02-22-2013, 10:21 PM
داستانهای امیر قسمت اول
May 21, 2006, 02:47 AM
نویسنده: shoomboli
کوتاهیدهیِ داستان
سلام دوستان
بادیدن نوشته های دوستان بر ان شدم تا خاطراتم رو با شما در میون بزارم
این تقریبا بر میگرده به 12 سال پیش من یک پسر 17 ساله بودم که برادرم داشت ازدواج میکرد منم خیلی خونگرم و صمیمی هستم خیلی راحت جای خودم رو تو خانواده عروس باز کرده بودم یک روز قبل از مراسم که تا ساعت 12 شب داشتیم کار میکردیم بابای عروس گفت امیر جان باید بمونی شب نمیشه الان بری صبح زود هم کار داریم دیگه بمون گقتم چشم
شب قرار شد من و پسر خاله عروس تو اتاق خواهر عروس بمونیم
ساعت حدودای 1:30 صبح بود منم خوابم نمیبرد تو کف دختر خاله عروس ندا بودم خیلی خوشگل بود امروز هی خودشو بهم میمالید البته از من 5 سال بزرگتر بود
تو این فکرا بودم که چه جوری بکنمش دیدم در باز شد یکی دیگه از دختر خاله ها اومد تو منم چشم هامو بستم دیدم اومد جلو داشتم کف میکردم منتظر بودم که الان بیاد دستشو بکنه تو شلوارم تو آسمونا بودم دیدم که اومد بالاسر امید گفت هنوز خوابی؟
من کف کردم گفت پاشو بیا اون ور همه خوابن خودمونیم امید هم یک نگاهی به من کرد دید خوابم نوک پا پاشد رفت
منو میگی کف موندم و یک کیر صاف تو مشتم!
داشتم بازی بازی میکردم که چه کنم با ز در باز شد منم دستم تو شرتم بود ناچار همونجوری خودمو به خواب زدم دیدم خواهر عروس که همسن خودم بود اومد تو اتاق گفتم حتما از اتاقش یک چیزی میخواد دیدم اومد جلو من
با پا زد بهم مثلا پریدم از خواب :
- چی شده ااا شما اینجا چی کار میکنین؟
- دستت چرا تو شرتته؟
- آخ ببخشید تو خواب حتما ...
- امروز خیلی ناراحتم کردی
- چرا مگه چی شده
- خودتو به اون راه نزن همش به دختر خالم میمالیدی بهم گفت کیرتو احساس کرده رو پشتش
(از شنیدن کلمه کیر از دهنش هم خجالت کشیدم هم کیر مبارک تمام قد بلند شد با خودم گفتم این خودش میخاره به من چه)
- خب تو اگه بودی از اون کس و کون میتونستی بگزری؟
- حفه شو بی ادب
- حب خودت اینجوری خواستی
- پا شو بیا یک چیزی بهت نشون میدم اگه خوشت اومد باید هر چی میخوام بهم بدی
- قبول اما اگه خوشم نیومد هم تو باید هرچی خواستم بهم بدی
-چیه کیرت راس شده؟
- بی ادب
پاشدیم با مینا رفتیم طبقه بالا پشت در یه اتاق وایساد گوششو چسبوند به در گفت بیا گوش کن منم از پشت چسبوندم بهش که مثلا گوش کنم عجب کونی نرم و تپل با وجو بدن لاغرش چه کونی داشت راست کردم اصلا حواسم به شنیدن نبود دستم رفت رو سینه هاش گفت هوی چی کار میکنی گوش کن گفتم چیزی نمیشنوم تمام حواسم رفته به کیرم عجب کونی داری گفت پس برو عقب میخوام برم تو لای در رو باز میزارم ببین تو رو.
وقتی در رو باز کرد صحنهای دیدم که بعد از 1 دقیقه آبم اومد باورم نمیشد واییییییییییییییییی
بقیش در بخش بعدی
وقتی در رو باز کرد دیدم که ...
3 دختر خاله ها با امید که از پیش من رفته بود مشغولن باورم نمیشد همچین چیزی ندیده بودم اما دیگه مهم نبود
وقتی چشمم به ندا افتاد کف کردم گه هیکلی سینه های فوق الهاده زیبا گرد ولی بزرگ سفیدو خوردنی اصلا چشمم بقیه رو نمیدید همونطر که تو کف ندا بود و دستم رو شرتم بود دیدم که دیگه بچمون جاشو خیس کرد خیلی دلم میخواست برم تو اما مینا گفته بود نیا
برگشتم پایین حس بدی داشتم دلم میخواست بر تو ولی از طرفی ترس نمیزاشت تو ایمن فکرا بودم که دیدم مینا اومد تو :
- چته ؟
- کف کردم ندا چه هیکلی داره
- میخوای برات درستش کنم
- میتونی؟
- آره اما یکم کاری که میخوام رو باید بکنی
- چه کاری؟
- یک دوست پسر دارم که خیلی دوسش دارم میخوام بگی دوستته و دعوتش کنی به مراسم
-همین؟
- آره همین
- خب یکم امشب منو بساز فردا میسازمت
- صبر کن برم بیام
منم که تو آسمونا بودم باورم نمیشد که امشب رو با ندا بگذرونم
دیدم مینا اومد پاووی اما تنها بود بهش گفتم ندا چی شد با ناراحتی گفت که قبول نکرد گفت ازت خوشش نمیاد
مارو میگی یک ضد حال اسای یکم کاری خوردم گفت یعنی دیگه کاری نمیکنی برام گفتم چرا
تو زحمتت رو کشیدی
خوشحال پا شد رفت کنککف موندم که جه بکنم
خوابیدم صبح بلند شدم شروع کردیم به کار کردن اما این کیر بی صاحاب مونده من که این چیزا حالیش نبود انگار آتل بهش بسته باشن سیخ
موقع کار کردن ندا باز اومد هی شرو کرد کرم ریختن
داشتم مبلا رو جا به جا میکردم دیدم اومد خم شد سینه هاشو قشنگ میشد دید بهش گفت ندا خانم وقتی از ادم خوشتون نمیاد چرا پدر ادمو در میارین؟
گفت از پیغام دادن خوشم نماد خودت باید زحمت بکشی تا بهت بچسبه منو میگی ذوق زدم که هنوز در باغ شهادت را نبستند ما هم میتونیم بعللللللله
گفتم چی کار کنم گفت نکنه میخوای خدم بگیرمش بزارم اینتو خدت یه فکری بکن
منو میگی در یک حرکت بعلش کرئ ماچش کنم که صدای بابای عروس اومد :امیر جانننننننننننننننن
یه لجظه بیا
ای کیر خر و امیر جان ای کوفت و امیر جان گفتم امشب تمو مش میکنم گفت خره امشب عروسیه ها گفتم عروسی منم میشه اماده باش خلاصه ما از عروسی داداشمون هیچی نفهمیدیم برای اینکه همش در به در موقعیت بودم شب عروس و داماد رو بردیم رسوندیم بعدش همه رفتن خونه منم کف که تف به این شانس در این هیرو بیر ندا بلند بلند گفت که من پپس شب میرم پیش فرزانه اینه مامان جان و یک نگاهی به من کرد!!!
منم دو ذاریم افتاد پیچوندم و با کسی خدافظی کردم که تابلو نشه وقتی ندا اومد اینور تر بهش گفتم بریم گفت کجا گفتم خونه اون دوستت دیگه گفت عجب خری هستی تو دوستم کجا بود اینو گفتم که با تو باشم شب
با من
من اخه جا ندارم
عصبانی شد گفت مگه مسخره توام
بهم بر خورد گفت را بیفت بریم
رفتم خونه دیدم مامان اینه خونن گفتم علی اله میریم تو زیرزمین
وقتی رفتیم تو خیلی خوشش اومد آخه زیر زمین رو برا خودم درست کرده بودم یه گوشش سازمو گذاشته بودم دیوارها رنگهای عجیب و خلاصه این باعث شد که عصبانیتش بخوابه
گفت نمیخوای شرو کنی
گفتم چرا
اومدم جلو تازه نگاهم تو نگاهش گیر کرد عجب چشایی
سبز مثل برگ گل چه آرایش زسبای کرده بود تازه فهمیدم امشبو چه بد از دست داده بودم دلم میخواست گم شم تو چشاش بوسیدمش مثل گرسنه ها افتاد به جون لبام
وای چه گرم بود و چه نرم
آرم با بوسه هام رفتم پائین زیپ اباس شبشرو با دندن گرفتم از پشت گردنش بود تا دم باسنش کشیدم پائین با دندون بوی نتش دیونم کرد پیرهنش افتاد پائین یک بدن مرمری با یک شرت لامبادائی و یک سوتین نامرئی برام جالب بود
شرو کردم به بوسیدن گردنش رفتم به سمت گوشش تا زبونم به گوشش بدنش لرزید گفت امیر از دیروز که مالیدم به کیرت دلم میهواد ببینمش درش بیار گفت نه صبر کن به موقش شرو کرم به باز کزدن سوتین خدای من اون سینه هارو خورم کردم تو دهنم و نوکشو گاز گاز کردم نوک درشتی داشت فوقالعاده بود لیسیدم و مالیدم آرو م رفتم پائین تر تا رسیدم به نافش وای خدا مزه بدنش با شوری عرق رقصاش چه تعمی میداد فراموش نشدنی نافو لیسیدم و زبونمو کردم توشآرو رسیدم به شرتش در آوردن شرت با دندون یکی از کارهایی که شهوت منو 10 برابر میکنه وقتی درش آوردم دیدم موهای کسش رو مثل یک مثلث زده و شرو کردم به لیسیدنش الانم دلم میخواست اینجا بود تا میشد کاری کرد خابوندمش رو تخت نذاشت کاری کنم گفت حالا من میخوام لباسامو وحشیانه از تنم در آورد و و وقتی داشت به شرتم میرسید آب از دهنش آویزون بود اون موقع کیر شاهکاری نبود ولی از همسنای خودم بزرگتر بود خوشتراش شرو کرد به خورن از نوک لیس میزد تا تخمام بد کلش رو میکرد تو دهنش بهد لیس میزد داشتم میمرد دیدم اینجوری الانه که ابم بیاد به بهونه گذاشتن بک آهنگ که صدامون نره بالا رفتم که آهنگ بزارم و اسپری رو که تا ون موقع مصرفش فقط جق بود رو رو کیرم زدم و یکم صبر کردم تا مزشو نفهمه
برگشتم دیدم داره کسشو میماله بهم گفت بخور گفتم امرا و طاعتا شرو کردم به لیسیدن تا حالا نخورده بودم عجب شبی یود جای همتون خالی هنوزم که هنوزه یادم نمیره بعد از یمی دو دقیه دستمو گرفت گفت بیا بذار تو باورم نمیشد اما به روی خودم نیاوردم گفتم اپنی گفت اره
وقتی کیرم رفت تو اخساس کردم که داغ شدم شرو کردم به عقب جلو کردن اما انگار ناشیانه بود که گفت بخواب بزار من بیام روت فقط نریزی تو ها خواست بیاد بگو بلند شم بعدش خودش فرماندهی کیرمنو به دست گرفت در جهت فتح شهر کسش تازوند تازوند عقب و جلو بالا و پائین منم از این ور شرو به خوردن سینه هاش کردم که دیدم یه دفه چندتا لرزش و یک استپ
ترسیدم . چی شد ندا جونم هیچ جوابی نداد و فقط فشارم داد گفت امیر جونم دوست دارم
با گفتن این کمله یک فشار داد و دوباره شرو کرد که اخساسا کردم دارم میام گفتم ندا داره میاد سری بلند شد و کردش تو دهنش و ساک زد تا تمام شیره جونمو میکید حتی یک قطره هم هدر نداد و قورت داد منو میگی چه احساسی فکر میکردم که دیگه دنیا یه شکل دیگس دیگه مرد شدم گفتم ندا دوست دارم عزیزم خیلی
ادامه در بخش بعد
نکته: فرآیند چاپ این نوشته ١٠٠% خودکار بوده است. اگر درونمایهیِ این داستان را نااخلاقی/نافراخور میبینید با دکمه «گزارش» ما را بیاگاهانید.
بایگانیده از avizoon.com
May 21, 2006, 02:47 AM
نویسنده: shoomboli
کوتاهیدهیِ داستان
سلام دوستان
بادیدن نوشته های دوستان بر ان شدم تا خاطراتم رو با شما در میون بزارم
این تقریبا بر میگرده به 12 سال پیش من یک پسر 17 ساله بودم که برادرم داشت ازدواج میکرد منم خیلی خونگرم و صمیمی هستم خیلی راحت جای خودم رو تو خانواده عروس باز کرده بودم یک روز قبل از مراسم که تا ساعت 12 شب داشتیم کار میکردیم بابای عروس گفت امیر جان باید بمونی شب نمیشه الان بری صبح زود هم کار داریم دیگه بمون گقتم چشم
شب قرار شد من و پسر خاله عروس تو اتاق خواهر عروس بمونیم
ساعت حدودای 1:30 صبح بود منم خوابم نمیبرد تو کف دختر خاله عروس ندا بودم خیلی خوشگل بود امروز هی خودشو بهم میمالید البته از من 5 سال بزرگتر بود
تو این فکرا بودم که چه جوری بکنمش دیدم در باز شد یکی دیگه از دختر خاله ها اومد تو منم چشم هامو بستم دیدم اومد جلو داشتم کف میکردم منتظر بودم که الان بیاد دستشو بکنه تو شلوارم تو آسمونا بودم دیدم که اومد بالاسر امید گفت هنوز خوابی؟
من کف کردم گفت پاشو بیا اون ور همه خوابن خودمونیم امید هم یک نگاهی به من کرد دید خوابم نوک پا پاشد رفت
منو میگی کف موندم و یک کیر صاف تو مشتم!
داشتم بازی بازی میکردم که چه کنم با ز در باز شد منم دستم تو شرتم بود ناچار همونجوری خودمو به خواب زدم دیدم خواهر عروس که همسن خودم بود اومد تو اتاق گفتم حتما از اتاقش یک چیزی میخواد دیدم اومد جلو من
با پا زد بهم مثلا پریدم از خواب :
- چی شده ااا شما اینجا چی کار میکنین؟
- دستت چرا تو شرتته؟
- آخ ببخشید تو خواب حتما ...
- امروز خیلی ناراحتم کردی
- چرا مگه چی شده
- خودتو به اون راه نزن همش به دختر خالم میمالیدی بهم گفت کیرتو احساس کرده رو پشتش
(از شنیدن کلمه کیر از دهنش هم خجالت کشیدم هم کیر مبارک تمام قد بلند شد با خودم گفتم این خودش میخاره به من چه)
- خب تو اگه بودی از اون کس و کون میتونستی بگزری؟
- حفه شو بی ادب
- حب خودت اینجوری خواستی
- پا شو بیا یک چیزی بهت نشون میدم اگه خوشت اومد باید هر چی میخوام بهم بدی
- قبول اما اگه خوشم نیومد هم تو باید هرچی خواستم بهم بدی
-چیه کیرت راس شده؟
- بی ادب
پاشدیم با مینا رفتیم طبقه بالا پشت در یه اتاق وایساد گوششو چسبوند به در گفت بیا گوش کن منم از پشت چسبوندم بهش که مثلا گوش کنم عجب کونی نرم و تپل با وجو بدن لاغرش چه کونی داشت راست کردم اصلا حواسم به شنیدن نبود دستم رفت رو سینه هاش گفت هوی چی کار میکنی گوش کن گفتم چیزی نمیشنوم تمام حواسم رفته به کیرم عجب کونی داری گفت پس برو عقب میخوام برم تو لای در رو باز میزارم ببین تو رو.
وقتی در رو باز کرد صحنهای دیدم که بعد از 1 دقیقه آبم اومد باورم نمیشد واییییییییییییییییی
بقیش در بخش بعدی
وقتی در رو باز کرد دیدم که ...
3 دختر خاله ها با امید که از پیش من رفته بود مشغولن باورم نمیشد همچین چیزی ندیده بودم اما دیگه مهم نبود
وقتی چشمم به ندا افتاد کف کردم گه هیکلی سینه های فوق الهاده زیبا گرد ولی بزرگ سفیدو خوردنی اصلا چشمم بقیه رو نمیدید همونطر که تو کف ندا بود و دستم رو شرتم بود دیدم که دیگه بچمون جاشو خیس کرد خیلی دلم میخواست برم تو اما مینا گفته بود نیا
برگشتم پایین حس بدی داشتم دلم میخواست بر تو ولی از طرفی ترس نمیزاشت تو ایمن فکرا بودم که دیدم مینا اومد تو :
- چته ؟
- کف کردم ندا چه هیکلی داره
- میخوای برات درستش کنم
- میتونی؟
- آره اما یکم کاری که میخوام رو باید بکنی
- چه کاری؟
- یک دوست پسر دارم که خیلی دوسش دارم میخوام بگی دوستته و دعوتش کنی به مراسم
-همین؟
- آره همین
- خب یکم امشب منو بساز فردا میسازمت
- صبر کن برم بیام
منم که تو آسمونا بودم باورم نمیشد که امشب رو با ندا بگذرونم
دیدم مینا اومد پاووی اما تنها بود بهش گفتم ندا چی شد با ناراحتی گفت که قبول نکرد گفت ازت خوشش نمیاد
مارو میگی یک ضد حال اسای یکم کاری خوردم گفت یعنی دیگه کاری نمیکنی برام گفتم چرا
تو زحمتت رو کشیدی
خوشحال پا شد رفت کنککف موندم که جه بکنم
خوابیدم صبح بلند شدم شروع کردیم به کار کردن اما این کیر بی صاحاب مونده من که این چیزا حالیش نبود انگار آتل بهش بسته باشن سیخ
موقع کار کردن ندا باز اومد هی شرو کرد کرم ریختن
داشتم مبلا رو جا به جا میکردم دیدم اومد خم شد سینه هاشو قشنگ میشد دید بهش گفت ندا خانم وقتی از ادم خوشتون نمیاد چرا پدر ادمو در میارین؟
گفت از پیغام دادن خوشم نماد خودت باید زحمت بکشی تا بهت بچسبه منو میگی ذوق زدم که هنوز در باغ شهادت را نبستند ما هم میتونیم بعللللللله
گفتم چی کار کنم گفت نکنه میخوای خدم بگیرمش بزارم اینتو خدت یه فکری بکن
منو میگی در یک حرکت بعلش کرئ ماچش کنم که صدای بابای عروس اومد :امیر جانننننننننننننننن
یه لجظه بیا
ای کیر خر و امیر جان ای کوفت و امیر جان گفتم امشب تمو مش میکنم گفت خره امشب عروسیه ها گفتم عروسی منم میشه اماده باش خلاصه ما از عروسی داداشمون هیچی نفهمیدیم برای اینکه همش در به در موقعیت بودم شب عروس و داماد رو بردیم رسوندیم بعدش همه رفتن خونه منم کف که تف به این شانس در این هیرو بیر ندا بلند بلند گفت که من پپس شب میرم پیش فرزانه اینه مامان جان و یک نگاهی به من کرد!!!
منم دو ذاریم افتاد پیچوندم و با کسی خدافظی کردم که تابلو نشه وقتی ندا اومد اینور تر بهش گفتم بریم گفت کجا گفتم خونه اون دوستت دیگه گفت عجب خری هستی تو دوستم کجا بود اینو گفتم که با تو باشم شب
با من
من اخه جا ندارم
عصبانی شد گفت مگه مسخره توام
بهم بر خورد گفت را بیفت بریم
رفتم خونه دیدم مامان اینه خونن گفتم علی اله میریم تو زیرزمین
وقتی رفتیم تو خیلی خوشش اومد آخه زیر زمین رو برا خودم درست کرده بودم یه گوشش سازمو گذاشته بودم دیوارها رنگهای عجیب و خلاصه این باعث شد که عصبانیتش بخوابه
گفت نمیخوای شرو کنی
گفتم چرا
اومدم جلو تازه نگاهم تو نگاهش گیر کرد عجب چشایی
سبز مثل برگ گل چه آرایش زسبای کرده بود تازه فهمیدم امشبو چه بد از دست داده بودم دلم میخواست گم شم تو چشاش بوسیدمش مثل گرسنه ها افتاد به جون لبام
وای چه گرم بود و چه نرم
آرم با بوسه هام رفتم پائین زیپ اباس شبشرو با دندن گرفتم از پشت گردنش بود تا دم باسنش کشیدم پائین با دندون بوی نتش دیونم کرد پیرهنش افتاد پائین یک بدن مرمری با یک شرت لامبادائی و یک سوتین نامرئی برام جالب بود
شرو کردم به بوسیدن گردنش رفتم به سمت گوشش تا زبونم به گوشش بدنش لرزید گفت امیر از دیروز که مالیدم به کیرت دلم میهواد ببینمش درش بیار گفت نه صبر کن به موقش شرو کرم به باز کزدن سوتین خدای من اون سینه هارو خورم کردم تو دهنم و نوکشو گاز گاز کردم نوک درشتی داشت فوقالعاده بود لیسیدم و مالیدم آرو م رفتم پائین تر تا رسیدم به نافش وای خدا مزه بدنش با شوری عرق رقصاش چه تعمی میداد فراموش نشدنی نافو لیسیدم و زبونمو کردم توشآرو رسیدم به شرتش در آوردن شرت با دندون یکی از کارهایی که شهوت منو 10 برابر میکنه وقتی درش آوردم دیدم موهای کسش رو مثل یک مثلث زده و شرو کردم به لیسیدنش الانم دلم میخواست اینجا بود تا میشد کاری کرد خابوندمش رو تخت نذاشت کاری کنم گفت حالا من میخوام لباسامو وحشیانه از تنم در آورد و و وقتی داشت به شرتم میرسید آب از دهنش آویزون بود اون موقع کیر شاهکاری نبود ولی از همسنای خودم بزرگتر بود خوشتراش شرو کرد به خورن از نوک لیس میزد تا تخمام بد کلش رو میکرد تو دهنش بهد لیس میزد داشتم میمرد دیدم اینجوری الانه که ابم بیاد به بهونه گذاشتن بک آهنگ که صدامون نره بالا رفتم که آهنگ بزارم و اسپری رو که تا ون موقع مصرفش فقط جق بود رو رو کیرم زدم و یکم صبر کردم تا مزشو نفهمه
برگشتم دیدم داره کسشو میماله بهم گفت بخور گفتم امرا و طاعتا شرو کردم به لیسیدن تا حالا نخورده بودم عجب شبی یود جای همتون خالی هنوزم که هنوزه یادم نمیره بعد از یمی دو دقیه دستمو گرفت گفت بیا بذار تو باورم نمیشد اما به روی خودم نیاوردم گفتم اپنی گفت اره
وقتی کیرم رفت تو اخساس کردم که داغ شدم شرو کردم به عقب جلو کردن اما انگار ناشیانه بود که گفت بخواب بزار من بیام روت فقط نریزی تو ها خواست بیاد بگو بلند شم بعدش خودش فرماندهی کیرمنو به دست گرفت در جهت فتح شهر کسش تازوند تازوند عقب و جلو بالا و پائین منم از این ور شرو به خوردن سینه هاش کردم که دیدم یه دفه چندتا لرزش و یک استپ
ترسیدم . چی شد ندا جونم هیچ جوابی نداد و فقط فشارم داد گفت امیر جونم دوست دارم
با گفتن این کمله یک فشار داد و دوباره شرو کرد که اخساسا کردم دارم میام گفتم ندا داره میاد سری بلند شد و کردش تو دهنش و ساک زد تا تمام شیره جونمو میکید حتی یک قطره هم هدر نداد و قورت داد منو میگی چه احساسی فکر میکردم که دیگه دنیا یه شکل دیگس دیگه مرد شدم گفتم ندا دوست دارم عزیزم خیلی
ادامه در بخش بعد
***
نکته: فرآیند چاپ این نوشته ١٠٠% خودکار بوده است. اگر درونمایهیِ این داستان را نااخلاقی/نافراخور میبینید با دکمه «گزارش» ما را بیاگاهانید.
بایگانیده از avizoon.com
[noparse]
<!--
[stats]
Mirrored by AvizoOooOoOOn Copier v1.2
Total time: 0:02:10.984000
-->
<!--
[LOG_DATA]
URL: http://avizoon.com/forum/2_7842_0.html
Author: shoomboli
last-page: 2
last-date: 2006/05/22 01:19
-->
[/noparse]
.Unexpected places give you unexpected returns