نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

پیشبردگرایی - Pragmatism
#1

پراگماتیسم (به انگلیسی: pragmatism) روشی در فلسفه مدرن است که با اعتراف به غیر ممکن بودن اثبات بعضی مسائل با توجّه کاربرد آنها در زندگی انسان، آن مسائل را می‌پذیرد. طرفداران این شیوه، خود را عمل‌گرا و متسامح می‌دانند. مخالفین این گروه را میانه‌رو و منفعت طلب می‌خوانند. مثلاً دین از نظر فلسفه مدرن بی‌اهمیت است چون علمی نیست ولی چون روحیه بشر بدون آن آسیب می‌بیند، پراگماتیسم آن را با توجه به کاربردش می‌پذیرد.
ریچارد رورتی، فیلسوف آمریکایی، به سنت فلسفی پراگماتیسم آمریکایی تعلق داشت. ولی این فلسفه در کشور انگلستان با اقبال بیشتری مواجه شد و معروف است مبنای فلسفی آموزش وپرورش انگلستان شده‌است. پرا گماتیسم فلسفه ای است که اول بار در آمریکا پدید آمد و در تفکر و حیات عقلی این سرزمین تاثیر زیادی بر جای گذاشت. این فلسفه در اواخ قرن نوزدهم با متفکرانی نظیر ویلیام جیمز و جان دیویی به ظهور رسید. به نظر این متفکران، پراگماتیسم انقلابی است علیه ایده آلیسم وکاوشهای عقلی محض که هیچ فایده ای برای انسان ندارد. در حالی که این فلسفه، روشی است درحل مسائل عقلی که می تواند در سیر ترقی انسان بسیار سودمند باشد.
پراگماتیسم چیست؟
واژه پراگماتیسم مشتق ازلفظ یونانی (pragma) و به معنی عمل است. این واژه اول بار توسط چالرز ساندرزپیرس (Charles sanders pierce ) ، منطقی دان آمریکائی به کار برده شد.
مقصود او از به کاربردن این واژه، روشی برای حل کردن و ارزشیابی مسائل عقلی بود. اما به تدریج معنای پراگماتیسم تغییر کرد.
اکنون، پراگماتیسم به نظریه ای مبدل شده که می گوید: حقیقت، چیزی است که از دیدگاه انسان، خوب باشد. به سخن دیگر، پراگماتیسم یعنی اینکه درباره هر نظریه یا آموزه ای باید بر پایه نتایجی که از آن به دست می آید، داوری کرد. به نظر پراگماتیست ها، اگر عقیده ای به نتیجه خوب و کار آمد برای انسان بیانجامد، باید آنرا حقیقی قلمداد کرد. حقیقت چیزی نیست که مستقل ومجرد از انسان وجود داشته باشد. تا قبل از این، نظریه اصلی و رایج درباره حقیقت این بود که حقیقت امری است جدا از انسان؛چه کسی آن را بشناسد، چه نشناسد . مثلا گردش زمین به دور خورشید، امری است که همیشه حقیقت داشته است؛ گرچه برای هزاران سال تصور بر این بود که زمین ثابت است و خورشید به دور آن می گردد. بر همین مبنا، صدق و درستی هر نظریه تطابق آن با واقعیت و نادستی آن عدم تطابق با واقعیت بود.
اما پراگماتیسم قائل به این شد که حقیقت امر جدایی از انسان نیست؛ بلکه تنها دلیل برای اینکه یک نظر درست و حقیقی است و یک نظر، باطل و خطا، این است که اولی در عمل به درد انسان بخورد و برای او کارآمد و موثر باشد و دیگری چنین نباشد. به این ترتیب، معنای صدق قضیه در پراگماتیسم تغییر یافت . صدق هر گزاره، فقط توسط نتایج عملی آن سنجیده می شود نه در مقایسه با واقعیت خارجی. یک فکر یا عقیده تا وقتی که فقط عقیده است، بخودی خود نه صحیح است و نه غلط؛ بلکه فقط در جریان آزمایش و کار برد عملی آن است که برحسب نتایجی که از آن نظر گرفته می شود، صادق یا کاذب می شود.
بدین سان و بر این مبنا، برای مثال تا پیش از کشف آمریکا، این عقیده که سرزمینی میان اروپا و آسیا وجود دارد، نه راست بود نه دروغ؛ اما پس از اکتشاف آمریکا، این نظر یه به حقیقت پیوست.(در حالی که بر اساس نظر متداول، این عقیده حتی پیش از کشف آمریکا نیز عقیده ای صحیح بوده است.)
در نظر مکتب پراگماتیسم، افکار و عقاید همچون ابزارهایی هستند برای حل مسائل و مشکلات بشر؛ تا زمانی که اثر مفیدی دارند، صحیح و حقیقی اند و پس از آن غلط و خطا می شوند. به این ترتیب عقیده ای ممکن است مدتی به کار آید و موثر شود و از این رو فعلا حقیقی است؛ لیکن بعدا ممکن است نتایج رضایت بخش نداشته باشد و آن موقع، به نظریه ای باطل و خطا تبدیل می گردد.
بنابراین، حقیقت چیزی ساکن و تغییر نا پذیر نیست؛ بلکه با گذشت زمان، توسعه و تحول می یابد. آنچه در حال حاضر صادق است، ممکن است در آینده صادق نباشد؛ زیرا در آینده، افکار و نظریات دیگری بر حسب شرایط و اوضاع جدید، حقیقی شده و متداول می گردند. تمام امور تابع نتایج است و بنابر این، حق امری است نسبی؛ یعنی وابسته به زمان، مکان و مرحله معینی از علم و تاریخ است .
ما هیچ زمان به حقیقت مطلق نخواهیم رسید. زیرا علم ما، مسائل ما و مشکلات ما همیشه در حال تغییر است و در هر مرحله، حقیقت، آن چیزی خواهد بود که ما را قادر می سازد تا به نحو رضایت بخش، مسائل و مشکلات جاری آن زمان را بررسی و حل کنیم .


............................


منابع :


* فرهنگ فلسفی

* سیر فلسفه، صفحه 150
* تاریخ فلسفه غرب، صفحه 210

معنای زندگی برای من دو چیز است : آزادی و بانویی که دوست اش دارم.
[INDENT][INDENT] داریوش رهازاد
[/INDENT][/INDENT]
وبلاگ شخصی داریوش رهازاد

Follow Me On
facebook: Dariush Rahazad

وبلاگ فرگشت (تکامل): فرگشت - Evolution
پاسخ
#2

در راستای سخنِ reactor گرامی, به نگر دوستان چرا پیشبردگرایی[sup][aname="rpa74a4fa691d974e2199395d364fe31daa"][[/aname][anchor="pa74a4fa691d974e2199395d364fe31daa"]1][/anchor][/sup] این اندازه میان اندیشمندانِ امروز کم هوادار دارد؟






----
[aname="pa74a4fa691d974e2199395d364fe31daa"]1[/aname]. [anchor=rpa74a4fa691d974e2199395d364fe31daa]^[/anchor] Pišbordgerâyi (piš+bord+gerâ+yi) || پیشبردگرایی: فلسفه‌یِ کاربستی Ϣiki-En Pragmatism

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#3

بنده فکر میکنم این تعریفی که شما درج کردید مشکل دارد.
تعریف ویکیپدیا بنظر بنده درست تر است و متفاوت با چیزی که شما میگویید.
نگاهی بکنید: Pragmatism - WiKi

البته تعریفی که بنده از تفکر و روش خودم مد نظر دارم، لزوما در قالب پرگمتیسم هم نمیگنجد؛ ولی فکر میکنم پرگمتیسم نزدیکترین چیز بهش باشه؛ ولی هنوز شک و ابهام دارم.

من فکر میکنم این احمقانه است که بگوییم تعریف حقیقت را تغییر میدهیم به این شکلی که شما فرمودید.
حقیقت حقیقت است.
منتها بنظر بنده ما یکسری حقایق اساسی را نادیده یا دست کم میگیریم (بخاطر غرور و خوشبینی بیش از حد و غیرواقعگرایانه و ایدئال گرایانهء افراطی انسان های نادان و جوگیر)؛ و در پرگمتیسم یا تفکر بنده، این حقایق مجددا شناخته و معرفی شده و به جایگاه مرکزی خود باز میگردند.

بطور مثال حقیقت اینکه محدودیت ها و توان و نیاز واقعی ما را نباید در هیچ فرایندی و ارزشگذاری و انتخاب و استفاده از حقایق نادیده گرفت.
بطور مثال ممکن است من چند سال پیش هنوز اینقدر قوی و آماده نبودم تا از باورها و وابستگی های مذهبی جدا شوم، یا همینطور تودهء مردم؛ بنابراین تا زمانیکه چنین شرایطی وجود دارد، پذیرش موقتی و احتمالا نسبی و محدود مذهب توسط من یا دیگران/جامعه، میتواند از نظر عملی مفیدتر و حتی ضروری باشد نسبت به اینکه از همان ابتدا بخواهیم همهء حقایق خالص و سنگین را روی سر خودمان و دیگران خراب کنیم و باوجود ضعف و عدم آمادگی بیاییم و بخواهیم به کلی مدل دیگری فکر و رفتار کنیم.
البته این فقط یک مثال بود. در مثل مناقشه نیست. من میگویم چنین چیزهایی میتوانند وجود داشته باشند.

یا مثلا یک نمونهء دیگر از این تفکر واقعگرا و کاربردی درمورد همان مذهب است. به این شکل که من میگویم اصولا حقیقت داشتن آنچه مذهب ادعا میکند به خودی خودش اهمیت ندارد، بلکه عملی بودن و مفید بودن آن در عمل و واقعیت برای ماست که به آن ارزش راستین میدهد.
یعنی مثلا اگر دین آنقدر سخت باشد که کسی نتواند به آن عمل کند، پس هیچ ارزش و فایده ای هم ندارد؛ گرچه آنچه ادعا میکند از خدا و پاداش و مجازات حقیقت داشته باشد!

من خودم این را تجربه کرده ام.
یعنی مذهب را در عمل آزمودم و نه مشکلات و فشارهای فراوان دوران زندگی ام از کودکی تا نوجوانی را بقدر کافی کاهش داد و نه عمل به تمام آن برایم ممکن و درحد توانم بود.
اینست که دیگر برای من فرقی نمیکند آن خدا و ادعاهای مذهب واقعا حقیقت داشته باشد یا نداشته باشد! چون در عمل منجر به تغییری نمیشود.
هرچند من فکر میکنم که حقیقت نباید آنطورها هم باشد؛ چون خداوند برای هرکسی قاعدتا نباید از بالاترین کمالی که برای آن فرد قابل درک و تصور است واضحا کمتر باشد. در غیر این صورت یک خدای غیرقابل درک و غیرمنطقی و غیرقابل اعتماد خواهد شد برای آن فرد، که بنابراین بازهم وجود داشتن یا نداشتن آن در عمل برای فرد ارزش/تفاوتی نخواهد داشت.
و اصولا آدم نمیتواند وقتی چیز بیشتری را در درونش میشناسد، چیز کمتر را واقعی تر بداند.

تمام ارزشها باید بر اساس کاربردهای عملی باشند.

یک مثال از نوع دیگری میزنم که خودم هم نمیدانم تا چه حد مربوط است.

ببینید ما خب خیلی مجذوب پیشرفت علم و فناوری خودمان هستیم. علاقه داریم که پیشرفت ما محدود نشود. میگوییم خواستن توانستن است و باید امید داشت و شروع و تلاش و ریسک و هزینه کرد حتی برای چیزهایی که بنظر غیرممکن میایند.
اما این تا چه حد واقعگرایانه است؟
مثلا ما درحال نابود کردن کرهء زمین هستیم، اما خیلی ها در فکر سفر به کرات و زندگی در فضا هستند و میگویند چون زمین در آیندهء نه چندان دور احتمالا دیگر قابل سکونت نخواهد بود، باید برنامه های فضایی با شتاب هرچه بیشتر پیگیری شوند.
اما واقعیت چیست؟
واقعیت اینست که دستیابی به چنین هدفی از ما بسیار دور است.
و به احتمال 99% اگر وضع به همین منوال پیش برود، ما هیچگاه نخواهیم توانست از سرنوشت خود در زمین بگریزیم. فرصت کافی نیست! سفرهای فضایی آنچنان و زندگی در جای دیگری از فضا خیلی دشوارتر و پرهزینه تر و پیچیده تر و خطرناک تر و دور از دسترس تر از آنچه است که این حرفها در وهلهء اول القا میکنند. فکر نمیکنم کسی هم در این شکی داشته باشد! اگر اطلاعات کافی از علوم فضایی داشته باشید باید بدانید!

یک پرگمتیست هیچوقت چنین یاوه هایی نمیگوید!
او واقعیت ها و محدودیت ها را میبینید و بر اساس آنها طرح ریزی و عمل میکند.
مثلا میگوید بیایید اول/فعلا به فکر مسائل زمینی و پیش پا افتاده مان باشیم که دارند ما را به سرعت به سوی نابودی میکشند. بیایید به فکر نجات زمین باشیم.
حتی ممکن است بگوید باید بودجه های فضایی را کمتر کرد و پول و وقت و انرژی بیشتری را به این مسائل نزدیکتر جاری اختصاص داد.

بنظر من حقیقت هم به خودی خودش در دید ما نباید ارزشی داشته باشد و حتی کورکورانه دنبال حقیقت رفتن هم بی معناست. بلکه ما فکر میکنیم در حقایق یا دانستن آنها به احتمال زیاد سودی برای ما هست که بنابراین به دنبال آنها میرویم. البته بعضی ها میگویند علاقهء ذاتی به حقیقتجویی. خب بنظر من اینهم از روی جهل و حماقت است. چون من خودم دیگر این حرف برایم معنایی ندارد. حقیقت صرفا یک تئوریست، و تئوری ها به خودی خودشان ارزش ندارند، بلکه بخاطر کاربردهای عملی شان ارزشمند هستند و ما انگیزه ای برای پرداختن بدانها. آنهم که علاقهء درونی به حقیقتجویی در درون ماست، میتواند اینطور توجیه شود که به هر علتی منجمله معنوی/ماورایی یا بقول شما فرگشتی، ما آگاهی و احساس درونی و ناخودآگاه داریم نسبت به این امر که حقیقت برای ما مفید و ارزشمند است؛ وگرنه از نظر عقل سلیم، به خودی خودش حتی حقیقت هم هیچ ارزشی ندارد!
پاسخ
#4

مثلا بعضیها میگویند زندگی در توهم و خیالات خوش و استفاده از تخدیر (حتی مواد مخدر فیزیکی) عاقلانه نیست، چون واقعی نیست!

البته بنظر بنده هم گذران عمر و فرصتها در تخدیر و توهم عاقلانه نیست، اما نه فقط بخاطر اینکه آنها صرفا توهم و مصنوعی هستند و واقعیت خارجی ندارند، بلکه بخاطر اینکه نمیتوانند بقدر کافی پایدار و بی نقص و بی تهدید باشند، و ما به احتمال زیاد در نهایت بابت آنها هزینه های بیشتری خواهیم داد / از دست یابی به دستاوردها و در نتیجه خوشی های پایدارتر و بیشتری (که در واقعیت قابل دستیابی هستند) باز خواهیم ماند.

وگرنه حتی تخدیر و توهم هم اگر واقعا بتوانند برای ما خوشی پایدار بیشتری فراهم کنند، یعنی راه دیگری نباشد که بیشتر این سود را به ما بدهد، کاملا عاقلانه هستند و عقل سلیم باید آن را انتخاب کند. چون حقیقت و واقعیت هم به خودی خودش برای ما هیچ ارزشی ندارد (و این خود یک حقیقت است) و ما درواقع از تمام اینها دنبال دستیابی به کامیابی و لذت هستیم و دوری از رنجها.
تمام انگیزهای ما در نهایت از همان جاذبه و دافعه، لذت و رنج، ناشی میشوند. اصولا هیچ انگیزهء دیگری وجود و معنا ندارد. هرگز وجود نداشته!
همه چیز در نهایت به آن دو نیروی بنیادین در درون ما ترجمه میشوند تا معنا و ارزش پیدا کنند.

پس پرگمتیسم گاهی هم ممکن است در وهلهء اول یا در ظاهر، تخیلی و اشتباه بنظر بیاید، اما درواقع از بقیهء نگرشها واقعگرایانه تر است.
ما در پرگمتیسم چیزی را از خودمان تعریف نمیکنیم و نمیسازیم وقتی که خودش در واقعیت ملموس است. ما ابتدا به واقعیت و عمل نگاه میکنیم، و هر چیز دیگری هم در خدمت همین واقعیت و عمل است.
حتی اینکه اگر در واقعیت/حقیقت سود و لذت کافی برای ما نباشد پس میتوان/باید در توهم زندگی کرد هم خودش کاملا واقعگرایانه است! چون از چنان حقیقتی سود واقعی به ما نخواهد رسید. صرفا دلمان با یک توهم دیگر خوش است که در واقعیت هستیم!! غافل از اینکه هیچ چیزی به خودی خودش نباید برای ما ارزشی داشته باشد.

البته بنده بازهم میگویم که در ماهیت پرگمتیسم شک دارم و یا بهرصورت مطمئن نیستم که این نظریات بنده در چهارچوب آن میگنجند یا نه.
پاسخ
#5

folaani نوشته: مثلا بعضیها میگویند زندگی در توهم و خیالات خوش و استفاده از تخدیر (حتی مواد مخدر فیزیکی) عاقلانه نیست، چون واقعی نیست!

البته بنظر بنده هم گذران عمر و فرصتها در تخدیر و توهم عاقلانه نیست، اما نه فقط بخاطر اینکه آنها صرفا توهم و مصنوعی هستند و واقعیت خارجی ندارند، بلکه بخاطر اینکه نمیتوانند بقدر کافی پایدار و بی نقص و بی تهدید باشند، و ما به احتمال زیاد در نهایت بابت آنها هزینه های بیشتری خواهیم داد / از دست یابی به دستاوردها و در نتیجه خوشی های پایدارتر و بیشتری باز خواهیم ماند.

وگرنه حتی تخدیر و توهم هم اگر واقعا بتوانند برای ما خوشی پایدار بیشتری فراهم کنند، یعنی راه دیگری نباشد که بیشتر این سود را به ما بدهد، کاملا عاقلانه هستند و عقل سلیم باید آن را انتخاب کند. چون حقیقت و واقعیت هم به خودی خودش برای ما هیچ ارزشی ندارد و ما درواقع از تمام اینها دنبال دستیابی به کامیابی و لذت هستیم و دوری از رنجها.
تمام انگیزهای ما در نهایت از همان جاذبه و دافعه، لذت و رنج، ناشی میشوند. اصولا هیچ انگیزهء دیگری وجود و معنا ندارد. هرگز وجود نداشته!

عملگرایی را من چندان بد نمیدانم ولی به این معنی که اولویت را به کارکرد (بودن ما میدهد)،وقتی ما منقرض شویم یکی از کارهایی که نمیتوانیم بکنیم حقیقت جوییست،ولی همین بازی با ارزش حقیقت هم میشود بر علیه خودش عمل کند و ما را با آرزوندیشی و تحمیل مردم برای حمایت(؟) از آنها به فنا بدهد.
واقعیت هم بنظر من البته هست ما آنرا حالا بدانیم یا ندانیم.یاد این جمله میافتم که:"واقعیت آن است که، وقتی از باور به آن دست بر میدارید،جایی نمی‌رود» !!

Reality is that which, when you stop believing in it, doesn't go away.
Philip K. Dick, in "How To Build A Universe That Doesn't Fall Apart Two Days Later" (1978)


"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound

پاسخ
#6

این توضیح در دیکشنری بابیلون هم خوبه:
philosophical movement based on using practical consequences as the primary basis for evaluation
ترجمه: جنبش فلسفی ای بنا شده بر اساس استفاده از نتایج عملی بعنوان مبنای اصلی ارزیابی.

در ویکیپدیا هم تعریفی شبیه همین درج شده:
Pragmatism is a philosophical tradition centered on the linking of practice and theory. It describes a process where theory is extracted from practice, and applied back to practice to form what is called intelligent practice.
ترجمه: پراگمتیسم یک سنت فلسفی است که حول ارتباط دادن عمل/تجربه و تئوری بنا شده است. آن یک فرایند را توصیف میکند که تئوری از عمل/تجربه استخراج شده، و سپس مجددا به عمل اعمال میشود تا آنچه را که عمل هوشمند (intelligent practice) نامیده میشود شکل دهد.

اینم بگم که بنده تخصص خاصی در فلسفه نداشتم و ندارم و هیچ اطلاعاتی در این مورد خاص هم نداشتم، ولی با تجربه های زندگیم و با تعقل و استفاده از نیروهای درونی خودم دقیقا به همین تشخیص/روش رسیدم. چیزی که مثلا حداقل در ظاهر برخلاف اعتقادات مذهبی متعارف است تاجاییکه بنده دیدم و میدانم.

این قسمتش هم بنظرم مهمه:
There is general consensus among pragmatists that philosophy should take the methods and insights of modern science into account.
ترجمه: یک توافق عام در میان pragmatist ها وجود دارد مبنی بر اینکه فلسفه باید روشها و بینش ها/دریافت های علم مدرن را بحساب بیاورد.
پاسخ
#7

Mehrbod نوشته: در راستای سخنِ reactor گرامی, به نگر دوستان چرا پیشبردگرایی[1] این اندازه میان اندیشمندانِ امروز کم هوادار دارد؟

بستگی دارد به چه کسی بگویید اندیشمند. البته که نگاه و دید ها به زندگی و روش های رسیدن به هدف متفاوته. این طبیعیه چون انسان ها خواسته ها و آمال مختلفی دارند و اهدافشون بر مبنای اون خواسته ها شکل میگیره.

دید پراگماتیستی و عمل گرایی به نظر من از همه ی دید ها بیشتر غریزیه و به ذات انسان ها نزدیک تره. به همین خاطر اصالت داره. به همین خاطر این دید رو بیشتر کسانی دارند که در اجتماع حضور پر رنگی دارند و واقع گرا هستند و واقع گرایانه به قضایای دنیای اطرافشون نگاه میکنند.
خیلی از افراد پراگماتیست شاید اصلا ندونن که پراگماتیست یعنی چه ولی ما ازشون به عنوان افراد موفق و با تجربه و کاردرست و پشتیبان و بدرد بخور و بقول معروف آچار فرانسه که میشه در مواقع مختلف روشون حساب کرد و مدیریت بحران دارند و جذبه ی بالایی در برخورد هاشون نشون میدن میشناسیم.
عملگرایی به نظر من دید طبیعی و وحشیانه ای نسبت به زندگیه و ما باید در این دید زندگی رو به همون شکل رئالی که هست قبول کنیم و برای حل مشکلات راه حل منطقی و قابل عملی که با درصدی منطقی خطا به پیروزی برسه ارائه کنیم.
بازده دید پراگماتیسم بالاست و برای به هدف رسیدن در این دنیا طراحی شده.
شما یک نگاه به موفقیت هاتون در طول زندگی بیندازید میبینید که همه اش شامل حال دید پراگماتیستی میشه. هر موفقیتی که در دنیای مادی کسب کردید بخاطر این بوده که هدفی رو تعیین کردید و تصمیم گرفتید با هر سختی و مشقتی که شده و هر طور که شده بهش برسید.
مثل درس خواندن و گرفتن مدرک دانشگاهی.

انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد
پاسخ
#8

ما در تایپکی در هممیهن با بحث و تفکر به این نتیجه رسیدیم که دین با پرگمتیسم سازگاری کافی نداره. هرچند بنظر من، بعضی آموزه های دینی حتی برای یک پرگمتیست هم کاربرد اساسی دارن. مثلا مشترکات بین ادیان رو اگر بگیریم؛ این تجربهء خودم بوده.
معنویت هم که باز میتونه جای خودش رو داشته باشه.

ولی از دستاوردهای شرق که بنظر من اکیداً پرگمتیستی و بسیار هم کارا و موفق بوده، هنر رزمی (عمدتاً کنگفو البته) است.
یک پرگمتیسم بصورت واقعا هوشمندانه و برجسته. نه مثل کارهای معمولی.
کنگفو رو میتونم با انقلاب علوم و فناوری مدرن مقایسه کنم از نظر هوشمندی و برجسته بودنش.

میتونم بگم حتی در این روزگار هنوزم تاحد زیادی این کارایی پرگمتیستی رو داره.

نتیجه/روش پرگمتیسم غربی ها هم که همین علم و فناوری مدرنه.

ولی باور کنید کنگفو بنظر من از علم و فناوری هم پرگمتیستی تره. هنوز!
درواقع راه علم و فناوری بنظر من باز یخورده بزدلانه بوده و آدمهایی که هنوز اونقدری هم قوی و کاملا واقعگرا و عملگرا نبودن.
شاید چون از یک راه غیرمستقیم تری وارد شدن که اصلا معلوم هم نبود نتیجه بده یا نده و تا چه حدی.
اصلا علم و فناوری تاحدی بنظر میرسه بصورت غیرآگاهانه از اون نوع بوده و حالت Hobby و اینا هم داشته.

کنگفو واقعا اصیله. چون کاملا و مستقیما با وجود انسان آمیخته است. با جسمش. با واقعیت های زندگیش. از همون ابتدا و پایه و صفر انسان شروع میکنه به برطرف کردن نقاط ضعفش و افزایش قابلیت هاش. مستقیم و رک میره سر اصل قضیه و مشکلات جلوی پا، اما دید به آینده و فراتر هم داره.

ولی علم چطوری بوده اصلا با چه نیتی بوده؟
مثلا گالیله باهوش بوده علاقمند بوده بیکار بوده نمیدونم یه چیزی فهمیده، بعد هم که اون داستانها پیش آمد. اصلا در اوایل کسی فکر نمیکرد علم و فناوری اینقدر موفق بشه و اینقدر زندگی ما رو متحول کنه.
هنوزم اتکای صرف به علم و فناوری بنظر بنده ناکاراست برای انسان و واسه بعضی از جنبه های اساسیش کار خاصی نمیکنه.

البته نمیدونم شاید هنر رزمی هم در ابتدا اونقدرها آگاهانه و هدفمند نبوده! ولی این خللی به کاراییش وارد نمیکنه.
بهرحال بنظر من هنر رزمی نزدیکتر است به طبیعت انسان و نیازهای پایهء او.
علم بیماری ما رو خوب میکنه، اما به خود ما قدرت ذاتی زیادی نمیده.
مثلا مشکل ترسو بودن ما و رنج و هزینه هایی که از بابت اون متحمل میشیم رو حل نمیکنه.
ما رو در برابر رنجهای فیزیکی و عوامل طبیعی مقاوم نمیکنه؛ فقط میذاره توی یک قوطی کنسرو شکننده.

بنظر بنده زندگی بهینه برای ما در هماهنگی/تسلط درونی/فردی بر طبیعت خواهد بود، نه در این شکل فعلی که تاحد زیادی ایزوله شدن و فرار از آن است.

ما از قوی کردن وجود خودمان، از ماهیت طبیعی خودمان، جسم و روان طبیعی خودمان، فرار کردیم یا مستقیما و کاملا بدان نپرداختیم.
و این بنظر بنده خردمندانه نیست.
استفاده از تمام ظرفیت های ممکن و قادر به حل تمام مسائل اساسی نیست. حداقل تاکنون که نبوده بنظر بنده.
ربطی به طول عمر هم ندارد. یعنی اینکه بگیم طول عمر انسان دوبرابر شده. خب نمیدانم شاید هم ربط داشته باشد! ولی ورزش و کنگفو هم بنظرم میتوانند طول عمر انسان را بسیار طولانی تر کنند.
بعدش فقط مسئلهء طول عمر و کمیت که نیست، مسئلهء کیفیت هم هست.
لذت و کمالی که من در قدرت و جنگندگی فیزیکی لمس کرده ام با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نبوده است.
حداقل بعنوان مکمل علم و فناوری، عالیست!
فقط مشکل اینست که ظاهرا وقت و انرژی ما اینقدر نیست که بطور حرفه ای به هر دو بپردازیم. حال همان یک کمش هم خیلی بهتر از هیچ است!
پاسخ
#9

Reactor نوشته: هدفی رو تعیین کردید و تصمیم گرفتید با هر سختی و مشقتی که شده و هر طور که شده بهش برسید.
مثل درس خواندن و گرفتن مدرک دانشگاهی.

این که از همه بیشتر نگره‌ای[sup][aname="rpa12acf273547d41db8981e9e37f7b8064"][[/aname][anchor="pa12acf273547d41db8981e9e37f7b8064"]1][/anchor][/sup] است تا پیشبردین[sup][aname="rpa824f5cc384e64e3e829aa16fedf467b3"][[/aname][anchor="pa824f5cc384e64e3e829aa16fedf467b3"]2][/anchor][/sup]!؟ (:





----
[aname="pa12acf273547d41db8981e9e37f7b8064"]1[/aname]. [anchor=rpa12acf273547d41db8981e9e37f7b8064]^[/anchor] Negarei || نگره‌ای: تٸوریک Theoric
[aname="pa824f5cc384e64e3e829aa16fedf467b3"]2[/aname]. [anchor=rpa824f5cc384e64e3e829aa16fedf467b3]^[/anchor] Pišbordin || پیشبردین: کاربردی, کاربستی, عملی Pragmatic

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#10

Mehrbod نوشته: این که از همه بیشتر نگره‌ای[1] است تا پیشبردین[2]!؟ (:

چرا؟ چون هدف فرضا درس خواندن است میشود تئوریک؟

انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان