07-21-2015, 10:11 PM
ساعت یازده من و اوشیما در اصلی را باز میکنیم، اما تا مدتی کسی نمی آید. در این فاصله او
نشانم میدهد چطور از کامپیوتر برای پیدا کردن کتاب استفاده کنم. کامپیوتر معمولی کتابخانه
است که با آن آشنائی دارم. بعد نشانم میدهد چطور فیشهای کتاب را مرتب کنم. کتابخانه هر
روز نسخه هایی از کتابهای تازه دریافت میکند و یکی از کارها این است که تازه رسیده ها را
دستی ثبت کنیم.
نشانم میدهد چطور از کامپیوتر برای پیدا کردن کتاب استفاده کنم. کامپیوتر معمولی کتابخانه
است که با آن آشنائی دارم. بعد نشانم میدهد چطور فیشهای کتاب را مرتب کنم. کتابخانه هر
روز نسخه هایی از کتابهای تازه دریافت میکند و یکی از کارها این است که تازه رسیده ها را
دستی ثبت کنیم.
ساعت یازده و نیم دو زن می آیند که جین مشابه پوشیده اند. آنکه قد کوتاه تر است موهایش
را مثل شناگران کوتاه کرده و زن قد بلندتر موهایش را در پشت سر جمع کرده است. هر دو
کفشهای ورزشی با مارکهای مشهور پوشیده اند. زن قد بلندتر چهل و چند ساله به نظر میرسد
و عینک به چشم و پیراهن شطرنجی به تن دارد و زن کوتاه تر ده سالی جوان تر می نماید و
بلوز سفید پوشیده است. هر دو کوله پشتی به دوش انداخته اند و قیافه شان مثل روز ابری
گرفته است. هیچ یک حرف زیادی نمیزند. اوشیما دمِ درِ ورودی کوله پشتیها را از آنها میگیرد و
زنها که ناخشنودند، پیش از تحویل دادنشان دفترهای یادداشت و قلمهاشان را برمیدارند.
را مثل شناگران کوتاه کرده و زن قد بلندتر موهایش را در پشت سر جمع کرده است. هر دو
کفشهای ورزشی با مارکهای مشهور پوشیده اند. زن قد بلندتر چهل و چند ساله به نظر میرسد
و عینک به چشم و پیراهن شطرنجی به تن دارد و زن کوتاه تر ده سالی جوان تر می نماید و
بلوز سفید پوشیده است. هر دو کوله پشتی به دوش انداخته اند و قیافه شان مثل روز ابری
گرفته است. هیچ یک حرف زیادی نمیزند. اوشیما دمِ درِ ورودی کوله پشتیها را از آنها میگیرد و
زنها که ناخشنودند، پیش از تحویل دادنشان دفترهای یادداشت و قلمهاشان را برمیدارند.
هر دو به طرف کتابخانه میروند، قفسه ها را یکی یکی وارسی میکنند، با جدیت فیشها را زیر و
رو میکنند و گهگاه یادداشتی برمیدارند. نه چیزی میخوانند و نه مینشینند. کمتر شبیه کسانی
هستند که برای کتاب خواندن می آیند و بیشتر به ماموران مالیاتی میمانند که برای بررسی
صورتحسابها آمده باشند. من و اوشیما سردر نمی آوریم چکاره اند و دنبال چه هستند. اوشیما
نگاه پرمعنائی به من میکند و شانه بالا می اندازد. اگر بخواهم خیلی ملایم بگویم، احساس
خوبی از این قضیه ندارم.
ادامه دارد...
رو میکنند و گهگاه یادداشتی برمیدارند. نه چیزی میخوانند و نه مینشینند. کمتر شبیه کسانی
هستند که برای کتاب خواندن می آیند و بیشتر به ماموران مالیاتی میمانند که برای بررسی
صورتحسابها آمده باشند. من و اوشیما سردر نمی آوریم چکاره اند و دنبال چه هستند. اوشیما
نگاه پرمعنائی به من میکند و شانه بالا می اندازد. اگر بخواهم خیلی ملایم بگویم، احساس
خوبی از این قضیه ندارم.
ادامه دارد...
تعلیم معلم به كسی ننگ ندارد
سیبی كه سهیلش نخورد رنگ ندارد