kourosh_iran نوشته: طلب چی داریم ما. والا به یه زندگی ساده راضی هستیم
منظورم طلبکاری نبود که:) طلب در اینجا یعنی خواستن ! یعنی واقعا بخواهی که به قرب به لقا برسی. حافظ می گوید که :
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
چقدر قشنگ حافظ این طلب را بیان کرده! در حقیقت حافظ در این بیت می گوید که یا در همین دنیا با همین جسم خاکی (تن) به لقایش می رسم و یا از شدت طلب جان از تنم بدر می آید و با مرگ به لقایش می رسم.
kourosh_iran نوشته: منکه شروع کردم تاحدودی ولی بعد سرد و پشیمون شدم. خیلی پیچیده بود خیلی سخت بود. و خیلی تردیدها اومد سراغم دیدم نه این نه سر و تهش معلومه نه کاری که جز از رستم بربیاد! فهمیدم این راه من نیست. عاقلانه نیست.
همین دیگه! واقعا شیر خدا و رستم دستان می تواند از پس سختی هایش بر بیاید. از عهده ی همه بر نمی آید بخاطر همین فقط تعداد بسیار بسیار اندکی وارد این حلقه می شوند. خود عرفا هم با دو بال حرکت می کنند خوف و رجا! یعنی هم در ترس و تردید و هم در امید و یقین به رحمت.
kourosh_iran نوشته: مبنظر من اگر خدا خدای درست و حسابی باشه واقعا کمال مطلق و خیرخواه و مهربان باشه، باید افرادی مثل منو هم قبول کنه، جهنم نبره عذاب نکنه، چون واقعا روا نیست. حتی بیش از این، باید در نهایت ما رو هم کمک کنه کند و خورده خورده هم که شده طی مسیر و سیر و سلوک کنیم به سعادت و خوشبختی بزرگ ابدی برسیم. من جز این نمیتونم برای تعریف چنین موجودی تصور کنم. این رو عقل و وجدان من تایید میکنه. نظرات دیگران یا یک سری کتاب و نوشته این وسط اگر متضاد با اینها باشه، چی حاصل میشه؟ یا سردرگمی (که من تا مدتها داشتم)، یا اینکه اون کتاب و نوشته ها و گفته ها رو رد کنی یا حداقل بگی معلوم نیست اصالتش شاید تحریف شده شاید تفسیر دیگری داره شاید خواستن صرفا مردم رو بترسونن در سطح عوام بوده و خلاصه از اینطور فرضیه ها.
ببینید عرفا معتقدند که ما همه در عالم الست یک کارایی کردیم که الان در این دنیا هر کدام بر طبق آنچه که در عالم الست کردیم دارای ویژگی هایی شدیم. این قضیه داستانش مفصل است حالا بکنار. یک عده ی بسیار اندکی از آدمها انگار فقط برای عشق ورزیدن بدنیا آمده اند فقط برای اینکه بپرستند . یکروز را نمی توانند بدون عشق سر کنند . عرفا جز این دسته ی افراد می شوند. آدمهایی که از لحاظ روحی بسیار قدرتمند هستند .از همان بچگی دارای درک معنوی بالایی هستند. شما اگر تذکره الاولیا عطار را بخوانید با اینجور آدمها آشنا می شوید;) خدا فقط از اینا توقع داره که سالک باشند وگرنه از بقیه می خواهد که در حد نرمال باشند یعنی کار نیک انجام بدهند و بدیگران بدی نکنند و.. اینجور چیزها.
حافظ فرموده:
هاتفی از گوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
بخشش او بیشتر از جرم ماست
نکته ی سر بسته چه دانی خموش
ببینید در این شعر هاتف یعنی سروش غیبی، ندا دهنده ای که صدایش می آید ولی خودش نا پیداست از غیب ، می گوید گناه بخشیده خواهد شد هر چه خواهی کن ! چرا که لطف و مهربانی و کرم خدا بیشتر از خطایای ما است . ولی در مصرع آخر هم می گوید نکته ی سر بسته چه دانی خموش!! یعنی نباید این قضیه را هم فاش کرد چون دگر سنگ روی سنگ بند نمی شود:)
kourosh_iran نوشته: خدا باید خدای درست و حسابی باشه!
بنظر شما آخه این خدایی که توی ادیان توی کتابهای مقدس مثلا همین قرآن خودمون تعریف کرده، اصلا قابل قبوله؟ تناقض نداره؟ بچه گانه نیست؟ احمقانه نیست؟ مسخره نیست؟ بنظر منکه هست! دلایلش رو هم گفتم. اگر خواستید و تونستید جواب بدید خب بگید مشکل کجاست!
ضمنا توی همین زندگی سختی و رنج و محرومیت بقدر کافی هست، من نمیدونم این خدا میخواد اون دنیا هم بابت چی دیگه ما رو عذاب کنه از بدبختی و رنج و عذاب خیلی خوشش میاد مثل اینکه!
ببینید اشو که از عرفای هند است و البته نا مسلمان هم هست حرف خوبی راجع به قرآن می گوید . او می گوید قرآن کتابی است که نباید آن را خواند بلکه باید آن را سرود! من واقعا با این حرفش موافقم . می دانید باید طوری قرآن را بخوانیم که انگار بر ما نازل شده انگار ما داریم اولین بار آیه ها را برای جهان می خوانیم. اینطوری گاهی هفته ها سرگردان و مبهوت یک آیه خواهیم بود. عرفای مسلمان قرآن را اینطور خواندند. از مولانا جلال الدین در مورد خدا بپرسید فکر می کنید چه می گوید :
منم آن عاشق رویش که جز این کار ندارم
که بر آنکس که نه عاشق بجز انکار ندارم
هیچ جواب نمی دهد چون اینقدر در عشق خدا است که به خاموشی رسیده است .
مولانا در جایی گفته
آن معنی قرآن که خدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستود علی بود
خب شما در قرآن آیا کلمه ی علی را دیده اید؟؟ خب بقول خود مولانا علت عاشق ز علت ها جداست ، میشه گفت عرفا نگاهشان و دنیایشان انگار خیلی با ما فرق می کند. خب هر چیزی در دنیا یک ظاهری دارد و باطنی ، قرآن هم همینطور! عرفا باطن قرآن را می بینند .
می گویند عارفی بوده که وقتی می خواسته قرآن را بخواند تا شروع بخواندن می کرده نمی توانسته بسم الله الرحمن الرحیم را تمام کند ! ازش علت را جویا می شوند . می گوید وقتی به کلمه ی رحمن می رسم دری برایم انگار از بهشت باز می شود و وارد باغی می شوم که دلم نمی خواهد از آن بیرون بیایم! یعنی اینقدر رحمانیت خدا بی انتها است.