نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

#1

نمیدانم آهنگ "Yesterday" گروه "The Beatles" را شنیده اید یا نه ولی به احتمال قوی موزیکش را شنیده اید. من خودم خیلی این آهنگ را شنیده ام و یکی از 10 آهنگ برتری هست که در عمرم شنیده ام و البته رتبه 13 در بهترین آهنگ های تمام دوران ها را از مجله رولینگ استون در سال 2004 گرفته است:

500 Greatest Songs of All Time: The Beatles, 'Yesterday' | Rolling Stone

در یک جایی از آهنگ خواننده میگوید:

love was such an easy game to play

YESTERDAY LYRICS - THE BEATLES

و من نمیدانم این کلمه was رو در مورد رابطه خودش با معشوقه اش در آهنگ گفته یا بصورت کلی منظورش گذشته بوده (آهنگ مال سال 1965 هست) اما من میخوام نظر شما رو راجع به این مسئله بدونم که آیا عشق یک بازی ساده و راحت هست یا سخت و خطرناک؟!

به نظر من که کلا یک بار وارد رابطه با جنس مخالفم شدم و همان یک بار هم شکست سختی خوردم عشق بازیی بسیار سخت و خطرناک هست و ورود به آن را با توجه به هزینه بالایش در هنگام شکست احمقانه میدانم. بهتر است که با عقل و منطق در رابطه با جنس مخالف به پیش رفت وگرنه باید منتظر عواقب شدیدی بود. البته من چون نمیتوانم خودم را خوب کنترل کنم تصمیم گرفتم تا زنده هستم وارد رابطه با جنس مخالفم نشوم چون در صورت بروز عشق توانایی رویارویی با یک شکست دیگر را ندارم و همان شکست اول مرا به اندازه کافی نقره داغ کرد!

نظر شما چیست؟
پاسخ
#2

m@hdi نوشته: نظر شما چیست؟
بنظر من به هیچ روی زندگی خود را روی عشق و احساسات دیگران قمار نکنید. اگر تکهمسری هم دوست دارید طوری باشد که بتوانید در صورت سر نگرفتن آن به زندگیتان ادامه دهید و افسانه‌یِ نیمه‌یِ گمشده و اینها را فراموش کنید که یکی از بیشترین تعداد خودکشی در میان مردان طلاق داده شده هستند. سعی کنید از این خوشی کنترل شده لذت ببرید نه اینکه مانند اعتیاد آن لذت تمام زندگی شما را کنترل کند و جانتان را به بازی بگیرد.

"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound

پاسخ
#3

m@hdi نوشته: همان شکست اول مرا به اندازه کافی نقره داغ کرد!

به نگر من چند بار دیگر باید دلباخته شوید, تا کم کم دست تان بیاید. در این جهان نمیگمانم خوشی‌ای بالاتر از دلدادگی باشد
(دستکم فرگشتوار) و از همینرو کژخوییِ آن بسیار آسان است; هر چیز خوشی‌آوری خواه ناخواه کژخویی میاورد, اگر به اندازه "نگسارید".

اینکه ولی بیاموزید چند و چِسان از آن کام بگیرید بی اینکه شما را به ابدژرفی بیافکند دیگر خود هنری است سخت‌یافتنی.
In other words, you could have the cake and eat it at the same time, only if you knew how to the handle it.

پارسیگر

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#4

Mehrbod نوشته: به نگر من چند بار دیگر باید دلباخته[١] شوید, تا کم کم دست تان بیاید. در این جهان نمیگمانم خوشی‌ای بالاتر از دلدادگی باشد

پیشنهاد خوبی هست اما برای من که احساساتی هستم اصلا نمیارزد! دلباخته شدن برای من سمی هست که حتی ممکن است به قیمت جانم تمام شود!

من زیاد اهل رابطه با جنس مخالف نیستم و همان یک بار هم که وارد این رابطه شدم شروع کننده اش طرف مقابلم بود و همون هم با احساسات من بازی کرد و من مجبور شدم رابطه ام را با او بهم بزنم. حیف که خدایی در کار نیست وگرنه روز قیامت یقه اش را میگرفتم!!!
پاسخ
#5

m@hdi نوشته: پیشنهاد خوبی هست اما برای من که احساساتی هستم اصلا نمیارزد! دلباخته شدن برای من سمی هست که حتی ممکن است به قیمت جانم تمام شود!

من زیاد اهل رابطه با جنس مخالف نیستم و همان یک بار هم که وارد این رابطه شدم شروع کننده اش طرف مقابلم بود و همون هم با احساسات من بازی کرد و من مجبور شدم رابطه ام را با او بهم بزنم. حیف که خدایی در کار نیست وگرنه روز قیامت یقه اش را میگرفتم!!!

به گمان ام همه بار یکم دلباختگی همچو احساسی داشته‌اند (;

ولی مانند زهر بنگرید, اگر کم کم یک زهری را بنوشید تن اتان آموخته شده و پادزهر اش را میسازد. دردناکترین دلباختگی هم همان بار
یکم است و بس. بار دوم چیزی در مایه‌هایِ ٣/٤ یکمین بار خواهد بود, بار سوم ١/٢ اش. بیشتر از اینها دیگر میشود بازی و با یکی دو روز دلتنگی برمیگردید به زندگی.

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان