیت با دیگر هم سن و سالانش فرق داشت. تاتاران با قتل پدرش او و خانواده ای او را با مشکلات بزرگی مواجه ساختند. با وجود این که بیش از یازده سال نداشت او مشکلات خود و خانواده ای خود را برطرف میکرد و به آینده و اهداف برنامه ریزی شده ای که در ذهن داشت میاندیشید. او توانایهای خود را سنجیده روز بروز به آینده امیدوارتر میشد. او شخص خانواده دوست و مردم دوستی بود که همه برنامه های آینده اش صرف برای رفع مشکلات و بهبود وضعیت مردمش بود.
تیموجین با دختری بنام “بورته” که دختر خان یکی از قبایل مغول بود ازدواج کرد و از همین طریق تحت حمایت نظامی و سیاسی پدر آن دختر قرار گرفت. او شخصیتی داشت که دیگران به سادگی تحت تاثیر وی قرار میگرفتند. او بعد از شکست دادن تاتاران و چندین پیروزی های سیاسی و نظامی دیگر توانست شایسگی خود را در میان سران اقوام تورک و مغول ثابت کند و از طرف مردم لقب “چنگیز خان” (و یا “خان کبیر”) را کسب نماید.
چنگیز خان با متحد ساختن اقوام تورک و مغول و با شکست دادن کسانی که مخالف این کار بودند او بعد از اتحادیه ای هون ها که نیاکان قدیم ترکان و مغولان بودند توانست اتحادیه ای را برپا سازد که نذیرش را در تاریخ نمیتوان پیدا کرد. اما این اتحاد قویی را که در میان مردمش بوجود آورده بود، هدف نهایی او نبود، بلکه این آغاذ مرحله های بعدی بود که او را قدم به قدم به هدف اصلیش نزیکتر و نزدیکتر میبرد.
چنگیز خان امید آن فردایی را داشت که سرزمینش تبدیل به مرکزی گردد که تبادلات فرهنگی، علمی و تجاری در آنجا صورت گیرد. بعد از پیروزی های پی در پی لشکرش که دشمنان و رقیبان سرزمینش را فلج کرده بود او توانست حکومت عظیمی را بنا کند که همه ای اهداف و آرزوهای اصلی او را بتواند براورده نماید.
امپراتوری عظیم مغول دورافاده ترین مناطق آسیا را با اوروپا وصل نمود. تجارت و گردشگری دوباره در مسیر جاده ای ابریشم جان گرفت. فقر و بیکاری آهسته آهسته از میان مردمی که شامل آن امپراتوری بود ماه به ماه کاهش پیدا میکرد. جهانی سازی برای اولین بار در تاریخ از همان دوران آغاذ شد.
برخلاف تعریفی که عده ای کثیری از نویسندگان از چنگیز خان دارند که او را “مرد خشن” تعریف نموده اند، او در حقیقت حاکم خلاق و دانایی بود که تغیرات بزرگی را برای اصلاح ساختن نظام حکومتی سنتی که در میان قبایل تورک و مغول در مغولستان برپا بود بوجود آورد. یکی از کارهایی که همه محققان تاریخ را به تعجب در آودر تدوین کتاب قانون چنگیز خان (یاسا)(1) بود که در قرن دوازده هم میلادی نوشته شده بود. از دادوگرفتهای داخلی در میان قبیله ها و حقوق همسایه داری تا نظام حکومتی همه مطابق “یاسا” اداره میشد.
او حاکم روشنفکری بود که با رفتار و موضع گیری هایش مخالفت خود را علیه تبعیض دینی و نژادی آشکار ساخته بود. برخلاف اکثر حکمرانان تاریخ، در دوران حکومت چنگیز خان همه مذاهب و مردم از هر قبیله و نژاد آزادانه و بدون هیچ ممانعتی به فعالیتهای مذهبی و فرهنگی خود ادامه میدادند.
شدیدترین حمله به شخصیت و حکومت چنگیز خان از طرف نویسندگان فارسی زبان صورت میگیرد چون چنگیزخان بر علیه حکمرانی که در سرزمین امروزی ایران و افغانستان حکومت میکرد جنگیده بود. متاسفانه آنها نکته ای مهمی را نادیده میگیرند. و آن این که چنگیز خان از طرف حکمران ایران مجبور به حمله شد. چند تن از هیات تجاری چنگیز خان که بقصد معاملات تجاری به دیدن حکمران ایران رفتند توسط آن حکمران بقتل رسیدند و سرهایشان را با پیامی از طرف همان حکمران به چنگیز خان فرستاده شد. او در متن پیام خود گفته بود که “حکومت چادرنشین” چنگیز را حکومت نمیداند و با آنها هیچ روابط تجاری و غیر تجاری برقرار نخواهد کرد چون آنها را دشمن میدانست. به همین دلیل بود که چنگیز خان حکم جنگ علیه آن حکمران را صادر کرد. آن حاکم چون قبلا هیچ آگاهی در باره ای شخصیت چنگیز خان و لشکر نیرومند و نترسی که تربیت داده بود نداشت اشتباه بزرگی را مرتکب شد که باعث سرنگونی حکومتش گشت.
در دوران حکومتهای تورک و مغول چه در دوران امپراتوری مغول یا چه قبل از آن خدمات بزرگی را آنها به فرهنگ و ادبیات فارسی ارائه نموده اند. در دوران حکومت مغولان فرهنگ و زبان فارسی نه تنها از بین رفتن نجات نیافت بلکه رشد سریعتری پیدا کرد.قبل از هجوم مغولان زبان فارسی تقریبا از رسمیات افغانستان و ایران جای خود را از دست داده بود و در عموم در حال از بین رفتن بود. زبان عربی تبدیل به زبان رسمی شده بود و در بین مردم جا افتاده بود. رهبران مغول از طریق اشعار و ادبیات فارسی از تفکر و اندیشه های نوینی که اسلام آنها را به فرهنگ و ادبیات فارسی بخشیده بود دلچسپی خاصی پیدا کردند.
چنگیز خان قبل از هر عملیات و جنگ با دشمن در کوه های اطراف میرفت و برای پیروزی لشکرش و برای رسیدن به اهدف نهای اش دعا میکرد. یکی از خاطره هایی که از چنگیز خان بجا مانده است از قرن دوازده میلادی میباشد که برای اولین بار داخل سرزمین اسلامی شده بود. او سرزمین مسلمان نشینی را در آسیای میانه که در اوزبیکیسنان امروز واقع بود فتح کرد و خواست تا از یکی از مساجدی که آنجا بود دیدن کند. وقتی چنگیز خان داخل مسجد شد، بعد از تمرکز و دقت فراوان به اطرافش در بین مسجد، پرسید که “در اینجا مسلمانان چه کار میکنند؟”. مردم محل به جوابش گفتند “اینجا مسجد است، جایی که ما عبادت خدا را بجا میاوریم”. چنگیز خان چون خود یکتا پرست بود از این هم فکری با مسلمانان اظهار رضایت و خورسندی کرد. او به “تنگریزم” (2) و یا “خدای آسمانها” که عقیده ای دیرینه ای ترکان و مغولان بود ایمان داشت، و او را پرستش میکرد.
گرچه او قبل ازمرگش میگفت که “عمرم یاری نکرد تا همه ای جهان را تبدیل به یک حکومت میکردم” اما با وجود آن هم او توانسته بود حکومتی را بوجود بیاورد که تاریخ بشر تا امروز امپراتوریی را به آن عظمت ندیده است.
مغول یکی از اقوام زردپوستی است که اصلاً در قسمتی از آسیای مرکزی و شرقی زندگی میکردند. این قوم از طوایف متعدد مرکب بودهاند که از جهت کثرت عدد خانواده و وسعت اراضی با یکدیگر اختلاف بسیار داشتهاند و مهمترین این طوایف عبارت بودند از طوایف نه گانه اغوز (تغز اوغز): اغوز، اویرات، آرلاد، جلایر، تاتار، قنقرات، قیات، کرائیت و مغول. (غز لغت تازی است که به قبیله ترکان اغوز اطلاق میشود)
در دائرةالمعارف اسلام درباره طوایف نه گانه اغوز، چنین آمده: ظاهراً قوم بزرگی که در قرن ششم همه ٔ قبایل ساکن چین تا دریای سیاه را به صورت امپراطوری واحدی از صحرانشینان درآورد، بدین نام خوانده شدهاست. در نوشتههای قرن هشتم اورخون هم از این قوم به نام تغز اوغز (نُه اوغز) یاد شدهاست، بنابراین به نه قبیله اغوز، اویرات، آرلاد، جلایر، تاتار، قنقرات، قیات، کرائیت و مغول تقسیم میشدند. بعدها همه این اقوام را بنابر تسمیه ٔ جزء بر کل ابتدا تاتار و سپس مغول نامیدند. این قبایل باج گزار و فرمانبردار پادشاهان چین شمالی بودند.
اولین کس از این طایفه که توانست یوغ بندگی و فرمانبرداری را بشکند «یسوگای» (یسوگئی) پدر چنگیز رئیس طایفه ٔ قیات از قبایل مغول بود. وی نه تنها توانست عدهای از طوایف مغول را به اطاعت درآورد، بلکه بعضی از طوایف تاتار را در مشرق منهزم ساخت و در جنگهای طوائف کرائیت نیز شرکت کردو پادشاه آن قوم را در برابر دشمنانش تقویت نمود و با او طرح اتحاد و برادری ریخت. پسر بزرگتر یسوگای که «تموجین» نام داشت، یعنی «آهنین» بعد از مرگ پدر جانشین وی شد و بزودی کلیه ٔ قبایل مغول و تاتار را تحت اطاعت درآورد و حتی بر قبایل مسیحی کرائیت نیز غلبه یافت و به «چنگیزخان» مشهور گردید. چنگیز در حدود ۶۰۰ هَ. ق. قبایل عیسوی «نایمان» را منقاد خود کرد و در سال ۶۰۳ هَ. ق. قوم «قرقیز» و پس از آن طوایف «ایغور» را به اطاعت درآورد.
سلطان محمد خوارزمشاه که پس از فتوحات آسیای مرکزی و برانداختن قراختائیان به خیال تسخیر ترکستان و چین افتاده بود، چون شنید که چنگیزخان بلاد ایغور را به تصرف خویش درآورده و بر پکن پایتخت چین مسلط گردیده بیمناک شد و برای تحقیق نمایندگانی به ریاست سید اجل بهاءالدین رازی به نزد چنگیز فرستاد. چنگیز فرستادگان را به احترام پذیرفت و توسط آنان پیغام فرستاد که مایل است بین دو کشور باب تجارت باز باشد. در سال ۶۱۵ هَ. ق. فرستاده ٔ چنگیز با سلطان محمد خوارزمشاه معاهدهای بست و بعد از عقد این قرارداد بود که چنگیز تحف و هدایایی برای سلطان محمد و بازرگانانی با اموال فراوان به طرف ممالک اسلامی روانه ساخت. اینالجق معروف به غایرخان حاکم شهر اترار که از خویشاوندان مادری سلطان محمد خوارزمشاه بود به اموال آنان طمع بست و به بهانه ٔ اینکه جاسوس هستند تمام آنها را کشت و مالشان را تصرف کرد مگر یک نفر از آنها که گریخت و چنگیزخان را از ماوقع آگاه ساخت. بعد از این واقعه چنگیز هیأتی به دربار خوارزمشاه فرستاد و تسلیم غایرخان و جبران خسارت را تقاضا کرد، ولی سلطان محمد آن فرستادگان را نیز بکشت و با این عمل بیخردانه ٔ خود راه سیل خون و بلا را به سوی بلاد اسلامی هموار ساخت. در اواخر سال ۶۱۶ هَ. ق. چنگیز خشمگین و کینه جو با تمام قوای خویش برای گرفتن انتقام به ممالک خوارزمشاهی حمله ور شد. چنگیز سپاه خود را چهار قسمت کرد: یکی را به دو پسر خود جغتای و اکتای سپرد و آنان را مأمور فتح اترار کرد، دسته ٔ دوم را به پسر دیگرش جوجی سپرد و مأمور فتح شهرهای کنار رود سیحون نمود و دسته ٔ سوم را برای فتح خجند و بناکت روانه ساخت و فرماندهی دسته ٔ چهارم را که قسمت اعظم سپاه بود خود برعهده گرفت و بدین ترتیب از هر طرف شهرهای خراسان را در محاصره گرفت و سراسر آن را ویران و با خاک یکسان کرد. سلطان محمد خوارزمشاه بدون هیچ مقاومتی از مقابل لشکر مغول از شهری به شهری دیگر میگریخت تا سرانجام در اواخر سال ۶۱۷ هَ. ق. به جزیره آبسکون رسید و همانجا در سیه روزی مرد. چند ماه بعد از مرگش او در سال ۶۱۸ گرگانج پایتخت معروف وقدیم خوارزم با ساکنان خود معدوم گردید و سپس یک یک شهرهای خراسان مفتوح و قتل عام شد و تنها کسی که در این گیرودار فکر مقاومت در سر داشت جلال الدین منکبرنی پسر سلطان محمد بود که با سپاهیان اندکی که در اختیار داشت در بعضی نقاط لشکر مغول را شکست داد، ولی اختلاف سپاهیان وی و حملات پی درپی مغول دیگر قدرت مقاومت را از وی سلب کرد و سرانجام در غرب ایران به دست یکی از اکراد کشته شد و بدین ترتیب کشور ایران به دست قوم مغول مسخر شد و چنگیز به قصد مراجعت به مغولستان به ماوراءالنهر رفت و در سال ۶۲۰ هَ. ق. با پسرانش در کنار رود سیحون مجلس مشاورهای >
وقتی تاریخ را ورق میزنیم ناخواسته به اسم هایی برمیخوریم که دست آوردها و ویژگیهای شخصیتهای برجسته ای آنان باعث میگردد تا یاد آنان در تاریخ بشر ماندگارباقی بماند. تاریخنویسان معمولا با در نظر داشتن روابط گذشته ای این مردان تاریخ با ممالک و یا قبایلی که خود متعلق به آن هستند از آنها تعریف میکنند. به همین دلیل است که تاریخ را هیچ گاه دقیقا و کاملا نمیتوان گفت که طوری رخ داده است که در کتابها ذکر شده است. در رابطه با شخصیت چنگیز خان هم نویسندگان تاریخ در کتابها و مقالات خود نظرات مختلفی را بیان نموده اند. اما عموما نویسندگان میکوشند تا صرفا نکته های منفی را به چنگیز خان و حکومتش نسبت دهند. حتی تا جایی که ممکن باشد صحنه سازیها صورت میگیرد بدون هیچ اشاره ای به اهداف واقعی او، خدمات و تاثیرات مفید او که بر سرزمینها و فرهنگهایی تحت حکومتش ارائه نموده بود. از او چهره ای وحشتناکی ساخته اند تا توانسته باشند فاصله ای میان ما و حقیقت که شخصیت و ویژگیهای واقعی اوست ایجاد نمایند.
چنگیز خان که اسم اصلیش “تیموجین” بود در خانواده ای ریس قبیله ای “بورجیگین” (و یا در لهجه ای هزاره گی “بورجیگای”) چشم به جهان گشود. او از سنین طفولیت با دیگر هم سن و سالانش فرق داشت. تاتاران با قتل پدرش او و خانواده ای او را با مشکلات بزرگی مواجه ساختند. با وجود این که بیش از یازده سال نداشت او مشکلات خود و خانواده ای خود را برطرف میکرد و به آینده و اهداف برنامه ریزی شده ای که در ذهن داشت میاندیشید. او توانایهای خود را سنجیده روز بروز به آینده امیدوارتر میشد. او شخص خانواده دوست و مردم دوستی بود که همه برنامه های آینده اش صرف برای رفع مشکلات و بهبود وضعیت مردمش بود.
تیموجین با دختری بنام “بورته” که دختر خان یکی از قبایل مغول بود ازدواج کرد و از همین طریق تحت حمایت نظامی و سیاسی پدر آن دختر قرار گرفت. او شخصیتی داشت که دیگران به سادگی تحت تاثیر وی قرار میگرفتند. او بعد از شکست دادن تاتاران و چندین پیروزی های سیاسی و نظامی دیگر توانست شایسگی خود را در میان سران اقوام تورک و مغول ثابت کند و از طرف مردم لقب “چنگیز خان” (و یا “خان کبیر”) را کسب نماید.
چنگیز خان با متحد ساختن اقوام تورک و مغول و با شکست دادن کسانی که مخالف این کار بودند او بعد از اتحادیه ای هون ها که نیاکان قدیم ترکان و مغولان بودند توانست اتحادیه ای را برپا سازد که نذیرش را در تاریخ نمیتوان پیدا کرد. اما این اتحاد قویی را که در میان مردمش بوجود آورده بود، هدف نهایی او نبود، بلکه این آغاذ مرحله های بعدی بود که او را قدم به قدم به هدف اصلیش نزیکتر و نزدیکتر میبرد.
چنگیز خان امید آن فردایی را داشت که سرزمینش تبدیل به مرکزی گردد که تبادلات فرهنگی، علمی و تجاری در آنجا صورت گیرد. بعد از پیروزی های پی در پی لشکرش که دشمنان و رقیبان سرزمینش را فلج کرده بود او توانست حکومت عظیمی را بنا کند که همه ای اهداف و آرزوهای اصلی او را بتواند براورده نماید.
امپراتوری عظیم مغول دورافاده ترین مناطق آسیا را با اوروپا وصل نمود. تجارت و گردشگری دوباره در مسیر جاده ای ابریشم جان گرفت. فقر و بیکاری آهسته آهسته از میان مردمی که شامل آن امپراتوری بود ماه به ماه کاهش پیدا میکرد. جهانی سازی برای اولین بار در تاریخ از همان دوران آغاذ شد.
برخلاف تعریفی که عده ای کثیری از نویسندگان از چنگیز خان دارند که او را “مرد خشن” تعریف نموده اند، او در حقیقت حاکم خلاق و دانایی بود که تغیرات بزرگی را برای اصلاح ساختن نظام حکومتی سنتی که در میان قبایل تورک و مغول در مغولستان برپا بود بوجود آورد. یکی از کارهایی که همه محققان تاریخ را به تعجب در آودر تدوین کتاب قانون چنگیز خان (یاسا)(1) بود که در قرن دوازده هم میلادی نوشته شده بود. از دادوگرفتهای داخلی در میان قبیله ها و حقوق همسایه داری تا نظام حکومتی همه مطابق “یاسا” اداره میشد.
او حاکم روشنفکری بود که با رفتار و موضع گیری هایش مخالفت خود را علیه تبعیض دینی و نژادی آشکار ساخته بود. برخلاف اکثر حکمرانان تاریخ، در دوران حکومت چنگیز خان همه مذاهب و مردم از هر قبیله و نژاد آزادانه و بدون هیچ ممانعتی به فعالیتهای مذهبی و فرهنگی خود ادامه میدادند.
شدیدترین حمله به شخصیت و حکومت چنگیز خان از طرف نویسندگان فارسی زبان صورت میگیرد چون چنگیزخان بر علیه حکمرانی که در سرزمین امروزی ایران و افغانستان حکومت میکرد جنگیده بود. متاسفانه آنها نکته ای مهمی را نادیده میگیرند. و آن این که چنگیز خان از طرف حکمران ایران مجبور به حمله شد. چند تن از هیات تجاری چنگیز خان که بقصد معاملات تجاری به دیدن حکمران ایران رفتند توسط آن حکمران بقتل رسیدند و سرهایشان را با پیامی از طرف همان حکمران به چنگیز خان فرستاده شد. او در متن پیام خود گفته بود که “حکومت چادرنشین” چنگیز را حکومت نمیداند و با آنها هیچ روابط تجاری و غیر تجاری برقرار نخواهد کرد چون آنها را دشمن میدانست. به همین دلیل بود که چنگیز خان حکم جنگ علیه آن حکمران را صادر کرد. آن حاکم چون قبلا هیچ آگاهی در باره ای شخصیت چنگیز خان و لشکر نیرومند و نترسی که تربیت داده بود نداشت اشتباه بزرگی را مرتکب شد که باعث سرنگونی حکومتش گشت.
در دوران حکومتهای تورک و مغول چه در دوران امپراتوری مغول یا چه قبل از آن خدمات بزرگی را آنها به فرهنگ و ادبیات فارسی ارائه نموده اند. در دوران حکومت مغولان فرهنگ و زبان فارسی نه تنها از بین رفتن نجات نیافت بلکه رشد سریعتری پیدا کرد.قبل از هجوم مغولان زبان فارسی تقریبا از رسمیات افغانستان و ایران جای خود را از دست داده بود و در عموم در حال از بین رفتن بود. زبان عربی تبدیل به زبان رسمی شده بود و در بین مردم جا افتاده بود. رهبران مغول از طریق اشعار و ادبیات فارسی از تفکر و اندیشه های نوینی که اسلام آنها را به فرهنگ و ادبیات فارسی بخشیده بود دلچسپی خاصی پیدا کردند.
چنگیز خان قبل از هر عملیات و جنگ با دشمن در کوه های اطراف میرفت و برای پیروزی لشکرش و برای رسیدن به اهدف نهای اش دعا میکرد. یکی از خاطره هایی که از چنگیز خان بجا مانده است از قرن دوازده میلادی میباشد که برای اولین بار داخل سرزمین اسلامی شده بود. او سرزمین مسلمان نشینی را در آسیای میانه که در اوزبیکیسنان امروز واقع بود فتح کرد و خواست تا از یکی از مساجدی که آنجا بود دیدن کند. وقتی چنگیز خان داخل مسجد شد، بعد از تمرکز و دقت فراوان به اطرافش در بین مسجد، پرسید که “در اینجا مسلمانان چه کار میکنند؟”. مردم محل به جوابش گفتند “اینجا مسجد است، جایی که ما عبادت خدا را بجا میاوریم”. چنگیز خان چون خود یکتا پرست بود از این هم فکری با مسلمانان اظهار رضایت و خورسندی کرد. او به “تنگریزم” (2) و یا “خدای آسمانها” که عقیده ای دیرینه ای ترکان و مغولان بود ایمان داشت، و او را پرستش میکرد.
گرچه او قبل ازمرگش میگفت که “عمرم یاری نکرد تا همه ای جهان را تبدیل به یک حکومت میکردم” اما با وجود آن هم او توانسته بود حکومتی را بوجود بیاورد که تاریخ بشر تا امروز امپراتوریی را به آن عظمت ندیده است.
مغول یکی از اقوام زردپوستی است که اصلاً در قسمتی از آسیای مرکزی و شرقی زندگی میکردند. این قوم از طوایف متعدد مرکب بودهاند که از جهت کثرت عدد خانواده و وسعت اراضی با یکدیگر اختلاف بسیار داشتهاند و مهمترین این طوایف عبارت بودند از طوایف نه گانه اغوز (تغز اوغز): اغوز، اویرات، آرلاد، جلایر، تاتار، قنقرات، قیات، کرائیت و مغول. (غز لغت تازی است که به قبیله ترکان اغوز اطلاق میشود)
در دائرةالمعارف اسلام درباره طوایف نه گانه اغوز، چنین آمده: ظاهراً قوم بزرگی که در قرن ششم همه ٔ قبایل ساکن چین تا دریای سیاه را به صورت امپراطوری واحدی از صحرانشینان درآورد، بدین نام خوانده شدهاست. در نوشتههای قرن هشتم اورخون هم از این قوم به نام تغز اوغز (نُه اوغز) یاد شدهاست، بنابراین به نه قبیله اغوز، اویرات، آرلاد، جلایر، تاتار، قنقرات، قیات، کرائیت و مغول تقسیم میشدند. بعدها همه این اقوام را بنابر تسمیه ٔ جزء بر کل ابتدا تاتار و سپس مغول نامیدند. این قبایل باج گزار و فرمانبردار پادشاهان چین شمالی بودند.
اولین کس از این طایفه که توانست یوغ بندگی و فرمانبرداری را بشکند «یسوگای» (یسوگئی) پدر چنگیز رئیس طایفه ٔ قیات از قبایل مغول بود. وی نه تنها توانست عدهای از طوایف مغول را به اطاعت درآورد، بلکه بعضی از طوایف تاتار را در مشرق منهزم ساخت و در جنگهای طوائف کرائیت نیز شرکت کردو پادشاه آن قوم را در برابر دشمنانش تقویت نمود و با او طرح اتحاد و برادری ریخت. پسر بزرگتر یسوگای که «تموجین» نام داشت، یعنی «آهنین» بعد از مرگ پدر جانشین وی شد و بزودی کلیه ٔ قبایل مغول و تاتار را تحت اطاعت درآورد و حتی بر قبایل مسیحی کرائیت نیز غلبه یافت و به «چنگیزخان» مشهور گردید. چنگیز در حدود ۶۰۰ هَ. ق. قبایل عیسوی «نایمان» را منقاد خود کرد و در سال ۶۰۳ هَ. ق. قوم «قرقیز» و پس از آن طوایف «ایغور» را به اطاعت درآورد.
ترتیب داد تا درباره ٔ اداره ٔ سرزمینهای تسخیرشده تصمیماتی بگیرند. چنگیز در سال ۶۲۱ با همه ٔ پسرانش بجز جوجی که به دشت قفچاق رفته بود به مغولستان رسید و پس از غلبه بر پادشاه تنگت واقع در شمال تبت در سال ۶۲۴ هَ. ق. به سن ۷۲ سالگی درگذشت. بعد از مرگ چنگیز پسرش اوکتای قاآن به وصیت پدر جانشین وی گردید و بعد از اوکتای قاآن پسرش گویوک خان (۶۳۹-۶۴۷ هَ. ق.) و پس از او منگوقاآن (۶۴۸-۶۵۷ هَ. ق.) به خانی نشستند و در عهد خان اخیر هولاکو مأمور تکمیل فتوحات مغول در ایران و سایر نواحی غربی آسیا گردید. در فاصله ٔ میان تسلط مغول بر مشرق ایران و حمله ٔ هولاکو به ایران سرزمینهای مفتوح مغولان را حکام مغولی که از جانب خانان مغول تعیین میشدند با راهنمایی و مشاورت وزرای ایرانی، مانند شرف الدین خوارزمی و عطا ملک جوینی اداره میکردند. هولاکو که برادر منگوقاآن و پسر تولی خان پسر چنگیز بود، در طی حملات مکرر خود اسماعیلیه را منکوب و قلاع آنان را ویران ساخت و سپس بغداد را فتح کرد و با کشتن خلیفه مستعصم عباسی به خلافت ۵۲۵ساله عباسیان خاتمه داد و پس از فتح بغداد شهرهای عراق و همچنین گرجستان و ارمنستان و بلاد آسیای صغیر را مسخر کرد. در سال ۶۶۱ هَ. ق. قوبیلای قاآن که بجای منگوقاآن نشسته بود سلطنت تمام ایران و بین النهرین و شام و آسیای صغیر را به هولاکو واگذار کرد و بدین ترتیب اخلاف چنگیزخان سلسلهای در ایران تشکیل دادند که به ایلخانان مغول معروف است. هولاکو در سال ۶۶۳ هَ. ق. بعد از آنکه همه ٔ منازعان را از جیحون تا سرحدات مصر منکوب و مطیع کرده بود درگذشت.
بعد از هولاکو، خانان مغول به ترتیب زیر به فرمانروایی رسیدند: ۱- آباقاخان پسر هولاکو که در ۶۶۳ جلوس کرد و در ۶۸۰ هَ. ق. وفات یافت. ۲-سلطان احمد تگودار پسر هولاکو (۶۸۰-۶۸۳ هَ. ق.). ۳-ارغون پسر آباقاخان (۶۸۳-۶۹۰ هَ. ق.). ۴- گیخاتو پسر آباقاخان (۶۹۰-۶۹۴ هَ. ق.). ۵- بایدو پسر طرغای بن مغول که در ۶۹۴ هَ. ق. کشته شد. ۶- محمودخان غازان پسر ارغون (۶۹۴-۷۰۲ هَ. ق.). ۷- سلطان محمد خدابنده اولجایتو پسر ارغون (۷۰۲-۷۱۶ هَ. ق.). ۸- سلطان ابوسعید بهادرخان پسر اولجایتو (۷۱۶-۷۳۶ هَ. ق.). بعد از مرگ ابوسعید بهادرخان ضعف و انحطاط در سلطنت ایلخانان آشکار شد و ممالک ایلخانان دچار تجزیه و تفرقه گردید.
بعد از هولاکو، خانان مغول به ترتیب زیر به فرمانروایی رسیدند: ۱- آباقاخان پسر هولاکو که در ۶۶۳ جلوس کرد و در ۶۸۰ هَ. ق. وفات یافت. ۲-سلطان احمد تگودار پسر هولاکو (۶۸۰-۶۸۳ هَ. ق.). ۳-ارغون پسر آباقاخان (۶۸۳-۶۹۰ هَ. ق.). ۴- گیخاتو پسر آباقاخان (۶۹۰-۶۹۴ هَ. ق.). ۵- بایدو پسر طرغای بن مغول که در ۶۹۴ هَ. ق. کشته شد. ۶- محمودخان غازان پسر ارغون (۶۹۴-۷۰۲ هَ. ق.). ۷- سلطان محمد خدابنده اولجایتو پسر ارغون (۷۰۲-۷۱۶ هَ. ق.). ۸- سلطان ابوسعید بهادرخان پسر اولجایتو (۷۱۶-۷۳۶ هَ. ق.). بعد از مرگ ابوسعید بهادرخان ضعف و انحطاط در سلطنت ایلخانان آشکار شد و ممالک ایلخانان دچار تجزیه و تفرقه گردید.
[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 06:37 PM ---------- ارسال قبلی در 06:36 PM ----------
[/COLOR]-----------------
چنگیزخان، امپراتوری که از نو باید شناخت
از هر دو صد نفر در جهان یکی آن اولاده چنگیزخان است
ازچندی بدینسو "جامعه مغول های ساکن واشنگتن" طرح و تلاش دارند تا مجسمه چنگیز خان را در پایتخت امریکا برپا نمایند. استدلال جامعه حدوداً سه هزارنفری مغولان ساکن واشنگتن اینستکه: وقتی برخی از اقلیت قومی دیگر، توانسته اند با بنای مجسمه های شخصیتهای ملی شان هویت قومی و فرهنگی شان را حفظ نمایند، چرا چنگیز خان که نماد از افتخارات تاریخی آنان است در متن جامعه مغولان ساکن واشنگتن قد بلند ننماید. درج این خبر در متن مقاله ای بلندی در روزنامه واشنگتن پست نشان می دهد که رسانه ها و مورخان غربی دست به مطالعه و نگرش نو نسبت به چنگیزخان یازیده اند. البته در کنار روزنامه واشنگتن پست، کتابها، مقاله ها، گزارشها و فیلم های که پس از دهه نهم قرن گذشته (1990) در مورد چنگیزخان نشر شده اند همه نگاه انسانی و لحن واقعبینانه داشته اند. بی تردید سقوط شوروی و فروپاشی نظام کمونیستی در مغولستان و درپی آن برقراری تماسهای دیپلماتیک، فرهنگی و علمی کشورهای غربی با مغولستان، در شناخت و تغییر دیدگاه مورخان غربی نسبت به چنگیزخان نقش مهمی بازی نموده است. امروزه اغلب رسانه ها و مورخان غرب علی رغم یادآوری خشونت در فتوحات چنگیزخان، قانونمندی، مدارای مذهبی، آزادی، نفوذ و قدرت زنان در سیستم امپراتوری چنگیزخان را می ستایند.
دراین میان چین نه تنها نگاه کلیشه ای و بد بینانه نسبت به چنگیزخان را حفظ نکرده است و بلکه به دلیل وجود مغولستان داخلی در پیکر چین، چنگیزخان را بزرگترین قهرمان تاریخی چین نیز می خواند. دوسال قبل، همزمان با هشتصدمین سالگرد تاسیس امپراتوری چنگیزخان، مجله اکونومیست گزارش ویژه ای راجع به ادعای چین در مورد منسوب بودن چنگیز خان به آن کشور نیز منتشر نموده بود. جاپانی ها ادعا دارند که چنگیزخان اصالتا یک جنگجوی افسانه ای جاپان بوده که به مغولستان رفته است. کوریایی ها، که روزگاری سرزمین آنان بخش از امپراتوری چنگیزخان بود، او را قهرمان کوریا می دانند.
تحقیقات علمی جدید نشان می دهد که شانزده میلیون نفر از ساکنان آسیای میانه داری کروموزوم y چنگیزخان می باشند و بقایای مستقیم آن خان بزرگ اند. حتی نشریه های ایرانی در کانادا، چنگیزخان را **** ترین مرد تاریخ لقب داده اند. گفته می شود که چنگیزخان در زمان حیاتش بیشتر از دوازده هزار پسر، دختر، نواسه و نبیره داشته است. جدیدا مجله نشنل جیوگرافیک، و شبکه تلویزیونی دیسکوری امریکا اعلام نموده است، که بر اساس تحقیقات علمی (ژنیتیک) جدید از هر دوصد نفرساکن جهان یک نفر اولاده مستقیم چنگیزخان می باشد. یعنی نیم درصد مردم جهان.
بهرحال، نگاه جدید غرب نسبت به چنگیزخان آن نابغه نظامی و امپراتورٍ که سیطره حکومت او از کوریا(کره) تا هنگری(مجارستان) گسترش داشت، نشان می دهد که آهسته آهسته آن خان بزرگ، آن فرمان روای عالم (معنای نام چنگیزخان) تکیه بر جایگاه راستین تاریخی خویش می زند.