ببینید دوستان, ما نبایست اینجا شتابزده داوری کنیم و تا آنجاییکه من میتوانم بگویم, با دلاستواری بالا
هیچکدام از هموندان اینجا هوادار ج.ا. یا اسلامزده نیستند و دشمن بزرگ همهی ما نخست اسلام, و سپس ج.ا. است.
هر آینه, دیدگاههای گوناگونی پیرامون «چه رویکردی برای آیندهی ایران بهتر است» اینجا پیش آمده و ما بایست آنرا
پیش بوازیم, چه که همچو گفتمانهایی را هم باید میان فرهیختگان ایرانی داشته باشیم. اگر همهی فرهیختگان ما هم
بجای کندوکاو و گفتمان, یکدل و یکدست بسوی ب.ن., «شاهنشاهی» پیش بخواهند بروند, بیگمان یک جای کارمان
میلنگد و نمایانگری خواهد بود از آنکه باری دیگر, خِردمان را به دست «رانهی گلّهای داده» و بسوی پرتگاه روان شدهایم.
آنچه ما میتوانیم از رویدادهای پیش آمده بیاموزیم:
در ایران, هنوز تا همین چندی پیش بسیاری بر این باور بودند که ج.ا. "آن اندازهها" هم
بی دست و پا نیست, و اکنون دریافتهاند که چرا, آناندازهها و بیشتر هم بیدستوپاست.
از سوی دیگر, من میگویم که خود آخوندها هم هرگز باورشان نمیشده که تا امروز دوام بیاورند و بوارونِ باور بگوییم همگانی,
آخوندها نه "نابغه"اند و نه استاد سیاست, بساکه از روی سالها آموزش مفتخوری و یاوه در سر کاشتنی که در حوزه علمیه یاد میگیرند, به
چند ابزار کاربردین پی بردهاند و همانها را درست مانند کسیکه یک "فرمول پول درآوردن" پیدا کرده و هرگز سراغ کار دیگری نرفته, یکسره تکرار میکنند.
این چند ابزار بسیار ساده ولی کارآمد میباشند:
جدایی بیافکن و فرمان بران divide et vince
این یکی از مهندترین ابزارهای ج.ا. برای به دیر انداختن سرنگونی خود است. ما این جداییافکنیها را تا اندازهای هتّا میان خودمان هم اینجا میبینیم,
از قومیت گرایی گرفته تا شاهنشاهی و نمیدانم "زن زندگی آزادی" تا "مرد میهن آبادی". ج.ا. در هر اپوزسیونی که در برابرش میایستد, آموخته که بذر
دودستگی را از همان آغازهای کار بیفکند. ولی "اینها" به اندازه "ما" خوب نیستند, ولی اینها تعصبت دارند. ولی سود اینها با "ما" یکسان نیست و ...
نومیدی و سرنوشتگرایی pessimism and fatalism
شاید بتوان گفت دوّمین ابزار کارآمد ج.ا., بذرافکنی نومیدی و پذیرفتن "واقعیتها"ی جامعه بجای آستین بالازدن و جنگیدن است.
درست همین را پیش از همه در این همین جُستار نیز میبینیم, هنگامیکه در همان واقعیت, هیچ آرزویی به واقعیت نمیپیوندد اگر پشت آن یک دیوانگی و خوشبینی فرااندازهای در کار نباشد.
کسانیکه سرشار از بدبینی گشتهاند, آینده همینه بساکه بدتره, جهان از بیخ جاییست تیره و تار, مرگ و بیماری در چشم اندازند و بهمان و بیسار, این دسته خودبهخود نه تنها دشمنی
نخواهند کرد بساکه سرشان به زندگی کوچک خودشان همواره گرم خواهد بود و میگمانند که از بیخ, کوشش برای دگرگونی بیهوده است. در روانشناسی به این ناتوانآموزی یا learned helplessness نیز
میگویند و ابزاریست بسیار "فربودین" و کارآمد. پژوهشهای خوبی هم روی آن شده و تنها به آدمی نیز کوتاه نمیشود, همه جانوران نیز همینگونهاند و از یک
جایی به آنور, اگر از کوشششان برآیند بساویدنی (ملموس) نبینند, خود به خود در جای دیگر نیز از خود کوششی نشان نخواهند داد, چراکه نمیباورند سودمند خواهد بود.
این نگرش, از بیخ و بُن خردستیزانه است. تا زمانیکه کس زنده است, هر کُنشی هر اندازه خُرد, بختش در پدید آوردن آیندهی دلخواهش را بالا میبرد.
زیرابزار این گروه خود «افسانهسازی» است. زیرابزاری که بویژه این روزها بخوبی گذشته کار نمیکند. استورهآفرینی و افسانهسازی.
این در ردهی همان گفتگوهاییست که در تاکسیهای تهران پُرگاه به گوش میخوردند:
- اینها همه کار خودشونه
- اسرائیل با اینها زد و بند داره
- ترامپ پشت پرده با اینها معامله داره
نبود دگرگزین بهتر
و سرانجام, سومّین ابزار کارآمد ج.ا. مانور دادن همیشگی روی نبود گزینهی بهتر از ما است.
- ما برویم ایران میشه افغانستان دوم
- ما برویم ایران پاره پاره میشه به هر استان. میشه شوروی سابق
- شاهزاده بیدست و پاست و از مامانش پول توجیبی میگیره
- شاهزاده کاریزما نداره
- مردم ایران گه اند و سزاوار بهتر از این نیستند
- مردم ایران گه خورند انقلاب کردند و حالا دیگه دیگره چون دنیا عوض شده
- ...
این ابزار بویژه روی ما ایرانیان کارآمد است, چرا که از دیرباز فرهنگ ایرانی به "فرزامگرایی / perfectionism" بهای بیجا داده و به «کاربردگرایی / pragmatism» بسنده بها ندادهایم.
در تار و پود فرهنگ ما تا اندازهی بالایی «آرمانگرایی» زهرآگین نهفته است. ما یا میخواهیم همه چیز فرزام و بهترین باشد, یا برمیگزینیم در همان گندآبی که هست بمانیم تا اینکه
دست و پای بیخود بزنیم, چون هر چه باشد, هیچکدام از دگرگزینهها آن اندازه که باید فرزام نمیباشند و در کدام یک "ایرنگی (عیبی)" هست که آنرا نپسندیم.
در این راستا, ما بایست بیاموزیم که جهان خاکستریست, و هر رویکردی با آمایشی از "خوبیها" و "بدی"های خودش میاید و هیچ کنشی نیست که سراپا خوب یا بد باشد.
ریسکهراسی
چهارمین ابزار ج.ا. ترسافکنی و ریسکهراسیست. ج.ا. آموخته که یکی از بهترین بازدارندهها ترس دادن به مردم است. در جهانی که از هر زمان دیگری
پیچیدهتر شده است, هیچ چیز از این آسانتر نیست که همواره کس را از نبود قطعیت بترسانیم و یکسره از یادآوری «گیرهایی که در کار پیش خواهند آمد» غافل نشویم.
- اسرائیل به دنبال پاره پاره کردن ایران است
- شاهزاده به دنبال فروش ایران به اسرائیل است
- با رفتن ج.ا. امنیت نسبی کنونی هم از میان خواهد رفت
- مردم ایران یک دسته نیستند بهتره ریسک نکنیم
- مردم ایران هنوز آدم نشدهاند و اگر انقلاب شود بهمان میشود
این چهار ابزار نه همه ابزارها, ولی چهار ابزار مهادین ج.ا. میباشند که میتوانیم بگوییم ۸۰% آنرا برمیسازند.
باری دیگر, روشنه که هر چه ج.ا. تکرار کند به این چم نیست که از پایه بیخود است. بوراونه, برخی نگرانیها همواره بجا میباشند, برای نمونه دیدگاه آنارشی در اینکه
اسرائیل با پیشینهای که دارد آن اندازهها هم باورپذیر نیست و از خود گرایشهایی برای پاره کردن ایران نیز نشان داده آنرا دوست ایران نمیکند, دیدگاهی سنجیده است.
ولی از سوی دیگر, ج.ا. نیز همین را بخوبی برداشته پیراهن عثمانوار به میان میاورد و دودستگی میآفریند. در این همین جُستار میبینیم
که هموند گرامی scary چگونه رنجیده میشود که چرا کاربری چون آنارشی با این پیشینه بلندی که در این سخنگاه دارد, هواداری ج.ا. را دارد میکند (که نمیکند).
در این رهگذر, آنچه ما بایست بهتر بیاموزیم کشیدن خط قرمزمان است. برای خود من برای نمونه, سه ویژگی بسندهاند تا کسی را خودی یا ناخودی بیابم:
۱. اسلامزده نباشد.
۲. خردگرا باشد.
۳. گفتگوپذیر باشد.
و کمابیش میتوانم بگویم همهی هموندان این جُستار در این دستهی خودی میباشند. هر آینده, جدای از این کسی میتواند اینجا نمیدانم زرتشگرا باشد,
شاهنشاهی باشد, مردمسالار باشد و ... ما «نیاز» به گفتمان و گفتگو پیرامون اینها و هرچیزی دیگری را بایست همواره داشته باشیم و پذیرا باشیم,
ولی نیز نباید بفراموشیم که دیر یا زود, چه بخواهیم چه نه, در جایگاه یک کشور بایستی ریسکمان را نموده و بکوشیم خودمان به ایستار بهتری ببریم,
و همینجا نیک میگویم که هرگز, هر اندازه هم که شکیبا باشیم, هرگز, "بهترین زمان" رخ نخواهد داد. هرگز "بهترین دگزگزین" یافت نخواهد شد.
بهترین هرگز پیش نمیاید, پس باید با همهی آنچه در دست داریم همه کوش و توشمان را بکنیم که به بهترین برآیند در دست, دست بیابیم.
پادزهر بیشتر ابزارهایی که ج.ا. بهره میبرد نیز درست وارونهی همان میباشند.
Anarchy نوشته: تو خودت همینجا چند ماه قبل نوشتی دیگه آگاهی رسانی ارزشی نداره چون مردم دارن میرن به سمت نابود کردن خودشون ... شعار میدی یا ضعف حافظه داری ؟!
این دیدگاه هرگز از من نبوده و نیست, بگمانم آنچه نادرست دریافت شده این بوده که گاهی ما میتوانیم "آینده را به آینده وانهیم" و به زندگی
خودمان بپردازیم. هر آینه, از دیدگاه فرنودین و خردین, تا زمانیکه ما زندهایم هر کنشی بخت ما را در رسیدن به آیندهی دلخواهمان یا بالا میبرد, یا پایین میآورد.
گاهی ما میتوانیم بجای هرز دادن انرژی در بگوییم دفترچهی خاموش, آنرا جای دیگر ببریم که بازدهی بالاتر داشته باشیم, تا آگاهیرسانیامان
کارآمدتر باشد. اینها همگی تنها چهرههایی هستند از اینکه چه کنشوریهایی سودمندتر میباشند, نه در اینکه "کنشوری" از بیخ بیهوده است.
دیدگاه نیستیگرایانه که تا اندازهای در این جُستار از امیر و کاربران دیگر خواندهایم دیدگاهی خردستیزانهست. اینکه بگوییم "ما سزاوار همینیم"
نیز یک دیدگاه خودواگذارانه است. در این جهان هر جانداری یک جنگجوی بنمایهها نیز است. زندگی جاندار ستیزی برای بُنمایههای بیشترست.
اگر من اینجا از زمان گرانبهایم میزنم و مینویسم برای این است که ایرانیام و به زبان پارسیام گرایش دارم و سود "خودم" را در گروی "سود ایران" نیز میبینم
و همین را دیگر هموندان نیز بیگمان دارند. از بیخ اینکه کشورها و مرزها پدید آمدهاند نیز همین بوده که ما میدانیم سود ما در جایگاه یک کشور تضمینشدهتر از تک و تنها بودن است.
چکیدهی سخن, خوشبینی بی هیچ گمانی برتر از "بدبینی" و "واقعبینی (بخوان بدبینی پنهان)" است. ما باید همواره به آینده
خوشبین باشیم و بکوشیم با آنچه در دست هست, بهترین کنشوری را داشته باشیم و نکوهش هر ایرانیای که به آینده خوشبینانه
مینگرد شاید ما را "باهوشتر" جلوه دهد, ولی در واقعیت از درخودماندگی ما است که ریشه میگیرد. در بیزینس هم این گفتآورد را به یاد میآورد:
Pessimists sound smart, optimists make money
بدبینها باهوش به چشم میایند, خوشبینها پول درو میکنند.
به سخن دیگر:
نیازی نیست دید تا باور نمود, باید باور نمود تا بتوان دید.