11-29-2010, 01:43 AM
مهربد نوشته: ولی البته در پاسخ به پرسش جستار, همچنان از ماده منشاء گرفته است.یعنی امکانش هست که چیزی غیرمادی منشا مادی داشته باشه؟!
مهربد نوشته: ولی البته در پاسخ به پرسش جستار, همچنان از ماده منشاء گرفته است.یعنی امکانش هست که چیزی غیرمادی منشا مادی داشته باشه؟!
Havadar_e_Democracy نوشته: یعنی امکانش هست که چیزی غیرمادی منشا مادی داشته باشه؟!
kourosh_bikhoda نوشته: در موارد مشابه این عمومن میگند که قوانین کشف شدند نه وضع. قوانین وضعی مانند قوانین اجتماعی چیزهایی هستند که بدون وجود انسان (ذهن) وجود نمیداشتند. ضرب و تقسیم بدون انسان هم وجود داشته ولی نامکشوف.
Havadar_e_Democracy نوشته: " یعنی امکانش هست که چیزی غیرمادی منشا مادی داشته باشه؟! "را بپرسیم و بحث را بیخودی پیچیده کنیم.
فیلیپ نوشته: بنظر میرسد که "ضرب و تقسیم" و این قبیل اصول آ-پرویاری بجز اینکه مستقل از ذهن میباشند، از جهان مادی هم مستقل هستند. (میتوانیم "جهان ممکنی" را تصور کنیم که در آنها ماده وجود نداشته اما قوانین منطق و ریاضی همچنان پابرجا هستند)
در این صورت گفته ی جناب مهربد در خصوص اینکه این روابط آ-پرویاری " از ماده منشاء گرفته ا[ند]" نمی تواند صحیح باشد.
فیلیپ نوشته: بنظر میرسد که "ضرب و تقسیم" و این قبیل اصول آ-پرویاری بجز اینکه مستقل از ذهن میباشند، از جهان مادی هم مستقل هستند. (میتوانیم "جهان ممکنی" را تصور کنیم که در آنها ماده وجود نداشته اما قوانین منطق و ریاضی همچنان پابرجا هستند)از گزاره ی "میتوانیم 'جهان ممکنی' را تصور کنیم که در آن ماده وجود نداشته اما قوانین منطق و ریاضی همچنان پابرجا هستند" تنها میتوان استنتاج کرد که که قوانین منطق لزوما به ماده وابسته نیستند، نه اینکه قوانین منطق نمی توانند به ماده وابسته باشند. لذا استدلال بنده مغالطه-وار بود.
در این صورت گفته ی جناب مهربد در خصوص اینکه این روابط آ-پرویاری " از ماده منشاء گرفته ا[ند]" نمی تواند صحیح باشد.
فیلیپ نوشته: از گزاره ی "میتوانیم 'جهان ممکنی' را تصور کنیم که در آن ماده وجود نداشته اما قوانین منطق و ریاضی همچنان پابرجا هستند" تنها میتوان استنتاج کرد که که قوانین منطق لزوما به ماده وابسته نیستند، نه اینکه قوانین منطق نمی توانند به ماده وابسته باشند. لذا استدلال بنده مغالطه-وار بود.
درنتیجه متاسفانه بایستی بحث را بی چیده تر کنیم و سوال "امکانش هست که چیزی غیرمادی منشا مادی داشته باشه؟! " را بپرسیم!
مهربد نوشته: برای نمونه، هر چیزی از جنس ماده میتواند تنها و تنها در یک ریخت به سر ببرد. یک اتم
در جهان بیرونی، در کوچکترین لحظه از زمان، تنها و تنها میتواند یک مختصات چهاربعدی داشته باشد.
اگر این ویژگی را برای تعریف ماده بایا بدانیم، آنگاه یک چیزی مانند یک واژه، بگوییم "پادشاه" دیگر مادی نیست،
چرا که شما میتوانید این ویژگی یکتا بودن آن را گرفته و حتی
آن را در آن واحد، به دو ریخت گوناگون و سراسر متناقض تفسیر کنید:
- پادشاه همان شخص شاه است.
- پادشاه یعنی پادِ شاه یا کسی که ضد شاه است.
مهربد نوشته: به بیان دیگر، در این کتاب و تا جایی که من خواندم (که زیاد هم نبوده) اینگونه آمده که چیزی که ما به نام منطق absolute میشناسیم در حقیقت وجود خارجی نداشته و ریشه خود را از فرگشت و زیستشناسی میگیرد. در آن نویسنده تلاش میکند که نشان دهد نگرههای کنونی درباره ریاضیات و منطق میتوانند به نگره منطق زیستی (ریشه منطق از زیستشناسی) کاهش داده شوند، چنانکه که در نگاره زیر آمده: from bottom to top. Thus the ladder asserts that from general evolutionary theory one can derive a special branch of population biology known as life-history strategy theory. It in turn implies decision theory, which in turn implies inductive logic or probability theory, and so on up through deductive logic and finally general mathematics. The downward-pointing arrows on the right are the corresponding reducibility relationships. Starting at the top, mathematics is represented as reducible to deductive logic, deductive to inductive logic, and so on downward. The term ‘implies’ beside the upward arrows means theory-implies. It is intended in the sense of the Nagel model or one of its generalizations, in which one theory implies another if the terms of the second can be defined within the first and its propositions derived from the first.With this understanding, theory A reduces to theory B if and only if B theory-implies A.Thus the upward-pointing arrows are redundant in the presence of the downward arrows and vice versa.
فیلیپ نوشته: تا جایی که من از چند صفحه ی این کتاب دستگیرم شد، بنظر میرسد که نویسنده صرفا با شناسایی مبدأ اپیستمیک منطق و ریاضیات، وجود متافیزیکال آن را رد می کند. اگر اینطور باشد، وی دچار مغالطه ی منشأ (Genetic fallacy) شده است.
اینکه ما از طریق X ، از قوانین منطق آگاه شده ایم؛ یا بخاطر X ، از قوانین منطق به طور تدریجی استفاده کرده ایم، هیچ چیزی در مورد قوانین منطق، به خودی خود، نمی گوید.
مهربد نوشته: چیزی که میگویید تقریبا همیشه درست است، ولی در این یک مورد تنها میتواند نادرست باشد.
چرا که اگر دقت کنید، خود شما به کمک منطق و "سفسته ریشه" یا "مغالطهی منشا" برآمده
از خود منطق، در تلاش در کردن ریشه زیستی آن و اثبات ضمنی متافیزیکی بودن آن دارید که
خود، به نوبه خود میتواند یک سفسته ارجاع حلقهوار باشد؛ که البته سفسته بودن یا نبودن آن نیز کمکی به ما نمیکند.
نقل قول:از خود منطق، در تلاش در کردن ریشه زیستی آن و اثبات ضمنی متافیزیکی بودن آن داریدمن هیچ همچین "تلاشی" ندارم.
فیلیپ نوشته: اگر اینطور باشد، پس ما از منطق و استقرای تام گرفته تا احتملات و ریاضیات، و کلا هرگونه پروسه ی عقلانی، نمی توانیم برای نقد این تئوری استفاده کنیم چرا که "سفسته ی ارجاغ حلقه وار" خواهد بود!!
مهربد نوشته: خود، به نوبه خود میتواند یک سفسته ارجاع حلقهوار باشد؛ که البته سفسته بودن یا نبودن آن نیز کمکی به ما نمیکند.
فیلیپ نوشته: من هیچ همچین "تلاشی" ندارم.
عرض من فقط این است که نویسنده با توسل به اصول اپیستمیک یک قضیه، نمیتواند اصول متافزیکال آن را ثابت کند (نه اینکه من بتوانم چیزی را ثابت یا رد کنم)
با سپاس
فیلیپ نوشته: بنظر میرسد که نویسنده صرفا با شناسایی مبدأ اپیستمیک منطق و ریاضیات، وجود متافیزیکال آن را رد می کند.