kourosh_iran نوشته: خب منم همینو میگم، میگم همین خوردن و خوابیدن و زندگی طبیعی ما، فقط به شرط اینکه آدم خوب و با وجدانی باشی و به دیگر مخلوقات ظلم نکنی، برای رستگاری کافیه. یعنی حداقلش آدم جهنم نباید بره (بنابراین احتمالا میبرن پست ترین درجهء بهشت).
ولی کوشا قبول نمیکنه!
کوشا قبول نمی کنه چون داری نقش پیامبری رو بازی می کنی که هیچ معجزه ای برای اثبات نبوتش نداره و برای ادعایی که می کنه نمی تونه دلیل و برهان اقامه کنه
ببین عزیز جان همین که مجبوری برای بیان یک مطلب بسیار ساده یه طومار بنویسی یقین کن که یه جای کارت می لنگه و مشکل داره
نقل قول:آخه خدا چه نیازی به عبادت ما مثلا به شکل نماز و اینها داره!
اصلا خدا چرا باید بابت خوشبختی که به ما میده چیزی ازمون بخواد؟
خیلی ساده است. تشخیص نیکی یک امر ذاتیه. مگر اینطور نیست؟ مثلا من اگر بی حد و حصر ثروت داشته باشم به همهء فقرا پول میدم که راحت زندگی کنن و از این بابت چیزی هم ازشون نمیخوام، حتی اگر از این بابت از من تشکر نکنن، حتی اگر بهم احترام نذارن، حتی اگر بهم توهین هم بکنن فحش هم بدن از من خوششون نیاد و منو آدم بدی بدونن! اینو وجدانا میگم! دروغ و اغراق نیست. آخه وقتی من خودم هرچی بخوام دارم به کسی نیازی ندارم همه خوشبختی رو دارم و کسی نمیتونه روم تاثیری بذاره صدمه ای بهم بزنه، چه دلیلی داره که نظر و رفتار اونا نسبت به خودم برام مهم باشه و تنها به این دلیل خواستار رنج و بدبختی اونا باشم؟ مثل اینکه یک حیوان درنده ای رو انداختی توی قفس و طبیعتا نمیتونه به شما آسیبی بزنه ولی صرفا بخاطر اینکه میدونی وحشیه و اگر بیاد بیرون شما رو پاره میکنه بخوای عذابش بدی و شکنجش کنی بهش غذا ندی و آزارش بدی! آخه این کار درسته منطقیه؟
آیا خدا از من که مخلوقش هستم کمتره؟ آیا درک من از نیکی و شفقت متفاوت/اشتباه است؟
تجربه خارجی خلاف این موضوع را ثابت می کنه چه بسیار انسانهای بدبخت و بیچاره ای که قربانی جاه طلبی های انسانهای ثروتمند و حاکمان قدرتمند شدند و می شوند، خداوند در قرآن می فرماید:
نقل قول:كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى
چنین نیست كه شما مى پندارید به یقین انسان طغیان مى كند، از اینكه خود را بى نیاز ببیند.
و یا
نقل قول:وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لكِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیر
اگر خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان و ستم مى كنند؛ ولى به مقدارى كه مى خواهد و مصلحت مى داند نازل مى كند، چراكه او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست
خداوند بعد از نعمت وجود به انسان عقل عطا کرده و به همین دلیل تکالیفی را از او خواسته اگر صرف خوردن و آشامیدن و تناسلیدن و نهایت نیکی کردن در حد سایر حیوانات به یکدیگر کافی بود گاو و خر هم جزء عقلا محسوب می شدند
تمام سر پاداش و مجازات و جواب طومار شما در همین یک نکته است؛ عقل، عقل، عقل و عقل و دیگر هیچ اگر انسان با داشتن چنین گوهر گرانبهایی خود را همطراز سایر حیوانات وحشی و اهلی ببیند و به خواب و خور راضی شود از حیوان پست تر است و بهشت و رضایت خدا جایگاه انسان و در خور شأن انسان است نه حیوان
نقل قول:بعدم اینکه خدا میگه انسان رو آفریدم که منو عبادت کنه دقیقا یعنی چی؟ از این بابت به انسان چی میرسه؟ آیا لذتی میبریم از این بابت؟ به زبان ساده و عامیانه، چی به ما میرسه؟
خداوند به ما لیاقت درک هستی خودمان و اطرافمان را داده است وسعت وجود ما بلکه وسعت کهکشانی که ما در آنیم نسبت به هستی مادی شناخته شده در حد و در مرز صفر است همین نسبت بین وسعت هستی شناخته شده با آنچه امکان وجود دارد برقرار است و این نسبت تا بی نهایت ادامه دارد یعنی اگر میلیاردها میلیارد هستی به وسعت هستی موجود کشف شود باز وسعت آن نسبت به آنچه امکان وقوع دارد در حد و مرز صفر است و خدا احاطه بر این بی نهایت بلکه عین این بی نهایت است و ما عبادت می کنیم تا شاید ذره ای از این بی نهایت را درک کنیم
اگر به مراحل بالای عبودیت رسیدم در همین دنیا و اگر نرسیدیم در دنیای دیگر
شاید شنیده باشی که از حضرت علی علیه السلام نقل شده که من به راههای آسمان آشنایی بیشتری از راههای زمین دارم و داستان معراج گوشه ای از حقیقت عبادت و بندگی است.
نقل قول:میگن خدا انتقام گیرنده است و انتقام میگیره! خب ببینید همین حرفا خودشون غیرمنطقی و مسخره هستن!
خداوند احدی را عذاب نمی کند آب آتش نمی گیرد بلکه به هر جا برسد مایه حیات و زندگی و سرسبزی است این هیزم است که جز سوزانده شدن خاصیت دیگری ندارد خدا از من و تو می خواهد که آب باشیم نه هیزم و نفت
انتخاب با ماست/
نقل قول: واسه چی ما رو آورد به هستی و چطوری از این بابت به ما لطفی کرد؟ در جهان هستی در واقع تنها دو نیروی بنیادین وجود داره: لذت و رنج! بنابراین هر لطفی به مخلوقات هم در نهایت در غالب لذته که معنی پیدا میکنه. صرف اینکه ما عبادت کنیم که برامون معنا نداره، و برای خدا هم معنا نداره چون خدا نیازی به عبادت ما نداره. پس یا باید عبادت خودش برترین لذت رو برامون داشته باشه و یا اینکه ما رو به ظرفیت دریافت لذت های بیشتری برسونه. مثلا اون حیوان درنده وحشی اگر بتونه خوی خودش رو عوض کنه و با هم دوست بشیم اونوقت خودش هم میتونه لذت بیشتری ببره و مثلا من میتونم نوازشش هم بکنم!
چون کوشا این عبارت «انسان را آفریدیم تا ما را عبادت کند» رو «معقول» میخونه، لطفا بیاد توضیح بده که دقیقا چرا معقوله به چه دلیل چطوری ثابت میشه که معقوله! بنظر من این گفته اونقدرها روشن و بدیهی نیست و اصلا نمیدونم چطوری چرا باید اون رو معقول بدونیم! این سوال هست که از این بابت چی به ما میرسه مگه، و به خدا هم که نمیشه گفت چیزی میرسه چون خدا بی نیاز مطلقه. آیا از عبادت خدا به اشکال خاصی هست که انسان خودش بیشترین لذت رو میبره؟ آیا عبادت به اشکال خاص باعث رشد روحی میشه که انسان وارد مراتب بالاتری از شناخت خدا بشه و در نتیجه با نزدیکی بیشتر به خدا و ظرفیت درک بیشتر او به لذت های برتری نائل میشه؟
بهرحال این هست که انسانی اگر واقعا به دین و خدا و عبادت به اشکال خاص ظاهری، با انصاف و وجدان و عقل خودش تاحدی که دانش و توان داشته، اعتقاد نداشته یا نمیتونسته به هر دلیلی انجام بده، درست و منطقی نیست که به جهنم بره و اون رو در درگاه خدا انسان مردودی بدونیم و بگیم رستگار نیست!
بنظر من رستگاری در همون نیک بودنه. در اینکه آزارت به کسی نرسه. حتی یک ببر وحشی رو هم صرفا بخاطر اینکه وحشیه و اگر میتونست تو رو پاره میکرد و میخورد آزار نکنی. اینقدر شعور درک این رو داشته باشی و اینقدر خودخواهی بر تو غلبه نکنه که بگی فقط کسانی که از من خوششون میاد و منو قبول دارن یا سودی برام دارن حق حیات و خوشبختی و لذت بردن از زندگی رو دارن.
حال میتونیم بگیم عبادت خداوند هم چون یک نوع تشکر و شعوره و چون خداوند لایق ترین برای دوست داشتن و عشق ورزیدن است، میتونه انسان رو به درجات نهایی خوشبختی و در نتیجه لذت برتر برسونه؛ اما بهرحال این به شرطی هست که شما واقعا بتونی به خدا و این معنا و ضرورت عبادات ظاهری و با اشکال خاص باور بیاری، که بنظر من دلایل روشن و محکم کافی در این زمینه برای همگان وجود نداره و نه از نظر توان واقعی هرکسی توانش رو داره.
ضمنا عبادات و مناسک ادیان معمولا هزینه های قابل توجهی داره. در مثال حیوان درندهء وحشی، محبت کردن و نزدیک شدن فکر نمیکنم کار خیلی سخت و هزینه بری باشه. حالا شاید بعضی افراد باشن به دلایل خاصی که برای درک این مسائل نیاز به سالها عبادت و پیروی کلیشه ای از یکسری آداب و باورها داشته باشن، ولی لزوما همه اینطور نیستن!
من یک بار براتون تعریف کردم که چطور با یک سگی که اولش از من خوشش نمی آمد از در دوستی و محبت وارد شدم و با هم دوستان صمیمی شدیم. بنظر من شعور و محبت و نیکی همینه و به همین سادگی میتونه ممکن باشه. اون سگ محبت منو دریافت، محبتی که برای من هم هزینهء مادی و دشواری آنچنانی نداشت (هزینش فقط غلبه بر غرور و خودخواهی و داشتن شعور و تسلیم شدن در برابر حق بود + چندتا کتلت که هزینهء بحساب آمدنی ای نبود)، و دو طرف تونستیم با هم دوست باشیم و به هم محبت کنیم. دیگه نه اون سگ بیشتر از اون از من انتظاری داشت و نه من بابت نیکی کردن و محبت و دوستی از اون سگ انتظار بیشتری داشتم. آخه محبت و نیکی که مزد و دلیل و شرایط بیشتری نمیخواد، یه چیزیه که توی ذات خود موجودات باید باشه و کاری که طبق ذات خودشون میکنن! حالا ما بیایم کلی شرایط و شروط بذاریم برای این دوستی ها و محبت ها و سختش بکنیم، که چی بشه؟ که فرضا یه عده نتونن بگیم آره میخواستیم ببینیم کیا از همه بیشتر مایه میذارن از همه بیشتر ایمان دارن و اونایی که شکست خوردن رستگار نمیشن میبریم شکنجه میکنیم حق زندگی و خوشبختی و لذت بردن ندارن!؟
هرکسی هر نیکی ای که میتونه، در حق هر موجودی، باید بکنه؛ اگر واقعا انسان نیکی است! و انتظار از هر موجود نیکی هم جز این نیست.
این عقیدهء منه، تجربه و ذات منه، وجدان و عقل منه.
حتی یک حیوان وحشی هم حق حیات و آسایش و حتی خوشبختی و لذت بردن رو داره.
آدم فقط وقتی حق داره با دیگر موجودات وارد جنگ بشه که خودش در معرض تهدید باشه و اونا بهش حمله کنن. وگرنه مثلا ببری که توی قفسه، نمیتونه به من آسیبی بزنه، من چه حقی دارم فقط بخاطر اینکه وحشیه و اگر میتونست منو میدرید، بخاطر اینکه از من خوشش نمیاد، حتی بخاطر اینکه از پشت میله های قفس به من چنگ و دندون نشون میده، بیام و بهش صدمه بزنم، آزارش بدم، بکشمش؟
حالا یوقت میگی آدم از روی ترس و اینکه میگه شاید یوقت فرصت پیدا کرد صدمه ای به من زد میخواد اقدام پیشگیرانه بکنه (که اونم بحث داره و قبلا نمونش رو با مزدک بحث کردیم که توجیه تهاجم و پیشدستی نسبت به دیگران قرار میداد)، ولی خدا که بی نیاز و قادر مطلقه و هیچوقت هیچ موجودی هیچ چیزی نمیتونه بهش صدمه ای بزنه برای چی باید همچین کاری بکنه؟
من حالا نماز نخونم، خدا رو باور نداشته باشم، بهش ایمان نداشته باشم (که تازه اونم دلایل معقول داره و در حد آگاهی و تجربه و وجدان و تشخیص خودم بوده)، اصلا از خدا خوشم نیاد، بهش بد و بیراه بگم، ...، باوجود تمام اینا بنظر من منطقی نیست که خدا بیاد و منو مجازات و شکنجه کنه!
درواقع ما اگر واقعا بدونیم خدای هست و خوبه و نسبت به ما نیکی کرده و خیرخواه ماست و میخواد به ما خوشبختی بده، دلیلی نداره که ازش بدمون بیاد؛ پس اینکه نسبت به وجودش شک میکنیم یا قبولش نداریم یا چیزهایی رو که بعنوان دستور او بهش منسوب میکنن باور نداریم، پس حتما واقعا دلیل و مشکلی وجود داره.
آخه خدا واسه چی باید از مخلوقات خودش انتقام بگیره؟ انتقام چی رو بگیره؟ مگه چه صدمه ای بهش زدن؟ انتقام مال یه وقتیه که به کسی صدمه ای زدی. حالا بگیم مثلا از روی عمد و با اینکه میتونستی نکنی اومدی به یکی دیگه از مخلوقاتش ظلم کردی، صدمه ای زدی، کشتیش، اون یه حرفی و میشه براش معنا قائل شد، ولی یه چیزهایی که فقط مربوط به خود خدا میشه، مثل عبادات ظاهری/با اشکال خاص، نماز و روزه و ایمان و غیره، واسه اونا بنظر من انتقام گرفتن معنا نمیده و منصفانه نیست، خو و وجدان و رفتار یک موجود براستی نیک و خوشبخت مطلق این نیست.
دلیل این همه روضه های جانسوزی که جنابعالی می خوانید این است که ما هنوز فرصت نکرده ایم به آسمان نگاه کنیم و سر به زیر در زباله دانی طبیعت دنبال تکه نانی کپک زده و استخوانی جویده شده هستیم به قول سهراب
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید و به قول مولوی
سالها فکر من این است و همه شب سخنم ...